شناسهٔ خبر: 71370917 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

۲۵ عمل جراحی پس از سقط نافرجام

با آنکه در دوران کودکی پدرم را از دست دادم اما با ارثی که از او به من رسید زندگی شیرینی را تجربه می‌کردم تا این که به اصرار همسرم تصمیم گرفتم فرزند دومم را سقط کنم ولی گویی تقدیر من و فرزندم به گونه دیگری رقم خورده بود

صاحب‌خبر -
۲۵ عمل جراحی پس از سقط نافرجام
کد خبر: 699635
|
۱۴۰۳/۱۱/۲۷ ۰۸:۴۰:۵۷

با آنکه در دوران کودکی پدرم را از دست دادم اما با ارثی که از او به من رسید زندگی شیرینی را تجربه می‌کردم تا این که به اصرار همسرم تصمیم گرفتم فرزند دومم را سقط کنم ولی گویی تقدیر من و فرزندم به گونه دیگری رقم خورده بود چرا که ...

به گزارش روزنامه خراسان،زن ۳۸ ساله ای که مدعی بود ناشکری از نعمت خداوند زندگی عاشقانه اش را درمسیر تباهی قرار داده است درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت :با آن که ۲۰سال از ازدواج مادرم گذشته بود اما او باردار نمی شد تا این که بعد از سفر حج مرا باردار شد و او به خاطر نعمتی که خداوند به او داده بود نام مرا هاجر گذاشت. پدرم در یکی از روستاهای قوچان کشاورزی می کرد و مادرم نیز به امور خانه داری مشغول بود. ولی هنوز۶ بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که پدرم به دلیل بیماری از دنیا رفت  و من با کمک دایی ام در کنار مادرم بزرگ شدم و تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم .در این شرایط بود که دایی ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد .«حمید» پسرخوبی بود و من با ارثی که از پدرم رسید زندگی شیرینی داشتم تا حدی که با فروش بخشی از ارثیه برای «حمید»یک مغازه در مشهد خریدیم و این گونه شوهرم مشغول کسب و کار شد. یک سال بعد از مهاجرت به مشهد،صاحب دختری زیبا شدیم و روزگارمان با عشق وعلاقه سپری می شد. طولی نکشید که در یکی از مراکز تجاری اطراف میدان ۱۷ شهریور مشهد یک مغازه بزرگتر خریدیم و اوضاع مالی ما باهمه بدهکاری هایی که به خاطر خرید مغازه داشتیم روز به روز بهتر می شد. در این میان روزی که فهمیدم دوباره باردار شده ام خیلی خوشحال شدم و با شور و شوق وصف ناشدنی ماجرا را برای شوهرم بازگو کردم ولی «حمید» این بار نه تنها خوشحال نشد بلکه مرا سرزنش کرد که نباید در این وضعیت اقتصادی که بدهکار هستیم باردار می شدی.

خلاصه او اصرارکرد که باید جنینم را سقط کنم اگر چه من مخالفت کردم ولی بالاخره با حرف های شوهرم راضی شدم. از آن روز به بعد به هر کدام از پزشکان برای سقط مراجعه می کردیم نتیجه ای نمی گرفتیم وخیلی ها نیز ما را سرزنش می کردند. وقتی از پزشکان قطع امید کردیم به داروهای تجویزی دیگران روی آوردیم. داروهای گیاهی و آمپول هایی که از  بازار سیاه می خریدیم هم موجب نشد تا جنینم سقط شود . حالا ۶ماهه  باردار بودم و هر کاری برای سقط جنین انجام می دادم تا این که یک روز درد عجیبی به سراغم آمد وقتی شوهرم مرا به بیمارستان رساند تازه فهمیدم پسری نارس به دنیا آمده وبسیاری از اندام او به طور کامل تشکیل نشده است.تاکنون ۲۵ عمل جراحی برای فرزندم انجام داده ایم و همه پس اندازها یمان را هزینه کرده ایم. حالا هم نه تنها برای فروش مغازه دچار مشکل هستیم بلکه دیگر آن عشق وعلاقه گذشته بین ما وجود ندارد ومدام با یکدیگر درمشاجره و نزاع خانوادگی هستیم. فکرمی کنم به خاطر همین ناشکری از نعمت زیبای خداوند ،روزگارمان به تباهی کشیده شده است اما ای کاش ...

باصدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد)اقدامات روانشناختی و مشاوره ای درباره این ماجرای تلخ به گروه کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

  ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

برچسب‌ها: