جوان آنلاین: عبرتهای بیشماری در تاریخچه حکمرانی کشورها و روابط بینالملل وجود دارد که هر ناظر سیاسی در جهان باید متوجه آن باشد. جنگ اوکراین که در آستانه سومین سالگرد خود قرار دارد، به دلیل نقش تعیینکننده آن در ورود قدرتهای بزرگ نمونه عیان و کاربردی این منظور است. اوکراین به رهبری ولودیمیر زلنسکی به امید حمایت ناتو، بار جنگ امریکا در برابر روسیه را به تنهایی به دوش کشید تا به منافعی که ناتو سالها آن را وعده داده بود، برسد. در واقع، غرب از اوکراین به عنوان سپر در برابر روسیه استفاده کرد، اما حاضر نشد خودش مستقیماً وارد جنگ شود. در حال حاضر نیز ترامپ پشت او و اروپای متحدش را خالی کرده و ریاض را محل خلوت کردن با مسکو قرار داده است. در آن سو، زلنسکی نه تنها به حداقل خواستههایش در جنگ دست نیافته است بلکه تصویری که امریکا چه در لفظ و چه در عمل، از آن ارائه میدهد یک احمق بیکفایت است. او حتی در مذاکرات تعیین سرنوشت خود در ریاض مشارکت داده نمیشود، از این رو این اتفاق به همراه تجربههای گذشته در ایران و دیگر نقاط جهان میتواند تجربه عینی و حتی عملی باشد برای آنهایی که همچنان به غرب دلبستهاند و رفع مشکلات کشور را تنها در سایه ارتباط با امریکا میبینند.
به طور دقیقتر، رفتار حقیرانه ناتو با زلنسکی بعد از مدتی از جنگ آشکار شد. وعده الحاق اوکراین به ناتو که یکی از عوامل اصلی آغاز جنگ بود، از همان ابتدا از سوی صحنهگردانی امریکا و با بازی کشورهای موافق و مخالف در ناتو مکرراً به حاشیه کشیده شد.
در حالی که زلنسکی امید داشت اوکراین به ناتو بپیوندد، این سازمان حتی حاضر به ارائه جدول زمانی مشخص برای عضویت نشد، زیرا امریکا میخواست این وعده دروغین را در طول جنگ برای فشار و کنترل بیشتر بر رفتار اوکراین گرو نگه دارد.
این نشانه مهمی بود که از همان ابتدا امریکا در تدارک بهرهکشی بیشتر از اوکراین است و چیزی را در ازای این همه ویرانی و فرمانبرداری پرداخت نخواهد کرد. جنگ طولانیمدت باعث شد بخشهای بزرگی از اوکراین تخریب شود، زیرساختهای این کشور از بین برود و میلیونها نفر آواره شوند. برخلاف امید زلنسکی به پیروزی با کمک ناتو، جنگ به بنبست رسید و اوکراین بخشهایی از سرزمین خود را از دست داد.
در نهایت، زلنسکی با اعتماد به امریکا، اوکراین را در مسیری قرار داد که جز حقارت، خسارت، نابودی و بنبست سیاسی چیز دیگری به همراه نداشت.
حتی این گمان قویاً وجود دارد که شخص وی نیز به زودی از صحنه سیاسی اوکراین برای همیشه کنار زده و به سرنوشتی مشابه دیگر دولتمردان تابع امریکا، چون صدام یا پهلویها دچار خواهد شد چراکه ترامپ گفته بود زلنسکی در اوکراین تنها ۴ درصد محبوبیت دارد و وی را دیکتاتور خطاب قرار داده بود.
تاراج اوکراین از سوی امریکا
با وجود اینکه زلنسکی به طور نیابتی با تمام قوا در جنگ وارد و خسارتهای مالی و جانی بسیاری را متحمل شد، اما اکنون امریکا تلاش دارد منابع استراتژیک و حیاتی این کشور را به عنوان بدهی یا پیشپرداخت برای ادامه کمکهای نظامی و اقتصادی برای جنگ به غارت ببرد.
این کشور ۲۲ ماده از ۳۴ ماده معدنی که از سوی اتحادیه اروپا به عنوان ذخایر حیاتی شناخته شدهاند و همچنین ۵هزار تن ذخایر لیتیوم و یکپنجم گرافیت جهان که کاربرد کلیدی در نیروگاههای هستهای دارد، در اختیار دارد، این در حالی است که وابستگی به کمکهای غرب باعث شد اوکراین عملاً به یک کشور وابسته تبدیل شود، بدون توانایی واقعی برای بازسازی و استقلال اقتصادی خود. به معنایی، امریکا به طور علنی درصدد استثمار اقتصاد این کشور برآمده است و بعید نیست به طور پلکانی، باقیمانده منابع مهم را با بهانههای مختلف تحت تسلط خود قرار ندهد.
علاوه بر آن، احتمال میرود مسکو حدود ۲۰ درصد از خاک اوکراین را ضمیمه خاک خود کند و دستاورد میدانی برای اوکراین، واگذاری زمین به روسیه باشد.
ترامپ با اشاره به اینکه پیوستن اوکراین به ناتو را غیرمنطقی میداند، تأکید کرده است بازگشت اوکراین به مرزهای پیش از سال۲۰۱۴ عملاً غیرممکن است.
سکانس دوم، پهلوی
اگر به عقب بازگردیم، نظام شاهنشاهی وابسته پهلوی نمونه ملموستری از نتیجه اعتماد و سرسپردگی به غرب و امریکاست، حتی مصدق، نخست وزیر ایران در برههای از زمان به امریکاییها اعتماد کرد که نتیجه آن، کودتای ۲۸ مرداد از سوی عوامل امریکا در تهران و سقوط دولت وی بود. شاه نیز به شدت به پشتیبانی امریکا وابسته بود و تصور میکرد این حمایت همیشگی خواهد بود، اما در بحرانهای آخر، امریکا حاضر نشد به طور جدی از او حمایت کند. محمدرضا پهلوی در بخشی از خاطراتش اقرار میکند و میگوید: «هنگامی که بریتانیا در ۱۹۶۸ قوایش را از شرق سوئز فراخواند، با شادمانی بار حفاظت از خلیجفارس را به دوش گرفتم. برای ایفای وظایف جدیدمان ایران باید به یک قدرت درجه اول نظامی تبدیل شود که قادر به حفظ پایگاههایمان باشد. اعتماد داشتم به اینکه متحدان امریکایی و بریتانیاییمان از این کوششها پشتیبانی میکنند. این اعتماد چقدر نابجا بود.»
همچنین پس از فرار شاه از ایران، او مدتی به مصر و سپس به مراکش رفت و آوارگی را در این کشورها تجربه کرد و در نهایت قصد ورود به امریکا را داشت که با مخالفت مسئولان این کشور روبهرو و مجبور شد به مکزیک برود.
در واقع، شاه با وجود آنکه تمام اوامر امریکایی را اجرایی کرد و گمان میکرد امریکا در ازای آن، از او حمایت میکند، به قهقرا رفت و در آخر هم حتی اجازه ندادند در آنجا پناهندگی بگیرد.
نتیجه اعتماد به امریکا فقط ذلت است
این نکته را هم باید اضافه کرد که رفتار امریکا با اوکراین ارتباط معناداری به نتیجه جنگ ندارد و آینده هر کشوری که به غرب اعتماد کند و افسار زمامداری را به آن بسپارد، همین بوده و خواهد بود، حتی اروپا و ناتو هم که از متحدان اصلی امریکا هستند، از گزند این دولت استعماری در امان نیستند.
اراده سیاسی امریکا برای نیل به اهدافش فقط در چارچوب تأمین منافع خودش میگنجد و این کشور حاضر نیست کمترین امتیازی را در ازای این حجم از وفاداری واگذار کند.
حال که ترامپ بر کرسی ریاست جمهوری نشسته است با تعقیب همان سیاست تلاش میکند این بهرهکشی و استثمار را به حداکثر ممکن برساند.
در دوران پس از انقلاب هم ایران تجربه اعتماد به امریکا را دریافت کرده است. به فرموده رهبرمعظم انقلاب، حتی بعد از انقلاب هم در برههای مسئولان کشور روی خوشبینیهای خود به اینها (ایالاتمتحده) اعتماد کردند، اما از آن طرف، سیاست دولت امریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد.
اکنون نیز نتیجه اعتماد به امریکا و معتبر دانستن تضامین او در برجام، تشدید فشار تحریمها در دولت اوباما و در ادامه بهکارگیری سیاست فشار حداکثری در دوران ترامپ علیه ایران شده است.
خاماندیشی اعتماد به امضای سیاستمداران امریکایی یا اظهارات آنها در طول توافق هستهای مشهود بود. باید گفت که دوگانهسازی دموکرات و جمهوریخواه در سیاستهای کلان امریکا، یک اشتباه راهبردی است و آنچه شاهد هستیم، تغییراتی در راستای بهینهکردن تأمین منافع این کشور و کسب دستاوردهای کمهزینهتر است.
در دوران پیش رو نیز تداوم سیاستهای شکستخورده اعتماد به امریکا که همچنان از تریبون جریانهای اصلاحطلب به عنوان تنها گزینه کشور برای گذر از مشکلات پمپاژ میشود، تکرار همان راه طیشده و به بنبست خورده است.
سیاستمداران و ناظران سیاسی در ایران همراه با تجربه شکست در برجام و با توجه به آیندهای که در انتظار زلنسکی و کشور خسران دیدهاش است، باید مسیری را فارغ از دلدادگی به غرب در نظر بگیرند، زیرا هر کسی به ملتش پشت کند، سرنوشتی جز ذلت ندارد، زندگی باعزت و استقلال هزاران بار ارزشمندتر است از وابستگی و تحمل ذلت بیگانه.