شناسهٔ خبر: 71347839 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

سایه هولناک قتل عامی دیگر بر سر غزه

گذشته دور و نزدیک رژیم صهیونیستی به خوبی پرونده سنگین و سیاه اسرائیل در نقض تعهدات را به خوبی منعکس می‌نماید. شاید بتوان ادعا کرد اسرائیل هیچگاه به تعهدات و وعده‌های خود پایبند نمانده است و احتمالا بتوان این رژیم را رکوردار نقض تعهدات در همه تاریخ (توافقات در جهان) نامید. در همین چند ماهه اخیر، اسرائیل تعهدات خود در همه جبهه‌ها را نقض نمود.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سید هادی برهانی، استاد مطالعات اسرائیل: دیروز سه شنبه، ۲۴ بهمن، کابینه امنیتی اسرائیل تشکیل جلسه داد و پس از چندین ساعت بحث و گفت‌و‌گو از زبان نخست وزیر این رژیم، بنیامین نتانیاهو، تهدید کرد اگر حماس تا ظهر شنبه (۲۷ بهمن) همه گروگان‌های اسرائیلی را آزاد ننماید مجددا به نوار غزه حمله ور خواهد شد. براساس توافق آتش بس میان حماس و اسرائیل قرار بود سه گروگان اسرائیلی در این روز آزاد شوند، اما حماس به دلیل نقض مکرر توافق آتش بس از سوی اسرائیل آزادی این چند نفر را به حالت تعلیق درآورد. شایان ذکر است در این مدت حماس تقریبا به همه تعهدات خود عمل نمود، اما اسرائیل در چندین حوزه، از جمله وارد شدن کمک‌های انساندوستانه به نوار غزه و همچنین اجازه دادن به فلسطینی‌ها برای بازگشت به شمال غزه، تعهدات خود را نقض نمود. همچنین در این مدت، که باید آتش بس از سوی هر دو طرف رعایت می‌شد، چندین شهروند فلسطینی با آتش نیرو‌های اسرائیلی از پای درآمدند.

گذشته دور و نزدیک رژیم صهیونیستی به خوبی پرونده سنگین و سیاه اسرائیل در نقض تعهدات را به خوبی منعکس می‌نماید. شاید بتوان ادعا کرد اسرائیل هیچگاه به تعهدات و وعده‌های خود پایبند نمانده است و احتمالا بتوان این رژیم را رکوردار نقض تعهدات در همه تاریخ (توافقات در جهان) نامید. در همین چند ماهه اخیر، اسرائیل تعهدات خود در همه جبهه‌ها را نقض نمود؛ در جبهه لبنان، با نقض صریح و علنی توافق با لبنان از ترک خاک این کشور (که براساس توافق مربوطه قرار بود در عرض دو ماه انجام شود) سرباز زد. در نمونه‌ای دیگر رژیم صهیونیستی توافق ۱۹۷۴ با سوریه را زیر پا گذاشت و مناطقی از ارتفاعات جولان در خاک سوریه را اشغال نمود. پس از این اشغال، که اسرائیل ابتدا آن را موقت و کوتاه قلمداد می‌نمود، مواضع این رژیم به تدریج تغییر کرد و به سوی کنترل طولانی مدت (یا همیشگی) این مناطق میل نمود!

اگر تهدید جدید اسرائیل عملی شود غزه در یک فاجعه انسانی دیگر فرو خواهد رفت. این فاجعه می‌تواند مردم بیگناه این باریکه را مجددا به کام مرگ و نابودی بکشاند. اسرائیل نشان داده برای سرکوب غزه و تعقیب حماس از هیچ جنایتی باک ندارد. در دور قبلی حملات اسرائیل، حداقل پنجاه هزار نفر کشته شدند که دو سوم آنها از کودکان و زنان بودند. حمله بعدی اسرائیل، که با هدف جبران ناکامی‌های دور قبلی نبرد انجام می‌شود، احتمالا بسیار سنگین‌تر وخونبارتر خواهد بود و این برای غزه به معنای برخاک افتادن بیگناهان بیشتر است. این حمله می‌تواند جان هزاران کودک و زن بی پناه دیگر را بگیرد و همچنانکه دونالد ترامپ وعده داد در‌های جهنم را (برای مردم نگون بخت این باریکه) باز نماید.

عامل اصلی این اتفاقات خونبار و فاجعه بار در منطقه (که از هفتاد سال پیش شروع شده است) موجودیت رژیم صهیونیستی است. این رژیم به گواهی گزارش‌های رسمی سازمان‌های معتبر بین المللی (مانند عفو بین الملل) یک رژیم آپارتاید و نژادپرست است که با ارتکاب نسل کشی، پاکسازی نژادی و قتل عام‌های بیشمار به وجود آمده و به حیات ننگین خود ادامه می‌دهد. شکی نیست اسرائیل می‌خواهد با این حجم انبوه از جرم و جنایت اهالی واقعی فلسطین را از خانه و کاشانه خود رانده و از شر آنها خلاص شود تا بدین ترتیب جا برای تشکیل یک دولت کاملا یهودی در خانه اشغالی مردم بومی فراهم گردد. در نیت خبیثانه مقامات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینی‌ها هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد. صهیونیسم برای تحقق آمال خود به نابودی فلسطین و حذف مردم آن از جغرافیای این کشور نیاز دارد و این هدف را به بهانه‌های مختلف دنبال کرده و تا تحقق کامل آن ادامه خواهد داد. اما این واقعیت تلخ از مسئولیت کشور‌های اسلامی در وقوع این فاجعه و نقش شرمنده کننده آنها در این زمینه نمی‌کاهد.

برای درک درست این واقعیت، مشاهده نقشه جهان اسلام و موقعیت اسرائیل در این نقشه کافی است. این نقشه به خوبی نشان می‌دهد قد و قواره رژیم در مقایسه با بزرگی کشور‌های اسلامی تا چه اندازه کوچک و ناچیز است. این واقعیت فقط ناظر بر مساحت کشور‌های اسلامی نیست، بلکه شامل عناصر مهم و قدرت ساز دیگری چونان جمعیت، امکانات و منابع، ظرفیت‌های ژئوپولیتیکی، ثروت و مولفه‌های فراوان دیگری می‌شود که موجب برتری بالقوه جهان اسلام بر اسرائیل است. علاوه بر این، اسرائیل از نظر موقعیت جغرافیایی و ژئوپولیتیکی کاملا در جغرافیای جهان اسلام محاصره شده و از جغرافیای کشور‌های حامی، مانند آمریکا، دور افتاده است. همسایگان حلقه اول و دوم و (در برخی جهات) حتی سوم اسرائیل کشور‌های عربی و اسلامی هستند. این نقشه به خوبی گویای برتری بالقوه جهان اسلام بر اسرائیل است. با این نقشه، فهم تحولات جاری منطقه و قلدری، عربده کشی و میدان داری اسرائیل در آن بسیار سخت به نظر می‌رسد؛ چگونه ممکن است جهان اسلام با این وسعت و عظمت در مقابل موجود کوچک و خردی، چون اسرائیل آن چنان ذلیل شود که نتواند از حق حیات کودکان منطقه در برابر ماشین کشتار این رژیم دفاع نماید؟ اگر به صحنه غزه از این زاویه نگریسته شود واقعا مایه اعجاب و شگفتی است که چگونه چند میلیون یهودی غربتی می‌توانند در وسط جهان اسلام، با بیش از یک میلیارد جمعیت، بی مهابا دست به کشتار سبوعانه و بیرحمانه مسلمانان بزنند و از کشته پشته بسازند و از این همه قدرت و جمعیت مسلمانان هراسی به دل راه ندهند.

بدون شک یک ریشه اصلی این واقعیت تلخ ضعف و سستی جهان اسلام است. کشور‌های اسلامی نه تنها از قافله پیشرفت و تمدن عقب مانده و از بالفعل کردن توانائی‌ها و ظرفیت‌های بالقوه خود عاجز هستند بلکه، مهمتر از آن، در تشکیل جبهه‌ای واحد در برابر تجاوزات اسرائیل به منطقه ناتوان می‌باشند. در ایران این ایده (ضعف کشور‌های اسلامی و تفرقه و تشتت آنها) به گفتمانی نیرومند تبدیل شده و همواره در خطابه‌ها و تحلیل‌ها مورد استفاده و تاکید قرار می‌گیرد، اما در این گفتمان، همواره دیگران (به ویژه کشور‌های عربی) مقصر قلمداد می‌شوند و همواره ما از این تقصیر پاک و مبرا قلمداد می‌شویم. اما بد نیست قبل از حواله کردن جوالدوزی به دیگران سوزنی نیز نثار خود نماییم.

جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره بر ضرورت وحدت مسلمانان در برابر رژیم صهیونیستی تاکید کرده و حتی در قانون اساسی خود اتحاد کشور‌های اسلامی را یکی از اهداف سیاست خارجی کشور برشمرده است. اما در عمل نه تنها توفیقی در این زمینه نداشته بلکه بیشترین اختلاف و تفرقه را با کشور‌های اسلامی ثبت کرده است. این اختلافات به درگیری‌های نظامی و جنگ نیز کشیده شده و اتحاد ایده آل اسلامی را به ضد خود تبدیل کرده است تا جائیکه کشور‌های اسلامی متعددی، علاوه بر تشکل‌های اسلامی منطقه مانند سازمان همکاری اسلامی، اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس، بار‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران موضع گرفته و مواضع ایران در منطقه را تقبیح و محکوم نموده‌اند. خوشبختانه در سال‌های اخیر سیاست منطقه‌ای ایران به سوی دوستی با کشور‌های منطقه میل نموده و فصل جدیدی در روابط با این کشور‌ها گشوده شده است، اما همچنان دشمنی با کشور‌های اسلامی و گفتمان مربوطه در کشور بسیار قوی و تاثیرگذار است و ایران را، به هر بهانه‌ای، به سوی ضدیت و دشمنی با این کشور‌ها فرا می‌خواند. یک تحلیل محتوا (یا تحلیل گفتمان) به خوبی حجم عظیم دشمنی با کشور‌های اسلامی، حتی تحت لوای ارزش‌های اسلامی، در محافل سیاسی رسمی و غیررسمی کشور را به خوبی نشان می‌دهد. این دشمنی در درجه اول متوجه کشور‌های عربی، مانند عربستان، عراق و قطر است و در درجه بعد سایر کشور‌های اسلامی مانند ترکیه و افغانستان را نیز بی نصیب نمی‌گذارد.

ناسیونالیسم افراطی (با سابقه‌ای سیاه از عرب ستیزی، ترک ستیزی، افغان ستیزی و به طور کلی بیگانه ستیزی) یک عامل تولید این گفتمان و ترویج آن در کشور است، اما عوامل مربوطه به این عامل محدود نمی‌شود. به نظر می‌رسد هدف متعالی وحدت و همبستگی اسلامی در سیاست خارجی ایران به بیراهه رفته و از قضا سرکنگبین صفرا فزوده است! وحدت اسلامی در ایران پس از انقلاب اتحاد ملت‌های مسلمان تعریف شده که پدیده‌ای کاملا متفاوت از اتحاد دولت‌های مسلمان و در عمل در تضاد با آن است. براساس این تعریف، دولت‌های اسلامی دولت‌هایی وابسته، خائن، مزدور، مرتجع، غیرمردمی، نامشروع و غرب زده توصیف شدند که نه تنها شایسته نزدیکی و اتحاد نیستند بلکه باید از طریق صدور انقلاب به حاکمیت و حکومت «ننگین» آنها خاتمه داد. این نگاه ایده آلیستی، به ظاهر زیبا و آرمانی نه تنها وحدتی به ارمغان نیاورد بلکه روابط ایران با کشور‌های اسلامی را به قهقرا برد. بدیهی است علت اصلی این وضعیت هراس دولت‌های اسلامی از تلاش‌های ایران برای صدور انقلاب و سرنگون کردن دولت‌های اسلامی منطقه بوده است. ایده‌های غرب ستیزانه و چپ گرایانه نقش تعیین کننده‌ای در این فعل و انفعال داشته‌اند. این ایده‌ها نگاه بدبینانه‌ای به کشور‌های غرب گرا (مانند اکثر کشور‌های عربی) داشته و در عوض توسعه روابط با کشور‌های شرق گرا مانند کوبا، ونزوئلا و کره شمالی را تشویق می‌کند. از این چشم انداز، کشور‌هایی غرب گرایی مانند قطر، ترکیه، عربستان و کویت، صرفنظر از میزان حمایت آنها از فلسطین و سرمایه گذاری آنها در این میدان، نمی‌توانند طرفدار فلسطین یا مخالف صهیونیسم به حساب آیند. ردای طرفداری از فلسطین، از این منظر، تنها و تنها برازنده کشور‌های ضدغربی است که آمریکا را علنا دشمن خود به حساب آورند. در سایه نقش آفرینی این ایده‌های مارکسیستی، هدف اعلام شده اتحاد کشور‌های اسلامی به آرمان اعلام نشده وحدت کشور‌های کمونیستی و غرب ستیز میل نموده است. امروزه براساس این تجربه تلخ، نامیمون و زیانبار می‌توان ادعا کرد تعریف وحدت اسلامی در هر چارچوبی به جز اتحاد دولت‌های اسلامی (همین دولت‌های کج و کوله فعلی از جمله دولت خودمان!) نه تنها راهی به سوی وحدت نیست بلکه دستورالعملی برای جنگ افروزی، تفرقه و برادرکشی در میان کشور‌های اسلامی است.

بیراهه دیگر در سیاست منطقه‌ای کشور، سیاست فلسطینی جمهوری اسلامی است. انقلاب اسلامی زمینه تحولی اساسی در سیاست فلسطینی ایران را فراهم نمود. همه رهبران انقلاب، از اسلام گرایان تا چپ گرایان، همه نظر مثبتی نسبت به سازمان‌های فلسطینی و حمایت از آنها داشتند و پس از آزادی ایران در سایه انقلاب به آزادی فلسطین با استفاده از ارزش‌های انقلابی ایران چشم دوخته بودند. یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین و رهبر معنوی فلسطینی ها، اولین میهمان دولت انقلابی ایران بود و با عشق و علاقه وصف ناپذیری مورد استقبال قرار گرفت. اما نگاه دولت انقلابی ایران به مسئله فلسطین، که از دور دستی بر آتش داشت و از میدان مبارزه عملی با اسرائیل فرسنگ‌ها فاصله داشت، بسیار ساده و سطحی بود و ربطی به تجربه واقعی مبارزه با اسرائیل نداشت. این نگاه بیش از آنکه به واقعیت‌های صحنه مبارزه با اسرائیل مربوط باشد، متاثر از تجربه پیروزی سریع و قاطع انقلاب در ایران بود. براین اساس، تصور می‌رفت با رویکرد مشابهی می‌توان این پیروزی را به آسانی در صحنه فلسطین تکرار نمود. از چشم انداز دولتمردان انقلابی ایران، این پیروزی تنها در صورت وجود اراده لازم برای مبارزه مسلحانه با اسرائیل قابل حصول می‌نمود و از این زاویه موضع متفاوت، محتاطانه، غیرانقلابی و نرم کشور‌های عربی و اسلامی به عدم وجود چنین اراده‌ای منتسب می‌گردید. براین اساس، کشور‌های اسلامی و عربی همدست رژیم صهیونیستی یا حداقل فاقد انگیزه لازم برای حمایت از مردم فلسطین قلمداد می‌شدند. این نگاه بدبینانه (به کشور‌های عربی) به تاریخ نبرد طولانی، پرهزینه و خونین این کشور‌ها با اسرائیل توجهی نداشت و همه آنها را به راحتی نادیده می‌گرفت. در حالیکه کشور‌های عربی راه‌های انقلابی و مسلحانه را پیموده و تجربه کرده بودند و پس از ناکامی در این تجربه ناچار به تغییر مسیر شده بودند. از این چشم انداز انقلابی، تند و معتقد به مبارزه مسلحانه، موضع متفاوت و نرمتر کشور‌های عربی و اسلامی ضعیف و خائنانه به نظر می‌رسید. جمهوری اسلامی نه تنها به انواع غیرمسلحانه حمایت از فلسطین، مانند انواع سیاسی، بین المللی، اقتصادی، هنری، رسانه‌ای و ... اعتقادی نداشت بلکه آنها را پوششی برای فرار از مقاومت واقعی (مسلحانه) در برابر اسرائیل می‌دید و از این رو همه این روش‌ها و رویکرد‌ها را علنا و صریحا تقبیح و محکوم می‌نمود. اما تحولات اخیر در منطقه، به ویژه پس از عملیات طوفان الاقصی، وشکست نظامی و امنیتی ارکان مهمی از محور مقاومت، از جمله در لبنان، سوریه، عراق و ایران (که یادآور شکست‌های کشور‌های عربی در برابر رژیم صهیونیستی در دهه‌های گذشته است)، نشان داد نگاه جمهوری اسلامی به مسائل منطقه و مبارزه با اسرائیل واقع بینانه نبوده است. این نگاه پیچیدگی‌های مبارزه با اسرائیل و توانائی‌های این رژیم در ضربه زدن به دشمنان خود را نادیده گرفته و ناکامی دیگری بر ناکامی‌های قبلی کشور‌های منطقه در برابر اسرائیل افزوده است.

این نگاه بدبینانه و غیرواقع بینانه به دولت‌های اسلامی، جمهوری اسلامی ایران را از جهان اسلام و شراکت در جبهه متحد اسلامی علیه اسرائیل دور نمود و حتی به سوی دشمنی با آن کشاند. تجربه تلخ تحولات اخیر در منطقه باید جمهوری اسلامی را قانع نماید چشمهایش را بشوید و دوباره ببیند. کشور‌های اسلامی، با همه ضعف‌ها و مشکلات آن، بزرگترین ظرفیت ضداسرائیلی در صحنه بین المللی می‌باشند. تاریخ درگیری با اسرائیل در منطقه این واقعیت را به خوبی نشان می‌دهد. بیشترین بار و بزرگترین هزینه این درگیری بر دوش کشور‌های اسلامی، به ویژه کشور‌های عربی، بوده است. برای درک این معنا کافی است لیست ساده‌ای از تلفات و خسارات تاریخ نبرد با اسرائیل فراهم شود. حتما بیش از ۹۰ درصد این هزینه‌های جانی و مالی را کشور‌های عربی پرداخته‌اند. برای مثال، هزینه‌های مصر در نبرد با اسرائیل با هیچ کشور دیگری قابل مقایسه نیست. نباید موضع مسالمت جویانه یا متفاوت برخی از این کشورها، که عمدتا ناشی از ناکامی در مبارزه مسلحانه با اسرائیل است، به حساب دوستی این کشور‌ها با صهیونیسم و رضایت به سلطه آن تعبیر شود. اگر به تاریخ درگیری با اسرائیل و شرایط کشور‌های عربی توجه شود درک این مواضع آسان خواهد شد و به حساب خیانت و دوستی با اسرائیل گذاشته نمی‌شود. شرایط امروز این کشور‌ها نیز کاملا با تاریخ درگیری با اسرائیل ارتباط دارد و جدا از آن نیست و ریشه اصلی برخی مواضع متفاوت تجربه (ناموفق) این کشور‌ها از رویکرد گذشته به مبارزه با اسرائیل است. جمهوری اسلامی تا به حقیقت این معنا نائل نشود نمی‌تواند مبارزه موفق و معقولی با اسرائیل داشته باشد. این معنا همچنین کلید سامان دادن یک جبهه واحد و متحد از کشور‌های اسلامی علیه تجاوزات اسرائیل به منطقه است.

کشور‌های اسلامی شرایط متفاوتی دارند و نمی‌توان (و نباید) از همه توقع مشارکت مشابهی در مبارزه با اسرائیل داشت. برای مثال کشور کوچکی مانند کویت که امنیت آن از سوی کشور‌های بزرگ منطقه مانند عراق، عربستان و ایران تهدید می‌شود نمی‌تواند بدون اتکا به قدرت‌های جهانی، به ویژه آمریکا، احساس امنیت نماید و این ارتباط با آمریکا برای کویت محدودیت‌ها و شرایط خاصی را مقرر خواهد کرد و به این کشور اجازه نمی‌دهد علم مبارزه مسلحانه با اسرائیل را بردارد. درعین حال، اشتباه محض است اگر نام این کشور از لیست طرفداران فلسطین حذف شود. کویت در محدوده‌های بسیاری (که برای این کشور میسر است) برای حمایت از فلسطین سنگ تمام گذاشته است. همه کشور‌های اسلامی، مانند کویت، ظرفیت‌های ضدصهیونیستی جدی دارند، اما بسیاری از آنها حاضر نیستند وارد مبارزه مسلحانه با اسرائیل شوند. در عین حال همین کشور‌ها آمادگی دارند در صحنه‌های دیگر، مانند صحنه‌های سیاسی یا اقتصادی، از فلسطین حمایت نمایند. اگر نگاه مثبت، باز و واقع بینانه‌ای نسبت به مشارکت متنوع کشور‌های اسلامی وجود داشته باشد و تفاوت‌ها به رسمیت شناخته شود می‌توان جبهه گسترده‌ای از کشور‌های اسلامی تشکیل داد که هر دولت اسلامی به فراخور حال خود در آن نقش آفرینی نموده و چیزی بر قدرت و توان جهان اسلام برای مقابله با اسرائیل بیافزاید. این هم افزایی می‌تواند قدرت بزرگی در منطقه و در برابر اسرائیل تولید نماید که از هر توانایی نظامی یا تسلیحاتی بزرگتر و موثرتر است.

پس از تجارب تلخ و ناموفق از یکجانبه گرایی و مبارزه فرادی با اسرائیل، ضروری است جمهوری اسلامی ایران در مواضع منطقه‌ای و اسلامی خود بازنگری نماید. اسرائیل دشمن پیچیده و توانمندی است و توان نظامی و امنیتی آن اتفاقا نقطه قوت آن است. ایران نمی‌تواند و نباید به تنهایی (و با بسیج چند گروه وسازمان کوچک) به جنگ با اسرائیل برود. این جنگ پرهزینه و مقرون به موفقیت نیست. پرشانس‌ترین گزینه برای مبارزه با اسرائیل استفاده از ظرفیت بزرگ جهان اسلام است. اگرچه کشور‌های اسلامی از کیفیت‌های چندانی برای مبارزه برخوردار نیستند، اما کمیت (غیرقابل قیاس) آنها می‌تواند توان و قدرت بزرگی ایجاد نماید. تحقق این توان در گرو نگاه مثبت به ظرفیت ضدصهیونیستی کشور‌های اسلامی، احترام به نظام‌های سیاسی حاکم بر آنها و تشکیل جبهه واحدی است که هر کشور براساس شرایط خود در آن مشارکت و هم افزایی نماید. این جبهه باید اهدافی را مدنظر قرار دهد که مورد اشتراک همه دولت‌های اسلامی بوده و از اختلافات بپرهیزد.

اعتقاد دارد این رویکرد است که می‌تواند بزرگترین قدرت و انرژی ممکن برای مقابله با تجاوزات اسرائیل به منطقه را فراهم آورد. این قدرت، با وجود همه ضعف‌های موجود در دولت‌های اسلامی، قادر است جلوی جنایات و تجاوزات اسرائیل در منطقه را بگیرد و از تکرار فجایعی، چون قتل عام پنجاه هزار مسلمان بیگناه (در غزه) جلوگیری نماید. برعکس، دشمنی با کشور‌های اسلامی و بدگویی علیه دولتمردان مسلمان، با هر توجیه و دلیلی، را عامل اصلی ضعف و ناتوانی جهان اسلام در مقابله با تجاوزات رژیم صهیونیستی و موجبات تداوم جنایات علیه مردم مظلوم فلسطین به شمار می‌آورد.

لینک کوتاه کپی لینک