سیاست خارجی برای اقتصاد داخلی
صاحبخبر - رضا رحمتی: 1- ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه، دریای چین جنوبی، خلیج فارس، آمریکای لاتین، آفریقا، اروپا و جای جای جهان حضور نظامی دارد که این حضور نیز با استقرار پایگاههای بسیار زیاد و صرف هزینههای گزاف همراه بوده است. آمریکا با داشتن 38 پایگاه بزرگترین بهرهبردار از پایگاههای نظامی خارجی است. برای مثال پایگاه هوایی رامشتاین در آلمان با 9200 پرسنل بزرگترین پایگاه آمریکاست. این کشور همچنین درقطر، استرالیا، بحرین، بلژیک، برزیل، اقیانوس هند، بلغارستان، کوبا، هلند، ژاپن، نروژ و حتی انگلستان پایگاه نظامی دارد. این قصه برای فرانسه و روسیه نیز صدق میکند. چین، آلمان، کانادا، ترکیه و هلند هم از این موضوع مستثنی نیستند. پایگاه نظامی ترجمه حضور نظامی و سیاست خارجی تهاجمی یک کشور در جای دیگر است. حضور نظامی هر کشور در جای دیگر با هزینههای بسیار زیاد همراه است، اضافه بر این سیاست خارجی بسیاری از کشورها نیز ماجراجویانه است، از جمله به طور خاص ایالات متحده در جای جای جهان سیاست خارجی ماجراجویانهای را دنبال میکند. 2- سوال این است که چگونه بهرغم این سطح از حضور در عرصه جهانی، همراهی داخلی با سیاستهای ایالات متحده همواره بخشی از سیاست اجتماعی آمریکایی بوده است؟ پاسخ به این سوال به نسبت بین سیاست خارجی و اقتصاد داخلی برمیگردد. کشورها تمام تلاش خود را میکنند که حضور خارجیشان با اقتصاد داخلیشان گره بخورد تا بتوانند پشتوانه تصمیمات خارجیشان را استحکام بخشند. برای مثال در نمونه آمریکایی، چسبندگی بین سیاست خارجی و کنترل منابع طبیعی استراتژیک دیگر کشورها، موضوعی بوده است که همواره انگیزهای اصلی برای حضور این کشور در جای جای جهان بوده است و حتی سبب ایجاد منازعات در کشورهای دیگر، جنگهای داخلی، هجوم این کشور در قالب ائتلافها و به بهانههایی شبیه به تروریسم (مثلا در افغانستان و لیبی)، سلاحهای کشتار جمعی (شبیه به سلاحهای شیمیایی مثلا در عراق) و... بوده است. نشریه «لا وانگواردیا» اسپانیا به دنبال خروج نیروهای آمریکا و ناتو از افغانستان پس از ۲۰ سال حضور بیثمر، در گزارشی با عنوان «منابع طبیعی؛ گنج پنهان افغانستان» نوشت: «افغانها روی منابع معدنی نشستهاند که به گفته منابع دولتی افغانستان، ۳ تریلیون دلار ارزش دارد. هنگامی که آمریکا سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد، در ماه اکتبر و به فاصله چند روز از حضور نظامیان، زمینشناسان آمریکایی به افغانستان وارد شدند و چنانکه در دوران اکتشافات استعماری قرن ۱۹ اتفاق افتاد، دانشمندان تقریبا همیشه جا پای ارتش گذاشتهاند. به این ترتیب، پس از ۱۱ سپتامبر، آمریکاییها بلافاصله با حضور در افغانستان، به جستوجوی فلزات پرداختند» (ایرنا)، همچنین بسیاری از محققان از جنگ آمریکا علیه عراق، با عنوان «جنگ نفت» و تلاشی برای تصاحب منابع نفتی این کشور یاد کردهاند، از جنگ آمریکا در یمن به عنوان تلاشی برای تسلط بر منابع انرژی و شاهراههای انرژی یاد کردهاند و این موضوع را میتوان به موارد دیگر نیز تسری داد. 3- اگرچه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا به عنوان سیاست خارجی نظامیگرایانه برساخته شده اما روی دیگر این سکه، سیاست خارجی اقتصادمحور این کشور است. درباره ایالاتمتحده آمریکا این موضوع طعمی چپاولگرایانه و استعماری پیدا کرده و ریخت کنشگری بینالمللی این کشور را بر اساس مطامع جهانخوارانه پیکربندی کرده است. با این حال یک موضوع بسیار مشخص است و آن اینکه برای کسانی که در آمریکا زندگی میکنند حضور خارجی کشور، عامل تثبیت اقتصادی محسوب میشود. درباره باقی دولتهایی که حضور خارجی دارند نیز به همین ترتیب است. سیاست خارجی پلی برای رسیدن به اقتصاد داخلی است و همین موضوع رمز همراهی با سیاست خارجی محسوب میشود. 4- از نقطه نظر سیاست اجتماعی، در تقابل بین ایران و غرب، یک نقطه بسیار پررنگ وجود دارد و آن عدم چسبندگی بین سیاست خارجی و اقتصاد داخلی است. این همان موضوعی است که از آن تحت عنوان سیاست خارجی اقتصادمحور نیز یاد میشود. نقطه ضعف سیاست خارجی ایران در سالهای گذشته همین عدم الصاق برنامههای سیاست خارجی به سیاست اقتصادی داخلی بوده است. این موضوع در حالی است که اقتصاد، محیط جدید منازعه غرب با ایران بوده است. در حقیقت اگرچه حضور خارجی ایران بخشی از منافع درازمدت خارجی ملی ایران محسوب میشود اما به سبب اینکه این حضور نتوانسته است ملازمات اقتصادی داخلی را در پی داشته باشد، با معمای همراهی کمتر اجتماعی داخلی همراه بوده است. 5- ایران در یک دهه گذشته و بر اساس رویکردهای ژئوپلیتیک که به صورت گریزناپذیری به بخشی از هویت ایران تبدیل شده است و بدون آن ایران در وضعیتی از انزوای استراتژیک قرار خواهد گرفت و از صحنه ژئواستراتژیک بینالمللی حذف خواهد شد، و هم بر اساس جبر ژئوپلیتیک و هم بر اساس تنگناهای ژئوپلیتیک، در منطقه خاورمیانه حضور فعالی داشته است؛ موضوعی که با توجه به جغرافیا، مقدورات ملی و حضور تاریخی ایران، امری قابل دفاع و متناسب با نقش و نفوذ هویتی و سیاسی ایران بوده است. برای مثال حضور فعال ایران در سوریه، لبنان، عراق، یمن و... بر اساس همین تنگناهای ژئوپلیتیک و دوری از انزوای تاریخی انجام شده است. برای کشوری با موقعیت ژئوپلیتیک ایران، چنین حضوری، حضور در منطقه نفوذ محسوب میشود و بسیار قابل دفاعتر از حضور ایالات متحده در خاورمیانه، دریای چین جنوبی، خلیجفارس و... است اما حضور ایران در خاورمیانه عربی، شامات و مدیترانه بهرغم همه دستاوردهایی که برای موقعیت استراتژیک ایران داشته است، یک چیز کم دارد و آن ترجمه اقتصادی حضور خارجی ایران است. این همان چیزی است که نیاز اصلی سیاست خارجی ایران محسوب میشود و بهرغم همه دستاوردها، معمایی را ایجاد میکند که این حضور چه ترجمهای برای زندگی روزمره شهروندان ایرانی دارد؟ 6- درک حضور و سیاست خارجی ایران در منطقه خاورمیانه نیازمند حضور اقتصادی، سرمایهگذاری شرکتهای ایرانی در کشورهای هدف، صندوقهای مشترک اقتصادی، چسبندگی اقتصادی ایران و کشورهای هدف و... است. در حقیقت سیاست خارجی ایران باید بتواند نسبت و ترکیب بین مؤلفههای اقتصاد، ژئوپلیتیک و سیاست را ایجاد کرده و روندهای خارجی و جهانی خود را که منتهی به افزایش قدرت منطقهای و افزایش نقش و نفوذ ایران شده است، تبدیل به قدرت اقتصادی داخلی کند. در این صورت ایجاد روایتهایی که سیاست خارجی ایران را در پرتو «هزینهزایی»، «ماجراجویی» و... صورتبندی رسانهای میکند و دائما بر «تنشزا بودن سیاست قدرت منطقهای ایران» تاکید میکند، به واسطه بازیگری عنصر اقتصاد، تمرکز فشارهای جهانی علیه ایران و تاکید بر «سیاست خارجی تحریمزا و محدودکننده اقتصاد داخلی» را وارونه کرده و روایت گسترش نفوذ سیاسی منطقهای ایران را به عنوان ابزاری برای تقویت اقتصاد داخلی باورپذیر خواهد کرد. چنین سیاست خارجی باید بتواند نیازها، چالشها و آسیبهای کشور در حوزه سیاست اقتصادی داخلی را بر اساس مکانیسمهای حضور فعال در سیاست خارجی، تعبیر کند، گفتمان سیاست خارجی را با تمرکز بر توسعه همکاریهای فنی و اقتصادی منطقهای، در ابعاد مختلف سیاست خارجی دنبال کند، راهبردهای سیاسی و نظامی را ترجمهای اقتصادی بخشد و نسبت محکمش با سفره مردم را روایتسازی کند.∎