در زمستان سال ۸۱ و در آغازین تماس تلفنی پاسخش به درخواست مصاحبه تاریخی منفی بود! با صدایی لرزان، نفسها و کلمات منقطع و البته لحنی متواضعانه، درآمد: «از دیروز که سؤالاتتان را خواندم، منقلبم! خودتان تشریف بیاورید، اما دور مصاحبه را قلم بگیرید!» زمانی نگذشت که دریافتم ناملایمات سیاستورزی، خاطرات جانکاه دوستیها و دشمنیهای آن، بیماریهای متنوع و متعاقب آن یک جراحی سخت، از دلایل این رویگردانی است. با این همه، پادرمیانی شادروان مهندس سید ابوالحسن کاشانی فرزند آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، گره از کار گشود و حقیر را به خانه و خاطرات «سید» رهنمون ساخت و این، آغازی بر یک ارتباط ۲۲ ساله و پرخاطره شد. از آن پس بود که وی مهر سکوت از لب برداشت و گفتوشنودهای تاریخی فراوانی را پذیرا شد. مشاهدات سیاسی زندهیاد آیت الله سید مرتضی مستجابی، عجیب بود (به گونهای که گهگاه از این قلم قول میگرفت که بخشهایی از آنها را در جایی بروز ندهد!)، اما سلوک فردی و اجتماعی این روحانی متفاوت، بس عجیبتر و شگفتانگیزتر مینمود، به گونهای که نه تنها نگارنده، که جمله همراهان نیز شیفته مرامش شدند.
راز این مهم اما، جز این نبود که او با خلقالله، بر مبنای «مهر» و «همدلی» مراودت میجست و آزادگی، استغنا، عیاری، خیرخواهی، غمگساری و مواسات با مردم را بر هر چیز مقدم میداشت. از این روی جماعتی به ارادتش گردن مینهادند که بعید بود در تمامی عمر، با یک روحانی سلام و علیک کرده باشند! آنان نه تنها درک محضر وی که حتی خدمت در خانهاش و پذیرایی از میهمانانش را نیز مغتنم میشمردند!
خاطرم هست که در اوایل آشنایی، دریافتم که به کار احداث درمانگاهی در جنب منزلش، در خیابان فروغی اصفهان است. پس از افتتاح آن مرکز و به فاصله مدتی خبر آمد که منزل مسکونی را نیز وقف توسعه آن کرده و خود اجارهنشینی گزیده است. در نخستین دیدار پس از این واقعه از او درباره چند و، چون ماجرا پرسیدم. فرمود: «آنجا منزل پدری بود. برادران و خواهران، سهمشان را به من بخشیدند. مصمم شدم که نیمی از آن را، به ایجاد یک درمانگاه اختصاص دهم. پس از افتتاح مدیران خبر آوردند که در برخی روزها، این مرکز ۶۰۰ مراجعه کننده دارد و در صورت دو برابر شدن فضا این عدد نیز به همان میزان افزایش مییابد. با خود گفتم این چه خودخواهی است که در خانه بنشینم و صدها تن از ارباب نیاز را از معالجه محروم کنم؛ لذا نصف دیگر خانه را نیز به درمانگاه بخشیدم و منزلی را به اجاره گرفتم...».
سخن در باب زمانه و کارنامه این پیر خردمند فراوان است، به ویژه از سبک زندگی، تعلقات عرفانی، پیشینه پرماجرای سیاسی و زمانآگاهی اش و... الخ. بازخوانی این همه، اما میتواند به ترسیم یک نماد و الگوی جذاب برای همگان و به خصوص جوانان بینجامد، امری که تلاش فضلای آشنا با آن فقید سعید را میطلبد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
محمدرضا کایینی
برای او که یک قرن با دل زیست!
در زمستان سال ۸۱ و در آغازین تماس تلفنی پاسخش به درخواست مصاحبه تاریخی منفی بود! با صدایی لرزان، نفسها و کلمات منقطع و البته لحنی متواضعانه، درآمد: «از دیروز که سؤالاتتان را خواندم، منقلبم! خودتان تشریف بیاورید، اما دور مصاحبه را قلم بگیرید!»
صاحبخبر -
∎