محمدحسن خدایی
امسال هم جشنواره تئاتر فجر به پایان رسید و به مانند رسم مالوف این سالها، امیدها و سرخوردگیهایی را باعث شد که میتواند چراغ راه آینده باشد و همچون هشداری قابل اعتنا برای فهم چرایی وضعیت این روزهای تئاتر کشور. جشنوارهای که فاقد جلسات نقدی و تحلیل بعد از اجراها بود و چندان که باید به سنجش زیباشناسانه اجراها اهمیتی نمیداد و رابطه تاسفباری با جامعه منتقدان داشت و همین کمبود بزرگترین جفا به گروههای شهرستانی حاضر در جشنواره محسوب میشد. از آن طرف به لحاظ بودجه برگزاری، به علت شرایط مالی کشور که تحت تحریمهای بینالمللی، این روزها گرفتار رکود تورمی است و لاجرم بودجهاش محدود، این رخداد هنری نمیتوانسته رضایت چندانی را برای اغلب گروههای شرکتکننده در بخشهای مختلف جشنواره به ارمغان آورد و برای آنان موقعیتهای ثمربخش خلق کند.
فیالمثل در روز ماقبل آخر جشنواره که پنجشنبه یازدهم بهمنماه باشد، یک گروه جوان اجرایی از کشور تونس با نمایش «گودزیلا: پدیده» به ایران سفر کرده بود تا در سالن اصلی تئاتر مولوی به اجرا بپردازد. اما شوربختانه این گروه جوان و پرانگیزه، بعد از اجرا مجبور شد بلافاصله در روز جمعه، ایران را به مقصد تونس ترک گوید چراکه برگزارکنندگان جشنواره، تنها برای یک شب امکان اسکان و پذیرایی را برای این گروه تونسی در نظر گرفته بودند و آنچان که باید شرط مهماننوازی را در قبال این جوانان پرانگیزه قاره آفریقا رعایت نکردند. در صورتی که برگزاری جشنواره میتواند به مثابه دیپلماسی فرهنگی عمل کند و در جذب توریست اثرگذار باشد و به اقتصاد نحیف هنر یاری رساند. به هر حال با نگاهی به گذشته معاصر تئاتر کشور، میتوان حسرت حضور گروههای مهم تئاتری و هنرمندان تاثیرگذار عرصه تئاتر جهانی را در چند دوره اخیر جشنواره مشاهده کرد و به واقع متاسف شد از این امکانی که مدام از دست میرود و فرصتها را یک به یک از کف میدهد.
کیست که اجراهای چالشبرانگیز روبرتو چولی در دهه هشتاد شمسی و همچنین اجرای رشکبرانگیز «هملت» اوسترمایر را در ادوار گذشته جشنواره مشاهده کرده باشد و در قیاس با این روزها و حضور گروههای اغلب گمنام خارجی، حسرت آن روزهای پربار را نخورد و از ته دل غمگین نشود. گویا امکان مراوده با کمپانیهای مهم تئاتری در این زمینه چندان مساعد نیست و میبایست بیش از پیش به انزوای فرهنگی تئاتر کشور عادت و به تماشای اجراهای وطنی بسنده کرد و در این دایره محدود به انتخابهای ناگزیر تن داد. به واقع که تئاتر بدون تبادل فرهنگی با کشورهای دیگر چندان که باید محل رشد نخواهد داشت و بالنده نخواهد شد. اما در این وانفسای انزوا و تحریم، بیگمان تئاتر هم بینصیب نخواهد ماند و بیش از پیش به امر محلی و داخلی تقلیل کرده و پویایی چشمگیری را بشارت نخواهد داد.
اما در زمینه مشارکت گروههای داخلی و آثاری که پیش از این در تئاتر بدنه بر صحنه رفته بودند میتوان نکاتی را برشمرد و از اجراهایی گفت که در طول سال 1403 اجرای عموم داشتند و اغلب با استقبال مخاطبان روبرو شده بودند و به نوعی برآیندی از کلیت تئاتر رسمی کشور محسوب میشدند. در این زمینه در همین صفحه به فراخور نیاز و ضرورت به اجراهای مهم تئاتری پرداختیم و تلاش کردیم با نگاهی منصفانه، روایتی نقادانه به آثاری داشته باشیم که ارزش بر صحنه آمدن داشتند. مرور صفحه تئاتر و سینمای روزنامه گواهی است بر این واقعیت و اهمیتی که فضای نقد میتواند در چشمانداز پیش روی ما در زمینه آثار تولیدی داشته باشد. البته اجراهایی هم از شهرهای دور و نزدیک در جشنواره مشارکت داشتند که به دلیل عدم برگزاری جلسات نقد و تحلیل، چندان که باید به لحاظ کیفی و زیباشناسانه مورد سنجش عرصه عمومی قرار نگرفتند و یحتمل به زودیِ زود از یادها بروند و به تاریخ مدفون تئاتر کشور سپرده شوند.
اغلب اجراهای گروههای دور و نزدیک شهرستانی، از طیفهای مختلف فکری و شیوههای متکثر اجرایی بودند و تاحدودی توانستند برآیندی از پیدا و پنهان تئاتر حرفهای کشور باشند. این دوره سعی شده بود برگزاری بخشهای مختلف با نظمی مناسب همراه باشد. اما همچنان به نظر میآید دیوراهایی که بر گرد تئاتر شهر به عنوان بهسازی و تعیین تکلیف حریم تئاتر شهر در نظر گرفته شده به کیفیت برگزاری جشنواره اثر گذاشته و استقبال مخاطبان را تا حدودی کم کرده باشد.
در نهایت میتوان گفت بضاعت تئاتر ایران در این سالها وضعیت پارادوکسیکالی به خود گرفته است. از یک طرف ترجمه متون نظری مطالعات اجرا به همراه امکان تماشای آنلاین تئاترهای مهم بینالمللی، جوانان پرشور تئاتری را مترصد جسارت و تجربهورزیهای قابل اعتنا کرده، اما از طرف دیگر به دلیل مشکلات مالی اغلب گروههای تئاتری، شاهد فراگیری ساختن تئاترهایی کمهزینه و بیمسئله هستیم که نتیجهاش را در کیفیت آثار داخلی شرکتکننده در جشنواره امسال مشاهده کردیم. نکته انتقادی اینکه در این سالها، برگزاری جشنواره بیش از آنکه بر جشنبودگی خویش تکیه کند و خصلت کارناوالی خود را به رخ سیاستمداران بکشد، بدل به نوعی از انجام وظیفه و رفع تکلیف شده که نمیتواند امیدهای تازهای برای انبوه مخاطبان خسته از ملال زمانه خلق کند. و اینکه دیر زمانی است تئاتر حرفهای مسیرش را از وادی جشنواره جدا کرده و بعضی اجراهای موفق در گیشه ترجیح میدهند در طول برگزاری جشنواره به کار خود ادامه داده و پذیرای مخاطبان خاص خودشان باشند. به دیگر سخن سالهاست که جشنوارهزدایی از تئاتر بدنه در حال اتفاق افتادن است و بسیاری از گروههای تئاتری انگیزهای برای مشارکت در این رخداد مهم فرهنگی ندارند.
بنابراین مدیران فرهنگی کشور میتوانند به آسیبشناسی این مسئله پرداخته و چرایی کمفروغی این روزهای تئاتر جشنوارهای را بررسی کنند. بهترین پیشنهاد به برگزارکنندگان جشنواره بیشک فاصله گرفتن از پرداختن به امور تکراری و عزیمت به سوی برگزاری جشن و به راه انداختن کارناول در سطح شهرها است. رفتن هنرمندان به سوی میدانهای شهر و برپایی تئاتر در آگورا. تجربهای که سالها پیش در دولت اصلاحات پی گرفته شد و به طور مثال در افتتاحیه سال 78 جشنواره تئاتر فجر نمود یافت. در آن سال از میدان فرودسی تا نزدیکیهای میدان آزادی شاهد حرکت گروههای تئاتری بر روی تریلرها بودیم و این رویداد فرهنگی چهره شهرها را تغییر داده و باعث شادی شهروندان و از سر گذراندن تجربه ناب هنری شده بود. اما مدتهاست که خبر چندانی از این قبیل اجراهای شهری نیست و مدیران فرهنگی ترجیح میدهند هر چه بیشتر از فضای عمومی عقب نشسته و در محفلهای کوچک به برگزاری جشنواره تئاتر فجر مبادرت ورزند. نتیجه این رویکرد به بهترین شکل خود را در این چند سال نشان داد و تئاتر کشور از این شکل برگزاری جشنواره تاحدود زیادی ضربه خورد و نتوانست با مخاطبان انبوه ارتباط سازنده برقرار کند. امید که در آینده رویهها اصلاح شود و بار دیگر شاهد برگزاری جشنوارهای بینالمللی با حضور گروههای خوب تئاتری جهان باشیم.