به گزارش خبرگزاری ایمنا از چهارمحالوبختیاری، نیمه شعبان که از راه میرسد، حال آدمها که نه اصلاً حال عالم دگرگون میشود، همه با هم رفیق میشوند، صدای خندههایشان تا آسمان میرود، انگار که سالهاست همدیگر را میشناسند حتی آنهایی که شاید دو سه روزه با هم آشنا شدهاند تا موکبی را در میدان شهر یا جلوی مسجد برپا کنند.
رمز همدلی و دوستیهای جانانه و شادیهای عمیق در این ایام در آن است که دوستداران منجی عالم بشریت اراده میکنند که برای نیمه شعبان کاری را انجام بدهند و همین حرکتشان موجی ایجاد میکند و بقیه را هم به جنبوجوش وا میدارد و جرقه میشود و همه همدل میشوند و پای کار جشن نیمه شعبان میآیند.
خودم را در مقابل حسینیه اعظم شهرکرد پیدا میکنم، مقابل مسجد آب، جارو و چراغانی شده است؛ اول صبح بود و هنوز آفتاب جان نگرفته است.
این حسینیه بزرگ در شهرکرد قدمت زیادی دارد و خیلی از بزرگان شهر به این مسجد رفتوآمد داشته و دارند، امروز هم روز نیمهشعبان است و طبق سنت هر ساله اینجا محل جشنهایی است که برای امام زمان (عج) برپا میشود، صدای دعای ندبه از در نیمه باز مسجد به گوش میرسد، آدمها در حال آمدوشد هستند، به زحمت یکی از اعضای هیئت امنا و فرمانده پایگاه بسیج مسجد را پیدا میکنم تا در خصوص این سنت هر ساله با او گفتوگو کنم.
از بهمن اکبریان درباره این سنت چند ساله میپرسم و اینکه چه کسانی هزینهها را پرداخت میکنند؟ لبخندی میزند و میگوید: «همه این بساط توسط مردم، خیران و نمازگزاران فراهم میشود و برای هیچ کسی اجباری وجود ندارد، برخی از افرادی که کمک میکنند شاید اصلاً در مراسم هم حاضر نباشند اما نیت میکنند و کمک خود را میرسانند، این مراسم از ۲۰ سال پیش توسط برادران حیدری و به نیت سلامتی و ظهور امام زمان (عج) بنا شد سال اول از یک دیگ آش نذری شروع شد و هر سال بر تعداد دیگها افزوده شد و در سالهای اخیر ۱۴ دیگ به نیت ۱۴ معصوم و سلامتی و فرج حضرت مهدی (عج) آش بار گذاشته میشود و میان مردم تقسیم میشود.»
درحالی که چشمهایش را به اطراف میچرخاند، ادامه میدهد: «همه هزینهها توسط خود مردم تأمین میشود به طوری که از همان روزهای آغازین ماه شعبان برنامهریزیها میشود و مواد مورد نیاز و میزانشان اعلام میشود برخی مواد اولیه میآورند برخی پول واریز میکنند و نزدیک مراسم که میشود خواهران زحمت پخت حبوبات و پاک کردن و شستن سبزی را میکشند و بعدش هم سحر نیمه شعبان در مسجد جمع میشویم و ۱۴ دیگ را بار میگذاریم و مواد پخته را اضافه میکنیم و از ساعت ۱۰ صبح تا ظهر روز عید آش میان مردم توزیع میشود»
اکبریان لبخندی میزند و میگوید: که شما هم بمانید و از این آش بخورید قول میدهم بهترین و خوشمزهترین آش رشته عمرتان باشد.
از داخل مسجد صدایش میکنند، عذرخواهی میکند و میرود، نگاهم روی اهالی مسجد خیره میماند، با شور و اشتیاق دنبال انجام کارها هستند، بخار غلیظی از روی دیگها بلند میشود، حبوبات و سبزیها اضافه میشود، لبخند از روی صورت حاضران پاک نمیشود و صدای صلواتها بلند است، دلم برای این همه خوشحالی غنج میرود، حتماً امام هم به اینجا سر میزند، شاید هم سر زده آمده رفته، چه کسی میداند.
آقاجان این جمعیت و این مردم هیچ وقت شما را ندیدهاند بعضیهایشان مو سپیده کردهاند در این راه پیر شدهاند و با عصا راه میروند اینها هنوز امید دارند شما را ببینند به قول شیخ کافی جوانهایمان پیر شدند آقا، پیرهایمان رفتند آقاجان نمیآیی؟ تعداد جوانترها در این مراسم زیاد است آقا جان اینها فقط به عشق دیدن روی ماه شما آمدهاند و امید دارند شما را در میان این جمع ببینند و از کجا معلوم شاید آمدهاید و بر سرشان دست کشیدهاید و رفتهاید.
امام زمانم دیدن روی تو بر دیده جلا میبخشد
قدم یار به هر خانه صفا میبخشد
بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست
خاک پاهای تو گفتند دوا میبخشد
با صدایی که میگوید بفرمائید کامتان را شیرین کنید آش هم الان آماده میشود، به خود می آیم، آقای اکبریان است: «این مراسم برای مردم جنبه معنوی زیادی دارد خیلیها با کمک کردن و خوردن این آش حاجت گرفتهاند اینها را خود مردم برایم تعریف میکنند.
ما از همان روزهای نخست ماه شعبان مقابل مسجد ایستگاه صلواتی به پا میکنیم و شیرینی و شکلات و چای پخش میکنیم و نذورات مردم را جمعآوری میکنیم دیشب که شب نیمه شعبان بود، بین مردم لبو پخش کردیم، نبودید ببینید همین مردم چه سنگ تمامی برای تولد امامشان گذاشتند، هر کدام از نمازگزاران در حد توانش یک کیک تولد آورده بود و بعد از مراسم دعای کمیل همه آنها بین مردمی که در مراسم شرکت کرده بودند توزیع شد همه اینها فقط به عشق امام زمان است».
بغض همچون خشت گِلی خیس خورده راه گلویم را بسته یقین میدانم این یلدای هجران روزی به صبح میرسد و این زمستان سرد و خشک روزی با قدوم مبارک شما بهار میشود یا امام زمانم روزی میآیی از کعبه و آن روز تمام زمین جوانه میزند، درختان شکوفه میکنند و تمام نرگسها به استقال شما میآیند، آفتابگردانها برایتان تعظیم میکنند و جهان روشن میشود از نور آمدنتان.
شما خواهید آمد و بر خانه خدا تکیه خواهید زد و فریادی بلند که جهان را فرامیگیرد، سر خواهید داد: انا بقیه الله المنتقم!
یا امام زمانم چه فرقی میکند در چه ساعت و روزی به شما فکر کنم، چرا که هر لحظه فکر کردن به شما وجودم را پُر میکند از مهربانیها و خوبیهایتان، آقا جان امروز جمعه است و میلاد شما مقارن شده با این روز، آقا جان بیا و این روز زمستانی ما را به شکوفههای بهار گره بزن ای مهربانترین مهربانان بیا و این دلگیری روز جمعه را از ما بگیر...
جمعیت آرام آرام از راه میرسد و ظرفهایشان پُر میشود از غذایی که بو و طعم عشق دارد، آقا جان این مردم برای تولدتان سنگ تمام گذاشتند شما هم مرحمتی بفرمائید و با قدوم مبارکتان زنگار غم را از قلبهایمان پاک کنید و زندگی ما را با همه دشواریها و سختیهایش برایمان چون عسل شیرین کنید.
ای خوبترین عالم، تولدتان مبارکمان باشد.