شناسهٔ خبر: 71324498 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

در گفت‌وگو با ایبنا عنوان شد؛

«صدایم را می‌شنوی؟»؛ کتابی مناسب برای کسانی که از اندیشیدن هراسی ندارند

گلستان- نویسنده رمان روانشناختی «صدایم را می‌شنوی؟»، معتقد است: با انتشار کتاب می‌خواستم مسائل مهمی که در زندگی روزمره به آنها توجهی نمی‌شود را در قالب کلمات به مخاطب انتقال بدهم و خودم و بقیه را به فکر کردن وادار کنم. در واقع فکر می‌کنم این کتاب برای کسانی که از اندیشیدن هراسی ندارند، مناسب است.

صاحب‌خبر -

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سید حسن حسینی‌نژاد: آشنایی و آگاهی و تلاش برای درک بهتر روانشناسی و مسائل روانشناختی برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ و قابل توجه است و بینشی ارزشمند را درباره چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن‌ها می‌بخشد و کمک شایانی به خلق اثری قابل توجه می‌کند.

علاوه بر این، بسیاری از تئوری‌ها و آزمایش‌های روانشناختی، راه خود را به چشم‌انداز فرهنگی جوامع باز می‌کنند و به انتظارات مخاطبین از داستان‌ها و معنای واقع‌گرایی در آثار داستانی شکل می‌دهند.

به همین خاطر، داشتن دانش و درکی کلی درباره شناخته شده‌ترین موارد تحقیقی و تئوری‌های روانشاختی برای نویسندگان ضروری به نظر می‌رسد. تئوری‌هایی که اغلب مخاطبین به گونه‌ای با آن‌ها آشنا هستند و به خلق فضاهای هنری برای به وجود آمدن آثار و داستان‌های جدید کمک می‌کنند.

با توجه به این اندیشه و رویکرد، به تازگی و به همت انتشارات نسل روشن، رُمان «صدایم را می‌شنوی؟» به قلم پریناز حسن‌پور، نوقلم گرگانی و گلستانی در ۱۴۰ صفحه و شمارگان یکصد جلد روانه بازار نشر شده و نظرها را به خود جلب کرده است.

به بهانه قلمی کردن این رُمان روانشناختی با پریناز حسن‌پور که متولد ۱۳۷۷ و دانش آموخته رادیولوژی و مأنوس با کتاب و کتاب‌خوانی است به گفت‌وگو نشستیم و او درباره نخستین کتابش و بازخوردها و دیگر آثار در دست انتشارش و جهان نوشتن مطالبی خواندنی را مطرح کرد که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

- در کنار هنر داستان‌نویسی، خلق رمان روانشاختی آگاهی و آشنایی ویژه‌ای را می‌طلبد، چه شد این فضا را انتخاب کردی؟

من از ۱۵ سالگی شروع به مطالعه کتاب‌هایی کردم که موضوعات روانشناختی داشتند. همچنین به بررسی مسائل بنیادین فلسفی و چرایی و چگونگی زندگی می‌پرداختند، مشغول و سرگرم شدم.

همچنین علاقه‌ام در مطالعه کتاب به سمت ارتباط مسائل فیزیک کوانتوم و فرکانس فکر انسان و نحوه کارکرد انرژی‌های بدن و سبک‌های مختلف مدیتیشن و … رفت و همچنان ادامه دارد.

در مجموع این تجربه‌ها در کنار هم به من انگیزه و آشنایی داد که در این حوزه قلم زده و دست به تجربه بزنم.

- درباره رمان «صدایم را می‌شنوی؟» بگویید.

«صدایم را می‌شنوی؟»، یک رمان با موضوع روانشناختی بوده و درباره مادری است که با فرزند خیالی‌اش (فرزندی که هنوز هیچ وجود خارجی ندارد) حرف می‌زند.

در فصل‌هایی از کتاب شاهد حرف‌های مادر با فرزند هستیم و او درباره انسان و احساساتش، عشق، خدا، فلسفه پوچی و نیستی و … سخن می‌گوید.

در واقع مادر فرزندش را یک موجود فرازمینی تصور می‌کند که قرار است به روی کره زمین بیاید و حالا مادر تصمیم گرفته درباره ویژگی‌های انسان‌ها و سیاره زمین اطلاعات و تجربیاتش را با فرزندش به اشتراک بگذارد.

او در جایی به فرزندش می‌گوید: وقتی به کره زمین برسی با موضوعات عجیب و جالبی روبه‌رو می‌شوی؛ مثلاً اینکه همه ویژگی‌ها به صورت متضاد درون انسان وجود دارند و انسان‌ها باید خودشان یکی از این ویژگی‌ها را بیدار کنند و اگر زمانی اشتباه انتخاب کردن برچسب «آدم بدی بودن» را به آنها نزنیم. یا مثلاً انسان‌ها سعی دارند به تو بگویند که هیچ‌وقت دروغ نمی‌گویند در صورتی‌که آنها حتی درباره واژه دروغ هم به تو دروغ می‌گویند.

همچنین با فرزند درباره رها و آزاد زیستن حرف می‌زند و می‌گوید من دلم میخواد حتی اسمت را هم خودت انتخاب کنی و از طرف من هیچ تحمیلی به تو وارد نشود.

در باقی فصل‌ها هم سعی کردم زندگی مادر و فرزند را توصیف کنم و چالش‌ها و مسائلی که سر راهشان قرار می‌گیرد را محور قرار بدهم.

- انگیزه‌ات از نوشتن رمان «صدایم را می‌شنوی؟» چه بود؟

راستش زمانی که شروع به نوشتن این کتاب کردم تصمیمی به نوشتن یک کتاب نداشتم! در واقع تمام ذهنیات و تصوراتم را روی کاغذ آوردم و بعدش تصمیم به خلق شخصیت‌هایی گرفتم و این ذهنیات را در فکرشان پرورش دادم و داستانشان را شکل دادم.

جا دارد اشاره کنم که نوشتن کتاب «صدایم را می شنوی؟» حدوداً یک سال طول کشید و آن را ۴ سال پیش و در سن ۲۲ سالگی به پایان رساندم.

- بازخوردها در میان خانواده تا دوستان چطور بود؟

در بین دوستان و خانواده بازخوردها درباره کتاب برای خودم امیدوار کننده بود و از ارتباط و درکی که با خواندن کتاب داشتن لذت می‌بردم. همچنین از بازخوردهای مثبت یا حتی نقد و تحلیل‌هایی که بقیه مخاطبان ارائه دادن نهایت استفاده را بردم.

حقیقتش هدفی که بعد از انتشار این کتاب داشتم این بود که بتوانم مسائل مهمی که در زندگی روزمره به آنها توجهی نمی‌شود را در قالب کلمات به مخاطب انتقال بدهم و از همه مهمتر خودم و بقیه را به فکر کردن وادار کنم. در واقع فکر می‌کنم این کتاب برای همه کسانی که از اندیشیدن هراسی ندارند، مناسب است.

لازم است اشاره کنم که نوشتن کتاب دیگری را هم سه سال پیش تمام کردم که این کتاب شامل نثرهای ادبی است که به احتمال زیاد به همین نزدیکی‌ها تصمیم به چاپش بگیرم.

- روند چاپ کتابت چطور پیش رفت؟

از زمان نوشتن تا به چاپ و رساندن کتاب توسط ناشر و رساندنش به مخاطبان را خوب بود و همه فکرهایی که درباره چالش‌های مراحل نوشتن، انتخاب انتشارات یا چطور پیش رفتن کارهای چاپ که در سر آدم می‌چرخد جذاب بود که در این میان شروع کردن و قدم گذاشتن مهمترین مرحله بود که خوب پیش رفت.

همچنین اعتماد و اطمینان آدم به خودش و اینکه بداند که می‌تواند از دل یه ایده هزار تا فکر جذاب خلق کند، نقطه شروع خوبی می‌تواند باشد.

- به نکته خوبی اشاره کردی؛ حالا به عنوان یک تجربه اولی به مستعدهای مردد برای قلم زدن دوست داری چه بگویی؟

به کسایی که فکر می‌کنند استعداد نوشتن را دارند و برای این کار مردد هستند توصیه می‌کنم تخیل را جدی بگیرند و بدانند خلق کردن داستان یا شخصیت و نوشتن آن داستان یا هر موضوع دیگری فقط به حس درونی و قلبی و گوش کردن به رویاها و تصورات و تخیلات آنها و به تحریر در آوردن آنها بستگی دارد و بعد از اون باید بگویم قطعاً «خوب کتاب خواندن» باعث «خوب کتاب نوشتن» می‌شود.

پس لطفاً به عنوان عضو کوچکی از خانواده نویسنده‌ها این را از من بپذیرند که ذوق برای خواندنِ بیشتر و بیشتر کتاب‌های خوب را در خودشان افزایش بدهند.

-سخن پایانی؟

ضمن دعوت از کلیه علاقه‌مندان آثار روانشناختی به مطالعه کتابم؛ باید عرض کنم در کتاب «صدایم را می شنوی؟» در ابتدای هر فصل کیو آر کُدی درج شده که مخاطب می‌تواند با اسکن آن موسیقی مربوط به هر فصل را گوش کند.

این موسیقی‌ها قطعاتی هستند که در موقع نوشتن کتاب باعث فضاسازیِ الهام بخش به من شدند و حال و هوای هر موسیقی متناسب با فصل مربوط با خودش بوده و این قطعات آثار پیانیست و آهنگساز برجسته بریتانیایی به نام «مکس ریشتر» است.

امیدوارم که از خواندن کتاب لذت ببرید و با گوش دادن موسیقی هر فصل، به دنیایی بروید که من با گوش دادن و نوشتن، به اون دنیا پا گذاشتم.