شناسهٔ خبر: 71461135 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

تماشای فوتبال با اشد مجازات!

بازی شروع شد! بچه‌ای که به همراه پدرش آمده بود و اجازه ورود پیدا نمی‌کرد زد زیر گریه. سر پدرش غر می‌زد که گفتم زودتر بیاییم و پدرش می‌گفت من سر کار بودم. بعد رو به من گفت: «ما از یک ساعت پیش اینجاییم و نمی‌گذارند برویم داخل!» از بلیتش پرسیدم؟ بلیتش را نشانم داد.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، آنچه در ادامه می‌خوانید روایتی مستند از بیرون استادیوم آزادی در شب بازی پرسپولیس و النصر است که در روزنامه اعتماد منتشر شده است: دوشنبه شب ورزشگاه آزادی میزبان دیدار حساس پرسپولیس و النصر بود. پرسپولیس بعد از مدت‌ها در استادیوم آزادی همراه با حضور هواداران می‌خواست از رقیب عربستانی میزبانی کند بنابراین جمعیت سرشاری راهی آزادی شدند تا این بازی را از نزدیک ببینند. مثل همیشه وجود جمعیت زیاد باعث بروز آشوب و بی‌نظمی شد. این یک روایت عینی است از تلاش برای تماشای بازی پرسپولیس و النصر در لیگ نخبگان!

همین ابتدای کار بگویم من به عنوان خبرنگار روزنامه اعتماد با وجود داشتن آی‌دی کارت رسمی مسابقه تنها از دقیقه ۷۰ توانستم وارد ورزشگاه شوم. درست مثل بسیاری از هواداران که بلیت به دست بیش از دو ساعت جلوی ماموران و نیروهای حراست التماس می‌کردند که اجازه ورود به آنها داده شود. به این ترتیب بازی پرسپولیس النصر در استادیوم آزادی تبدیل به یکی از بدترین تجربه‌های من شد. شبی همراه با انواع و اقسام تنش و درگیری و البته بی‌احترامی‌ها.

اما شرح ماجرا! بازی قرار بود ساعت ۱۹:۳۰ برگزار شود بنابراین منطقی بود که یک ساعت و نیم قبل از شروع بازی در محوطه استادیوم حاضر شوم. آن هم نه برای ورود زودهنگام که برای ثبت چند تا عکس یا گزارش از حضور هواداران. مشکلات هم از همان قبل از ورود و حتی رسیدن به استادیوم آغاز شد. پلیس راهنمایی رانندگی یکی از ورودی‌های اصلی به سمت استادیوم را بسته بود و اجازه ورود نمی‌داد. هر چه سوال کردیم چرا؟ پاسخی نبود! جناب سرهنگ می‌گفت «بروید بنویسید راهنمایی رانندگی نگذاشت رد بشویم!» بعد گفت بروید از خروجی آزادگان ۵ دقیقه‌ای می‌رسید به استادیوم. ۱۰ دقیقه کلنجار با نیروهای راهنمایی رانندگی بی‌فایده بود. یکی از هواداران گفت اگر ما هم سوار بنز بودیم الان رد شده بودیم. او این حرف را وقتی زد که ماشین‌های راهنمایی رانندگی برای عبور چند بنز مشکی راه را باز کردند!

مسیری که جناب سرهنگ می‌گفت ۵ دقیقه طول می‌کشد ۳۵ دقیقه طول کشید! در مسیر بلوار علی دایی، ماشین‌ها جوری درهم و برهم پارک کرده بودند که رد شدن واقعا سخت بود. آن وسط یک خاور بزرگ وسط ماشین‌ها گیر کرده بود و راه بند آمده بود. از آن همه مامور راهنمایی رانندگی که آنجا حضور داشتند هم هیچ کس توجهی به ماجرا نمی‌کرد. من به همراه چند نفر دیگر از هواداران با بلند کردن جلو یا عقب چند ماشین و جابه‌جایی آنها مسیر را برای عبور خاور باز کردیم! آن وسط چند نفر هم سوسکی از کنار ما رد می‌شدند و می‌گفتند «بلیت می‌خوای؟ بلیت... بلیت...»

عبور از گیت‌های اول و دوم مشکلی نداشت. ساعت ۲۵: ۱۸ رسیدیم مقابل ورودی وی‌آی‌پی ورزشگاه. غلغله بود! عده بسیار زیادی از مردم در حالی که بلیت‌هایشان را بالا گرفته بودند و داد می‌زدند «آقا ما بلیت داریم... یعنی چی ظرفیت پر شده؟» می‌خواستند وارد ورزشگاه شوند. اطراف آنها را نیروهای گارد ویژه گرفته بودند و اجازه ورود نمی‌دادند. یک بنده خدایی هم پشت بلندگو توی ماشین مدام داد می‌زد: «ظرفیت تکمیل شده.، جا نیست!» من و همکارم رفتیم جلو و آی‌دی کارت‌مان را نشان دادیم. یکی از ماموران کارت خبرنگاری مرا گرفت نگاه کرد و مثل یک کاغذپاره انداخت سمتم و گفت: «نمیشه بری داخل.» کاملا متعجب پرسیدم: «جان؟» چیزی نگفت و فقط هلم داد عقب. سایر همکاران او ما را از مقابل گیت به عقب راندند. رفتیم پیش فرمانده‌شان. گفتیم ما خبرنگاریم. جواب نداد. رفتیم پیش یکی دیگر از ماموران. گفت اینجا بسته شده بروید از درب تونل. رفتیم سمت درب تونل. سه مامور جلوی ما را گرفتند و گفتند تونل بسته است. گفتیم همکارتان گفته از تونل بروید. جواب داد: «برای خودش گفته؛ نمی‌شود.» برگشتیم سمت ورودی ویآی‌پی. جایی که به نظر در آستانه انفجار بود.

رضا درویش به همراه چند نفر از جمله محمود خوردبین از راه رسیدند. از مسیر وی‌آی‌پی به آنها اجازه ورود ندادند. نزدیک ۱۵ دقیقه محمودخان خوردبین که مشخصا شرایط جسمانی مناسبی هم نداشت و نمی‌توانست زیاد سرپا بایستد پشت در نرده‌ای که زنجیر شده بود، ایستاد. هواداران با او عکس یادگاری گرفتند. حتی ماموران هم از پشت در زنجیر شده با او سلام و علیک کردند اما کسی نبود در را باز کند. بالاخره یک نفر آمد قفل را باز کرد تا درویش و خوردبین و همراهان بروند داخل.

من و همکارم در این حین چند در دیگر را برای ورود امتحان کردیم و همه با لحن‌هایی کاملا نامودبانه می‌گفتند بروید از یک طرف دیگر، بروید در وی‌آی‌پی! و ما در حین اینکه می‌گفتیم این چه طرز حرف زدن است؟ رفتیم سمت در وی‌آی‌پی. ولی چند نفر هل‌مان دادند عقب که نمی‌شود با جمله «خبرنگاری که خبرنگاری!» حداقل ده بار بین سه در ورودی رفتیم و آمدیم! ساعت از ۷ گذشته بود. جمعیت بلیت به دست که باورشان نمی‌شد کلی پول بابت بلیت داده‌اند اما نمی‌توانند بروند داخل تلاش می‌کردند وارد شوند. ماموران با بلند کردن صدای موتور و فریاد زدن می‌خواستند آنها را متفرق کنند. رفتم به یکی از ماموران که مدام به مردم می‌گفت متفرق شوید، گفتم: «این بنده‌های خدا بلیت دارند، پول داده‌اند. چرا انتظار دارید بیخیال شوند و بروند؟» گفت «به ما مربوط نیست!» یک نفر از هواداران به یکی از ماموران که با عصبانی‌ترین شکل ممکن مدام داد می‌زد: «برین عقب... ظرفیت تکمیله» گفت: «ما این بیرونیم... ظرفیت چطور تکمیل شده؟ چرا راه دادین داخل؟» یک نفر از ماموران جواب داد «می‌خواستین زودتر بیاین!» عین این جمله را یکی از سرهنگ‌های نیروهای انتظامی هم به من و همکارم گفت. وقتی به او گفتیم خبرنگاریم، جواب داد: «الان وقت اومدنه؟» جواب دادیم چرا باید سه، چهار ساعت قبل از مسابقه به استادیوم بیاییم؟ مردم هم حتما همین فکر را می‌کردند که وقتی بلیت داریم چرا باید از ساعت یک بعد از ظهر به ورزشگاه بیاییم. مگر قرار نبود این مشکلات حل شده باشد؟

دقایقی مانده به شروع بازی هدایت ممبینی دبیرکل فدراسیون، امیر قلعه‌نویی سرمربی تیم ملی و هومن افاضلی دستیار او به همراه چند همراه دیگر رسیدند. ممبینی چند دقیقه پشت در ماند و در نهایت از وسط جمعیت به زور ردشان کردند داخل. افاضلی اما ماند پشت در. می‌خواست برود داخل که یک مامور جلوی او را گرفت. افاضلی گفت: «من مربی تیم ملی هستم!» مامور جواب داد: «نمی‌شناسمت!» و با دست او را به سمت عقب برد. افاضلی بلیتش را نشان داد و مامور گفت همه اینها بلیت دارند. مردمی که آنجا بودند، گفتند: «آقای افاضلیه؛ مربی تیم ملی...» که مامور دوباره تکرار کرد او را نمی‌شناسد. بالاخره یکی از هواداران گفت: «همه ما شهادت می‌دهیم ایشان مربی تیم ملی است» و در نهایت افاضلی هم رفت داخل. یکی از هواداران گفت « قلعه‌نویی رفت و دستیارش پشت در ماند !»

داشتم از حضور هدایت ممبینی و قلعه‌نویی ویدئو می‌گرفتم که یک نفر که گویا از اعضای حراست مجموعه بود دستم را گرفت و کشید و گفت برای چه فیلم می‌گیری؟ جواب دادم خبرنگارم! گفت: «هستی که هستی حق نداری فیلم بگیری!» و تلاش کرد گوشی‌ام را بگیرد. کارت خبرنگاری‌ام را هم از دستم کشید و تهدید کرد: «می‌خواهی گوشی‌ات را ضبط کنم و اذیتت کنم؟» بعد از دو، سه دقیقه کل کل خودم را از دستش رها کردم. یکی دیگر از حراستی‌ها آمد پیشم و گفت چی شده؟ گفتم: «راه که نمی‌دهید داخل، تهدید هم می‌کنید؟» گفت: «بروید بنویسید اینها (منظور یگان ویژه) نمی‌توانند کنترل کنند. بنویسید باید ورود و خروج سپرده شود به حراست. شما بنویسید ما هم حمایت می‌کنیم.»

بازی شروع شد! بچه‌ای که به همراه پدرش آمده بود و اجازه ورود پیدا نمی‌کرد زد زیر گریه. سر پدرش غر می‌زد که گفتم زودتر بیاییم و پدرش می‌گفت من سر کار بودم. بعد رو به من گفت: «ما از یک ساعت پیش اینجاییم و نمی‌گذارند برویم داخل!» از بلیتش پرسیدم؟ بلیتش را نشانم داد.

وقتی بازی شروع شد یکی از ماموران توی بلندگو گفت «بازی شروع شده! در طبقه بالا باز شده بروید از آنجا ببینید.» مردم مستاصل با وجود اینکه بلیت وی‌آی‌پی یا جایگاه را داشتند دیدند چاره دیگری جز اینکه بروند طبقه بالا ندارند. همه با هم رفتیم بالا اما بالا هم کیپ تا کیپ آدم نشسته بود. حتی روی راه پله‌ها جای سوزن انداختن نبود. با همکارم چند دور، دور طبقه دوم را گشتیم تا شاید راهی برای ورود به جایگاه خبرنگاران پیدا کنیم ولی نشد. نیمه اول تمام شد. برگشتیم سمت ورودی‌های پایین. همه بسته بود. هنوز نزدیک ۵۰، ۶۰ نفر مقابل در وی‌آی‌پی بودند و هنوز موتورسواران سعی می‌کردند با گاز دادن مقابل آنها که به خاطر از دست دادن یک نیمه بسیار عصبانی بودند، پراکنده‌شان کنند.

یکی از هواداران با عصبانیت رفت مقابل یکی از ماموران در حالی که پسر بچه‌ای هم همراهش بود. پرسید: «این چه وضعیتی است؟ همکاران شما هل‌مان می‌دهند، بی احترامی می کنند. می‌گویم بلیت دارم. طرف بلیتم را گرفته انداخته زیر پایش له کرده.» بعد لاشه بلیتی را مقابل صورت جناب سرهنگ بالا آورد و ادامه داد: «من یک سوال دارم. من خارجی‌ام؟ من ایرانی نیستم؟ چرا توی مملکت خودم با من این شکلی برخورد می‌کنین؟»

۲۰ دقیقه از نیمه دوم هم گذشته بود و مردم همچنان مشغول التماس بودند که بالاخره یک نفر آمد و گفت اجازه بدهید اینها بروند داخل. ولی همچنان همان برخورد نادرست در رفتارشان وجود داشت. بلیت‌ها را می‌کشیدند از دست هواداران و آن‌ها را به عقب می‌راندند.ما هم رفتیم داخل. دقیقه ۷۲ بازی بود. ۱۸ دقیقه پایانی بازی به اضافه ۸ دقیقه وقت اضافه را بیشتر با فکر به اینکه چه اتفاقاتی رخ داد، تماشا کردم. بازی تمام شد.

بازی تمام شد و به خانه برگشتم و در تمام طول مسیر به این فکر می‌کردم که چرا چنین وضعیتی باید در ورزشگاه باشد؟ آیا همه جای دنیا با هواداری که بلیت دارد این‌طور برخورد می‌کنند؟ همه دنیا آرزوی داشتن این حجم از هوادار را دارد ولی در ایران هر کاری می‌کنند که هوادار از ورزشگاه زده شود. چرا کسی که بلیت یا آی‌دی کارت رسمی دارد باید از سه، چهار ساعت قبل از شروع مسابقه به ورزشگاه بیاید؟ و اگر یک ساعت قبل از مسابقه رسید باید بماند پشت در؟ چرا با هواداران طوری برخورد می‌شود که انگار کار بدی کرده‌اند آمده‌اند استادیوم؟ چرا ماموران تصور می‌کنند کسی که پول داده و وقت گذاشته توی ترافیک آمده استادیوم باید با شنیدن جمله «ظرفیت تکمیل است» برگردد خانه؟ اصلا به قول آن هوادار وقتی افرادی که بلیت دارند بیرون مانده‌اند چطور ظرفیت تکمیل است؟ چرا با اینکه در سال ۲۰۲۵ هستیم هنوز نمی‌توانیم یک بازی ساده برگزار کنیم؟ بیشتر از ظرفیت بلیت فروخته شده؟ فدراسیون مقصر است؟ باشگاه که خود مدیرعاملش ۱۵ دقیقه پشت در معطل می‌شود مقصر است؟ آیا در اروپا یا همین کشورهای حاشیه خلیج‌فارس این شکلی با هواداران و خبرنگاران برخورد می‌شود؟ هواداری که با آن عصبانیت و تنش می‌رود داخل استادیوم چطور می‌تواند خودش را کنترل کند؟ و یک سوال اساسی‌تر! اگر ۲۰ دقیقه مانده به پایان بازی ورود امکان‌پذیر شد چرا بین دو نیمه این اتفاق نیفتاد؟ چرا اول بازی نه؟ بالاخره آنجا جای خالی وجود داشت یا نه؟ و چرا ماموران نمی‌توانستند این جمله ساده را از من بشنوند که می‌گفتم «من صندلی نمی‌خواهم که مدام می‌گویید ظرفیت تکمیل است. من می‌خواهم به جایگاه خبرنگاران بروم»؟ و چرا این قدر عصبانی بودند؟

واقعیت این است که ما هنوز در برگزاری یک بازی ساده مانده‌ایم! تازه خدا را شکر رونالدو نبود! ما هنوز هواداران را به چشم تهدید می‌بینیم. هنوز در سازماندهی درست ناتوانیم. تصور این است که با تحمیل و ضرب و زور می‌شود کار را جلو برد! بازی تمام شد اما هنوز جملات آن هوادار توی مغزم رژه می‌رود که «چرا در مملکت خودم با من این طور برخورد می‌کنید؟»

*بازنشر مطالب دیگر رسانه‌ها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان می‌باشد.

انتهای پیام