هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینه هر اهل دل و دلشده داغیست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغیست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغیست
از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند
کی یار سفر کرده ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبله ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده
ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس
ای روشنی محفل و ای رونق مجلس
ای راز غمت درسِ مدرّس به مدارس
تو منعم کل هستی و ما فرقه مفلِس
جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب
یا مهدیِ بِن عسکری(عج) ای حاضر غائب!
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسله زلف، دو صد سلسله داری
با آن که خود از منتظرانت، گله داری
سوگند به آن ناله که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند، تو عطا کن
ای روشنی جانِ ز عصیان کدر ما
ای ناصر دین حق و ای منتصر ما
ای پادشه منتقم و مقتدر ما
هم منتظر مایی و هم منتظر ما
حرفی که دل خون تو میخواست نگفتیم
صد حیف که گفتیم ولی راست نگفتیم
علی انسانی
انتهای پیام