به گزارش ایرنا، گاهی زندگی لحظاتی دارد که در هیچ گزارش رسمی ثبت نمیشوند، اما عمیقتر از هر خبر، در دلها میمانند؛ یکی از این لحظات، صبحی متفاوت در مرکز نگهداری بیماران اعصاب و روان یاقوت ساوه با تحقق رویای یکی از مددجویان رقم خورد.
رویایی که سالها در دل یک توانجو شکل گرفته و در سکوت انتظار تحققش را کشیده بود، این بار اما، پلیس ساوه دست به کاری زد که نهتنها دل یک مددجو، بلکه دل تمام حاضران را گرم کرد.
سعید، مددجوی مرکز نگهداری بیماران اعصاب و روان یاقوت ساوه، همیشه یک خواسته داشت؛ اینکه سوار ماشین پلیس شود، صدای آژیر را بشنود و در خیابانهای شهر، حتی برای دقایقی، نظم را برقرار کند؛ یک آرزوی ساده اما پر از احساس که با همت فرماندهی انتظامی ساوه، رنگ واقعیت به خود گرفت.
فرمانده انتظامی شهرستان به همراه معاونان و رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی شهر ، مهمان این مرکز شدند تا رویای سعید را برآورده کنند.
لحظهای که او در کنار خودروی پلیس ایستاد، چشمانش از شادی میدرخشید. در را که باز کردند، با شوقی پشت بیسیم نشست.
آژیر به صدا درآمد، چرخها به حرکت افتادند و سعید، در حالی که دستش را به نشانه احترام بالا میآورد، برای دقایقی در شهر، مامور نظم و انضباط شد.
فرمانده انتظامی ساوه در حاشیه این اقدام، گفت: پلیس تنها حافظ امنیت نیست، بلکه باید همراه مردم، امیدبخش و نگهبان رؤیاهایشان باشد.
سرهنگ مجتبی جمالی افزود: امنیت، تنها در دستگیری مجرمان و برقراری نظم خلاصه نمیشود، بلکه در لحظاتی مثل این هم معنا پیدا میکند؛ لحظاتی که در آن، میتوان شادی را به قلبی هدیه داد که شاید کمتر طعم خوشی را چشیده باشد.
وی یادآور شد: ما در لباس پلیس، تنها مامور قانون نیستیم، بلکه مأمور دلها هم هستیم و شاید برای بسیاری، سوار شدن بر یک خودروی پلیس، اتفاقی عادی باشد، اما برای سعید، این یک رؤیا بود امروز ما تنها نظم شهر را حفظ نکردیم، بلکه نظمی در دل یک انسان برقرار کردیم؛ نظمی که نامش امید است.
او افزود: این اقدام، برای ما هم یک یادآوری است؛ اینکه گاهی ماموریتهای بزرگ، در دل همین اتفاقات کوچک و ساده نهفتهاند.
سرهنگ جمالی گفت: مردم، تنها به امنیت فیزیکی نیاز ندارند، بلکه به امنیت روانی و اجتماعی هم محتاجاند و اگر بتوانیم با چنین حرکتهایی، حتی برای لحظهای، امید را در دل کسی زنده کنیم، یعنی مأموریت خود را درست انجام دادهایم.
امروز، آژیر پلیس در ساوه فقط یک هشدار نبود؛ طنین رؤیایی بود که به حقیقت پیوست. خودروی پلیس به ایستگاهش بازگشت، اما لبخند سعید، در خیابانهای ساوه ماندگار شد، درست مثل رؤیایی که حالا دیگر، خواب نبود.