به گزارش همشهریآنلاین، هر سال این روزها ایام خاصی در لبنان بوده است. شهادت شیخ راغب حرب، شهید سیّد عبّاس الموسوی، شهید عماد مغنیه؛ سالگرد شهادت رهبران حزبالله لبنان در هفتههای آخر بهمن بود و هر سال سید حسن نصرالله در این ایام سخنرانی میکرد و سخنانش جان تازه میبخشید در رگهای مقاومت.
سمیه اشرفی هم هر سال در این روزها خودش را به لبنان میرساند برای تکمیلکردن پازل مستندهایش از مقاومت؛ برای رساندن صدای سربازان مقاومت به گوش دنیا با قاب تصویر و صدا. اما این بار قصه فرق میکرد. حتی نفسکشیدن در شهری که سید حسن نصرالله و بسیاری از فرماندهان را ندارد سخت بود و او هم مثل خیلیها مدام به این فکر میکرد که چطور باید با این فضا مواجه شود؛ با لبنان بدون سید!
روایت شاهد عینی از لبنان
اما دیدهها و شنیدهها از این روزهای لبنان و ضاحیه، شهر بدون سید حسن نصرالله را حتی با همه غم نبودنش دیدنیتر از همیشه کرده است. انگار که روح سید مقاومت تکثیر شده در قلبهای مردم لبنان.
برای ما که محروم هستیم از حضور در تشییع باشکوه پیکر سید مقاومت نشستن پای حرفهای آنها که این روزها لبنان هستند و در کوچه پسکوچههای ضاحیه قدم میزنند قطعاً شنیدنی است و غنیمت و حالا سمیه اشرفی راوی این لحظات ماندگار است از لبنان.
مسافران متفاوت ضاحیه در هواپیما
روایت سمیه اشرفی از سفر به لبنان برای شرکت در مراسم تشییع از همان لحظههای اول پرشور و پر از روضههای مجسم است؛ «در صف سوارشدن به هواپیما در هزار فکر غرق بودم، تشییع سید مقاومت که یادآوریاش هم برایم سخت است، شرایط بعد توافق و آتشبس در لبنان... جوانی با هودی آبی دست در دست مادرش جلوی من ایستاده بود، حرکت که میکردند انگار جوان بر دستان مادر تکیه داده، کنجکاو شدم، چند قدم جلوتر که کنارشان رسیدم، نیم چهره پسر که عینکدودی بر چشم داشت و قسمتی از صورت سوختهاش که از زیر عینکدودی بیرونزده نمایان شده بود نشان میداد که از مجروحین حادثه انفجار پیجرها هستند، فکر نمیکردم دیدنش آنقدر بیتابم کند، حادثه پیجر قلب همهمان را سوزاند و قلب سید عزیز را، از زیارت برمی گشتند گویا، چهره مادر اماغرق آرامش و صلابت بود، کالجبل الراسخ او بود، لبخند بر لب داشت و بهآرامی همپای پسر حرکت میکرد. مادر دست او را گرفته بود و هدایت میکرد.جلوتر جوان دیگری دست در دست همسر جوانش روضه دیگری برایم خواند. نزدیکشان که رسیدم عینکدودی بزرگی روی صورت دختر جوان بود که نیمی از صورت نیمسوختهاش حکایت از چهره زیبای او داشت.در جا قلبم فشرده شد. این دو صحنه اولین مواجههام با فرزندان عزیز سید مقاومت در این سفر بود و یادآوری اتفاقات سخت پیاپی در روزهای سخت لبنان.»
نقشههای اسراییل برای تشییع سید مقاومت نقش بر آب میشود
اسرائیل در این چند روز از هیچ تلاشی برای کمرنگ کردن حضور مردم در مراسم تشییع پیکر سید مقاومت فروگزار نکرده و سنگ تمام گذاشته؛ اما حکایت شیفتگان سید مقاومت و لبنان حکایت این ضربالمثل است که از در بیرونشان کنی از پنجره میآیند. بالاخره هر کس راهی پیدا میکند تا خودش را به ضاحیه برساند؛ ضاحیهای که به گفته شاهدان عینی نیمی از خانههایش ویران است. ضاحیهای که اهالیاش به همان خانههای نیمهویران بازگشتهاند و آبوجارو کردهاند و درها را به روی میهمانان تشییع سید باز کردهاند و حالا سمیه اشرفی یکی از این شاهدان عینی است که روایتهایش از این روزهای لبنان شنیدنی است و میگوید:«مردم از کشورهای مختلف به لبنان آمدهاند. بسیاری از لبنانیهایی که در کشورهای اروپایی زندگی میکنند هم برای شرکت در مراسم تشییع خودشان را به لبنان رساندهاند. این در حالی است که اسرائیل همه تلاشش را کرد که ضاحیه را ناامن کند که خیلیها بترسند و خودشان را به مراسم تشییع نرسانند. اما زهی خیال باطل. نشان به نشان که بسیاری از شیفتگان سید مقاومت قبل از اعلام آتشبس نهایی به ضاحیه آمدند.»
چراغانی ضاحیه با تصاویر شهدا
اما ضاحیه لبنان این روزها چه شکلی است؟ کوچه پسکوچههایاش؟ حال و هوایش. منطقهای که یکپنجم جمعیت لبنان در آن زندگی میکنند و بمباران بیامان اسراییل بسیاری از خانههایش را ویران کرده، اما روح مقاومتش را نه! سمیه اشرفی مشاهداتش از ضاحیه را اینطور روایت میکند؛ «من در سالهای سکونت در لبنان بارها از این شهر راهی اربعین شده بود و فکرش را هم نمیکردم یک روزی اینجا کربلایی برپا میشود، سیدالشهدایی برزمین بیفتد و اصحاب عاشوراییاش اینطور هنرنمایی کنند. حالا در روز تشییع سید عزیز اربعینی برپا شده در شهر، خانه شیعیان که خودشان تازه از جنگ یکساله خارج شدهاند و برخی هنوز به خانههای خود بازنگشتهاند میزبان و موکب پذیرایی مهمانان سید شده است.
آثار جنگ هنوز در کوچه پسکوچههای ضاحیه نمایان است، عکس شهدا همه جا را پرکرده، در هر خیابان و کوچهای چشم در چشم شهدا میشوی. مردم لبنان هر جا زائرانی که از ایران آمدهاند را میبینند از آنها تشکر میکنند که به تشییع سید مقاومت آمدهاند. تشییعی که دشمنان طمع تشییع غریبانهاش را دارند. در ضاحیه هر ساختمانی که فروریخته با عکسهایی از شهدا قاب گرفته شده، قبلترها در هر خیابانی چند خانه در یک خیابان به عکس شهدا روشن شده بود ولی امروز اما ضاحیه چراغانی است از تصاویر شهدا. کنار خرابیها چشم ایرانیان که به نگاه پر شکوه و قدرت شهدا میفتد دلشان آرام میگیرد. سخت است اما باشکوه. تلخ است اما شیرین. اینجا کربلایی رقم خورد که بهترین جوانان زمین در اقتدا به سیدالشهدای مقاومت مقابل بدترین قوم روی زمین عزتی بینظیر را رقم زدند.»
مردم لبنان در انتظار یک غافلگیری بزرگ
سمیه اشرفی که هم در لبنان تحصیلکرده و هم بهواسطه فعالیتهای فرهنگی سالها به لبنان رفتوآمد داشته، حرفهایش از خطه مقاومت در این روزها ما را میبرد به قلبهای مردم لبنان؛« آنقدر اتفاقات دومینووار در لبنان افتاده که مردم هنوز فرصت نکردند عزاداری کنند. هنوز خیلیها نبودن سید را باور نکردهاند و در وضعیت انکار شهادت ایشان هستند. هنوز یک سری منتظرند حزبالله مردم را سورپرایز کند و روزی که برای تشییع سید اعلام میشود سید حسن نصرالله بالای تریبون بیاید و سخنرانی کند.»
تحریم شیعیان لبنان کمر مقاومت را نشکست
خاطرهها اشرفی را از این روزهای لبنان گره میزند به روزهای بعد از جنگ سی و سهروزه؛ « بعد از حرب تموز(جنگ ۳۳روزه) من به لبنان آمدم. آن سالها مردم با اینکه عزیز ازدستداده بودند از پیروزی مقاومت طوری خوشحال بودند که داغهایشان را فراموش کرده بودند و میگفتند شهدای ما فدای سید، همه زندگی ما فدای سید. شاید خیلی از ماها ندانیم اما در سالهای گذشته دولت آمریکا تحریمهای اقتصادی بسیار سختی را به شیعیان لبنان تحمیل کرده بود.
تحریمهایی که ما در ایران داشتیم چندبرابر سختتر و بدتر از آن را مردم لبنان تحمل کردند. اما بههیچوجه در لبنان بین مردم اعتراضی نمیبینی. مردم لبنان سختی را تحمل میکنند چون حیات و زندگی آنها با مقاومت عجین شده است. شاید اسرائیل فکر کند با شهادت سید حسن نصرالله جبهه مقاومت را بیرهبر کرده اما من معتقدم روح سید طوری در مردم لبنان حلول کرده که مردم لبنان در ادامه مسیر راسختر شدهاند است. حالا لبنان هزاران سید حسن نصرالله دارد.»
شهر شهدا یا روضه الشهدا؟!
شهرشهدا تعبیر غریبی است از روضه الشهدا و روضة الحوراء لبنان که مزار شهدای حزب الله لبنان است و شاید این عبارت بهترین تعبیر باشد وقتی به روضه الشهدا و روضه الاحورا سر میزنی و میبینی که مزار شهدا به وسعت یک شهر امتداد پیدا کرده است. خون پاک جوانان حزب الله که به پای درخت مقاومت ریخته شد تا تنومندتر و قویتر از قبل باشد و به مسیر ادامه دهد انتها ندارد.
اشرفی که از دیدن روضه الشهدا بهت زده شده میگوید:« کاش دنیا این افتخار را درک کند. اینکه اسراییل با همه تجهیزات و قوا و در شرایطی که قدرتهای دنیا پشت سرش بودند لبنان را ترک کرد بدون آنکه بتواند یک وجب از خاک لبنان را از دست جوانهای حزب الله مقاومت بگیرد و این مقاومت وقتی اوج گرفت و کرور کرور جوانها به پایش شهید شدند که سید حسن نصرالله نبود.»
در این شهر خانه بدون شهید پیدا نمیکنی...
ضربه اسرائیل سنگین بود. سنگینتر از تصور. مردم ضاحیه لبنان عکس شهدایشان را بزرگ چاپ میکنند و جلوی در خانههایشان میزنند. قبلا اگر در یک کوچهای که بیست خانواده در آن زندگی میکردند قدم میزدی تصویر سه چهار شهید را جلوی خانهها میدیدی. الان خانه بدون شهید در ضاحیه پیدا نمیکنی.
اشرفی یک روز قبل از تشییع سید در کوچه پسکوچههای لبنان قدم میزند و با تماشای تصویر شهدای مقاومت حرفهای رهبری در گوشش میپیچد؛«خون شهدا برکت دارد.» مردم لبنان خانه و زندگی و جان و مال و عزیز از دست دادند اما تسلیم نشدند و این یعنی، جنگ اخیر لبنان تضمینی محکم و ابدی بود برای جبهه مقاومت حتی در روزهای بدون سید!