با این حال، فناوریهای جدید چالشهای جدی نیز در مسیر تحقق عدالت اجتماعی ایجاد کردهاند. دسترسی نابرابر به فناوری، بهویژه در مناطق روستایی و کمدرآمد، باعث شده است که برخی گروهها از مزایای این تحولات محروم بمانند. علاوه بر این، الگوریتمهای هوش مصنوعی و سیستمهای خودکار ممکن است به دلیل دادههای سوگیری شده، تبعیضهای موجود را تشدید کنند. برای مثال، الگوریتمهای استخدامی ممکن است ناخواسته گروههای خاصی را از فرصتهای شغلی محروم کنند. این مسائل نشان میدهد که فناوری بدون نظارت و تنظیم دقیق میتواند نابرابریها را عمیقتر کند.
برای اینکه فناوریهای جدید به جای تهدید، به ابزاری برای تحقق عدالت اجتماعی تبدیل شوند، نیازمند سیاستگذاریهای هوشمندانه و مشارکت گسترده هستیم. دولتها و سازمانهای بینالمللی باید قوانینی برای تضمین دسترسی عادلانه به فناوری وضع کنند و از شفافیت و مسئولیتپذیری در طراحی و اجرای الگوریتمها اطمینان حاصل کنند. همچنین، آموزش دیجیتال و افزایش سواد فناوری در میان اقشار مختلف جامعه میتواند به کاهش شکاف دیجیتالی کمک کند. در نهایت، همکاری بین بخشهای دولتی، خصوصی و جامعه مدنی ضروری است تا اطمینان حاصل شود که فناوری در خدمت همه افراد جامعه، بهویژه گروههای محروم، قرار میگیرد و به ایجاد جامعهای عادلانهتر و فراگیرتر کمک میکند.
در اندیشه مهدویت، عدالت فقط به معنای تقسیم عادلانه ثروت و منابع نیست، بلکه شامل احیای کرامت انسانی، رفع تبعیضهای اجتماعی و ایجاد جامعهای است که در آن همه افراد، فارغ از نژاد، جنسیت یا موقعیت اجتماعی، از حقوق خود بهرهمند شوند. این آموزه امید به آیندهای عادلانه را در دل مؤمنان زنده نگه میدارد و آنها را به تلاش برای تحقق بخشی از این عدالت در زمان غیبت تشویق میکند.
در همین راستا خبرگزاری ایکنا با حجتالاسلام احمد اولیایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفتوگو کرده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
ایکنا ـ چگونه فناوریهای جدید، به خصوص هوش مصنوعی، میتواند بر عدالت اجتماعی تأثیر بگذارد؟
تغییرات تکنولوژیکی، به ویژه در نظامهای ارتباطی و مخابراتی، میتوانند بر وضعیت برابری، نابرابری و عدالت اجتماعی بسیار مؤثر باشند. برخی از این تأثیرات میتواند، مثبت و برخی دیگر منفی باشد. به عنوان مثال، با توجه به گسترش تکنولوژیهای ارتباطی، فناوریهای جدید و هوش مصنوعی میتوانند تقریباً دسترسی به اطلاعات و منابع را برای افراد به صورت برابر ایجاد کنند، یعنی توسعه و گسترش پیدا کنند. این مسئله میتواند یکی از آثار مثبت فناوریهای جدید باشد. نکته دیگر، بحث تسهیل ارتباطات است. هوش مصنوعی و فناوریهای دیجیتال جدید، میتوانند ارتباطات را تسهیل کنند و این موهبت اجتماعی، یعنی ارتباطات اجتماعی، میتواند به عنوان یک خیر اجتماعی در میان افراد توزیع شود. وقتی شما به فناوریهای جدید مانند هوش مصنوعی مجهز میشوید، میتوانید مقولههای شفافیت، نظارت، تحلیل دادهها و در نتیجه شناسایی نابرابریها را افزایش دهید. یعنی دستیابی به الگوریتمها، شاخصها، معیارها و ... میتواند وضعیتسنجی از شرایط اقتصادی، سیاسی و هر خردهنظام اجتماعی که مقوله عدالت در آن مطرح است را به ما بدهد. این فناوریهای جدید از این حیث نیز میتوانند اثر مثبت داشته باشند.
اما طبیعتاً آثار منفی نیز میتوانند به همراه داشته باشند. مثلاً تأثیری که بر بازار کار میگذارند. با آمدن هوش مصنوعی و تکنولوژیهای جدید و صنعتی شدن، بسیار ممکن است که با از دست دادن برخی مشاغل روبهرو شویم یا ممکن است با بازتعریف برخی از مشاغل مواجه شویم که همه این مسائل ممکن است منجر به بیکاری نیروی انسانی شود. این مسائل با مقوله عدالت اجتماعی ناسازگاریهایی ایجاد میکند. همچنین ممکن است افرادی که از سطح تحصیلات پایینتر و در نتیجه آشنایی حداقلی با تکنولوژی و هوش مصنوعی برخوردار هستند، در رتبهبندی مشاغل، شغل مورد نظر خود را از دست بدهند یا به مرتبه پایینتر نزول کنند و این نیز میتواند با عدالت اجتماعی ناسازگاری پیدا کند.
نکته بعدی این است که این فناوریها ممکن است منجر به رانت اطلاعاتی نیز بشود. به این معنا که متخصصین هوش مصنوعی و کسانی که به هر دلیلی از جمله دارا بودن پایگاه اجتماعی، تحصیلات یا ثروت توانستهاند به دادهها و اطلاعاتی که به بازار کار کمک میکند، دستیابی پیدا کنند و فاصله اقتصادی خود را بیشتر کنند تا منجر به نابرابریهای اقتصادی شود. بحث حفظ حریم خصوصی و امنیت نیز یکی دیگر از نگرانیهایی است که در رابطه با تأثیر هوش مصنوعی و فناوریهای جدید بر عدالت اجتماعی فکر ما را به خود مشغول کرده است.
ایکنا ـ آیا دسترسی به اینترنت و فناوریهای دیجیتال باید به عنوان یک حق اساسی در راستای عدالت اجتماعی در نظر گرفته شود؟
قطعاً پاسخ در مرحله اول مثبت است. به این معنا که دسترسی به اینترنت و فناوریهای دیجیتال یک حق محسوب میشود و به ویژه یک حق اساسی در راستای عدالت اجتماعی است. اینکه منشأ این حق چیست، باید در جای خودش بحث شود. اما وقتی به آثار این دسترسی توجه میکنیم، میبینیم که در زمره خیرات و مواهب اجتماعی قرار میگیرد که هر یک از اعضای جامعه میتوانند از آن بهرهمند شوند. در قانون اساسی ما نیز این موضوع آمده است. در قوانین دیگری مانند منشور حقوق شهروندی و قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات (که در سال ۸۸ ابلاغ شده است)، بحث حق دسترسی به اطلاعات مطرح شده است. بنابراین، در حق بودن دسترسی به اینترنت و فناوریهای دیجیتال به عنوان یکی از موضوعات عدالت اجتماعی و حق اساسی، تردیدی نیست.
وقتی به آثار این حق نگاه میکنیم، میبینیم که واقعاً این یک حق اساسی است. دسترسی به اطلاعات میتواند به دستههای مختلفی مانند اطلاعات آموزشی، اطلاعات اقتصادی، خبری و فرهنگی تقسیم شود. این دسترسی میتواند مشارکت اعضای جامعه، مبتنی بر این اطلاعات را به همراه داشته باشد. فرصتهای اقتصادی که دسترسی به اینترنت و فناوریهای دیجیتال برای اعضای جامعه فراهم میکنند، میتواند این دسترسی را به یک حق اساسی تبدیل کند. یعنی در عصر توسعه تکنولوژیهای وابسته به اینترنت و فناوریهای دیجیتال و هوش مصنوعی، اگر بتوانیم اثبات کنیم که شهروندان بدون دسترسی به اینترنت اساساً نمیتوانند در فرصتهای برابر به رقابت و دستیابی به مواهب اجتماعی با یکدیگر رقابت کنند، طبیعتاً این دسترسی، به یک حق اساسی تبدیل میشود. یعنی وقتی به دنبال این هستید که اعضای جامعه به صورت عادلانه از خیرات اجتماعی بهرهمند شوند، باید فضای دسترسی به فرصتها برای آنها فراهم شود. یکی از این فرصتها، دسترسی به اینترنت است که خود، زاینده دیگر فرصتهاست. این دسترسی، فرصتهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را ایجاد میکند.
از طرف دیگر، دسترسی به اینترنت و فناوریهای دیجیتال، فرصت آموزش را نیز فراهم میکند. در قانون اساسی در اصل ۳۰ به صراحت به مسئله آموزش به عنوان یک حق اشاره کرده است. بنابراین، شاید حق بودن دسترسی به اینترنت و اثبات حق بودن آن، نیاز به بررسی فلسفی یا فلسفه حقوقی داشته باشد، اما وقتی به پیامدهای آن نگاه میکنیم، میبینیم که کاملاً به عنوان یک حق اساسی قابل سنجش است. اما طبیعتاً، اینکه چگونه این حق اعطا شود، بر اساس چه شاخصها و معیارهایی اعطا شود، دهنده این حق کیست و چگونه باید فرایندی برای این حق در جامعه تدوین شود، مباحث بسیار تخصصیتری را در حوزه عدالت اجتماعی میطلبد.
ایکنا ـ آیا جهانیسازی میتواند به تحقق عدالت اجتماعی کمک کند یا آن را تضعیف میکند؟
پدیدهها یا پروژهها یا فرایندهایی مانند جهانیشدن یا جهانیسازی را نمیتوان به صورت مطلق به عنوان پدیدهای بد یا خوب ارزیابی کرد. قطعاً جنبههای مثبتی بر آن بار میشود و جنبههای منفی نیز دارد. به عنوان مثال، اگر در حوزههایی مانند اقتصاد، جهانیسازی به گونهای ایجاد شود که نتیجهاش دسترسی به بازارهای جهانی باشد، یعنی تمام خیرات و مواهب اجتماعی، محیطزیستی، انرژی، معادن و ... که در سطح جهان وجود دارند، از نظر سوددهی و چرخش اقتصادی بتوانند به یکدیگر کمک کنند و بازارهای جهانی بتوانند منافع خود را بین کشورهای مختلف توزیع کنند، طبیعتاً دسترسی به بازارهای جهانی میتواند به عنوان یک فرصت برای تحقق عدالت اجتماعی در نظر گرفته شود. این فرصت را جهانیسازی اقتصادی رقم میزند.
یا به عنوان مثال دیگر، انتقال دانش و فناوری در فرایند جهانیسازی میتواند با سرعت بیشتری اتفاق بیفتد. وقتی انتقال دانش و فناوری افزایش پیدا کند، آگاهیها و اطلاعات گسترش مییابند و طبیعتاً یکی از خیرات اجتماعی که میتواند آگاهی و دانش باشد، به تحقق عدالت اجتماعی کمک میکند. سطح تحصیلات و مهارتها افزایش مییابد و بهرهبرداری از خیرات اجتماعی نیز بیشتر میشود. بنابراین، جهانیسازی از مسیر تسهیل انتقال دانش و فناوری به تحقق عدالت اجتماعی کمک میکند.
بخش عمدهای از این جهانیسازی که توسط شبکههای اجتماعی رخ میدهد، منجر به افزایش آگاهیهای اجتماعی میشود. عدالت اجتماعی بدون آگاهی مردم از حقوق خود اساساً امکانپذیر نیست. همانطور که در آیه ۲۵ سوره حجرات آمده است: «لیقوم الناس بالقسط»؛ یعنی مردم باید پایههای اقامه عدالت باشند. آگاهیهای اجتماعی در این راستا بسیار اهمیت دارد و بخش عمدهای از این آگاهیها در گفتوگوها و نظامهای ارتباطاتی که در شبکههای اجتماعی و از طریق فرایند جهانیسازی اتفاق میافتد، منتقل میشود و میتواند به تحقق عدالت اجتماعی کمک کند.
اما تمام اینها میتواند تبدیل به ضد خود شود و بخشی از آسیبهای جهانیسازی یا جهانیشدن باشد. گروههای آسیبپذیر همیشه در فرایند جهانیشدن بیشترین آسیب را میبینند، زیرا قدرت از ناحیه کشورها یا نهادهای قدرتمندتر اعمال میشود. استعمار آگاهانه (دیتا)، استعمار اقتصادی و استعمار فرهنگی در این فرایند اتفاق میافتد. در فرایند جهانیسازی، تضعیف فرهنگهای محلی را شاهد هستیم؛ یعنی فرهنگهایی که به واسطه داشتن تکنولوژیهای پیشرفتهتر در حوزههایی مانند رسانه و صدور فرهنگی، قویتر هستند، فرهنگهای محلی را سرکوب میکنند. همچنین، استثمار نیروی کار در کشورهای در حال توسعه توسط شرکتهای چندملیتی (که خود محصول جهانیشدن هستند) با روح عدالت اجتماعی ناسازگار است. تأثیرات منفی جهانیسازی بر محیطزیست و سیاستگذاریهایی که در این راستا انجام میشود، میتواند به روح عدالت اجتماعی لطمه بزند.
بنابراین، جهانیشدن یک پروژه یا فرایند است که فارغ از اینکه بدانیم چه کسی پشت آن است یا به صورت خودجوش اتفاق میافتد، میتواند از زوایایی به تحقق عدالت اجتماعی کمک کند و از زوایای دیگر میتواند آسیبزا باشد.
ایکنا ـ - آیا عدالت اجتماعی باید بر برابری فرصتها متمرکز شود یا برابری نتایج؟
این یکی از پرسشهای بسیار مهم در حوزه عدالت اجتماعی است و پاسخ دادن به آن واقعاً کار دشواری است. به همین دلیل، میبینیم که افراد مختلف، بزرگان فلسفه سیاسی، فلسفه حقوق، یا کسانی که در نظریهپردازی عدالت اجتماعی فعالیت میکنند، نظریات متفاوتی در این زمینه ارائه دادهاند.
برابری فرصتها را میتوان در نظریههای افرادی مانند جان رالز یا اقتصاددانانی مانند هایک دنبال کرد. این افراد معتقدند که فرصتها میتوانند در یک بازار آزاد و رقابتی خود را نشان دهند. برابری فرصتها به این معناست که ما فرصتهای حضور و رقابت را برای همه فراهم کنیم، بدون اینکه در نتایج کار افراد دخالت کنیم. به عنوان مثال، آدام اسمیت نیز بر بازار آزاد و فرصتهای برابر در این بازار رقابتی تأکید میکند و معتقد است هر فرد متناسب با خلاقیت، تلاش و سیاستهای خود میتواند در این رقابت فاصله خود را با دیگران حفظ کند. برابری فرصتها به نظر میرسد شرایط مناسبی برای ایجاد و توسعه عدالت اجتماعی فراهم میکند، اما معایبی نیز دارد.
از مزایای برابری فرصتها این است که شایستهسالاری را ترویج میکند. یعنی در یک بازار رقابتی، نه فقط در حوزه اقتصاد، بلکه حتی در حوزه فرهنگ و دیگر عرصهها، فردی که شایستهتر است میتواند به نتایج بهتری دست یابد. این نتایج در عین حال که از برابری فرصتها نشئت گرفتهاند، ظاهری عادلانه و مطلوب دارند. همچنین، برابری فرصتها نوآوری و خلاقیت را تشویق میکند، زیرا به فرد این احساس را القا میکند که میتواند با خلاقیت و نوآوری خود، فاصلهاش را با دیگران حفظ کند و به نتایج بهتری برسد.
اما یکی از معایب برابری فرصتها این است که به نابرابریهای موجود توجهی نمیکند. به عنوان مثال، در یک بازار آزاد، افرادی هستند که به دلایل مختلف روانشناختی، فیزیولوژیکی، یا داشتن سرمایههای انباشتهشده از قبل، یا دسترسی به اطلاعات و دادههای اقتصادی، میتوانند به نتایج بهتری دست یابند. این شرایط اجتماعی و اقتصادی پیشینی، که نابرابریهای اولیه را ایجاد کردهاند، اجازه نمیدهند که فرصتهای واقعاً برابر برای همه فراهم شود. به عبارت دیگر، نابرابریهای موجود نادیده گرفته میشوند.
بزرگترین عیب دیگر این است که پس از به دست آمدن نتایج، مجدداً با یک جامعه نابرابر روبهرو خواهیم شد و هدف متعالی دستیابی به جامعهای عادلانه از دست خواهد رفت. در این حالت، با افرادی مواجه میشویم که در یک سیستم برابری فرصتها، به دلایل مختلف توانستهاند خود را به سطوح بالاتری برسانند و فاصلههای اجتماعی را افزایش دهند.
از سوی دیگر، برابری نتایج نیز طرفدارانی دارد. افرادی مانند آمارتیا سن، معتقد هستند که مفهوم توانمندسازی باید تقویت شود تا افراد به نتایج مطلوب دست یابند. به عبارت دیگر، یکی از اهداف تحقق عدالت اجتماعی، برابری نتایج است. نظریههای مارکسیستی نیز به شدت بر برابری نتایج تأکید دارند. برابری نتایج نیز فواید و معایبی دارد. از فواید آن میتوان به کاهش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی اشاره کرد که نتیجهاش میتواند ایجاد همبستگی اجتماعی و جامعهای برابرتر و عادلانهتر باشد. اما یکی از بزرگترین معایب برابری نتایج این است که میتواند انگیزه افراد را کاهش دهد. به عنوان مثال، فرد، دیگر انگیزهای برای پیشرفت نخواهد داشت، زیرا در نهایت نتایج برای همه یکسان خواهد بود.
به نظر میرسد که یک رویکرد ترکیبی میتواند راهحل مناسبی باشد. یعنی بخشی از عدالت اجتماعی در فراهمآوری فرصتها محقق شود و بخشی دیگر از طریق عدالت جبرانی، که توسط دولتها یا نهادهای عمومی به جامعه تزریق میشود، جبران شود تا برابری نتایج نیز تا حدی اتفاق بیفتد. بنابراین، باید ترکیبی از این دو رویکرد در نظر گرفته شود تا از مزایای هر دو بهرهمند شویم و از معایب هر دو نیز دور بمانیم.
گفتوگو از سمیه قربانی
انتهای پیام