با این اوصاف، ضرورت شناخت ریشههای این معضل و ارائه راهکارهایی کاربردی برای مهار آن، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود.
اشاره؛
در عصری که نهاد خانواده در تلاطم چالشهای بیسابقهای قرار گرفته، پدیده طلاق به عنوان یکی از بحرانهای عمیق اجتماعی، کانون توجه پژوهشگران و صاحبنظران قرار دارد. این مسئله، فراتر از یک انتخاب فردی، تبعاتی گسترده و چندنسلی به همراه دارد که جامعه را در ابعاد مختلف تحت تأثیر قرار میدهد. با این اوصاف، ضرورت شناخت ریشههای این معضل و ارائه راهکارهایی کاربردی برای مهار آن، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. در همین راستا میزبان حجتالاسلام رضا یوسفزاده، مشاور و کارشناس خانواده شدیم تا در گفتوگویی عمیق و تحلیلی، زوایای پنهان این پدیده اجتماعی را واکاوی کنیم.
*در ابتدا بفرمایید که دیدگاه دین اسلام نسبت به طلاق چیست و چگونه میتوان این پدیده را در چارچوب آموزههای دینی تبیین کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در تبیین رویکرد دینی به مسئله طلاق، نخستین نکته قابل توجه این است که طلاق در زمره احکام حلال الهی قرار دارد. با این حال، به دلیل پیامدها و آسیبهای متعدد آن، در قرآن کریم آیات متعددی به این موضوع اختصاص یافته است. حجم آیات مرتبط با طلاق، تقریباً معادل آیات مربوط به ازدواج است که خود نشاندهنده حساسیت و پیچیدگی این مسئله میباشد.
در منظومه فکری اسلام، طلاق به عنوان «مبغوضترین حلال» شناخته میشود؛ به این معنا که باید به عنوان آخرین راهکار و در شرایطی که هیچ راه چاره دیگری وجود ندارد، مورد استفاده قرار گیرد. در قرآن کریم، دو تعبیر قابل تأمل داریم: «یُغنِهِم اللهُ مِن فَضلِه» در مورد ازدواج و «یُغنِ اللهُ کُلّاً مِن سَعَتِه» در خصوص طلاق است. این طلاق که در اصطلاح فقهی «طلاق احسان» یا به تعبیری «طلاق جوانمردانه» نامیده میشود، ناظر به شرایطی است که تمام راههای دیگر بررسی و طی شده باشد.
اولویت اصلی در اسلام، تحکیم روابط خانوادگی، ایجاد صلح و آشتی، و برقراری روابط صمیمانه با نگرش الهی است.
نکته مهم این است که حلال بودن طلاق نباید موجب برچسبزنی اجتماعی به افراد «مطلقه» شود، زیرا در برخی موارد، طلاق اجتنابناپذیر است. با این حال، طلاقی که بدون بررسی کافی و طی نکردن مراحل لازم صورت گیرد، میتواند آسیبهای جدی برای فرد و اطرافیان به همراه داشته باشد.
در روایات آمده است که: «خداوند خانهای را که در آن ازدواج و عروسی وجود دارد دوست میدارد و خانهای را که در آن طلاق رخ میدهد، دوست نمیدارد». این نشان میدهد که اراده الهی بیشتر بر صلح، سازش و همزیستی مسالمتآمیز است. با این وجود، در شرایطی که راه دیگری وجود نداشته باشد، طلاق به عنوان یک راهکار حلال، هرچند تلخ و آسیبزا، پذیرفته شده است.
* چه عواملی باعث شده است این حلال مبغوض تا این حد گسترش یابد؟
این پدیده اجتماعی نیازمند تحلیل چندوجهی است. در وهله نخست، تحولات عمیق اجتماعی را میتوان عامل اصلی قبحزدایی از طلاق دانست. این تغییرات باعث شده طلاق که پدیدهای پیچیده با آسیبهای متعدد است، به امری عادی و ساده تبدیل شود.
در حالی که اسلام با وجود حلال دانستن طلاق، آن را با نوعی قبح اجتماعی همراه کرده تا به سادگی مورد استفاده قرار نگیرد.
عامل دیگر، کمرنگ شدن جایگاه و اهمیت خانواده در دنیای مدرن است. این مسئله از پیامدهای هجمههای فرهنگی معاصر محسوب میشود.
در نگرش غربی، خانواده جایگاه محوری خود را از دست داده و فردگرایی اهمیت بیشتری یافته است. در این دیدگاه، افراد صرفاً به عنوان نیروی کار دیده میشوند و تعهدات خانوادگی به عنوان مانعی برای بهرهوری اقتصادی تلقی میشود.
به ویژه در مورد زنان، که به عنوان نیروی کار ارزانقیمت محسوب میشوند، نقشهای سنتی همسرداری و مادری به عنوان موانعی برای حضور در بازار کار دیده میشود.
در این راستا، شاهد تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم علیه نهاد خانواده هستیم. همانطور که شهید آیتالله رئیسی در سخنرانی خود در سازمان ملل متحد اشاره کردند، امروزه جنگی تمامعیار علیه نهاد خانواده در جریان است و بسیاری از افرادی که تجربه طلاق دارند، در واقع آسیبدیدگان این جنگ فرهنگی محسوب میشوند.
از سوی دیگر، در جامعه امروز ما به دلیل درگیری با مسائل روزمره، توجه کافی به آموزشهای خانواده و ارتقای سطح آگاهی جوانان نمیشود.
آمارها نشان میدهد بیشترین میزان طلاق در پنج سال نخست زندگی مشترک رخ میدهد که این امر نشاندهنده فقدان تجربه و آموزش کافی است. همچنین چالشهای اجتماعی و مشکلات اقتصادی نیز میتوانند زمینهساز این آسیبها باشند.
بنابراین، افزایش نرخ طلاق دارای ابعاد مختلف فرهنگی، فردی و اجتماعی است که در تعامل با یکدیگر، شرایط وقوع طلاق را فراهم میکنند.
* کدام گروه سنی بیشتر در معرض طلاق است؟
در خصوص توزیع سنی طلاق، براساس آمارها اگر عمر ازدواج را به سه دوره پانزدهساله تقسیم کنیم، بیشترین میزان طلاق در پانزده سال نخست رخ میدهد. به عبارت دیگر، با افزایش سن ازدواج، خطر طلاق کاهش مییابد.
سالهای اول زندگی مشترک، بهویژه دوران عقد و پنج سال نخست، دورههای پرچالشی هستند که در آن انتقال نقشها صورت میگیرد. در این دوران، زوجین هنوز در نقش همسری خود تثبیت نشدهاند و تطابق لازم را با یکدیگر پیدا نکردهاند.
این وضعیت را میتوان به دو چرخدنده متفاوت تشبیه کرد که در کنار هم قرار گرفتهاند و به تدریج با چرخش و تعامل، هماهنگی و تطابق لازم را پیدا میکنند.
این فرآیند نیازمند زمان است و عدم درک صحیح از این مراحل اولیه، نقشهای همسری و بحرانهای هر مرحله میتواند چالشهایی ایجاد کند که در نهایت به طلاق منجر شود.
در بررسی عوامل مؤثر بر طلاق، مسئله مهمی که باید به آن توجه داشت، تأثیر تجارب اولیه زندگی مشترک بر سرنوشت آتی ازدواج است.
مطالعات روانشناختی نشان میدهد که تصاویر ذهنی اولیه که زوجین از همسر، رابطه زناشویی و خانواده همسر شکل میدهند، تأثیری عمیق و ماندگار بر کیفیت روابط آنها دارد.
این تصاویر ذهنی که در مراحل نخستین زندگی مشترک شکل میگیرند، به دلیل مقاومت روانی در برابر تغییر، میتوانند حتی در سالهای بعدی نیز منشأ تعارضات زناشویی باشند.
از منظر آسیبشناسی روابط زناشویی، سالهای اول زندگی مشترک دورهای پرمخاطره محسوب میشود.
همچنین، سن ازدواج نیز عاملی تعیینکننده در پایداری ازدواج است. تحقیقات نشان میدهد که هم ازدواجهای زودهنگام و هم ازدواجهای دیرهنگام با افزایش احتمال طلاق همراه هستند. بنابراین، ازدواج در سن مناسب میتواند عاملی پیشگیرانه در برابر طلاق باشد.
*با توجه به تأثیر اتفاقات سالهای اول زندگی بر طلاق، چه راهکارهایی به زوجین پیشنهاد میدهید تا از بازگشت به این خاطرات منفی جلوگیری کنند؟
در حوزه مشاوره خانواده، توصیه اصلی به زوجهای جوان، پرهیز از شتابزدگی در فرایندهای مهم زندگی مشترک است. این فرایندها شامل شکلگیری صمیمیت، دستیابی به استقلال و تثبیت نقشهای زناشویی است که همگی نیازمند زمان و تکامل تدریجی هستند.
رویکرد سیستمی به روابط زناشویی نشان میدهد که قدرت درونی رابطه، متشکل از سه مؤلفه اساسی محبت، صمیمیت و هماهنگی است. این قدرت درونی، همانند زیرساختهای یک نظام اجتماعی، پایههای استحکام رابطه را تشکیل میدهد. تنها پس از تقویت این ساختار درونی است که زوجین میتوانند به طور مؤثر به تعیین مرزها و کسب استقلال بپردازند.
توصیه کاربردی دیگر، تعدیل انتظارات از همسر در ایفای نقشهای جدید است. نباید انتظار داشت که همسر بلافاصله در نقشهای همسری یا والدینی به سطح مهارت افراد باتجربه دست یابد.
این فرایند نیازمند زمان، صبر و یادگیری تدریجی است. آگاهی خانوادهها از این اصول و مهارتهای ضروری میتواند نقش مهمی در پیشگیری از طلاق و تحکیم بنیان خانواده داشته باشد.
* نمونههایی از این مهارتها را با جزئیات بیشتری بیان کنید و بفرمایید چگونه میتوان این مهارتها را در روابط زناشویی به کار گرفت؟
مهارت یکی از ارکان اساسی زندگی است. در تعریف مهارت میتوان گفت که فرمول آن ترکیبی از دانش بهعلاوه تمرین است که با تکرار به ملکه ذهن و عادت تبدیل میشود.
گاهی ما دانشی را داریم، اما این دانش هنوز به مهارت تبدیل نشده است. مانند رانندگی که فرد پس از گذراندن دورههای تئوری و عملی و دریافت گواهینامه، هنوز نیازمند تمرین مستمر برای کسب مهارت کامل است.
نخستین گام، توانایی ایجاد و توسعه مهارتها و عادتهای مثبت در زندگی است. در این میان، مهارتهای ارتباطی از اهمیت ویژهای برخوردارند.
ارتباط در خانواده یک هنر آموختنی است و مهارت برقراری ارتباط مؤثر و مهارت ارتباط زوجی دو رکن اساسی در روابط همسران هستند.
برخی نظریههای درمانی در حوزه خانوادهدرمانی و زوجدرمانی معتقدند که اساس درمان، بهبود ارتباط است. به عبارتی، با اصلاح الگوهای ارتباطی زوجین، بهبود در سایر جنبههای رابطه نیز حاصل میشود.
رابطه زوجین را میتوان به فرزندی تشبیه کرد که از لحظه محرمیت متولد میشود و نیازمند مراقبت و رسیدگی مستمر است. همانطور که والدین از وضعیت نامطلوب فرزندشان متأثر میشوند، اختلال در رابطه نیز بر هر دو طرف تأثیر منفی میگذارد. در این راستا، مهارتهای تخصصی ارتباط مانند همدلی، گوش دادن فعال، ارائه بازخورد مثبت، نوبتگیری در مکالمه و توجه و تمرکز بر گفتههای طرف مقابل اهمیت ویژهای مییابند.
نکته مهم در این زمینه، تغییر جهت تمرکز از انتقاد و سرزنش طرف مقابل به سمت خودارزیابی و توجه به کیفیت رابطه است. این مهارتها اگرچه ساده به نظر میرسند، اما نیازمند تمرین و ممارست مستمر هستند و میتوانند به طور قابل توجهی کیفیت زندگی مشترک را بهبود بخشند.
در مشاوره با مراجعین، اغلب از تشبیه فرایند یادگیری مهارتهای ارتباطی به یادگیری رانندگی استفاده میکنم. همانطور که در ابتدای رانندگی نیاز به توجه و تمرکز بالایی داریم و به تدریج این مهارت درونی شده و به صفتی از شخصیت ما تبدیل میشود، مهارتهای ارتباطی نیز چنین مسیری را طی میکنند. بنابراین، میتوان گفت مهمترین مهارتی که زوجین باید بیاموزند، مهارت ارتباط زوجی است.
* چه راهکارهایی برای کسب و تقویت این مهارتهای ارتباط زوجین پیشنهاد میدهید و چگونه میتوان آنها را در زندگی مشترک به کار بست؟
در خصوص روشهای کسب این مهارتها، رویکردهای متنوعی وجود دارد. دانش نظری را میتوان از طریق مطالعه کتابها و مقالات تخصصی به دست آورد.
خوشبختانه امروزه منابع معتبر و مفیدی در این زمینه در دسترس است، هرچند همچنان نیاز به توسعه بیشتر در این حوزه احساس میشود.
پس از کسب دانش نظری، شرکت در کارگاهها و کلاسهای آموزشی میتواند بسیار مؤثر باشد. امروزه سازمانها و مراکز مختلف، دورههای متنوعی را در این زمینه برگزار میکنند که در آنها تمرینات عملی آموزش داده میشود.
نکته کلیدی این است که این تمرینات باید در محیط واقعی زندگی به کار گرفته شوند. همانطور که در کارگاههای آموزشی تأکید میکنم، صرف شنیدن و حضور در کلاس کافی نیست و مراجعین باید آموختههای خود را در فاصله بین جلسات در محیط خانه تمرین کنند.
در عصر حاضر، فضای مجازی نیز میتواند منبع ارزشمندی برای یادگیری این مهارتها باشد. اگرچه معمولاً از خطرات فضای مجازی برای خانواده سخن میگوییم، اما میتوان از این فضا به نفع تحکیم بنیان خانواده نیز بهره برد. با شناسایی و دنبال کردن افراد، صفحات و سایتهای معتبر، میتوان زمانی را که در فضای مجازی صرف میشود، به فرصتی برای یادگیری و رشد تبدیل کرد.
این رویکرد میتواند تهدیدهای فضای مجازی را به فرصتهایی برای تقویت روابط خانوادگی تبدیل کند.
تجربه نشان داده که استفاده از منابع معتبر در فضای مجازی میتواند تأثیر مثبتی در آموزش مهارتهای زناشویی داشته باشد. در این راستا، یکی از موضوعات کلیدی در کاهش آمار طلاق، اهمیت مشاوره پیش از ازدواج است.
* برخی از کارشناسان معتقدند مشاوره پیش از ازدواج میتواند نقش مهمی در پیشگیری از طلاق ایفا کند. در این زمینه، دیدگاه شما چیست و چگونه میتوان از این مشاورهها بهصورت مؤثر بهره برد؟
گفته معروفی وجود دارد که «عامل اصلی طلاق، ازدواج است». این عبارت اگر چه طنزآمیز به نظر میرسد، اما حقیقت مهمی را بیان میکند. همانطور که در ضربالمثل معروف آمده، «چون خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج»، پایهگذاری درست ازدواج اهمیت حیاتی دارد. نکته قابل توجه این است که ازدواج صرفاً با انتخاب همسر آغاز نمیشود، بلکه از آمادگیهای لازم برای ازدواج شروع میشود.
در مشاوره با افراد مجرد، پیش از پرداختن به معیارهای انتخاب همسر، باید به این پرسش پرداخت که چه ویژگیهایی برای ورود به زندگی مشترک لازم است.
این فرآیند آمادهسازی باید از سنین نوجوانی (حدود پانزده تا هجده سالگی) آغاز شود، زمانی که دغدغه ازدواج شکل میگیرد.
در رویکرد نوین به ازدواج، مفهوم «خودراهبری ازدواج» مطرح است. این به معنای توانایی فرد در هدایت آگاهانه فرآیند ازدواج خود است.
در این رویکرد، مشاوره تخصصی به عنوان یک منبع حمایتی در مواقع ضروری در نظر گرفته میشود، نه یک الزام همگانی. هدف این است که افراد مهارتهای لازم برای مدیریت فرآیند ازدواج را کسب کنند.
پژوهشها نشان میدهد زوجهایی که شروع خوبی در ازدواج داشتهاند، در آینده با تعارضات کمتر و احتمال پایینتر طلاق عاطفی و حقوقی مواجه میشوند. مشاوره پیش از ازدواج از طریق کمک به شناخت بهتر طرف مقابل، پیشبینی چالشهای احتمالی، ارائه پیشآگاهیهای لازم و شناسایی ریسکها و خطرات مسیر میتواند نقش مهمی در این زمینه ایفا کند.
علاوه بر این، سالهای اول ازدواج، بهویژه روزهای آغازین، نیازمند حمایت و همراهی ویژه است. این دوره حساس، همانند خشت اول بنای زندگی مشترک، نیازمند توجه و مراقبت خاص است تا پایههای مستحکمی برای ادامه زندگی فراهم شود.
مشاوره پیش از ازدواج، اگرچه عامل مهمی در کاهش احتمال طلاق است، اما تضمینکننده موفقیت کامل ازدواج نیست.
این مشاورهها صرفاً به منزله پایهگذاری صحیح و آغاز مناسب زندگی مشترک هستند. اگر استعاره ساختمان را ادامه دهیم، مشاوره پیش از ازدواج تنها به درست نهادن خشت اول کمک میکند، اما موفقیت زندگی مشترک مستلزم چیدمان صحیح تمام خشتهای بعدی نیز هست.
در هر مرحله از زندگی مشترک، بیتوجهی یا اشتباه در چیدمان این خشتها میتواند استحکام کل بنای زندگی را به خطر اندازد. بنابراین، تداوم مراقبت و توجه به کیفیت رابطه در تمام مراحل زندگی مشترک ضروری است.
* خانوادهها چه نقشی در پیشگیری از طلاق میتوانند ایفا کنند و چگونه میتوانند به جای تشدید اختلافات، به تحکیم بنیان زندگی مشترک کمک کنند؟
یکی از عوامل اصلی طلاق در جامعه ما، که توسط خود زوجین نیز به آن اشاره میشود، دخالت خانوادههاست. این موضوع در فرهنگ ما اهمیت ویژهای دارد و لازم است نقش صحیح والدین در حمایت از خانواده و پیشگیری از طلاق را بررسی کنیم.
الگوی تربیتی والدین باید در چند مرحله کلیدی تغییر کند:
۱. مرحله نوجوانی:
شیوه تعامل با فرزند باید متناسب با تحولات این دوره تغییر کند. ادامه الگوی تربیتی دوران کودکی در نوجوانی میتواند به رابطه والد-فرزندی آسیب برساند.
۲. مرحله پس از ازدواج:
تداوم الگوی تعامل دوران مجردی پس از ازدواج فرزند نیز میتواند مشکلساز باشد. والدین باید رویکرد خود را متناسب با این مرحله جدید تغییر دهند.
این فرآیند را میتوان به آموزش راه رفتن به کودک تشبیه کرد؛ همانطور که والدین ابتدا از کودک حمایت میکنند و تدریجاً او را رها میکنند تا مستقل شود، در ازدواج نیز باید همین رویکرد را در پیش گرفت. حمایت باید تدریجی و هدفمند باشد تا زوج جوان توانایی ایستادن روی پای خود را پیدا کند.
حمایتهای اقتصادی که در فرهنگ ما از سوی خانوادههای عروس و داماد انجام میشود، میتواند نقش مثبتی در کاهش فشارهای اولیه زندگی مشترک داشته باشد. همچنین، ترویج فرهنگ ازدواج آسان و ساده میتواند کمککننده باشد.
متأسفانه گاهی حتی در مواردی که زوج جوان تمایل به برگزاری مراسم ساده دارند، خانوادهها به دلیل درگیری در چشم و همچشمیها، مانع این تصمیم عاقلانه میشوند.
مرحله بعدی در روند حمایت خانوادهها، کمک به استقلال زوجین است. والدین باید اجازه دهند فرزندان مستقلاً تصمیمگیری کنند.
نقش والدین در این مرحله، ارائه نظرات مشورتی و انتقال تجربیات است، نه تصمیمگیری به جای آنها. این رویکرد، همانند آموزش راه رفتن به کودک، به زوج جوان کمک میکند سریعتر به هماهنگی و استقلال برسند.
حمایتهای عاطفی نیز نقش مهمی در این مسیر دارد. خانوادههای عروس و داماد میتوانند با ایجاد فضای احترامآمیز و محبتآمیز، به تحکیم روابط کمک کنند. هر چه روابط با خانوادهها بهتر باشد، رابطه زوجین نیز مستحکمتر میشود.
در مواجهه با اختلافات زناشویی، خانوادهها باید نقش سازنده ایفا کنند. به جای «ریختن بنزین روی آتش اختلافات»، باید به سمت سازش و حل مسئله هدایت کنند.
ضربالمثل «گربه را دم حجله کشتن» نباید بهانهای برای تشدید اختلافات شود، زیرا در نهایت، آسیب آن متوجه فرزندان خود خانوادهها خواهد بود.
تشویق به مشاوره در مواقع بروز اختلافات جدی، یکی از مهمترین نقشهای خانوادههاست. فرهنگ مشاوره در آموزههای اسلامی نیز جایگاه ویژهای دارد؛ چنانکه در روایات اسلامی، سه آیه خطاب به پیامبر(ص) و یک آیه خطاب به زوجین، بر اهمیت مشورت تأکید دارد.
* دخالت خانوادهها گاهی بهجای کمک، به عاملی برای تشدید اختلافات تبدیل میشود. ممکن است نمونههایی از این دخالتها را بیان کنید و بفرمایید این رفتارها چه تأثیراتی بر زندگی زوجین میگذارند؟
باید نکتهای را بگویم که بسیاری از کسانی که میگویند مشکلشان دخالت خانوادههاست، در واقع مشکلشان دخالت نیست. یعنی تصور میکنند هر چیزی دخالت است در حالی که این طور نیست.
یک مرز و معیار جدی بین دخالت و نظر دادن وجود دارد. بعضی وقتها جوانها فکر میکنند هر نظری که خانواده میدهد دخالت است.
این والدین فرزندشان را بزرگ کردهاند و نمیشود گفت هیچ نظری ندهند و هیچ آرزویی نداشته باشند. باید برای خانواده اصلی هم حقی قائل باشیم و تعادلی برقرار کنیم تا دچار افراط و تفریط نشویم. به خصوص در فرهنگ ما که حتی بعد از ازدواج هم جایگاه والدین مهم است.
معیار دخالت این است که به جای زوجین تصمیم بگیریم یا با اعمال فشار آنها را مجبور به پذیرش نظراتمان کنیم. نقش خانوادههای اصلی باید مشورتی باشد.
والدین تجربه بیشتری دارند و نگاه عمیقتری به خانواده دارند. پس نظر دادن دخالت نیست، اما وقتی میگوییم «باید اینجا بروید»، «نباید آنجا بروید»، «چرا بیرون غذا خوردید؟»، «چرا مبلتان را اینطور چیدهاید؟» و مسائلشان را زیر سؤال میبریم و میگوییم باید طبق نظر ما عمل کنند، این دخالت میشود.
نکته دوم اینکه برای فرزندان پس از ازدواج باید حریم خصوصی قائل شد. این حریمها را باید با گفتگو با فرزندانمان تعریف کنیم و بپرسیم کجا را خصوصی میدانند و اگر نظر بدهیم ناراحت نمیشوند. شفافیت مهمترین عامل در سلامت ارتباطی است.
خیلی وقتها زوجها و خانوادهها آنقدر حرفهای ناگفته دارند که مثل سرطان درونشان عقده میشود و با کوچکترین مشکل، خشمهای بزرگی بروز میکند. نباید گذاشت این حرفها جمع شود، باید بیان شود تا تخلیه و آرامش حاصل شود.
* درباره ابعاد آسیبزا و تأثیرات عمیق طلاق در حوزههای اجتماعی، روانی و خانوادگی توضیح دهید؟
در پدیده طلاق، آسیبها را میتوان در چند حیطه بررسی کرد:
اولین آسیبهای مستقیمی که خود زوجین متحمل میشوند. اساساً خود طلاق یک آسیب است. فرد تصویری از آینده را با همسرش در ذهن ساخته و برای آن برنامهریزی کرده است.
این آسیب در صورت داشتن فرزند شدیدتر میشود و هر چه از عمر ازدواج بیشتر گذشته باشد، شدت آن افزایش مییابد.
با وقوع طلاق، ناگهان باید این پیوند را قطع کرد؛ روابط به هم میریزد، زندگی دگرگون میشود و حتی دوستان مشترک از هم فاصله میگیرند. این یک بحران جدی است که تمام ابعاد زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد.
از مهمترین آسیبهای مربوط به زوجین، «سوگ طلاق» است. این پدیده نوعی داغدیدگی است که فرد باید مراحل سوگ را طی کند تا بتواند خود را بازیابی کند؛ حتی اگر طلاق بسیار آرام و سالم باشد و هیچ دعوا و پروندهسازی و رفتار ناجوانمردانهای در آن نباشد، باز هم حداقل شش ماه زمان لازم است تا فرد بتواند خود را بازسازی کند. ما در این زمینه با مفهوم «بازسازی پس از طلاق» روبرو هستیم.
آسیب دیگر مربوط به فرزندان طلاق است که آسیبهای جدی میبینند و هر چه سن آنها پایینتر باشد، این آسیبها شدیدتر خواهد بود.
کسانی که تصمیم به طلاق میگیرند، اغلب دانش کافی درباره طلاق ندارند. همانطور که قبلاً درباره دانش خانواده صحبت میکردیم، برای هر کاری باید علم و آگاهی کافی داشت، بهویژه اگر فرزند در میان باشد. باید بدانیم چگونه فرزند را در جریان طلاق مدیریت کنیم و چطور موضوع را برایش توضیح دهیم.
متأسفانه برخی والدین از فرزند به عنوان اهرم فشار استفاده میکنند، غافل از اینکه چه آسیب روانی جدی به او وارد میکنند.
این رفتار باعث شکلگیری دلبستگی ناایمن در کودک میشود که میتواند تا پس از ازدواج و حتی در نسل بعد هم تأثیرگذار باشد، زیرا این کودک در آینده، فرزندان خود را نیز با همین الگوی ناامنی تربیت خواهد کرد.
بعضی از کودکان طلاق، به دلیل نداشتن درک درست از موقعیت، خود را مقصر جدایی والدین میدانند؛ چون تحلیل دقیقی از طلاق ندارند.
گاهی حتی اظهارنظرهای نسنجیده والدین مانند «اگر تو نبودی، زودتر جدا میشدم» این احساس را تشدید میکند. توصیه همیشگی این است که والدین جلوی فرزند با هم دعوا نکنند.
وقتی والدین بر سر مسائل مربوط به فرزند مشاجره میکنند، کودک احساس میکند عامل دعوای آنهاست و این احساس به تمام اختلافات بعدی والدین نیز تعمیم پیدا میکند.
به اصطلاح، کودک «خودمیانبین» است و همه چیز را از زاویه خودش میبیند، در نتیجه خود را مقصر میداند. این عذاب وجدان در کودکان طلاق بسیار جدی است و آنها نیاز به حمایت مشاورهای و آرامش دارند.
آسیب بعدی متوجه خانوادههای اصلی زوجین است. آرزوهایی که برای فرزندشان داشتند از بین رفته و باید دوباره تعاملات جدیدی شکل بگیرد که چالشبرانگیز است. این موضوع نوعی داغدیدگی برای خانوادههاست و میتواند به نوعی بدنامی اجتماعی منجر شود.
در نهایت، آسیبهای اجتماعی طلاق را داریم. طلاق میتواند زمینهساز بسیاری از آسیبهای اجتماعی باشد. برای مثال، در افرادی که جدایی را تجربه کردهاند، زمینه گرایش به اعتیاد (چه به مواد مخدر و چه به فضای مجازی) بیشتر است و آسیبهای جدی میبینند.
در دوران پس از طلاق، آسیبهای روانشناختی متعددی مشاهده میشود، از جمله اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اضطراب و افسردگی که این آسیبهای روانی میتوانند زمینهساز مشکلات اجتماعی دیگری شوند و بر گرایش به اعتیاد، بزهکاری و ناهنجاریهای اخلاقی تأثیر بگذارند.
فرزندان طلاق نیز در معرض اختلالات جدی روانی قرار میگیرند و احتمال گرایش آنها به رفتارهای بزهکارانه افزایش مییابد. آسیبهای طلاق را نمیتوان به یک یا دو مورد محدود کرد؛ این آسیبها گسترده و همهجانبه هستند.
من این وضعیت را به دومینویی تشبیه میکنم؛ مانند قطعات دومینو که پشت سر هم چیده شدهاند. وقتی زوجین تصمیم به جدایی میگیرند، انگار اولین قطعه دومینو را میاندازند و این سقوط تا بینهایت ادامه پیدا میکند و این آسیبها در خانوادههایشان، در آیندهشان و یا در نسلهای بعدی و در کل فضای اجتماعی پشت سر هم ادامه پیدا میکنند.
به همین دلیل، داشتن دانش طلاق برای کسی که قصد جدایی دارد ضروری است. این همان مفهومی است که قرآن از آن به عنوان «طلاق احسان» یاد میکند - طلاقی که با ادب، لطافت و به شیوهای نیکو و زیبا انجام میشود.
* چالشهای اقتصادی و معیشتی یکی از عوامل اصلی تنش در خانوادههاست؛ چه راهکارهایی برای مدیریت این شرایط و کاهش تنشهای ناشی از آن پیشنهاد میدهید؟
من میخواهم از نگاه خانواده به این موضوع بپردازم، هرچند مسائل کلان اقتصادی در زمان و شرایط خود، نیازمند متخصصان خاص خود است.
مشکلات اقتصادی واقعاً میتواند بر خانواده تأثیر بگذارد. من همیشه میگویم وقتی جیب مرد خالی باشد، احتمال بداخلاقی افزایش مییابد، چون عزت و اقتدار او آسیب میبیند.
در تجربههای مشاورهای خود میبینم که گاهی خانوادهها دانش اقتصادی و مدیریت مالی ندارند. گاهی در یک مورد هزینههای زیادی میکنند در حالی که هزینههای ضروری دیگری باقی مانده است. در شرایط اقتصادی چالشبرانگیز، ما نیاز داریم مدیریت مالی را یاد بگیریم، برنامهریزی مالی داشته باشیم و به گزینههای جدید فکر کنیم.
اشتغالهای خانگی میتواند بسیار کمککننده باشد. یکی از فرصتهایی که فضای مجازی ایجاد کرده، همین اشتغالهای خانگی است. خانمها بدون نیاز به خروج از منزل و صرف زمان زیاد میتوانند درآمدزایی کنند. امروزه تقاضا برای محصولات خانگی، ارگانیک و سالم بسیار زیاد است.
بخشی از راهحل، کسب دانش درباره اشتغالهای جدید و مدیریت اقتصادی است. این مهارتها را میتوان از طریق مطالعه و شرکت در کارگاهها به دست آورد. به جای اعتراض مداوم به شرایط کلان اقتصادی کشور، مثل وضعیت دلار، باید از خودمان بپرسیم واقعا ما چه مقدار توانایی مدیریت اقتصادی یک خانواده را داریم. باید دید آیا برای اقتصاد خانواده برنامه داریم؟ هدفگذاری مالی داریم؟ مدیریت مالی داریم یا خیر؟
ما در خانوادههای پر تعارض، شکستهای مالی زیادی میبینیم. گاهی فرد بدون مشورت و برخلاف توصیه اطرافیان، سرمایهگذاری نادرستی انجام میدهد یا ضمانتهای نسنجیدهای میکند که نه تنها به خودش، بلکه به همسر و فرزندانش نیز آسیب میزند و آنها را در تنگنا قرار میدهد.
نکته مهم دیگر این است که حتی در سختترین شرایط اقتصادی، میتوان خانوادهای گرم داشت. یک بار در برنامه رادیویی درباره اهمیت گرمی خانواده و ابراز محبت صحبت میکردم که شنوندهای با عصبانیت تماس گرفت و گفت: «این کارشناس نَفَسش از جای گرم بلند میشود و دلش خوش است. من دو شیفت کار میکنم، هشت صبح تا نه شب، بعد شما میگویید برو ابراز محبت کن؟»
پاسخ من این بود که هر چه مشکلات بیرونی سختتر میشود، ما بیشتر محتاج گرمی خانواده هستیم.
مثل سربازی که در خط مقدم جنگ زیر رگبار گلوله قرار دارد و به سنگر محکمتری نیاز دارد. هر چه مشکلات بیرون از خانه بیشتر است، باید بیشتر تلاش کنیم خانه را گرم نگه داریم، وگرنه ما آدم آهنی نیستیم و میشکنیم و نابود میشویم.
من همیشه میگویم حتی روزی یک ساعت وقت گذاشتن برای گفتگوی صمیمانه کافی است. لازم نیست درباره مسائل جدی و منطقی صحبت کنید؛ میتوانید از روزمرگیها، خاطرات گذشته، یا هر موضوع به ظاهر کماهمیتی صحبت کنید. قرار نیست زن و شوهر درباره مسائل جهانی بحث کنند، مهم خودِ صحبت کردن است.
* چطور بفهمیم زندگی مشترک به مرز طلاق نزدیک شده؟
یکی از مهمترین نشانهها، فکر مکرر به طلاق است؛ البته ممکن است همه ما در اوایل زندگی و در مورد انتخابمان تردیدهایی داشته باشیم که طبیعی است، اما وقتی مدام به طلاق فکر میکنیم، یعنی جایی از کار میلنگد.
تردید طبیعی درباره درستی انتخاب یا ویژگیهای همسر و حتی خستگی مقطعی اشکالی ندارد، اما فکر مداوم به طلاق، اولین گام به سمت طلاق عاطفی است.
و دیگری طلاق عاطفی یعنی از هم فاصله گرفتن است؛ حتی اگر دعوا هم نباشد، این وضعیت نگرانکننده است.
اصلاً نداشتن هیچ بحث و اختلافی جای نگرانی دارد. زندگی دو انسان از دو جنس و دو فرهنگ متفاوت، طبیعتاً باید اصطکاکهای کوچکی داشته باشد. اگر این اصطکاکها نباشد، یعنی دو انسان بیروح کنار هم زندگی میکنند.
نشانه خطرناک دیگر، رد کردن خط قرمزها در مشاجرات است؛ مثل استفاده از کلمات تند و بیادبانه که شخصیت طرف مقابل را تحقیر میکند، توهین به همسر یا خانوادهاش. این رفتارها نشان میدهد که به پرتگاه طلاق نزدیک میشویم.
اگر مدام از یکدیگر انتقاد میکنیم و روی اعصاب هم هستیم - نه یک روز و دو روز، بلکه ماهها - و هیچ نکته مثبتی در یکدیگر نمیبینیم، این هم از نشانههای خطر است.
پس نشانههای خطر عبارتند از: فکر مکرر به طلاق، نبود هیچ گونه تعارض و دعوا، عبور از خطوط قرمز در دعواها و انتقاد مداوم و ندیدن نکات مثبت یکدیگر.
نکته مهمی که باید تأکید کنم این است که اگر به فکر طلاق افتادید، گام اول مراجعه به وکیل نیست، تأکید میکنم که گام اول مراجعه به مشاور است و مراجعه به وکیل گام آخر است.
* فضای مجازی چطور خانوادهها را به مرز بحران طلاق نزدیک می کند؟
فضای مجازی مانند مهمان ناخواندهای بود که ناگهان وارد خانه همه ایرانیها شد و به جای مهمان ماندن، تبدیل به صاحبخانه شد. البته این حضور میتواند جنبههای مثبتی هم داشته باشد.
همانطور که قبلاً اشاره کردم، میتوانیم از صفحات و سایتهای معتبر و کارشناسان واقعی استفاده کنیم، اما متأسفانه افراد کارشناسنما، روانشناسنما و مشاورنما و اطلاعات نادرست و غیر منطبق با فرهنگ ایرانی-اسلامی ما در این فضا زیاد است.
یکی از اصول سواد رسانهای این است که باید به منبع پیام توجه کرد. در مسائل خانوادگی، روانشناختی و علمی، اعتبار منبع بسیار مهم است. اگر منبع معتبر باشد، میتوان به آن اعتماد کرد.
متأسفانه فضای مجازی آسیبهای جدی به خانواده وارد میکند. یکی از سادهترین آسیبهایش کاهش میزان گفتگو بین زن و شوهر است.
زوجین وقت زیادی را در فضای مجازی میگذرانند. در تجربه مشاورهام، زوجی نداشتهام که یکی از شکایتهایشان استفاده بیش از حد از تلفن همراه (توسط یکی یا هر دو نفر) نباشد. این مسئله تبدیل به پاشنه آشیل خانوادهها شده است.
قبلاً طنزی رایج بود که میگفتند: «برق رفت، اینترنت قطع شد، با خانوادهام آشنا شدم، دیدم چه آدمهای خوبی هستند!» و این نشان میدهد که ما تبدیل به افرادی شدهایم که در یک سلول تنها با یک گوشی مشغول زندگی هستیم.
اولین مشکل، کمرنگ شدن ارتباط است. اگر تمثیل قبلی را به یاد داشته باشید، ارتباط مانند فرزند اول ماست که به تدریج ضعیف و فلج میشود و باید به ICU منتقل شود یا حتی نیاز به احیا پیدا میکند.
مشکل دوم، اعتیاد به فضای مجازی است که فراتر از یک عادت غلط است. در این حالت، اگر فضای مجازی را از فرد بگیریم، دچار پرخاشگری میشود، به هم میریزد و با خانواده درگیر میشود؛ حتی یک لحظه قطعی اینترنت میتواند باعث جنگ و دعوا شود - درست مانند واکنش یک معتاد به مواد مخدر وقتی به موادش نمیرسد.
مشکل سوم، افزایش بدبینی در خانواده است. این مسئله به دلیل پنهانکاری و ایجاد حریم خصوصی افراطی به وجود میآید. سؤالاتی مانند «با چه کسی پیام رد و بدل میکند؟»، «چه فیلمهایی میبیند؟» و «چه عکسهایی میبیند؟» باعث افزایش حس بدبینی بین زن و شوهر میشود و زمینه بیاعتمادی و سوءظن را فراهم میکند که میتواند به اختلاف و درگیری منجر شود.
چهارمین و آخرین نکته، به هم ریختن الگوهای زندگی توسط فضای مجازی است. این فضا با نمایشگری و چشم و همچشمی، حریمشکنی در خانواده، و شکستن حدود خانوادگی از طریق شوخیها و طنزها همراه است.
امروزه سلبریتیها و افراد مشهور فضای مجازی که به دنبال کسب درآمد و شهرت هستند، سبک زندگیای را نمایش میدهند که اغلب ساختگی و دروغین است و صرفاً برای نمایش جلوی دوربین طراحی شده است. این مسئله استانداردهای واقعی زندگی را مختل میکند.
فضای مجازی یک ایدهآل غیرطبیعی و فانتزی در ذهن مخاطب ایجاد میکند و نوعی عشق خیالی و تخیلی میسازد که باعث نارضایتی دائمی میشود.
گاهی مراجعین به من میگویند: «زندگیمان خیلی عادی شده، برای هم عادی شدهایم. اوایل زندگی خیلی خوب و گرم بود، ابراز علاقه میکرد، اما حالا فکر میکنم برایش عادی شدهام.»
من به آنها میگویم که روزهای اول غیرطبیعی بود. مگر میشود مدام در فاز جلب توجه اولیه ماند؟ زندگی طبیعی یعنی سادگی؛ دور سفره نشستن و غذا خوردن با همدیگر، با هم چای نوشیدن؛ این است عشق واقعی.
پژوهشها نشان میدهد افرادی که در فضای مجازی بیشتر جلوهگری میکنند و دم از خوشبختی میزنند، احساس تنهایی عمیقتری دارند.
در واقع، کسانی که فعالیت بیشتری در فضای مجازی دارند، تنهایی عمیقتری را تجربه میکنند. این نمایشها یک مکانیزم جبرانی است تا از تنهایی خود فرار کنند.
به همین دلیل میگوییم ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودتان مقایسه نکنید. بسیاری از این نمایشها، ویترینهای دروغین برای جذب مخاطب است.
وقتی سواد رسانهای در خانواده نباشد، افراد از این تصاویر تأثیر میپذیرند. به خصوص نوجوانان وقتی در تلویزیون الگوهای والدینی غیرواقعی میبینند، والدین خود را با آنها مقایسه میکنند، در حالی که آن تصاویر کاملاً تخیلی هستند.
فضای مجازی میتواند بنیان خانواده را متزلزل کند. در کنار دانشهایی که گفتیم، امروز نیاز به یک نهضت ارتقای سواد رسانهای در کشور داریم، چرا که این فضا به طور عمدی به خانواده، تربیت و ارزشها آسیب میزند.
سواد رسانهای دانشی است که خود غربیها آن را به وجود آوردند، نه ما؛ آنها نیز آسیبهای جدی این فضا را بر زندگی مشاهده کردند و به این نتیجه رسیدند.
نکته مهم این است که آدمهای واقعاً خوشبخت، خوشبختی برایشان یک عادت و امر طبیعی است.
در مقابل، کسانی که دائماً در فضای مجازی از خوشبختیشان داد میزنند، نشان میدهد که این حس برایشان غیرعادی است. مثلاً برای یک قرار ساده و نوشیدن دو فنجان اسپرسو با همسرشان، بیست استوری میگذارند و آن را به رخ میکشند، در حالی که فرد واقعاً خوشبخت این لحظات را به طور طبیعی و بدون نیاز به نمایش، هر روز تجربه میکند.
* اگر طلاق اتفاق بیفتد، چگونه میتوان با پیامدهای روانی آن کنار آمد و زندگی را به مسیر مثبتی هدایت کرد؟
اولین نکته در مدیریت طلاق این است که باید «طلاق جوانمردانه»، «طلاق سالم» و «طلاق احسان» باشد. نباید جنگ جهانی علیه یکدیگر راه انداخت.
بنده روی پشت شیشه پراید جملهای دیدم که نوشته بود:«من بد نبودم، بلد نبودم». این جمله بسیار عمیق و معنادار است.
بسیاری از کسانی که تجربه طلاق دارند، انسانهای بدی نیستند؛ فقط بلد نبودند با هم زندگی کنند و نتوانستند ساختمان زندگی و خانواده را بسازند.
پس نباید جنگ راه انداخت و دنبال تعیین حق و ناحق بود. در احکام اسلامی مربوط به طلاق، توصیههای حیرتانگیزی وجود دارد، مثل نگه داشتن همسر در خانه تا مدتی معین، اما در شرایط امروز که جنگ و دعوا راه میافتد، چنین چیزی قابل تصور نیست. ما نیاز به فرهنگ «طلاق سالم» داریم.
من همیشه میگویم خود طلاق آسیب است، اما طلاق ناجوانمردانه آسیب بیشتری وارد میکند. اگر فکر کنید با آسیب زدن به طرف مقابل برنده میشوید، در واقع به خودتان، فرزندانتان و خانوادهتان آسیب بیشتری میزنید.
وقتی روند طلاق طولانی میشود، شکایتها و تهمتها شروع میشود و یادمان میرود همان خدایی که شاهد ازدواج بود، شاهد طلاق هم هست و احکام شرعی در اینجا هم جاری است. حتی جنگ هم قانون دارد، چه برسد به طلاق.
پس از طلاق، باید فرصتی برای خودمان قائل شویم تا با آسیبهای ناشی از آن کنار بیاییم. انتقال از زندگی متأهلی به تجرد چالشبرانگیز است و نیاز به سازگاری با نقشها و شرایط جدید دارد.
در این مرحله، کمک گرفتن از مشاور میتواند مفید باشد تا بتوانیم خود را با شرایط جدید تطبیق دهیم و زندگی را در مسیر جدید پیش ببریم.
اگر فرزند داریم، تعامل با فرزند پس از طلاق نیاز به دانش خاص دارد و باید از مشاور و منابع آموزشی کمک بگیریم.
مهم است بدانیم که اگرچه نقش همسری پایان یافته، اما نقش پدر و مادری همچنان پابرجاست. فرزند باید درک کند که پدر و مادرش همچنان پدر و مادر او هستند، حتی اگر جدا از هم زندگی میکنند.
* بهترین زمان برای ازدواج مجدد پس از طلاق چه زمانی است و چه شرایطی باید برای این تصمیم در نظر گرفته شود؟
در مورد ازدواج مجدد، دیدگاه اسلام این است که تا جایی که امکان دارد، زوجین به هم بازگردند. خوشبختانه فرهنگ ما در زمینه واسطهگری ازدواج پیشرفت کرده است.
در گذشته این امر ثواب زیادی داشت و امروزه حرفهایتر شده است. متخصصان به طور دقیق افراد را معرفی میکنند، اما اجازه انتخاب را به خود افراد میدهند.
همچنین خوب است که مصلحان و سازشگرانی برای افراد طلاق گرفته وجود داشته باشند. پیشنهاد میشود طرحی از سوی قوه قضائیه، وزارت کشور یا دولت اجرا شود که در آن روحانیون و ریشسفیدان بررسی کنند که آیا امکان بازگشت زوجین به زندگی مشترک وجود دارد یا خیر؟
پژوهشها نشان میدهد بسیاری از افراد پس از جدایی، از تصمیم خود پشیمان میشوند. اگر طلاق به شکل سالم اتفاق بیفتد، احتمال بازگشت زیاد است، اما وقتی جنگ و درگیری پیش میآید و همه پلهای پشت سر خراب میشود، راه بازگشتی باقی نمیماند.
در مورد بازگشت به زندگی مشترک، این بازگشت نباید منفعلانه باشد، بلکه باید فعال باشد. یعنی باید بررسی کنیم چه عواملی ما را به نقطه طلاق رساند تا در بازگشت، همان مشکلات تکرار نشود.
بنده مراجعینی داشتهام که تا مرز جدایی پیش رفتند یا حتی جدا شدند، اما با آگاهی به زندگی برگشتند و میگویند نمیخواهند دوباره به آن شرایط بحرانی برگردند و برای این منظور درخواست کمک میکنند. این نشاندهنده افزایش سطح آگاهی در برخی افراد است.
به عنوان مشاور که صدها مورد مراجع با مشکلات زناشویی و طلاق داشتهام، فقط در دو مورد در درون خودم ناامید شدم که زندگیشان قابل اصلاح نیست. تجربه زیسته و تخصصی بنده نشان میدهد که اکثر موارد قابل حل هستند.
بنده به عنوان متخصص برای این موارد برنامه دارم و اگر افراد مایل به حل مشکل باشند و تمرینهای لازم را انجام دهند، میتوانند زندگیشان را بهبود بخشند.
بنده مراجعینی داشتهام که تا آستانه طلاق پیش رفتند، با تعارضات جدی و چالشهای عمیق، اما به زندگی برگشتند و الان پس از پنج سال، هر شش ماه یا سالی یکبار برای چکاپ مراجعه میکنند و زندگی خوبی دارند. پس بازگشت فعال امکانپذیر است.
این موضوع(بازگشت به همسر سابق خودم) در فرهنگ ما، برخلاف فرهنگ غربی، اهمیت ویژهای دارد؛ از پژوهشگران دعوت میکنم در این زمینه تحقیق کنند و پروتکلهایی برای بازگشت به زندگی مشترک تدوین کنند.
اگر بازگشت امکانپذیر نبود و فرد قصد ازدواج مجدد داشت، باید حداقل سه تا شش ماه از طلاق بگذرد و دو شرط اساسی برای ازدواج قبلی باید محقق شود:
۱. «منحل شدن ازدواج قبلی»؛ یعنی طلاق قانونی و رسمی انجام شده باشد. آشنایی با فرد جدید در حین طلاق یکی از ریسکهای جدی است، زیرا معمولاً فرد تحت فشار روانی به دیگری پناه میبرد و انتخاب واقعی نمیکند.
۲. «حل شدن ازدواج قبلی»؛ یعنی از نظر عاطفی و روانی، فرد با گذشته خود کنار آمده باشد. نباید حسرت، احساسات منفی، خشم، نفرت یا حتی علاقه نسبت به همسر سابق وجود داشته باشد. این تجربه باید به یک خاطره تبدیل شده باشد و درگیری عاطفی با گذشته از بین رفته باشد.
3. «کشف سهم خودم از طلاق قبلی»؛ یعنی باید بپذیرم که صد درصد تقصیر طرف مقابل نبوده و من هم سهمی در این شکست داشتهام.
به همین دلیل است که در افراد با تجربه طلاق، ریسک طلاق در ازدواج بعدی بالاست، چون اغلب این دو مرحله (منحل شدن و حل شدن) به درستی طی نمیشود خطاها و لغزشهای خود را شناسایی کرده، عدم دانشها و ناتواناییهای خود را کشف و گذشته را تحلیل کنیم تا از آن درس بگیریم.
اگر از گذشته درس نگیریم، احتمال تکرار آن زیاد است. میگویند «مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود»، اما گاهی میبینیم که حتی سه بار هم تکرار میشود. باید یاد بگیریم در گذشته چه کمبودهایی داشتیم، خودمان را ارتقا دهیم و سپس وارد زندگی جدید شویم.
تجربه نشان داده افرادی که این سه مرحله را طی میکنند، در ازدواجهای بعدیشان موفقتر هستند و زندگی مستحکمتری میسازند. اما کسانی که این مراحل را نادیده میگیرند، احتمال طلاق مجددشان بالا میرود.
* آیا فرزندآوری میتواند به عنوان راهکاری برای جلوگیری از طلاق عمل کند و مشکلات زندگی مشترک را حل نماید؟
این نوع نسخههای غیرتخصصی مثل «زن بگیره درست میشه» صحیح نیستند. گرچه توصیههای قدیمی کاملاً بیپایه نبودند، اما باید در جای مناسب خود استفاده شوند.
در روابط پرتعارض، فرزندآوری میتواند اوضاع را بدتر کند. آمارها نشان میدهند پس از تولد فرزند اول، جهشی در میزان طلاق و تعارضات رخ میدهد، زیرا فرزند خود یک چالش جدید است و نقشهای جدید و تعاملات تازهای را میطلبد.
اما در روابط متعادل و گرم، که زوجین همدیگر را دوست دارند و در سال اول زندگی به هماهنگی رسیدهاند، فرزند میتواند معجزه کند؛ البته منظور از رابطه خوب، رابطه ایدهآل نیست. چون اصولاً رابطه ایدهآل وجود ندارد و روابط همواره در مسیر رشد و ارتقا هستند. در چنین روابط متعادلی، نه تنها فرزند اول، بلکه هر فرزند میتواند روابط را عمیقتر و گرمتر کند.
* نظر شما درباره پدیده جشن طلاق چیست و این رفتار چه تأثیراتی بر افراد و جامعه میگذارد؟
جشن طلاق از فرهنگهای فردگرایانه سرچشمه میگیرد که با این دیدگاه همراه است: «از اسارت ازدواج آزاد شدی، حالا شاه خودت هستی، نه کسی غر میزند، نه کسی از کیف پولت خبر دارد» و این نگاه از فرهنگ مادیگرا و فردگرا نشأت میگیرد.
ماهیت و اصل طلاق جشن ندارد، غصه و غم دارد. شاید در فرهنگ غربی این مفهوم «آزادی از قید و بند» پذیرفته باشد، اما در فرهنگ طلاق یک نوع داغ و برچسب اجتماعی داشته و آسیبهای روانی و عاطفی به همراه دارد و یا در یک کلمه می توان گفت که خانوادهها آسیب میبینند.
جشن طلاق بیشتر شبیه نوعی عقدهگشایی است - «ببین بدون تو حالم خوبه!» و استوری گذاشتنها و نمایشهای اجتماعی یک نوع انتقام از فرد است.
در واقع، همین رفتارها نشان میدهد چرا آن زندگی دوام نیاورده است. این پدیده حتی در فرهنگ غربی هم چندان رایج نیست و توصیه علمی برای آن وجود ندارد. به نظر میرسد این رفتار بیشتر از سوی افراد عقدهای برای چشم و همچشمی شروع شده است.
* در پایان، چه توصیهای برای زوجین دارید تا بتوانند از طلاق جلوگیری کنند و زندگی مشترک خود را به سمت استحکام و آرامش هدایت نمایند؟
خانواده اسلامی با خانواده غیراسلامی در ذات متفاوت است. وقتی به روایت «ما بُنی فی الاسلام بناء» مینگریم، میبینیم که خانواده به ساختمان تشبیه شده است.
برای ساخت یک بنای محکم، باید هدف غایی، کارکردها، نقشه و مصالح را بشناسیم. زندگی موفق هدیه یا معجزه نیست؛ ساختنی است و آدمهای خوشبخت، خوشبختیشان را دانه دانه ساختهاند.
در تجربه کار با زوجها، دو عامل جدی در طلاقها دیدهام:
اول، «بلد نبودن»، اینکه افراد مهارتهای لازم را نداشتهاند.
دوم، «خودخواهی و منیت»، اینکه زوجین آنقدر از «من» خود کوتاه نمیآیند و میخواهند همسر، خانواده او و همه چیز مطابق خواست آنها باشد.
در نگاه مادی، همسر «شریک زندگی» است و به همان راحتی که وارد زندگی میشود، میتواند از همین زندگی هم خارج شود، اما در نگاه اسلامی، همسر یک «امانت» است.
امانتی از خانوادهها که جگرگوشهشان را به شما سپردهاند و امانتی از خداوند و اهل بیت که بسیار غیور و حساس هستند به اینکه چطور از این امانت نگهداری میکنیم.
پس برای داشتن زندگی موفق، باید امانتداران خوبی باشیم و این را در تمام لحظات زندگی به یاد داشته باشیم.
اشاره؛
در عصری که نهاد خانواده در تلاطم چالشهای بیسابقهای قرار گرفته، پدیده طلاق به عنوان یکی از بحرانهای عمیق اجتماعی، کانون توجه پژوهشگران و صاحبنظران قرار دارد. این مسئله، فراتر از یک انتخاب فردی، تبعاتی گسترده و چندنسلی به همراه دارد که جامعه را در ابعاد مختلف تحت تأثیر قرار میدهد. با این اوصاف، ضرورت شناخت ریشههای این معضل و ارائه راهکارهایی کاربردی برای مهار آن، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. در همین راستا میزبان حجتالاسلام رضا یوسفزاده، مشاور و کارشناس خانواده شدیم تا در گفتوگویی عمیق و تحلیلی، زوایای پنهان این پدیده اجتماعی را واکاوی کنیم.
*در ابتدا بفرمایید که دیدگاه دین اسلام نسبت به طلاق چیست و چگونه میتوان این پدیده را در چارچوب آموزههای دینی تبیین کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در تبیین رویکرد دینی به مسئله طلاق، نخستین نکته قابل توجه این است که طلاق در زمره احکام حلال الهی قرار دارد. با این حال، به دلیل پیامدها و آسیبهای متعدد آن، در قرآن کریم آیات متعددی به این موضوع اختصاص یافته است. حجم آیات مرتبط با طلاق، تقریباً معادل آیات مربوط به ازدواج است که خود نشاندهنده حساسیت و پیچیدگی این مسئله میباشد.
در منظومه فکری اسلام، طلاق به عنوان «مبغوضترین حلال» شناخته میشود؛ به این معنا که باید به عنوان آخرین راهکار و در شرایطی که هیچ راه چاره دیگری وجود ندارد، مورد استفاده قرار گیرد. در قرآن کریم، دو تعبیر قابل تأمل داریم: «یُغنِهِم اللهُ مِن فَضلِه» در مورد ازدواج و «یُغنِ اللهُ کُلّاً مِن سَعَتِه» در خصوص طلاق است. این طلاق که در اصطلاح فقهی «طلاق احسان» یا به تعبیری «طلاق جوانمردانه» نامیده میشود، ناظر به شرایطی است که تمام راههای دیگر بررسی و طی شده باشد.
اولویت اصلی در اسلام، تحکیم روابط خانوادگی، ایجاد صلح و آشتی، و برقراری روابط صمیمانه با نگرش الهی است.
نکته مهم این است که حلال بودن طلاق نباید موجب برچسبزنی اجتماعی به افراد «مطلقه» شود، زیرا در برخی موارد، طلاق اجتنابناپذیر است. با این حال، طلاقی که بدون بررسی کافی و طی نکردن مراحل لازم صورت گیرد، میتواند آسیبهای جدی برای فرد و اطرافیان به همراه داشته باشد.
در روایات آمده است که: «خداوند خانهای را که در آن ازدواج و عروسی وجود دارد دوست میدارد و خانهای را که در آن طلاق رخ میدهد، دوست نمیدارد». این نشان میدهد که اراده الهی بیشتر بر صلح، سازش و همزیستی مسالمتآمیز است. با این وجود، در شرایطی که راه دیگری وجود نداشته باشد، طلاق به عنوان یک راهکار حلال، هرچند تلخ و آسیبزا، پذیرفته شده است.
* چه عواملی باعث شده است این حلال مبغوض تا این حد گسترش یابد؟
این پدیده اجتماعی نیازمند تحلیل چندوجهی است. در وهله نخست، تحولات عمیق اجتماعی را میتوان عامل اصلی قبحزدایی از طلاق دانست. این تغییرات باعث شده طلاق که پدیدهای پیچیده با آسیبهای متعدد است، به امری عادی و ساده تبدیل شود.
در حالی که اسلام با وجود حلال دانستن طلاق، آن را با نوعی قبح اجتماعی همراه کرده تا به سادگی مورد استفاده قرار نگیرد.
عامل دیگر، کمرنگ شدن جایگاه و اهمیت خانواده در دنیای مدرن است. این مسئله از پیامدهای هجمههای فرهنگی معاصر محسوب میشود.
در نگرش غربی، خانواده جایگاه محوری خود را از دست داده و فردگرایی اهمیت بیشتری یافته است. در این دیدگاه، افراد صرفاً به عنوان نیروی کار دیده میشوند و تعهدات خانوادگی به عنوان مانعی برای بهرهوری اقتصادی تلقی میشود.
به ویژه در مورد زنان، که به عنوان نیروی کار ارزانقیمت محسوب میشوند، نقشهای سنتی همسرداری و مادری به عنوان موانعی برای حضور در بازار کار دیده میشود.
در این راستا، شاهد تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم علیه نهاد خانواده هستیم. همانطور که شهید آیتالله رئیسی در سخنرانی خود در سازمان ملل متحد اشاره کردند، امروزه جنگی تمامعیار علیه نهاد خانواده در جریان است و بسیاری از افرادی که تجربه طلاق دارند، در واقع آسیبدیدگان این جنگ فرهنگی محسوب میشوند.
از سوی دیگر، در جامعه امروز ما به دلیل درگیری با مسائل روزمره، توجه کافی به آموزشهای خانواده و ارتقای سطح آگاهی جوانان نمیشود.
آمارها نشان میدهد بیشترین میزان طلاق در پنج سال نخست زندگی مشترک رخ میدهد که این امر نشاندهنده فقدان تجربه و آموزش کافی است. همچنین چالشهای اجتماعی و مشکلات اقتصادی نیز میتوانند زمینهساز این آسیبها باشند.
بنابراین، افزایش نرخ طلاق دارای ابعاد مختلف فرهنگی، فردی و اجتماعی است که در تعامل با یکدیگر، شرایط وقوع طلاق را فراهم میکنند.
* کدام گروه سنی بیشتر در معرض طلاق است؟
در خصوص توزیع سنی طلاق، براساس آمارها اگر عمر ازدواج را به سه دوره پانزدهساله تقسیم کنیم، بیشترین میزان طلاق در پانزده سال نخست رخ میدهد. به عبارت دیگر، با افزایش سن ازدواج، خطر طلاق کاهش مییابد.
سالهای اول زندگی مشترک، بهویژه دوران عقد و پنج سال نخست، دورههای پرچالشی هستند که در آن انتقال نقشها صورت میگیرد. در این دوران، زوجین هنوز در نقش همسری خود تثبیت نشدهاند و تطابق لازم را با یکدیگر پیدا نکردهاند.
این وضعیت را میتوان به دو چرخدنده متفاوت تشبیه کرد که در کنار هم قرار گرفتهاند و به تدریج با چرخش و تعامل، هماهنگی و تطابق لازم را پیدا میکنند.
این فرآیند نیازمند زمان است و عدم درک صحیح از این مراحل اولیه، نقشهای همسری و بحرانهای هر مرحله میتواند چالشهایی ایجاد کند که در نهایت به طلاق منجر شود.
در بررسی عوامل مؤثر بر طلاق، مسئله مهمی که باید به آن توجه داشت، تأثیر تجارب اولیه زندگی مشترک بر سرنوشت آتی ازدواج است.
مطالعات روانشناختی نشان میدهد که تصاویر ذهنی اولیه که زوجین از همسر، رابطه زناشویی و خانواده همسر شکل میدهند، تأثیری عمیق و ماندگار بر کیفیت روابط آنها دارد.
این تصاویر ذهنی که در مراحل نخستین زندگی مشترک شکل میگیرند، به دلیل مقاومت روانی در برابر تغییر، میتوانند حتی در سالهای بعدی نیز منشأ تعارضات زناشویی باشند.
از منظر آسیبشناسی روابط زناشویی، سالهای اول زندگی مشترک دورهای پرمخاطره محسوب میشود.
همچنین، سن ازدواج نیز عاملی تعیینکننده در پایداری ازدواج است. تحقیقات نشان میدهد که هم ازدواجهای زودهنگام و هم ازدواجهای دیرهنگام با افزایش احتمال طلاق همراه هستند. بنابراین، ازدواج در سن مناسب میتواند عاملی پیشگیرانه در برابر طلاق باشد.
*با توجه به تأثیر اتفاقات سالهای اول زندگی بر طلاق، چه راهکارهایی به زوجین پیشنهاد میدهید تا از بازگشت به این خاطرات منفی جلوگیری کنند؟
در حوزه مشاوره خانواده، توصیه اصلی به زوجهای جوان، پرهیز از شتابزدگی در فرایندهای مهم زندگی مشترک است. این فرایندها شامل شکلگیری صمیمیت، دستیابی به استقلال و تثبیت نقشهای زناشویی است که همگی نیازمند زمان و تکامل تدریجی هستند.
رویکرد سیستمی به روابط زناشویی نشان میدهد که قدرت درونی رابطه، متشکل از سه مؤلفه اساسی محبت، صمیمیت و هماهنگی است. این قدرت درونی، همانند زیرساختهای یک نظام اجتماعی، پایههای استحکام رابطه را تشکیل میدهد. تنها پس از تقویت این ساختار درونی است که زوجین میتوانند به طور مؤثر به تعیین مرزها و کسب استقلال بپردازند.
توصیه کاربردی دیگر، تعدیل انتظارات از همسر در ایفای نقشهای جدید است. نباید انتظار داشت که همسر بلافاصله در نقشهای همسری یا والدینی به سطح مهارت افراد باتجربه دست یابد.
این فرایند نیازمند زمان، صبر و یادگیری تدریجی است. آگاهی خانوادهها از این اصول و مهارتهای ضروری میتواند نقش مهمی در پیشگیری از طلاق و تحکیم بنیان خانواده داشته باشد.
* نمونههایی از این مهارتها را با جزئیات بیشتری بیان کنید و بفرمایید چگونه میتوان این مهارتها را در روابط زناشویی به کار گرفت؟
مهارت یکی از ارکان اساسی زندگی است. در تعریف مهارت میتوان گفت که فرمول آن ترکیبی از دانش بهعلاوه تمرین است که با تکرار به ملکه ذهن و عادت تبدیل میشود.
گاهی ما دانشی را داریم، اما این دانش هنوز به مهارت تبدیل نشده است. مانند رانندگی که فرد پس از گذراندن دورههای تئوری و عملی و دریافت گواهینامه، هنوز نیازمند تمرین مستمر برای کسب مهارت کامل است.
نخستین گام، توانایی ایجاد و توسعه مهارتها و عادتهای مثبت در زندگی است. در این میان، مهارتهای ارتباطی از اهمیت ویژهای برخوردارند.
ارتباط در خانواده یک هنر آموختنی است و مهارت برقراری ارتباط مؤثر و مهارت ارتباط زوجی دو رکن اساسی در روابط همسران هستند.
برخی نظریههای درمانی در حوزه خانوادهدرمانی و زوجدرمانی معتقدند که اساس درمان، بهبود ارتباط است. به عبارتی، با اصلاح الگوهای ارتباطی زوجین، بهبود در سایر جنبههای رابطه نیز حاصل میشود.
رابطه زوجین را میتوان به فرزندی تشبیه کرد که از لحظه محرمیت متولد میشود و نیازمند مراقبت و رسیدگی مستمر است. همانطور که والدین از وضعیت نامطلوب فرزندشان متأثر میشوند، اختلال در رابطه نیز بر هر دو طرف تأثیر منفی میگذارد. در این راستا، مهارتهای تخصصی ارتباط مانند همدلی، گوش دادن فعال، ارائه بازخورد مثبت، نوبتگیری در مکالمه و توجه و تمرکز بر گفتههای طرف مقابل اهمیت ویژهای مییابند.
نکته مهم در این زمینه، تغییر جهت تمرکز از انتقاد و سرزنش طرف مقابل به سمت خودارزیابی و توجه به کیفیت رابطه است. این مهارتها اگرچه ساده به نظر میرسند، اما نیازمند تمرین و ممارست مستمر هستند و میتوانند به طور قابل توجهی کیفیت زندگی مشترک را بهبود بخشند.
در مشاوره با مراجعین، اغلب از تشبیه فرایند یادگیری مهارتهای ارتباطی به یادگیری رانندگی استفاده میکنم. همانطور که در ابتدای رانندگی نیاز به توجه و تمرکز بالایی داریم و به تدریج این مهارت درونی شده و به صفتی از شخصیت ما تبدیل میشود، مهارتهای ارتباطی نیز چنین مسیری را طی میکنند. بنابراین، میتوان گفت مهمترین مهارتی که زوجین باید بیاموزند، مهارت ارتباط زوجی است.