مسئله به تصویر کشیدن بخشهای مختلف ایران و نشان دادن جغرافیا و فرهنگ ایرانیان روی پرده نقرهای، یکی از کمبودهای بزرگ سینمای ایران در دهههای اخیر بوده است. اتفاقی که در طول سالهای گذشته از طرف بعضی منتقدان به آن اشاره شد و بعد از افزایش فشارهای اینچنینی به فیلمسازان، از حجم آثار آپارتمانی سینمای ایران کاسته شد و حالا چندسالی است که شاهد لوکیشنهای جذاب و متنوعی در فیلمها هستیم.
یکی از اتفاقات خوب جشنواره امسال حضور فیلمهایی بود که در تهران متمرکز نشده بود و کارگردانها و تهیهکنندگان مکانی خارج از تهران را به عنوان بستر قصهگویی انتخاب کرده بودند انگار کارگردانها در یک تصمیم از قبل هماهنگ شده با دوربینهایشان کوچ کرده بودند به خارج از تهران و مناطق مختلف ایران .
ناتوردشت، ماریا، چشم بادومی، خاتی، لولی، داد، سونسوز، آنتیک، بازی خونی، شمال از جنوب غربی، تاکسیدرمی، فریاد و بازی را بکش آثاری بودند که در فضایی خارج از تهران ساخته شده بودند.لوکیشن این فیلمها یا در شهرهای دیگری غیر از تهران انتخاب شده بود و از ویژگی های جغرافیایی متفاوتی نسبت به تهران استفاده کرده بود و یا کلا دوربین را برده بود به مناطق خوش آب و هوای طبیعت روستاها و قصه در دل طبیعت اتفاق میافتاد. در فیلمهایی مثل فیلمهایی مثل خاتی، ناتوردشت، فریاد، تاکسیدرمی و سونسوز، کارگردان به فراخور فیلم و قصه از لوکیشنهای جذاب و چشمنواز طبیعت برای پیشبرد داستانش استفاده کرده بود.
حتی در بعضی از این فیلمها کارگردانها با هدف ادای دین به محیط زیست و طبیعتی که امروزه بیش از هر زمان دیگری به مهربانی و مراقبت ما نیاز دارد، نکاتی از محیطزیست را در فیلم گنجانده بودند و داستان به خدمت محور و موضوع محیط زیست درآمده بود. این توجه آنقدر زیاد بود که کمیته داوران بخش محیطزیست جشنواره به آن اشاره کرده بود و گفته بود سه فیلم خاتی، ناتورِدشت و تاکسیدرمی به عنوان آثاری هستند که دارای بنمایههای مرتبط با محیطزیست در ایدهپردازی، محتوا و داستان بودهاند.
به طور کلی عدم علاقه سازندگان آثار سینمایی به خروج از تهران و استفاده از لوکیشنهای طبیعی و بعضا سخت، دلایل متعددی دارد، دلایلی که باعث میشود ایدههای دمدستیتر و راحتتر جایگزین طرحهای سخت و سنگین شود و دوربینها به جای اینکه به شهرهای مختلف ایران برده شود، در کنج اتاقها و راهروهای آپارتمانها قرار گیرد. دلایلی مثل هزینهبر بودن و سخت بودن ساخت این قبیل آثار از نظر تکنیکی، سختتر شدن هماهنگی کارهای تولید و یکدست کردن گروه تولید و... مواردی است که باعث عدم خروج فیلمسازان از فضاهای شهری میشود.
البته در سالهای اخیر این شرایط تغییر کرده و فیلمسازان مدتی است که به این مسئله توجه میکنند و هر سال در جشنوارهها آثاری مرتبط با بیرون از فضای شهری داریم.
هر چه میل کارگردانها به ساخت فیلمهای اجتماعی بیشتر باشد و از ساخت سوژههای خانوادگی فاصله بگیرند تمایل آنها به تصویر لوکیشنهای متنوع و بزرگ هم بیشتر میشود.
فیلم «اورکا» ساخته سحر مصیبی یا فیلم «شعلهور» حمید نعمتالله که در سیستان و بلوچستان ساخته شد، به نوعی جزو اولین آثاری بود که موج خروج از تهران را به راه انداخت و باعث شد در سالهای اخیر فیلمهای زیادی ساخته شود که در شهرهای مختلف جنوب یا شرق ایران تولید شدند. فیلم «قصر شیرین» رضا میرکریمی یا «خروج» ابراهیم حاتمیکیا فیلمهای جادهای خوبی بودند که در کنار تعدادی از آثار دیگر در سالهای اخیر قرار گرفتند و از دریچه آنها مخاطب، ایران را در سینما میدید.
در جشنواره سال گذشته هم آثاری بودند که در خارج از تهران ساخته شده بودند. فیلمهای «آبی روشن» که داستانش در تبریز اتفاق میافتد و «میرو» در سیستان از گروه فیلمهایی بودند که کارگردانهایشان تصمیم گرفتند از تهران کوچ کنند و دوربین را در جایی غیر از پایتخت قرار دهند این کوچ دستهجمعی را باید مغتنم دانست چون باعث اتفاقات زیادی در عرصه ساختار و محتوای سینما خواهد شد . اگرچه هزینه سرسامآور تولید گران فیلمها که داد بسیاری از فیلمسازان مستقل را درآورده شاید دوباره کارگردانها را به سمت ساخت فیلمها و سوژههای خانوادگی، آپارتمانی و تهرانی کم هزینه و کم دردسر سوق دهد اما فعلا فیلمسازان توانستهاند سرکی بشکند به طبیعت و جغرافیای متفاوت ایران تا مخاطب هم ایران بزرگ را با فرهنگهای متنوع و دیدنی و طبیعت مدهوشکنندهاش روی پرده نقرهای سینما ببیند و لذت ببرد.