به گزارس خبرنگار ایکنا، آیتالله احمد مبلغی، استاد درس خارج فقه محیط زیست در دوازدهمین کنگره قرآن، عترت و سلامت که طی دور روز با حضور اندیشمندان و پژوهشگران این حوزه در دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد، با موضوع «قواعد فقهی تطبیقپذیر بر محیط زیست» پرداخت و گفت: قواعدی چند در شریعت وجود دارد که از تطبیق آنها بر محیط زیست، ضرورت تعامل حفاظت گرایانه نسبت به محیط زیست به دست میآید.
قاعده اول عدالت است. در تبیین جایگاه عدالت در شریعت باید گفت: عدل، نه زینتی است بر پیکر شریعت، که جوهر آن است؛ و شریعت، نه جزیرهای در اقیانوس هستی که نقشهای است برای نظم گیتی. پروردگار عادل، فرمانی جاودانه بر لوح وحی نگاشت و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ».
متن سخنان وی در ادامه میآید؛
امر او، دستور او، شریعت او، سراسر عدل است. اگر عدل را از شریعت برگیرند، پیکری بیروح ماند و اگر شریعت را از عدل جدا سازند، راهی بینشان. اگر عدالت از فقاهت جدا شود، آن جز سرابی نخواهد بود که امیدی بدان نتوان بست و سایهای که در پناهش نتوان آرمید و اگر فقاهت از عدالت بیبهره ماند، چگونه تواند گمگشتگان را راه بنماید، شبهای تار را روشنی بخشد و جانهای عطشناک را از چشمه زلال حقیقت سیراب سازد؟
عدالت، جلوهای از صفات حضرت پروردگار است که شریعت را بر پای داشت و در فطرتی که آفرید، بنیان نهاد. پس یا عدل، پارهای از شریعت است، یا شریعت، سراپا عدل و احسان. این پیوند ژرف، در کلام فرمانروای حکمت، علی (ع) تجلی یافته است که فرمود: «الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ... زهْرَةِ الْحُكْمِ ...؛ عدالت بر چهار ستون استوار است... [و دیگر] درخشش حُکم.
پس اگر حُکم به عدل آراسته نشود، فروغ آن به خاموشی گراید، پرتو حضور آن به افولی بیفرجام افتد و ساحت كاركردش در غباری از ناتوانى فرو رود و اگر قانون بر پایه حکمت، در خدمت عدالت استوار نماند، بنیانش فرو ریزد، ترازویش از تعادل بماند، و آیینش از قوام تهی شود. پس نه عمارتی ماند و آبادانی، نه نوری و نه قسطی. قانون، اگر با عدل در نیامیزد، زهر است، نه زهره (درخشش)؛ و اگر با حکمت گره نخورد، ویرانگر است، نه بنیانگر. مردی نزد امام سجاد (ع) آمد و از شریعت پرسید. امام فرمود: قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ.
در نگاه حضرت (ع) شریعت بر سه پایه است؛ عهد، حق و عدل، هرچه در پهنای دین گسترده و در ژرفای آن نهفته، در این سه گوهر آرمیده است.
و اما در خصوص تطبیق قاعده عدالت بر محیط زیست باید گفت: زمین، امانت ازلی است و طبیعت، ودیعه جاودانی. بهرهگیری از آن، نیازمند انصاف است و نگاه به آن، محتاج اعتدال. اگر آدمی، بیمهار و بیمدار، دست به تاراج زند و بیحساب و بیکتاب، خاک را بیازارد، چرخه حیات از مدار خویش بدر شود و تعادل از اکولوژی رخت بربندد. آب، آیینه زلال هستی است، اما اگر بیداد بر آن سایه افکند، از زایندگی بازماند و از زلالی تهی شود.
خاک، بستری برای باروری است، اما اگر ستم بر آن رود، از سرسبزی فرو افتد و از حاصلخیزی بیبهره ماند. درختان، ریههای زمیناند، اما اگر تبری بر جانشان افتد، نه اکسیژنی برای تنفس ماند، نه سایهای برای آسایش. زمین، بستر زندگی است، اما اگر جفای بشر بر آن مستولی شود، نه گندمی در کشتزار بروید، نه شکوفهای بر شاخه ببالد.
اگر بر طبیعت ستم رود، طبیعت ستم را بازخواهد گرداند
عدالت زیستمحیطی، راهی است به سوی رهایی و پایداری، آیینهای است از آگاهی. انسان، اگر فراتر از امروز بیندیشد و فردا را در ترازوی خرد بسنجد، منفعت کوتاهمدت را به مصلحت ماندگار نخواهد فروخت. اگر بر طبیعت ستم رود، طبیعت نیز ستم را بازخواهد گرداند؛ که جهان، کتابی است که هر سطری از آن، پاسخ کردار آدمی را بازمیتابد. عدالت، ضامن تداوم نعمت: عدالت، رکن استواری جهان و ضامن تداوم فیوضات الهی است. آنجا که عدل سایه بگستراند، نعمت میجوشد و برکت میخروشد.
امام رضا(ع) این حقیقت را در کلامی حکمتبار چنین به تصویر کشیده است: «استعمالُ العدلِ والإحسانِ مؤذِنٌ بدَوامِ النِّعمةِ؛ بکاربستن عدالت و احسان، نشانگر دوام نعمت است».
از برترین نعمتها که در زمین ودیعه نهاده شد، نعمت محیط زیست است؛ نظمی شگرف، بافتهای درهمتنیده، که حیات را در آغوش میگیرد و کائنات را در هماهنگی میپرورد. محیط زیست نه درخت و آب و هواست، بلکه پیکرهای یگانه است که هرگاه عضوی از آن به رنج افتد، سراپای آن دچار اختلال شود، و هرگاه تعادلش برهم خورد، ارکانش به لرزه درآید. آنجا که ستم بر سریر زمین تکیه زند، نعمات رو به زوال مینهد و حیات به پژمردگی میگراید. عدل، زمین را به اعتدال میکشاند و احسان، طراوت را در جان خاک میدواند.
هرگاه عدل، ساقی زمین شود، چشمههای برکت در آن میجوشد و سبزهزار نعمت بر گسترهاش میگسترد و هرگاه ظلم بر آن سایه افکند، رگهای حیاتش خشک میشود و باروری از آن رخت برمیبندد.
دوام محیط زیست جز به عدالت ممکن نیست
عصاره سخن این که دوام نعمتهای زیست محیطی جز به عدالت پایدار نماند، و جز به احسان استمرار نیابد. آنکه بیعدالت، دوام نعمت جوید، سراب در آغوش گرفته است، و آن که بیاحسان، بقای آن خواهد، بنای خویش بر باد نهاده است. زمین، بار نیکو دهد اگر به عدالت کِشته شود، و نعمت الهی جز بر میزان عدل و با آب احسان دوام نیابد. و زمین پاک، هرگاه با عدالت، آبیاری گردد و به احسان، آبادانی پذیرد، همواره سبز میماند و محصولش زکات مییابد.
اما اگر از این اصل غفلت شود، خاک، حیات خود را از دست میدهد و دچار فساد و خشکی میشود. پس عدالت، تنها یک فضیلت انسانی نیست؛ بلکه قانون جاری هستی است. آنکه عدل را بر زمین حکمفرما سازد، زمین را زنده نگه داشته و آنکه از آن روی برتابد، حیات را به خاموشی کشانده است. نکته مهم این که عدالت زیستمحیطی، ترازوی توازن میان انسان و طبیعت است؛ میزان بهرهمندی و مرز بهرهبرداری، حد تصرف و شرط تعهد. نه چنانکه طبیعت را بیمحابا ببلعد و نه چنانکه از نعمتهای آن رخ برتابد. این عدالت، نه صرفاً بهرهگیری، بلکه بهرهداری مسئولانه است؛ نه فقط تصرف، بلکه تعهد؛ نه تنها اخذ، بلکه احسان؛ نه بهرهکشی، بلکه آبادانی.
قاعده عدالت، در پیوند با زمین، مصداقی روشنتر و عینیتر مییابد. امام رضا(ع) در حدیثی دیگر، به تطبیق عدالت بر زمین پرداخته و میفرماید: الأرضُ الطیِّبةُ متى تُعُوهِدَتْ بالعِمَارَةِ وَالسَّقْيِ، دَامَتْ عِمَارَتُهَا وَزَكَى زَرْعُهَا، وَإِنْ تُغُوفِلَ عَنْهَا، فَسَدَتْ وَجَفَّتْ؛ زمین پاک، هرگاه با آبادانی و آبیاری مورد توجه قرار گیرد، آبادانیاش پایدار ماند و کشتش پربرکت شود و اگر از آن غفلت شود، فاسد و خشک میشود.
زمین، آنگاه که جام عدل نوشد و از زلال احسان سیراب گردد، سبز و خرم شود؛ ریشههایش در ژرفای هستی تنیده، شاخههایش به سوی آسمان بالنده. اما اگر از آن رخ برتابند و از مهر و داد محرومش سازند، رنجور گردد و افسرده.
اعتدال در تعامل با زمین
مقوله دوم قاعده اعتدال در سلوک است که در تبیین این قائده میتوان گفت: خداوند، امت اسلام را «أُمَّةً وَسَطًا» خوانده است؛ امتی که در صراط اعتدال گام مینهد و در مسیر میانه گزینی ره میپوید، نه به افراط میلغزد و نه در تفریط میافتد. این امت، نه رهرو بیمهار شتاب است، نه اسیر سکون رکود؛ بلکه چراغی است فرا راه جهانیان، معیاری است برای سنجش حقیقت، و گواهی است بر سبکی بیزوال: «لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا».
این قاعده، نهتنها در رفتار و کردار فردی که در تمامی ابعاد زیست انسانی جاری است. میانه گزینی، تنها در داوری میان مردمان نیست، بلکه در شیوه زیستن، در تعامل با زمین، در سلوک با هستی، و در نسبت آدمی با کائنات نیز تجلی دارد.
در تطبیق قاعده اعتدال بر محیط زیست باید گفت: توازن، نهتنها در رفتار اجتماعی که در سلوک آدمی با طبیعت نیز باید متجلی شود. چنانکه اسراف در مصرف منابع، جفایی است آشکار، و غفلت از حفظ محیط زیست، ستمی است بیقرار. آری، هر بیاعتدالی در زمین، پژواکی از بیعدالتی در جان آدمی است؛ چراکه زمین، آیینه افعال بشر است و هر ظلمی که بر آن رود، روزی بازتاب خویش را خواهد یافت.
اعتدال زیست محیطی، آن است که انسان در بهرهگیری از زمین، راه میانه بپوید؛ نه چنان بتازد که خاک، از فریاد عطش بنالد و نه چنان فروگذارد که دشت، در حسرت آب، پژمرده شود. آسمان را چنان آلوده نسازد که زلال باران، بدل به سیلابی مسموم گردد، و زمین را چنان نفرساید که از آن، جز ریگی بیجان بر جای نماند.
اعتدال در طبیعت، جزئی از اعتدال در شریعت است
درختان را نه بیمحابا برچیند که زمین، از سایه و سبزه تهی شود، و نه بیتوجه رها کند که جنگلها به کامِ تباهی فرو روند. اعتدال در طبیعت، جزئی از اعتدال در شریعت است، و هر که زمین را پاس ندارد، خویشتن را در زمره ستمگران شمرده است. پس ای انسان، پیش از آنکه عطش بیمهار، تو را به قحطی رساند، و غفلت بیپایان، تو را به ویرانی کشاند، درنگ کن که عدالت، موازنه هستی است، و میانهروی، صراط مستقیم بقای زمین و زمان.
عدم اعتدال در قبال زمین، خیانتی است بیامان، و ستم بر آب و خاک، آتشی است جانسوز که دود آن، گلوی طبیعت را میفشارد. عدالت آن است که آدمی در بهرهگیری از زمین، راه اعتدال پوید؛ نه آنچنان که کام عطشزده خویش از جان چشمهها بستاند و ریشههای حیات را به خشکسالی سپارد، و نه چنان که دست نیاز از خاک برگیرد و زمین را در حسرت باران، پژمرده و فسرده واگذارد. آب، این ودیعه بیبدیل، چون به افراط ستانده شود، سطح سفرههایش فرومینشیند، و جان زمین را از زلال بقا تهی میسازد.
و چون زیادهروی شود، خاک از درون فرو میشکند، بنیادها لرزان میشود و دشتها، زخمی فرونشستِ زمین، خسته و پریشان میشوند. آنگاه که دست افراط، بیمحابا به چپاول مایهها پنهان خاک پردازد، بیابانزایی، همچون شبحی هولناک، سایه بر مزارع میگستراند، و حاصل دسترنج زمین را به باد فنا میسپارد. و چون پای غفلت در میان آید، زلال چشمهساران، آلوده به تیرگی میشود و نوش جان مردمان، زهری از تباهی میشود. پس، نگاهبان زمین باشیم، تا خاک نَخُشکَد، آب نیالاید، و حیات در آغوش عدالت، بر مدار اعتدال بخرامد.
تبیین قاعده بغی
قاعده بغی قاعده دیگری است که در تبیین آن باید گفت: بَغْی، سرکشی و ستم است، تعدّی بر نظام و نقض نظم حیاتبخش. خروج بر امام مشروع نیز در همین میزان سنجیده شود و در همین تراز شناخته؛ که آن، شکستن بنیاد عدل است و برهم زدن عهد نظم در نظام.
ممنوعیت شکار تفریحی
در تطبیق قاعده بغی با مباحث محیط زیستی سخن ژرف قرآن در این زمینه این است که فرمود: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ». امام صادق (ع) در تفسیر این آیه میفرمایند: «الباغي: باغي الصيد، والعادي: السارق، ليس لهما أن يأكلا الميتة إذا اضطرّا، هي حرام عليهما، ليس هي عليهما كما هي على المسلمين، وليس لهما أن يقصرا في الصلاة».
باغی، کسی است که برای تفریح به شکار میرود، و عادی دزد است. این دو اگر مضطر شوند، حق ندارند از مردار بخورند. مردار بر آنان حرام است، و حکم آن برای آنان مانند سایر مسلمانان نیست و حق ندارند نماز را قصر کنند.
بر پایه این منطق، بَغی، شکار بینیازانه است و عُدوان، دستیازی به مال غیر؛ و هیچیک، هرچند به اضطرار گرفتار آیند، روا ندارند که از مردار تناول کنند که بر ایشان حرام است.
توازن، قوام عالم است و اعتدال، شرط بقا. بَغی، خروج از این نظم است، و عُدوان، دستیازی به آنچه حق نیست. در این میان، صید بینیازانه و سرقت، دو جلوه از یک حقیقتاند؛ هر دو، تعدّی بر نظمیاند که هستی را بر پا میدارد، و هر دو، مستوجب محرومیت از رخصتهای الهی.
زیستگاهها را پیوندی ناگسستنی با حیات است. درخت، سایهدار است و جانور، پاسدار تعادل؛ رود، جوینده دریاست و ابر، بخشنده باران. دستدرازی بر هر یک، گسستن زنجیرهای است که زندگی را سامان داده است. در این میان، صیدی که نه از حاجت، که از سر هوس انجام شود، جز بَغی نیست، که در همشکستن نظام زیست است.
همانگونه که سرقت، دستیازی به آن چیزی است که در تملک غیر است، صید بینیازانه، تعدّی به آن نظمی است که برای بقا نهاده شده است. پیوند انسان و محیط تأثیر بر محیط، تأثیر بر حیات آدمی است. تخریب زیستگاهها، از میان بردن تعادل طبیعی، و شکار بینیازانه، نهتنها چرخههای زیستی را مختل میکند، بلکه معیشت انسان را نیز دچار تزلزل میسازد.
زمین، که به عدل استوار است، تعدّی را تاب نمیآورد؛ چنانکه دست تجاوز، سرانجام، گریبان متجاوز را میگیرد. عدالت، شرط بقا در قاعده هستی، توازن، قانون است و عدل، میزان. هر دستیازی بر طبیعت، بازتابی خواهد داشت و هر اخلالی در نظام، سرانجامی. بَغی، چه در زیست انسانی باشد و چه در زیست طبیعی، جز محرومیت نمیآورد. ازاینرو، صید بینیازانه، همسنگ سرقت دانسته شده است، که هر دو، در بنیان، گونهای از ستماند؛ یکی بر انسان، و دیگری بر زیستگاه او. پس نظام هستی، بیپاسداری از تعادل، بر جای نمیماند؛ و هر که در آن خللی وارد کند، در حقیقت، بر بقای خویش خنجر رانده است.
آنکه بر محیط یورش برد، بر نظم الهی دست تطاول گشوده است. بدینسان، کشتن صید بینیازانه، اخلال در توازن عالم است؟ پس اگر بَغی پدید آید و صیادی بیحاجت دست در خون زند، یا عادّی دست تطاول بر حق غیر گشاید، میزان فرو افتد و معادله برهم خورد و زیستن دشوار شود.
انتهای پیام