شناسهٔ خبر: 71463434 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: مشرق | لینک خبر

کتاب «قدرت نرم چینی» از چه واقعیت هایی پرده بر می دارد؟

«غولِ فلج» چگونه به «ابرقدرتِ مسئول» بدل می‌شود؟/ از دیپلماسی «گرگ مبارز» تا استراتژی «درک تیز»

چینی‌ها با هدف تقویت قدرت نرمِ ملی، تغییراتی مهم در حکمرانی خود انجام دادند که توجه ویژه به مقوله فرهنگ و سنت‌های ملی از آن جمله بود.

صاحب‌خبر -

به گزارش مشرق، مفهوم «قدرت نرم» در دوران معاصر را سال ۱۹۹۰ و اولین‌بار «جوزف نای» در نشریه آتلانتیک مطرح کرد. او با اعلام اینکه بسیاری از بازیگران صحنه سیاست و قدرتِ جهانی از درک مفهوم و کارکردهای قدرت نرم عاجزند، نوشت: «فرهنگ امریکایی با جاذبه بالای خود یکی از ستون‌های قدرت امریکا و از مهم‌ترین ابزارهای نفوذ آن در صحنه بین‌المللی است.»

نای، سه مهارت مهم را برای کارآمدی قدرت نرم ضروری شمرد: «هوش هیجانی»، «توانایی ایجاد تصویری جذاب از آینده» و «مهارت‌های ارتباطی». کتاب «قدرت نرمِ چینی»، نظریه جوزف نای را از خاستگاه و قدمتِ توجه به قدرت نرم، تا معنی و مکانیزم، و ابزار و نتایج آن به چالش کشیده است. با توجه به ضعف چین‌شناسی ما ایرانیان و فقدان منابع لازم و به‌روز در این زمینه، این کتاب به ۳ دلیل بهترین رهیافت‌های اندیشه حکمرانی چینی یا لااقل کاربستِ «قدرت نرم چینی» را در اختیار خواننده می‌گذارد.

اول اینکه؛ دکتر ماریا رِپنیکووا، نویسنده کتاب، دانشیار ارتباطات جهانی در دانشگاه ایالتی جورجیا امریکا ست که در حوزه چین‌شناسی و روزنامه‌نگاری انتقادی شهرت بسیاری دارد.

دوم؛ مقدمه جامع و جهت‌دهنده‌ کتاب را دکتر حامد وفایی نگاشته است. او که از خبرنگاری حرفه‌ای و حقیقت‌جو، به چین‌شناسی توام با دانش و تجربه عینی متمایل شد؛ جزو معدود چین‌شناسان ایرانی و بلکه غرب آسیا ست که هم «چین را به زبان چینی می‌خواند» و هم با روحیه جوان و علمی‌که دارد، به درک تصویر دقیق‌تر مخاطب از چینِ امروز و آینده کمک ارزنده‌ای کرده است.

و سوم؛ مترجم کتاب، دکتر محمدرضا نوروزپور، علاوه بر اینکه روزنامه‌نگاری حاذق و مسلط به عرصه مدیریت و ارتباطات جهانی است، مطالعات و کتب دیگری نیز در جهت شناخت بهتر چین، به اقبالِ مخاطب و شمارگانِ مکرر رسانده است؛ مترجمِ صاحب سبکی که به پشتوانه چند دهه روزنامه‌نگاری پیشرو؛ نگاهی نو، روایی و جذاب از توجه اندیشمندان به قدرت نرم در روابط خارجی را پیش روی ما گذاشته است.

ظهورِ «چینِ همواره جدید»

بازنگری، اصلاح و تدوین سیاست‌های حکمرانی چین بعد از مرگ مائو و از سال ۱۹۷۹، «چین جدید» یا به تعبیر نگارنده «چینِ همواره جدید»ی را به دنیا معرفی کرد که «قدرت نرم» و کارکردهای آن، شاه‌بیت آن سیاست‌ها بود. اتکا به فرهنگ ملی، هوشمندی و جامع‌نگری در برابر تحولات بین‌المللی، ترجیح منافع بلندمدت بر کامیابی‌های مقطعی، تجربه‌محوری و آینده‌نگری، ارزیابی و اصلاح دائمی‌عملکردها از ویژگی‌های تدوین و اجرای موفق این سیاست‌ها ست.

تلاش گسترده چین برای مبارزه با «جنگ شناختی» و بهبود تصویر بین‌المللی این کشور، بعد از حادثه «تیان آن من» در ۱۹۸۹ شتاب گرفت. حزب کمونیست این کشور در سال ۱۹۹۳ و در مانیفست جدیدی تأکید کرد که «فرهنگ» می‌تواند کلید مشروعیتِ نظام کمونیستی حاکم، انسجام ملی، هماهنگی و عاملی برای بهبود تصویر و افزایش جذابیت چین در خارج از کشور باشد. همچنین قدرت نرم فرصت‌های مهمی‌برای جنگ ایدئولوژیک و سیاسی در مسیر گسترش نفوذ چین بدون استفاده از نیروی نظامی‌فراهم می‌کند (سان تزو: بزرگ‌ترین پیروزی آن است که بدون جنگ بدست آید).

آنها قدرت نرمِ چینی را بر سه پایه‌ «فرهنگ ملی چین، مدل توسعه چین، و رؤیای چینی» بنا نهادند. به درستی فهمیدند که افراط‌های قبلی در سرکوبِ گرایش‌های ملی‌گرایانه و نابودسازی فرهنگ سنتی چین، با هدف فراگیر کردن ایدئولوژی مارکسیستی اشتباه بوده است. لذا بویژه با شروع رهبری «شی جین‌پینگ» در حزب کمونیست (نوامبر ۲۰۱۲)، احیای ملی‌گرایی چینی در دستور قرار گرفت که نتیجه آن تحکیم مشروعیت سیاسی و انسجام داخلی، و مقدمه ظهور بین‌المللی چینِ نوین شد. شی در کنگره حزب کمونیست گفت: «عظمت ملی آینده چین تنها می‌تواند در تطبیق و سازگاری مداوم با میراث تمدنی چین و معیارهای کمونیستی باشد.»

در امتداد این نگرش، چینی‌ها با هدف تقویت قدرت نرمِ ملی، تغییراتی مهم در حکمرانی خود انجام دادند که توجه ویژه به مقوله فرهنگ و سنت‌های ملی از آن جمله بود. آنان از یک طرف «اعتمادِ فرهنگی» به عنوان اعتماد و افتخار مردم چین به گذشته و فرهنگ ملی خود را تقویت کردند و از دیگر سو، مشخصاً از دوره زمامداری شی، «امنیت فرهنگی» را به معنای ایجاد سپری ملی در برابر نفوذ فرهنگ غربی و تأثیرگذاری آن بر «اعتماد فرهنگی»، جدی گرفتند.

نتیجه این دو رویکرد، تقویت باور عمومی‌به فرهنگ ملی، انسجام داخلی، تحکیمِ اعتماد بین دولت (حکومت) – مردم و نهایتاً اثربخشی قدرت نرم چین در روابط بین‌المللی شد. آنان نه تنها جلوی فعالیت‌های فرهنگی را نگرفتند بلکه به توصیه هو جین تائو در سال ۲۰۰۷، از هر ابزار و هزینه‌ای برای «تحریک خلاقیتِ فرهنگی کل ملت چین» بهره بردند.

«غولِ فلج» چگونه به «ابرقدرتِ مسئول» بدل می‌شود؟/ از دیپلماسی «گرگ مبارز» تا استراتژی «درک تیز»

پیش‌روی، بدون تحریک

چین همزمان با روند افزایش قدرت نظامی، اقتصادی و نیز قدرت نرم خود بسیار مراقبت کرد تا از هرگونه تحریک و ایجاد واکنش بین‌المللی پرهیز کند. حزب کمونیست چین اساس سیاست خارجی کشور را «سیاست خارجی مستقل و مبتنی بر صلح» اعلام و ۵ اصل همزیستی مسالمت‌آمیز را احترام متقابل به حاکمیت و تمامیت ارضی، عدم تعارض متقابل، عدم دخالت متقابل در امور داخلی، برابری منافع مشترک، و البته همزیستی مسالمت‌آمیز عنوان کردند.

در فرآیند توسعه‌ چین جدید، شعارها و برنامه‌های اشتراکی چون «تمدن جهانی»، «ابرقدرتِ مسئول»، «سرنوشت مشترک بشری»، «ابتکار یک کمربند یک راه» و... ایده‌های اصلی و اعلامی‌شی جین‌پینگ رئیس‌جمهوری بودند. در برنامه‌ها و عملکردِ دیپلماسی عمومی‌نیز چینی‌ها بر این باور شدند که قدرت نرم چین ریشه در اخلاق و همگرایی دارد و از این جهت، در تضاد کامل با قدرت نرمِ خالی از اخلاق ایالات متحده است.

«درک تیز» و فرصت‌سازی از کرونا

رشد اقتصادی مستمر، ایده‌های حکمرانی داخلی رضایت‌بخش در داخل و البته کمک‌های اقتصادی به سایر کشورها از ابزارهای مهم چین در قدرت نرم هستند. یو گومینگ، محقق مشهور ارتباطات چین می‌گوید: «اگر صدای ما با ایفای نقشِ مؤثر ما مطابقت نداشته باشد، هر چند که قوی باشیم، یک غول فلج باقی می‌مانیم.» چین همواره ارزیابی و اصلاح می‌کند و در مواجهه با بحران‌هایی که در مسیر قدرت نرم خود دیده، غالباً از تهدیدها فرصت ساخته است.

شاید بتوان به این هوشمندی مقامات چینی مطابق ادبیات خودشان «درک تیز» را اطلاق کرد که دائماً نقدها، اشکالات و خطرات برای «چهره چین» سنجیده می‌شود و سپس با ابتکارات چینی، این چهره به نحو مطلوبی که هم جاه‌طلبانه باشد و هم سازگار با محیط‌های محلی، اصلاح می‌شود. پاندمی‌کرونا یکی از مثال‌های ملموس در این زمینه است که در برابر وحشت بین‌المللی از همه‌گیری و تبلیغات وسیع امریکایی‌ها که چین را منشأ ویروس معرفی می‌کردند، دولت چین «دیپلماسی ماسک و واکسن» را پیش گرفت و با اهدا و ارسال گسترده تجهیزات حفاظتی، پزشکی و واکسن‌های این بیماری به نقاط مختلف جهان، در قامت یک «ابرقدرتِ مسئول» بازنمایی شد.

پیشروی مداوم در بازار فرهنگی جهان

در سال ۲۰۱۱ ایالات متحده آمریکا ۴۳ درصد و چین فقط ۴ درصد از بازار فرهنگی جهان را در اختیار داشته‌اند. قبل از پاسخ به این پرسش که این آمار در حال حاضر چگونه است، بسیاری علت این شکاف را این می‌دانند که منابع فرهنگی و جذابِ فرهنگ چین آنگونه که باید، در خدمت قدرت نرم نبوده است. من اما ضعف فناوری، مهارت و قدرت ارتباطی و همچنین ضعفِ روایتگری رسانه‌ای چین (هم ضعف تکنیکی و هم محتوایی) را در این زمینه مهم‌تر می‌دانم.

در بررسی نمونه‌های شرقی و پیرامونی چین، کره جنوبی نمونه قابل مطالعه‌ای است که اگرچه از نظر فرهنگی قدرتِ اندیشه‌ورزی، جمعیت و پهناوری، قابل مقایسه با چین نیست، اما در همان بازه سهم فزاینده و قابل‌توجهی در مقایسه با چین در بازار جهانی فرهنگ داشته است. جدای از ابزارِ روایتگری، وجود رویکرد انتقادی و باز، در تولیدات فرهنگی نیز فاکتوری قابل مطالعه است. صنایع فرهنگی در چین با سرعت بالایی در حال رشد هستند.

ارزش افزوده این صنایع در چین به بیش از ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۲۰ رسید. درآمد صنایع فرهنگی چین در سال ۲۰۲۳ از ۱۷۴ میلیارد دلار گذشت و پیش‌بینی می‌شود این رقم در پایان سال ۲۰۲۴ از مرز ۲۰۰ میلیارد دلار عبور کرده باشد. برخی آمارها (که هنوز از مراجع رسمی‌مثل یونسکو تأیید نشده) منتشر شده که سهم چین از بازار فرهنگی جهان در سال ۲۰۲۳ به میزان ۱۹ درصد در برابر ۴۲ درصد آمریکا افزایش یافته است.

تأییدی بر همین مسأله که چین مدام ارزیابی و ضعف‌های رقابتی خود را اصلاح می‌کند. این آمار درست باشد یا نباشد، جایگاه چین در صادرات محصولات فرهنگی به اروپا (بالِ دوم آتلانتیک) بسیار جالب است. در سال ۲۰۲۳ (توجه: اولین سال بعد از کرونا)، تقریباً یک سوم واردات کالاهای فرهنگی به اتحادیه اروپا (۳۱.۶ درصد با ارزشی حدود ۸ میلیارد دلار) از چین بوده است. حال آنکه سوئیس (۱۴.۳٪) و ایالات متحده (۱۱.۱٪) از واردات کالاهای فرهنگی به اتحادیه اروپا را در اختیار داشته‌اند.

کنفوسیوس؛ نرمی‌برای غلبه بر سختی

مؤسسه‌های کنفوسیوس ابزاری مهم و محوری در توسعه قدرت نرم چین است؛ تا چین، هر قدر که ممکن است، به زبان چینی روایت شود. اگرچه غربی‌ها همواره نگاه محدودکننده به این مؤسسه داشته و آن را «بدافزار دانشگاهی» یا وابسته با ارزش‌های سیاسی حزب کمونیست خوانده‌اند، اما کنفوسیوس (که بر مبنای آموزه‌های دائویستی اداره می‌شود: استفاده از نرمی‌برای غلبه بر سختی) روادارانه و با مدارا پیش رفته و تلاش‌هایش در مجموع موفق بوده است.

در سال ۲۰۰۹ حدود ۲۶۰ هزار نفر در دنیا زبان چینی می‌آموختند اما در آغاز سال ۲۰۲۰ بیش از ۳۰ میلیون نفر در جهان مشغول آموزش زبان چینی بوده‌اند. این ارقام و تأثیرگذاری، البته در پیرامونِ چین بیشتر و برای منافع پایدار این کشور مؤثرتر هم بوده است. چنانچه به طور نمونه در قرقیزستان ۵.۵ میلیون نفری، بالای ۳۵۰ هزار نفر از طریق کنفوسیوس مشغول فراگیری زبان چینی بوده‌اند.

در این زمینه هم بررسی‌ها نشان می‌دهد که حکمرانی چین روند انتقادها از کنفوسیوس را نادیده نگرفته و به همین دلیل است که مبادله فرهنگی منهای سیاست، همچنین اصلاح تصورات غلط رایج درباره چین را مأموریت این مؤسسه قرار داده است. آنها برآنند تا بجای تحمیل دکترین ایدئولوژیک و سیاسی چین، تأثیرگذاری بر فرآیندهای گفتمانی جهان را در اولویت کار این مؤسسه قرار دهند.

«این‌گونه نیست که مردم آنجا بنشینند و کتاب قرمز کوچک (نقل قول‌های مائو تسه تونگ که در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی مرتب تولید و توزیع عمومی‌می‌شد) را بخوانند!» چرا که می‌گویند ایدئولوژی، هر چه باشد، نمی‌تواند از فرهنگ قدرتمندتر عمل کند. حالا چینی‌ها بیشتر از اینکه در کنفوسیوس چه آموزش بدهند، به کیفیت آموزش زبان چینی فکر می‌کنند.

همین که آب داخل لیوان باشد کافی است

درست است که هژمونی فرهنگی غرب، همواره مانع اصلی برای جذابیت فرهنگی چین بوده است؛ اما چینی‌ها صبورند و در کارکرد قدرت نرم خود، اتفاقاً به نیمه پر لیوان نگاه نمی‌کنند. برای چینی‌ها همین که آب داخل لیوان باشد، کافی است؛ کم و زیادش اولویت کمتری دارد. در زمینه قدرت رسانه‌ای، مسیر چین با سختی و سنگلاخ‌های بیشتری مواجه بوده است اما به «بخش پر لیوان» نگاه کرده و مرتباً، روش‌ها را بهبود بخشیده، سرمایه‌گذاری کرده و پیش رفته است.

بر خلاف دوران مائو که خبرنگاران شین‌هوا به کشورهای دارای منافع مشترک ایدئولوژیک اعزام می‌شدند، از ابتدای دهه ۸۰ ارتباطات خارجی چین مسیر متفاوتی پیش گرفت. بخصوص سال ۲۰۰۱ و پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی WTO حکمرانان چینی توجه بیشتری به تأثیر جهانی رسانه‌های خود نشان دادند. در سال ۲۰۰۹ میلادی راهبرد رسانه‌ای «بیرون رفتن» با رویکردِ توسعه جهانی «صدای چین» آغاز و با اختصاص رقم کم سابقه ۶ میلیارد دلار، اقدامات گسترده‌ای به اجرا درآمد.

شین‌هوا خبرگزاری رسمی‌چین CNC World News را راه‌اندازی کرد، CCTV تلویزیون مرکزی چین به چندین زبان توسعه یافت و روزنامه انگلیسی China Daily شعاع فعالیت‌اش را گسترده‌تر کرد. در سال ۲۰۱۲ بازوی بین‌المللی CCTV با عنوان CGTN یا «شبکه جهانی تلویزیون چین» اولین دفتر خود را در نایروبی افتتاح کرد و به سرعت آن را در نقاط مختلف جهان گسترش داد. اولویت نیروی انسانی را نیز بکارگیری مدیران و افراد محلی قرار داد که چین را می‌شناسند و چه بهتر که چین را هم به چینی بخوانند!

البته تضادهایی نیز در کارزار رسانه‌ای چین به چشم می‌خورد که بخشی از آن شاید اقتضای گستردگی چین در همه ابعاد باشد، و بخش دیگر چالش انتقال یک صدای معتبر و متمایز است که کاملاً از کنترل سیاسی و چند لایه حزب حاکم پیراسته باشد. اینکه در داخل چین رسانه‌ها کمتر قادر به گزارشگری شفاف و عینی از همه رویدادهای سیاسی و اجتماعی هستند، به این‌گونه چالش‌ها دامن می‌زند که یک روزنامه‌نگار خارجی شاغل در CGTN می‌گوید: آنها حاضرند به خبرنگاران غربی‌شان پول بدهند اما حاضر نیستند به آنان گوش بدهند.

دستور کار: انعطافِ نرم

تحرک جدیدتر در این زمینه، سال ۲۰۱۳ رخ داد که قدرت نرم چینی و همه ابزارهای آن، مجدداً و همراستا با ایده «یک کمربند یک راه» اولویت‌بندی شد. منشور خبرنگاران چینی از سوی رئیس‌جمهوری شی جین‌پینگ این شد که «داستان چین را به خوبی روایت کنند.» دستور کاری برای «داستان‌سرایی سازنده» که با روش سایر قدرت‌های اقتدارگرا (و مثلاً روسیه به عنوان نزدیک‌ترین مثال به چین که به جای روایت صحیحِ داستان خود، بر روایت‌سازی منفی از رقیب اصلی یعنی ایالات متحده تمرکز دارند) متفاوت بود.

تغییر محتوای دائمی‌رسانه‌های چینی از پوشش ایدئولوژیک رویدادها به سمت پوشش بازار محور، نشانه‌ «انعطافِ نرم چینی» و نگرانی در حال تحول نسبت به بازار مخاطب است. البته همواره انتقادهایی حتی بزرگ و مهم، مثل سانسور در نقض حقوق‌بشر در برخورد چین با مسلمانان اویغور، یا نارضایتی برخی کارکنان بین‌المللی رسانه‌های چین از محدودیت‌ها شنیده می‌شود. اشکالات و تضادها همواره وجود دارند و رسانه‌های بین‌المللی چین کماکان در چالش دوگانه اعتبار یا ناشناخته بودنِ برند، در مقایسه با رسانه‌های بزرگ غربی، وجود دارند؛ اما حضور رسانه‌ای چین در جهان ابداً شکست‌خورده نیست. آنان ظرفیت اصلاحی و تطبیقی فوق‌العاده بالایی در این زمینه دارند. به تعبیری، مثل لاک‌پشتی هستند که آهسته ‌می‌روند، اما می‌دانند که به کدام سو باید بروند.

ناسیونالیسمِ آنلاین چینی

دولت چین کارنامه بسیار موفقی در سازماندهی یک «ناسیونالیسم آنلاینِ چینی» داشته است که می‌توان آن را نتیجه مستقیم سیاست «اعتماد فرهنگی» دانست. آنان بر این باورند که «صداهای پایین» مانند صدای روزنامه‌نگاران و بویژه شهروندان، نقش اقناعی و بسیار مهم‌تری در قدرتمندتر کردن سیستمِ ارتباط جهانی چین دارند.

در سایه توجه به علایق مردم چین به فرهنگی ملی خود، احساسات ملی‌گرایانه و فزاینده مردم چین سینرژی مهمی‌در کمک به رسانه‌های چینی برای رقابت گفتمانی با رسانه‌های غربی ایجاد کرده است. کاربران چینی مشتاقانه و بدون دستورالعمل‌های حکومتی در سکوهایی مثل فیسبوک، توئیتر و... به دفاع از هویت ملی خود می‌پردازند. در «ناسیونالیسم آنلاین چینی» البته نقش چینی‌های دور از وطن یا «دیاسپورا» بسیار برجسته است و هر کدام از آنان عملاً به بازویی برای قدرت نرم چین محسوب می‌شوند.

علاوه بر دیاسپورایی که داوطلبانه در جهت‌گیری‌های بین‌المللی چین مشارکت می‌کنند؛ نخبگانِ فراملیتی چین با قراردادهای تجاری بزرگ به توسعه رسانه‌های بین‌المللی چین کمک می‌کنند که به عنوان یک نمونه می‌توان از تامی‌جیانگ مهاجر چینی و غول رسانه‌ای مقیم ملبورن در استرالیا اشاره کرد که از سال ۲۰۰۷ با عقد قراردادی با رادیو بین‌المللی چین، به توزیع صدای چین در قاره اقیانوسیه کمک رسانده است.

چینی‌ها البته هم نرمی‌دارند و هم اگر لازم باشد تیزی. در سال‌های اخیر حضور دیپلماسی جدیدی با عنوان «گرگ مبارز» را بویژه از سوی مقامات رسمی‌میانه، دیپلمات‌ها و برخی نخبگان چینی شاهد هستیم که توئیت‌های تهاجمی‌و گاه توهین‌آمیزی را هم منتشر می‌کنند.

تجارت برای توزیع محتوا

توزیع محتوا از طریق مشارکت با رسانه‌های محلی شامل توافقنامه‌های تجاری با رسانه‌های مهم دنیا مسیر دیگری است که چین برای توسعه صدا و بهبود چهره خود در دنیا طی می‌کند. اگرچه این توافق‌ها بویژه با رسانه‌های غربی بدون اختلاف‌نظر و چالش هم نبوده، اما به هر حال اثربخش بوده است. به طور مثال در حال حاضر چاینا دیلی حداقل با ۳۰ روزنامه مهم دنیا از جمله نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، فیگارو، واشنگتن پست و... برای مبادله خبر، قرارداد دارد.

علاوه بر قرارداد تجاری توزیع محتوا، چین استراتژی «خرید قایق» را هم نادیده نگرفته است. بویژه از دوره شی جین‌پینگ قراردادهای بین‌المللی تجاری – رسانه‌ای چین به سمت تصاحب یا تصرفِ سهم از رسانه‌های غربی هم رفته است. به طور مثال رادیو بین‌المللی چین حداقل در ۳۳ ایستگاه رادیویی در ۱۴ کشور دنیا سهامدار است.

بازوهای فناورانه برای دیپلماسی عمومی

چینی‌ها برای نفوذ قدرت نرم خود، راهکار فناورانه را هم جدی گرفته‌اند. هر چه آنان در زیرساخت‌های ارتباطی غربی با رویکردهای رقابتی جذاب، هم از نظر تجاری و هم تکنولوژیکی حضور یابند، طبعاً به قدرت نرم خود افزوده‌اند. از زمان عقد قرارداد هوآوی با نروژ در سال ۲۰۰۹ برای توسعه شبکه تلفن همراه ۴G، این شرکت فعالیت‌های خود را به ۱۸۰ کشور گسترش داده است و از سال ۲۰۱۹ بیش از ۵۰ کشور جهان از جمله آلمان، ایتالیا، کره‌جنوبی و... قراردادهایی برای توسعه ۵G با هوآوی منعقد کرده‌اند.

آنان گرچه دائماً از نگرانی امنیتی در این زمینه شکوه می‌کنند، اما نتوانسته‌اند از جذابیت همکاری فناورانه با چین چشم بپوشند. پروژه «راه ابریشم دیجیتال» نیز نماد جاه‌طلبی زیرساخت ارتباطی چین در پیوند با ابتکار یک کمربند ‌-‌ یک راه است. چین در مشارکت با ۱۶ کشور تا پایان سال ۲۰۲۲ قریب به ۷۹ میلیارد دلار در این زمینه هزینه کرده است که سازوکارهای دیپلماتیک در ارتباط با جنوب جهانی Global South مثل BRICS نیز زیرساخت‌های لازم را در این زمینه فراهم می‌آورند.

باید دانست با توجه به ظهور فناوری‌های نوین‌تر مانند هوش ‌مصنوعی، چین در این زمینه هم با درس‌گیری از تأخیر در فناوری‌های ارتباطی دهه‌های پیش، بسیار فعالانه و بدون تأخیر برخورد خواهد کرد که جنجال اخیر بر سر DeepSeek نشانه‌ای از این فعالیت بهنگام و رقابتی است. در کنار همه اینها، ارزانی و کیفیت قابل رقابت ابزارهای فناورانه ارتباطی چین، جذابیتی است که منجر به نفوذ بازوهای فناورانه‌ قدرت نرم چینی می‌شود.

آموزش در خدمت قدرت نرم

مقامات چینی آموزش بین‌المللی و مبادله‌ای را بخش مهمی‌از دیپلماسی مردم-‌مردم و البته قدرت نرم می‌دانند. آنان با تلفیق منطق فرهنگ و منطق بازار تلاش کرده‌اند تا ابتکارات آموزش عالی چین را شکل دهند. به همین دلیل چین تلاش کرده تا به عنوان یکی از مراکز مهم و جذاب آموزش بین‌المللی ظهور کند. در حالی که تعداد دانشجویان خارجی شاغل به تحصیل در چین در سال ۱۹۷۸ کمی‌بیش از ۱۲۰۰ نفر و عمدتاً شامل دانشجویانی از کشورهای دارای منافع مشترک ایدئولوژیک با چین بوده است، تعداد این دانشجویان در سال ۲۰۲۴ به حدود یک میلیون نفر نزدیک شده است، با این تفاوت که بر خلاف دوران مائو که دانشجویان معدود خارجی به بورسیه‌های دولتی به چین می‌آمدند، بیشتر دانشجویانِ خارجی فعلی در چین از جیب خود هزینه تحصیل را می‌پردازند.

طی نظرسنجی‌های مستقل، حدود ۹۲ درصد از این دانشجویان معتقد بوده‌اند که تحصیل‌شان در چین، به پایداری روابط سیاسی با کشور خودشان کمک می‌کند. علاوه بر این رهیافت، دولت چین با سازوکارها و ابتکاراتی مانند برنامه «هزار استعداد» تلاش کرده تا در چهار حوزه کلیدی فناوری و توسعه راهبردی، نوآوری و مهارت‌های صنعتی، ساخت‌وساز اجتماعی و زیست‌محیطی و احیای کشاورزی و زیست روستایی، نخبگانِ دانشجوی خارجی را جذب کند.

چینی‌ها البته دوره‌های کوتاه‌مدت چین‌شناسی یا تورهای چین را برای روزنامه‌نگاران، فعالان مدنی و نخبگان خارجی تدارک می‌بینند که این اقدامات با هزینه حزب حاکم صورت می‌پذیرد. هزاران نفر از مقامات فعلی و چهره‌های مؤثر دنیا، از آمریکا تا آفریقا و البته بیشتر از همه در آفریقا و آسیا، در چین آموزش دیده یا این دوره‌ها را گذرانده‌اند و عمدتاً به عنوان شبکه‌ای سمپات با بازوهای قدرت نرم چینی در ارتباط هستند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد عمده روزنامه‌نگارانی که میهمان این دوره‌ها بوده‌اند، روایت مثبتی از چین را منتقل و حتی ترویج می‌کنند. اگرچه در این زمینه هم انتقاداتی وجود دارد؛ چنانچه برخی دانشجویان خارجی از اینکه اساتید چینی اجازه بحث انتقادی به دانشجویان نمی‌دهند، گله کرده‌اند یا برخی از میهمانان تورهای چینی، به نحو بدبینانه‌ای این دوره‌ها را فروش تصویر چین خوانده‌اند. مقامات چینی می‌گویند که این انتقادات را می‌شنوند، دیدگاه‌ها را اصلاح یا نقایص را برطرف می‌کنند.

ما و تجربه قدرت نرم چینی

طی دهه‌های اخیر و از میان مؤلفه‌های قدرت، مقوله‌ «قدرت نرم» بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، حال آنکه استفاده از قدرت نرم در مناسبات خارجی، سابقه‌ای کهن دارد. بدیهی است که در سایر تمدن‌های بزرگ جهان، از جمله ایران نیز می‌توان چنین کاوشی داشت و چه بسا از آنجا که تمدن مستند شده ایران حداقل یک هزاره قدمت بیشتری از تمدن چینی دارد و حتی در دوره‌ای قلمرو آن بخش‌هایی از کرانه چین را هم شامل بود، ایران ظرفیت اندیشه‌ورزی و به‌کارگیری بسیار بیشتری از چین برای استفاده از قدرت نرم در مناسبات بین‌المللی داشته باشد. بدون تردید، مسیری که چین در این زمینه پیموده و دستاوردهایی که داشته، رهیافت‌هایی ارزنده نیز برای ما دارد.

«غولِ فلج» چگونه به «ابرقدرتِ مسئول» بدل می‌شود؟/ از دیپلماسی «گرگ مبارز» تا استراتژی «درک تیز»

دست و دلبازی چینی‌ها برای ترویج فرهنگ‌شان

برای چینی‌ها وقتی نوبت به میزبانی از رویدادهای دیپلماسی عمومی می‌رسد، منطق داخلی و بین‌المللی به یک اندازه اهمیت می‌یابند. آنها بر خلاف باورها، در نمایش‌های مرتبط با قدرت نرم دست و دلباز و پرخرج عمل می‌کنند. نمایش‌های فرهنگی-‌بین‌المللی چین در مقایسه با نمونه‌های دیگر جهان، جزو گران‌قیمت‌ترین‌ها هستند. «ابررویدادها» به نوعی مظهر مأموریت صلح‌سازی و جهان‌شمولی چینی‌ها هستند.

المپیک ۲۰۰۸ پکن ۲۸ میلیارد دلار هزینه روی دست چینی‌ها گذاشت و انتقادات داخلی از جابه‌جایی ۱.۵ میلیون نفر از پایتخت را به جان خریدند، تا ۴.۷ میلیارد بیننده تلویزیونی در جهان محو تماشای فرهنگ و مدیریت چینی شوند. اکسپوی ۲۰۱۰ شانگهای با بیش از ۴۴ میلیارد دلار هزینه و برخی محدودیت‌های مورد انتقاد در میان شهروندان نیز تلألو مشابهی داشت.

در ابعاد دیپلماتیک نیز نهادسازی‌ها (مثل مجمع همکاری چین و آسیا Focac)، میزبانی اجلاس‌های بین‌المللی و هر برنامه‌ای که در راستای تقویت پروژه «یک کمربند- یک راه» باشد، از دست چینی‌ها درنمی‌رود! اینجا هم انتقاداتی (هر چند کم‌تعداد) وجود داشته و دارد. روزنامه‌نگاران غربی، هم در المپیک پکن و هم در اکسپو شانگهای تلاش کردند تا «چین واقعی» را که از نظر آنها پشت روایت‌های رسمی پنهان است، به دنیا نشان دهند، اما نهایتاً تیترهای بزرگ آنها منحصر به ایراداتی مانند آواز جعلی یک دختر زیبارو به جای دختری که خواننده واقعی آواز بود، (در المپیک ۲۰۰۸) شد؛ ایراداتی که واقعاً وارد است، اما یادمان نرود برای چینی‌ها همین که آب درون لیوان باشد، کافی است.

* منبع: روزنامه ایران