شناسهٔ خبر: 71516840 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

شهید آیت‌الله فضل‌الله محلاتی جهادگری در گستره تاریخ معاصر ایران

از شکنجه‌گاه کمیته مشترک ضد خرابکاری تا خط مقدم جبهه‌های جنگ

در زندگی عالمان مجاهد و پارسا، گاه شرایطی خطیر پیش می‌آید که لازمه آن صبر و سکوت است. در مقطع پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر برای آیت‌الله محلاتی چنین وضعیتی پیش آمد. او در آن دوره اگرچه امر رهبر و مقتدای خویش را اطاعت می‌کرد، اما در این باره هیچ نگفت و در ناملایمات سکوت کرد. پس از سپری شدن آن برهه، اما حقیقت بر بسیاری آشکار شد

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، نشان از سالگشت شهادت عالم مجاهد، آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله محلاتی دارد. مبارزی که در صحنه مبارزات نهضت ملی و انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت و پس از برقراری نظام اسلامی تا مقطع شهادت نیز دمی از خدمت مخلصانه باز نایستاد. مقال پی آمده به خوانش تحلیلی خاطرات معاشران آن بزرگ، از مقاطع گوناگون حیاتش اختصاص یافته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 جهادگر دوران‌های خطیر
در آغاز سخن، مروری اجمالی بر ادوار گوناگون حیات سیاسی شهید آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله محلاتی بهنگام می‌نماید. این امر مقدمه‌ای بر آن است که در فصول بعد نوشتار، به بررسی تفصیلی این مقاطع بپردازیم. سیدعلی اصغر نقوی، تاریخ پژوه معاصر در این باره اظهار داشته است:
«از نظر من ایشان یک روحانی پرتحرک، اندیشمند و انقلابی است که روحیات مختلفی را در خود جمع کرده و در مجموع، شخصیتی تحسین‌برانگیز و ستودنی می‌نماید. با نگاهی به احوالات ایشان با مجموعه‌ای از عزت، تلاش، توانایی، پویایی، نشاط، تعهد و تقوا روبه‌رو هستیم. اینگونه شخصیت‌ها بار‌ها تحسین انسان را برمی‌انگیزند و نیز گاهی اسباب حیرت انسان می‌شوند! ایشان از ابتدای جوانی و پس از طی تحصیلات مقدماتی و حضور در محضر علمای بزرگ حوزه علمیه قم تصمیم می‌گیرد با گروه‌های انقلابی همکاری کند. از جمله با جوانان فداکار فدائیان اسلام ارتباط برقرار می‌کند. آغاز این دوره از زندگی ایشان به نیمه دوم دهه ۱۳۲۰ و حضور در حلقه یاران آیت‌الله کاشانی برمی‌گردد. حضرت امام هم گاهی در آن جلسات حضور می‌یافتند. در دوران تحصیل در حوزه علمیه قم، آشنایی ایشان با آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدتقی خوانساری (همرزم مرحوم آیت‌الله کاشانی که پس از ثوره‌العشرین از عراق تبعید شده بود) و سپس آشنایی با حضرت امام خمینی و نیز آشنایی و رفاقت نزدیک با شهید آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی و شخصیت‌هایی از این قبیل سبب شد ایشان از اوان جوانی با مباحث جدی سیاسی و مملکتی آشنا شود و در جریان مبارزات انقلابی و اسلامی قرار گیرد. این دوره قطعاً آغاز دورانی پرتلاطم، سخت و در عین حال شریف و پربرکت در زندگی شهید محلاتی است. ایشان پس از انقلاب اسلامی نیز در عرصه‌های مختلف به حضور و خدمات ارزنده خود ادامه داد و تا لحظه شهادت، آنی از دفاع از نظام و انقلاب غافل نبود و از هیچ ایثاری دریغ نکرد....» 

 روز‌های مبارزه، روز‌های زندان
در دوره مبارزه، معمولاً عده‌ای معدود، دشواری‌ها و رنج‌های این امر را بر خویش هموار می‌سازند تا آرمان‌های اصلاحی خود را برآورده کنند. شهید آیت‌الله محلاتی در سالیان نهضت اسلامی در زمره این افراد بود. حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحسین رضوی از مصاحبان آن روحانی پرتکاپو در این خصوص آورده است:
«شهید محلاتی در میان روحانیون مبارز، یکی از چند وکیل منصوب حضرت امام بود و از طرف ایشان وکالت اخذ وجوهات شرعیه را داشت. در آن روز‌ها علمای تهران، علیه دولت و رژیم شاه اعلامیه‌هایی می‌دادند و ما هم امضا جمع می‌کردیم، اما اسامی کسانی که امضا جمع می‌کردند، مخفی بود. ما در مقطعی، همسایه شهید محلاتی در خیابان ایران بودیم و همین هم بر نزدیکی ما افزوده بود. ایشان به منزل ما رفت و آمد‌های زیادی داشت. یک دستگاه استنسیل تهیه کرده بودیم و اعلامیه‌های امام را با آن تکثیر و بعد بین مردم پخش می‌کردیم. در سال ۱۳۵۰، یکی از مبارزان را در زندان قصر اعدام کرده بودند. شهید محلاتی به من زنگ زد که در خانه فلانی، مخفیانه مجلس ختمی برای این بنده خدا گرفته‌ایم، تو هم بیا. یادم است رفتم و مجلس ختم عجیبی بود. عده‌ای از زنان و مردان مبارز آمده بودند. شب که به خانه برگشتم، شهید محلاتی زنگ زد که فلانی! ساواک دنبال توست و سریع از خانه برو بیرون! در سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳، کمتر به خانه خودم می‌رفتم و بیشتر در منزل پدرم بودم. ارتباطم با شهید محلاتی هم بیشتر تلفنی بود. در سال ۱۳۵۶، من و ایشان هم‌پرونده بودیم و هرچه را که برای من جرم اعلام قلمداد کرده بودند، در پرونده ایشان هم همان را نوشته بودند، از جمله منبر رفتن و علیه شاه و دستگاه حرف زدن، از یزید و امام حسین (ع) گفتن و آن را با شرایط زمانه تطبیق دادن. البته مردم منظور ما را خیلی خوب می‌فهمیدند. پس از دستگیری و در کمیته مشترک نیز ما تصادفی هم‌سلول شدیم، وگرنه اگر در جا‌های مختلفی زندانی می‌شدیم، حرف‌هایمان متناقض از آب درمی‌آمدند و کار هر دوی ما دشوار می‌شد. شهید محلاتی در مورد وجود مقدس حضرت زهرا (س)، خیلی حساس بود. یادم است هر وقت من روی منبر روضه حضرت زهرا (س) را می‌خواندم، ایشان به‌شدت منقلب می‌شد و گریه می‌کرد. در آن دوره معروف بود که کمالی (کمانگر)، سنی ناصبی است! یک بار او به حضرت زهرا (س) توهین می‌کند و شهید محلاتی چنان کشیده‌ای به او می‌زند که سرش به تیزی میز می‌خورد و می‌شکافد! زدن بازجو در آن ایام، یعنی فاجعه! ایشان را گرفتند و حسابی زدند! وقتی او را به سلول آوردند، تنش آش و لاش شده بود! با این همه و از جنبه‌ای آنجا خیلی هم به ما خوش می‌گذشت، چون کنار هم بودیم....» 

 رازداری و تحمل در اطاعت از رهبری
در زندگی عالمان مجاهد و پارسا، گاه شرایطی خطیر پیش می‌آید که لازمه آن صبر و سکوت است. در مقطع پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر برای آیت‌الله محلاتی چنین وضعیتی پیش آمد. او در آن دوره اگرچه امر رهبر و مقتدای خویش را اطاعت می‌کرد، اما در این باره هیچ نگفت و در ناملایمات سکوت کرد. پس از سپری شدن آن برهه، اما حقیقت بر بسیاری آشکار شد. شهاب‌الدین رحمانی از مراودان آن عالم جلیل در این فقره معتقد است:
«اوایل تصور ما نیز این بود که ارتباط ایشان با بنی‌صدر، ممکن است توأم با تعلق خاطر باشد، ولی بعد‌ها متوجه شدیم که ایشان از طرف حضرت امام مأموریت داشته‌اند در کنار بنی‌صدر باشند و به واقع در موقعیت‌های مختلف هم او را کنترل کنند و هم تا جایی که می‌شود از عملکرد‌های او کسب اطلاع نمایند و به امام هم خبر دهند. بعد‌ها که متوجه اصل ماجرا شدیم، واقعا تأسف خوردیم که چرا گاهی با برخورد‌ها و کلاممان آن بزرگوار را آزردیم و ایشان هم هیچ واکنشی نشان ندادند! شاید در بین یاران امام کمتر کسی مانند ایشان تا این حد پاک‌باخته رهبر کبیر انقلاب بود که همه بدنامی‌ها را به جان بخرد و دم نزند! ایشان چه در داخل سپاه و چه بیرون از آن به دلیل حمایت از بنی‌صدر مورد طعن بودند! خاطرم است یک بار با اجازه ایشان در دی‌ماه سال ۱۳۵۹ به جبهه رفتم. پس از آن ایشان خودشان هم آمدند. امام فرموده بودند در روز‌های تاسوعا و عاشورا، فقط مراسم عزاداری باشد و برنامه دیگری نباشد. بنی‌صدر در میدان آزادی حضور داشت و در کنارش همه جور آدمی از منافقین گرفته تا فدائیان خلق و... بودند. اینها شروع به کف و سوت زدن می‌کنند که خیلی امام و مردم را آزار می‌دهد. برخی نزدیکان از شهید محلاتی گلایه می‌کنند که شما از فردی حمایت می‌کنید که حتی حرمت روز‌های تاسوعا و عاشورا را نگه نمی‌دارد! ایشان هم پاسخی نمی‌دادند و سکوت می‌کردند! بعد‌ها که غائله بنی‌صدر تمام شد و دو، سه سال از ماجرا گذشت، شاید در سال ۱۳۶۴ بود که ایشان گفتند شاید شما گاهی به سبب این موضوع از من دلگیر شده باشید، اما من فقط داشتم امر امام را اطاعت می‌کردم! من عذرخواهی کردم که از اصل ماجرا خبر نداشتم و از ایشان خواستم مرا حلال کنند....» 
 حلّال مشکلات جبهه و جنگ
در دوران جنگ تحمیلی، شهید محلاتی از توان ایجاد هماهنگی و انسجام خویش در مسیر حل مشکلات دفاع مقدس و نیز نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهره می‌گرفت. او در این طریق تقریباً با تمامی ارگان‌ها و شخصیت‌های تأثیرگذار ارتباط داشت و به آنان در طریق خدمت هرچه بیشتر، شوق و انگیزه‌ای افزون می‌بخشید. وی رویکرد پر برکت را تا مقطع شهادت تداوم داد. خاطرات سردار عبدالله محمودزاده از همکاران نماینده فقید امام خمینی در سپاه پاسداران اسلامی در بسط این نکته، مفید و بهنگام می‌نماید:
«شهید محلاتی در مورد مسائل و برنامه‌های مربوط به سپاه در مجلس نقش بسیار مؤثری داشت و بسیاری از مسائلی را که در این خصوص در مجلس مطرح می‌شد، در شهرستان‌ها و استان‌ها پیگیری می‌کرد. البته کسی فعالیت‌های پشت صحنه ایشان را نمی‌دید، اما ما، چون از یکسو با ایشان همکار بودیم و از سوی دیگر در همه استان‌ها و شهرستان‌ها حضور داشتیم، ماوقع را می‌دانستیم. ایشان هم بسیار فعال بود و هم با مسئولانِ گوناگون ارتباط داشت، بنابراین می‌توانست به‌عنوان عامل مهم وحدت عمل کند. برای رسیدگی به امور مختلف به‌شدت وقت می‌گذاشت. شب ساعت ۹ یا ۱۰ از سپاه به خانه می‌رفت و صبح اول وقت، به محل کار بازمی‌گشت. تازه از آنجا به جامعه روحانیت مبارز یا مجلس هم می‌رفت و مجموعاً بسیار کم‌خواب بود. بدن سالمی داشت و بسیار پرتحرک بود. نظم چشمگیر و انرژی عجیبی داشت. هم به مسجد می‌رفت و به مشکلات مردم می‌رسید، هم به حسینیه محلاتی‌ها می‌رفت و در آنجا فعال بود، هم با بزرگان نشست و برخاست داشت، هم با دولت همکاری می‌کرد، هم همواره برای حل تنش‌هایی که به‌وجود می‌آمدند، فعالیت می‌کرد. در عین حال متوجه جنگ و جبهه هم بود....» 

 همرزم و همپای رزمندگان
وجه بارز منش آیت‌الله محلاتی در دوران دفاع مقدس، همراهی با رزمندگان و نیز فرماندهان آنان بود. او از هر فرصتی برای حضور در جبهه‌ها بهره می‌جُست و مصاحبت با مدافعان دین و وطن را بر هر چیز ترجیح می‌داد. این امر به ترتیب پی آمده در خاطرات مهدی روحانی از فرماندهان دوران جنگ بازتاب یافته است:
«بنده در قرارگاه خاتم‌الانبیا (ص) و در سال ۱۳۶۱ با شهید آیت‌الله محلاتی آشنا شدم. خاطرم است در خصوص جنگ و مسائل شرعی آن و یک ابهام در تفسیر آیه‌ای از قرآن به شهید آیت‌الله محلاتی مراجعه کردم و ایشان با تسلط کامل بر موضوعات مطرح‌شده، پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای به من دادند. آنجا بود که به خاطر جاذبه و ملایمت رفتاری ویژه‌ای که داشتند، جذبشان شدم. در آن زمان، من فرمانده گردان بودم و اعتقاد داشتم اگر فرد از خلوص و تقوا برخوردار باشد، این امر منجر به ماندگاری او خواهد شد. برای من این در گفتار و کردار شهید محلاتی، تبلور یافته بود. او پرورده مکتب سیدالشهدا (ع) و سرباز پاک‌باخته اسلام بود و در روز‌های سخت و دشوار مبارزه، حتی برای لحظه‌ای پا پس نکشید و همواره با جان و دل آماده فداکاری بود. ایشان خلوص عجیبی داشت و کار‌هایی می‌کرد که مؤید درجه بالای خلوصشان بود. در عملیات‌ها، یار وفادار فرماندهان و همرزم و همپای رزمندگان بود. در هیچ یک از عرصه‌های تلاش و تکاپو در دوره دفاع مقدس، خود را از دیگران جدا نمی‌دانست. بسیار ساده و خاکی رفتار می‌کرد و با اینکه نماینده حضرت امام در سپاه بود، هرگز خود را تافته جدابافته فرض نکرد. تواضع کم‌نظیری داشت. این تواضع به‌قدری زیاد بود که افراد کم‌جنبه آن را به حساب سادگی‌اش می‌گذاشتند! از آنجا که بسیار باتقوا و پُرخلوص بود، سخنان و نصایحش تأثیرگذار و اثربخش بودند. از آنجا که خود به آنچه می‌گفت عامل بود، عاملیت را در افراد ترغیب و تشویق می‌کرد. بسیار باصفا و بی‌ریا بود. یک سرباز تمام‌عیار برای انقلاب و نظام اسلامی، مرید و مقلد حضرت امام و از شاگردان وفادار نهضت ایشان بود....» 

 حضور او، سلامت همه جانبه سپاه را در پی داشت
حضور نماینده پرتلاش و خستگی ناپذیر امام خمینی در سپاه این نهاد انقلابی را از بسا آفات مصون نگه داشت. این امر مورد اذعان برخی فرماندهان وقت این سازمان نظامی از جمله سردار محمدباقر ذوالقدر قرار گرفته است:
«شهید محلاتی هرگز به مسائل فنی و کارشناسی جنگ ورود پیدا نمی‌کرد و این کار را به اهلش واگذار کرده بود، اما در جلسات قبل از عملیات‌ها - که راجع به طرح‌ها بحث می‌شد - حضور داشت و نفس حضورش موجب تقویت روحی فرماندهان و مسئولان جنگ بود. ایشان همچنان که در موضوعات فنی و کارشناسی کوچک‌ترین اظهار نظری نمی‌کرد، در مباحث فکری و اعتقادی بسیار روشن و صریح حرفش را می‌زد. گاهی فرماندهان به دلیل جوانی و بی‌تجربگی، برخی از مسائل را برنمی‌تابیدند و احیاناً بدخلقی می‌کردند! ایشان به‌رغم اینکه بسیار تحت فشار بود، اینگونه مسائل را تحمل می‌کرد. در یکی از جلسات شورای عالی سپاه، شدت فشار روحی بر ایشان به‌قدری زیاد شد که بیهوش شدند و دکتر خاتمی مسئول واحد پرسنلی ستاد مرکزی، ایشان را به هوش آورد! بی‌تردید اگر حضور ایشان و دیگر نمایندگان امام در سپاه نبود، سپاه آن صحت و سلامتی را که از آن برخوردار است، به‌دست نمی‌آورد. وجود ایشان به‌عنوان یک اهرم متعادل‌کننده، سپاه را کنترل می‌کرد. در سال‌های اولیه جنگ تا زمان شهادت، نقش ایشان در جهت‌دهی به حرکت‌های فکری، اعتقادی و سیاسی سپاه، بسیار مهم و تعیین‌کننده بود. خوشبختانه همین باعث شد سپاه به‌خصوص در سال‌های نخست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دچار معضلاتی که بعضی از نهاد‌ها شدند، نشود....» 

 رمز بسا عملیات‌ها را او انتخاب می‌کرد
محمد احمدی در دوره‌ای نسبتاً طولانی، محافظت از شهید آیت‌الله فضل‌الله محلاتی را بر عهده داشته و از نزدیک شاهد فعالیت بی‌وقفه وی در بسیاری از عرصه‌ها بوده است. واگویه‌های وی از حالات و سیره آن شهید والا، بس خواندنی و آموزنده تواند بود. بخش‌هایی از خاطرات او را ختام مسک این مقال قرار داده‌ایم:
«ما با هم زیاد به جبهه می‌رفتیم. حصر آبادان که شکست، شهید فلاحی به ایشان گفت می‌خواهیم به جبهه برویم، شما تشریف نمی‌آورید؟ حاج آقا گفتند بگذارید استخاره کنم. استخاره کردند و بد آمد و همراه شهید فلاحی نرفتند. همان روز و در بازگشت از همان بازدید، هواپیمای حامل شهید فلاحی و سایر فرماندهان سقوط کرد! درحالی‌که قسمت بود که ایشان تا سه، چهار سال دیگر زنده بمانند. یادم است هنگام شهادت حاج محمدابراهیم همت، آیت‌الله محلاتی خیلی گریه کردند یا مثلاً رمز بسیاری از عملیات‌های دفاع مقدس را ایشان انتخاب می‌کردند. ایشان در سفر به جبهه‌ها، به اکثر گردان‌ها سرکشی می‌کردند. همیشه تأکید می‌کردند نیرو‌های ما باید سرحال و شاداب باشند. ساعت ۴ صبح بیدار شوند، نماز بخوانند، ورزش کنند و صبحانه بخورند. برای همین هم مراسم توسل و عزاداری را از ۱۰ شب به بعد ممنوع کردند. ایشان همیشه پیش از انجام عملیات‌ها، خدمت حضرت امام می‌رسیدند و مسائلی را می‌گفتند و پس از آن در شورای عالی فرماندهی سپاه، فرموده‌های امام را منتقل می‌کردند. بعد هم نتایج عملیات و شرایط منطقه را مستقیماً برای امام می‌بردند. وقتی پیش حضرت امام می‌رفتند، معمولاً پرونده‌های قطوری را با خود می‌بردند که شامل آمار شهدا و مجروحان عملیات و همچنین کار‌هایی بود که خودشان انجام داده بودند. همان‌طور که عرض کردم، ایشان به تبعیت از حضرت امام بسیار مقید و تابع محض آن بزرگوار بودند. خیلی وقت‌ها تا پاسی از شب، در بیت امام بودیم و از بس به آنجا رفت‌وآمد می‌کردیم، آبدارچی امام با ما صمیمی شده بود! ما می‌دیدیم که شام امام غالباً کمی نان بود و یک عدد خیار و دو، سه عدد خرما. من همیشه خواب ایشان را می‌بینم، اما طوری که انگار ایشان شهید نشده و ما پیش ایشان هستیم! واقعاً یاد آن روز‌ها بخیر! وقتی به یادش می‌افتم، حسرت می‌خورم. من ۲ هزار تومان حقوق می‌گرفتم و زندگی ساده‌ای داشتم. همه این طور بودند، اما متأسفانه در این روز‌ها همه به دنبال پول هستند! خیلی‌ها تعجب می‌کنند که من موبایل ندارم، می‌گویم چیزی که به دردم نمی‌خورد چرا باید تهیه کنم؟ می‌خواهم چه کار؟ جوان‌ها پا و سر و دست نداشتند، اما به دنبال ادای وظیفه بودند، متأسفانه امروز عده‌ای دنبال مال دنیا و میز و صندلی هستند! خدا همه ما را هدایت کند....»