شناسهٔ خبر: 71463496 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

«اعتمادآنلاین» گزارش می‌دهد:

درخواست طلاق از شوهری که فداکاری‌های همسرش را نادیده گرفت

الهام زنی تحصیلکرده و مستقل است. او بعد از 12 سال تلاش برای سرپا نگه داشتن زندگی‌اش حالا تصمیم به طلاق گرفته است. الهام برای اعتمادآنلاین از زندگی مشترکش می‌گوید.

صاحب‌خبر -
درخواست طلاق از شوهری که فداکاری‌های همسرش را نادیده گرفت
کد خبر: 700474
|
۱۴۰۳/۱۲/۰۱ ۱۷:۳۰:۴۳

الهام زنی تحصیلکرده و مستقل است. او بعد از ۱۲ سال تلاش برای سر پا نگه داشتن زندگی‌اش حالا تصمیم به طلاق گرفته است. الهام برای اعتمادآنلاین از زندگی مشترکش می‌گوید.

*چند سال با همسرت زندگی کردی؟

۱۲ سال.

*چرا می‌خواهی از او جدا شوی؟

من برای زندگی مشترک صد درصد خودم را گذاشتم. همه چیز را مدیریت می‌کردم. خرج خانه را می‌دادم و با کارهایی که کردم موفق شدیم خانه و ماشین بخریم، ولی دیگر توان تنهایی زندگی کردن ندارم.

*منظورت چیست؟

من سال‌های زیادی است که همه کارها را خودم به تنهایی انجام می‌دهم. یک روز با خودم گفتم شوهرم در زندگی من چه می‌کند؟ او باشد یا نباشد چه فرقی دارد؟ بعد به این نتیجه رسیدم تمام این سال‌ها بی‌دلیل داشتم تلاش می‌کردم. او نه تنها تلاش من را نمی‌بیند، بلکه همه آن را وظیفه من می‌داند و اگر جایی کاری نمی‌کنم به من می‌گوید چرا این کار را نکردی.

*چرا تقسیم وظیفه نکردید؟

وقتی بچه بودم، پدر و مادرم را از دست دادم. خواهرم من را بزرگ کرد و دانشگاه فرستاد. بعد که ازدواج کردم، می‌خواستم خانواده خودم را داشته باشم. چون پدر و مادر نداشتم، وابستگی‌ام به شوهرم زیاد شد. او هم از این وضعیت من استفاده ناجوانمردانه کرد. حالا خانه‌ای را که با تلاش من و پول هر دوی ما خریداری شده‌ است می‌خواهد، تا من را طلاق بدهد.

*قبول کردی خانه را بدهی؟

نه قبول نکردم. چون اگر خانه را بدهم باید به خانه خواهرم بروم و آنجا زندگی کنم. نیمی از این خانه مال من است.

*فکر نمی‌کنی شوهرت از این راه می‌خواهد تو را در این زندگی نگه دارد؟

نه این‌طور نیست. او نمی‌خواهد این کار را بکند. او می‌خواهد فقط خانه را از من بگیرد. او در تمام سال‌های زندگی‌مان این کار را کرده است.

*راهی برای ادامه زندگی مشترک نیست؟

من دوست داشتم مادر شوم. شوهرم قبول نکرد، چون از مسئولیت خوشش نمی‌آمد. دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم اما شوهرم قبول نکرد، چون می‌خواست راحت زندگی کند. برای همین هم دکتری قبول شدم اما دانشگاه نرفتم. حالا می‌خواهم برای خودم زندگی کنم و شوهرم می‌تواند خودش زندگی‌اش را ادامه دهد.

 

 

برچسب‌ها: