به گزارش قدس خراسان، دفاع از تمامیت ارضی کشور گاهی به زبان، آسان است و اگر به بطن ماجراها و قصههای ایثارها و فداکاریهایی که زنان و مردان در هشت سال دفاع مقدس انجام دادند تا این تمامیت ارضی حفظ شود، برویم، متوجه سختیها و جانفشانیها میشویم. این فداکاریها، از گذشتن از جان و فرزند تا گذشتن از مال و اموال بوده است؛ ایثارهایی که نمونههای آن را در سالهای نزدیک و همین امسال نیز دیدیم و همچنان ادامه دارد. برای شنیدن قصه این ایثارها این بار به سراغ حسین ساجدیان، جانباز دفاع مقدس و بازنشسته سپاه پاسداران رفتیم. او که متولد سال ۱۳۲۹ در زاوین است، نخستین باری که به جبهه اعزام شد، حدود ۳۱ سال داشت و با وجود داشتن دو فرزند، راهی جبهههای حق علیه باطل شد.
او درباره آغاز حضورش در جبهه میگوید: سال ۶۲ آموزش دیدم و در قالب نیروی بسیج به جبهه رفتم و این موضوع با آزادسازی خرمشهر همزمان شده بود. در شلمچه نیروی پدافند شدم، چند روزی برای استراحت رفتم و سپس از شلمچه در عملیات رمضان شرکت کردم. در همین عملیات مجروح شدم. به همین خاطر مدتی در بیمارستان قائم مشهد بستری بودم و پس از آن وارد سپاه شدم. در عملیات برونمرزی والفجر ۹ در محور سلیمانیه - چورتا نیز شرکت کردم. حدود دو سالی نیز در کردستان، لشکر ویژه شهدا در خدمت شهید محمود کاوه بودم.
پیشبینی شهادت با خمپاره
این جانباز دفاع مقدس درباره خاطره شهادت شهید ابوالقاسم فیروزیان یادآور میشود: با این شهید در پدافند بودم. پیش از عملیات بدر به جبهه آمدیم؛ اما به عملیات نرسیدیم و سپس به پدافند رفتیم. آن زمان شهید ابوالقاسم فیروزیان مجروح شد و در آب افتاد. به پشت خط مقدم نرفت و گفت «ارزش ندارد آدم بهخاطر این چیزها به پشت خط برگردد».
ساجدیان میافزاید: پس از آن اتفاق پیش از آنکه به عملیات والفجر۹ برویم، به آن طرف سنندج حرکت کردیم. به سد قشلاق رسیدیم و شب در آنجا مستقر شدیم. دو سه ساعتی کنار شهید فیروزیان و آقای اصغرزاده بودم. این دو نفر دائم به من میگفتند تو شهید میشوی و من میگفتم نه شما شهید میشوید. خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. آن شب شهید فیروزیان به من گفت «تو که یادت میآید این نقل و نباتها برای ما ارزش ندارد. باید یکی از کلهقندیها به ما بخورد». منظورش از کلهقندی، گلوله توپ و خمپاره بود. انگار به او الهام شده بود که گلوله توپ به او میخورد. بعد از این صحبتها برای عملیات رفتیم و پس از آنکه به مکان مورد نظر رسیدیم و موفق شدیم، چند دقیقه بعد با بیسیمچی تماس گرفتم و او به من گفت آقای فیروزیان پرواز کرد. وقتی تحقیق کردم، متوجه شدم بر اثر گلوله تانک شهید شده است. بهگونهای که تنها دو پایش مانده بود و بقیه بدنش پودر شده بود و دقیقاً همان طوری که خودش گفت، به شهادت رسید.
الله اکبر و یک مشت خاک، معادلات نبرد را به هم زد
او متذکر میشود: در همان عملیات والفجر ۹ وقتی به ارتفاعی که میخواستیم عملیات انجام دهیم، رسیدیم، شهید کاوه پیش ما آمد و به او گفتم دشمنان از سر شب هرچه فرار کردند، به اینجا آمدند که قرارگاهشان است. نیروهای ما هم کم شده و مهماتمان هم تمام شده است. شهید کاوه هم با پشت جبهه در تماس بود و میگفت نیروی کمکی و مهمات بفرستید. بچهها اینجا خیلی تحت فشار هستند. به شهید کاوه گفتم «برادر محمود اینها از کانالها بالا آمدهاند و دو سه متر بیشتر با ما فاصله ندارند که خط را از ما بگیرند و ما را اسیر کنند». شهید کاوه گفت بچهها را جمع کن و هفت هشت نفری دورش جمع شدیم. او یک مشت خاک را با گفتن یک «اللهاکبر» به سمت دشمن ریخت. یک لحظه با یک اللهاکبر شهید کاوه و بچههایی که همراهش بودند، همه نیروهای دشمن برگشتند و به سمت کانالها فرار کردند.
این رزمنده زاوینی ادامه میدهد: اگر در این موقعیت این ماجرا را به کسی بگوییم، شاید باور نکند. نزدیک بود ما اسیر شویم. آنها هزار نفر بودند و ما ۱۰۰ نفر بودیم که در آخرین لحظه با یک اللهاکبر شهید کاوه و با یک مشت خاک به سمت دشمن، ورق برگشت و دشمن آن قرارگاه را خالی کرد و همان شب ما آنجا را به تصرف درآوردیم و امکاناتشان را به آن طرف منتقل کردیم.
ایثار مادران و همسران در پشت جبهه
ساجدیان با اشاره به اینکه پسرعمویم شهید حسن ساجدی و پسرعمهام شهید بهشتی در جبهه به شهادت رسیدند و من و دو برادر دیگرم در جبهه جانباز شدیم، خاطرنشان میکند: ما خانوادگی رزمنده بودیم. پدرم ۶ ماه در جبهه خدمت کرده است. همسرم برای رفتن من به جبهه خیلی مشوقم بود و با من خیلی همکاری کرد. در این مدت به تنهایی از دو فرزندم نگهداری میکرد. به همین دلیل وقتی به جبهه میرفتم، خاطرم جمع بود. مادرم هم خودش آماده فداکاری و ایثار بود و بههمین خاطر ما را هم تشویق و کمک میکرد.
او با اشاره به اینکه الحمدلله همه خانواده ما تا امروز در مسیر ایثارگری و بسیج بودهاند، بیان میکند: همان ابتدا که در زاوین حوزه مقاومت بسیج و بسیج خواهران شکل گرفت، مادرم و همسرم گفتند میخواهند عضو بسیج شوند. پس از آن هم آرام آرام بسیج در کلات گسترش پیدا کرد. عمو و همسرعمویم که مادر شهید بودند هم بیشترین کمک را از پشت جبهه انجام میدادند و همه را برای رفتن به جبهه تشویق میکردند.
این جانباز دفاع مقدس یادآور میشود: زمانی که از زاوین به جبهه اعزام شدیم، پسرعمویم، شهید حسن ساجدی دانشآموز مقطع راهنمایی بود و زنعمویم هم به من گفت او هنوز کوچک است و به تو میسپارمش. وقتی به پادگان نخریسی مشهد رسیدم، دژبان دم در او را نگه داشته بود و میگفت تو کوچک هستی. من هم به آن دژبان گفتم یا هر دو با هم میرویم یا هر دو بر میگردیم؛ چون مادرش او را به من سپرده است. در مدت حضورمان در جبهه، همیشه با هم بودیم و از او مراقبت میکردم. او پسر خیلی باتقوا و باغیرتی بود. با وجود اینکه سن کمی داشت، واقعاً
شجاع بود.
ساجدیان میافزاید: شب عملیات رمضان من خطشکن بودم و بقیه پشت سر ما بودند. چون مجروح شدم، دیگر او را ندیدم. پس از آنکه از یزد به بیمارستان قائم مشهد منتقل شدم، دیدم الحمدلله شهید ساجدی سالم برگشته است. دفعه بعد من زودتر از او به جبهه رفتم و در گردان سجاد میاندوآب مشغول شدم و این شهید پس از آنکه آموزش دیده بود، به تیپ ویژه شهدا اعزام و مسئول گروه تخریب شده بود. هر بار میخواستم به او سر بزنم، در مأموریت بود تا عملیات بدر که او برای خنثیسازی مینها رفته بود و وقتی رسیدم، به من خبر دادند پسرعمویم شهید شده است.
کمک مردم در احداث ساختمان بسیج زاوین
او با بیان اینکه ۱۶ سال مسئول حوزه بسیج کلات، زاوین و لایین بودم و در زمان دفاع مقدس رزمندگان را به جبهه اعزام میکردیم، متذکر میشود: مردم زمینی را به سپاه اهدا کرده بودند و ما آنجا ساختمان ناحیه بسیج را ساختیم. برای ساخت آن نیز مردم کمک کردند. در منطقه کلات، زاوین بیشترین نیرو را به جبهه اعزام کرده بود. از نظر کمکهای مردمی هم مردم لایین بیشترین کمک را به جبهه انجام میدادند. هنگامی که در جبهه نبودم، در کلات مشکلات زیادی داشتیم. آن زمان جاده و امکانات نبود و شبها با اسب برای آموزش بسیج، درخواست نیرو یا جمعآوری کمک برای جبههها به روستاها میرفتیم.
از ایثار زنان در پشت جبهه تا کمکهای غیبی در نبرد
جانباز و رزمنده زاوینی درباره خاطرهاش از شهید کاوه میگوید: هفت هشت نفری دورشهید کاوه جمع شدیم. او یک مشت خاک را با گفتن یک «اللهاکبر» به سمت دشمن ریخت. یک لحظه با یک اللهاکبر همه نیروهای دشمن برگشتند و به سمت کانالها فرار کردند.
صاحبخبر -
∎