شناسهٔ خبر: 71305022 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

مردم‌سالاری دینی؛ راه‌حل اقتصاد و مقابله با بحران‌های غرب

در دنیای امروز، نقش مردم در اقتصاد کشور به‌ویژه در نظام مردم‌سالاری دینی، همچنان حیاتی است. رهبر انقلاب بارها تأکید کرده‌اند که بدون مشارکت مردمی، هیچ دولتی نمی‌تواند موتور اقتصاد را به حرکت درآورد...

صاحب‌خبر -

در یادداشت های گذشته به کارکرد حضور مردم در نظام مردم سالاری دینی اشاره کردیم و مصادیق بارزی گرهگشایی مردم در تاریخ انقلاب، دفاع مقدس، ۹ دی و... را بر شمردیم.

گفته شد که «عاملیت مردم» در عرصه‌های گوناگون متفاوت است. شاید یکی از دلایل مشکلات اقتصادی در ایران اسلامی همین کم‌نقشیِ مردم در اقتصاد است. رهبر انقلاب در این باره می‌فرمایند: «قوی‌ترین دولتها هم قادر نیست بدون مشارکت مردم موتور اقتصاد جامعه را به راه بیندازد؛ هیچ دولتی بدون مشارکت مردم نمیتواند اقتصاد کشور را سامان بدهد. [...] بنابراین یکی از مسائل مهمّ ما باید این باشد که استعدادهای مردم، ابتکارهای مردم، ظرفیّتهای گوناگون مردم را وارد میدان اقتصاد کشور بکنیم.» (۱۷/۲/۱۳۹۹) و بارها خواسته‌اند که زمینۀ حضور مردم در این عرصه فراهم و تبیین شود. (نک: ۸/۶/۱۴۰۱ و ۱۵/۱/۱۴۰۳ و... ) این جملۀ رهبر معظم انقلاب به‌خوبی گویای گرهگشایی مردم در همۀ عرصه‌های کشور است که باید در عرصۀ اقتصاد به آن توجه شود: «یکی از اشکالات مهمّی که ما داریم، این است که روی راه‌های مشارکت مردم فکر نکرده‌ایم. من همین جا به مسئولین محترم، به صاحب‌نظران اقتصادی، به کسانی که علاقه‌مند به سرنوشت کشورند توصیه میکنم بنشینند راه‌های مشارکت عموم مردم در مسائل اقتصادی را پیدا کنند. هر جا مردم وارد شده‌اند ما پیشرفت کرده‌ایم. در دفاع مقدّس مردم وارد شدند، ما پیروز شدیم؛ در مسائل سیاسی کشور مردم هر جا وارد شدند ما پیروز شدیم؛ در مسائل اقتصادی هم همین جور است؛ [اگر] مردم وارد بشوند، آحاد مردم وارد بشوند، ما پیروز خواهیم شد، موفّق خواهیم شد.»

اما در مورد نقش لیبرال دموکراسی و خروجی کارکردی آن در جوامع غرب باید عمدتاً ظاهراً پر زرق و برقی که رسانه‌ها نشان می‌دهند را کنار گذاشت و معضلات اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی و... را دید. شاید خواننده محترم با مقایسۀ اقتصاد ایران و جوامع غربی این مطلب را دست‌کم در عرصۀ اقتصاد نپذیرد، اما واقعیت این است که در غرب و نظام سلطه اقتصاد مردمی با اقتصاد سرمایه داری لیبرال تفاوت ماهوی ندارد و اختلاف طبقاتی بی‌داد می‌کند. مشخص است تا وقتی که معیار و شاخص ما برای تعیین سطح و مقایسۀ کشورها، GDP و شاخص‌هایی از این دست (مثل درآمد سرانه) که در آنها اساساً توزیع عادلانه ثروت نادیده گرفته شده است باشد، غرب بهشت اقتصادی خواهد بود! غرض این نیست که بگوییم اقتصاد ایران که سالها زیر تحریم است ایراد و اشکالی ندارد، که قطعاً پر از نقص و ایراد است و این در بیانات رهبر انقلاب به وفور مورد تصریح بوده است، اما این ثروت‌اندوری تکاثری غرب داستانی دارد که بخشی از آن آغشته به خون چپاول فکر و مال و منابع دیگر کشورهاست. برای این که بحث در مسیر خودش دنبال شود، ادامۀ این روایت که زیر پوست لیبرال دموکراسی چه می‌گذرد را به مستند «تایتانیک» ساختۀ مهدی نقویان حواله می‌دهیم و بحث خود را پی می‌گیریم. خلاصه سخن این بود که لیبرال دموکراسی در خروجی و کارکرد خود بحران آفرین است. رهبر انقلاب نیز به این امر اشاره کرده‌اند ایشان می‌فرمایند: «لیبرال دموکراسی - بنده قبلها هم مکرّر این را گفته‌ام - خود ملّتهای غربی را که پایه و اساس حکومتشان و نظام اجتماعی‌شان بر لیبرال دموکراسی است، بدبخت کرده. لیبرال دموکراسی‌ای که امروز در غرب رایج است، خود آنها را بیچاره کرده؛ شکافهای اجتماعی، نبود عدالت اجتماعی، نابود شدن خانواده، فساد اخلاقیِ فراگیر و همه‌گیر، فردگرایی‌های افراطی و شدید؛ خود آنها بیچاره شده‌اند.» (۱۲/۸/۱۳۹۷) و همچنین: «امروز بحران اخلاقی گریبان‌گیر لیبرال دموکراسی غرب است. امروز بحران جنسی، بحران اقتصادی، بحران اخلاقی، بحران خانوادگی، گرفتاریهای همان کشورهائی است که از لحاظ علمی چشم تاریخ را خیره کردند از پیشرفتهای خودشان. بشر سعادتمندی‌اش به این نیست که دانش او پیشرفت کند - دانش ابزار سعادت است - سعادت بشر به آسایش فکر است، به آسایش روح است، به زندگی بی‌دغدغه است، به زندگی همراه با امنیت اخلاقی و معنوی و مادی است، به احساس عدالت در جامعه است. این را غرب ندارد؛ نه اینکه ندارد، روز به روز هم از او دارد دورتر می‌شود.»

تفاوت در مبنا: یکی از مبانی مهم در نظریۀ ولایت فقیه توحید در ولایت است. شیعه به تصریح قرآن کریم ولایت را منحصر در مسیری می‌داند که از ولایت الهی منشأ گرفته باشد. (صورت و سیرت انقلاب اسلامی، ص ۲۶-۳۰) در این اندیشه خداوند با ولایت تکوینی خون انسان را مختار آفریده است و انسان در تعیین سرنوشت سیاسی خود نقش دارد، اما اگر خلاف ارادۀ تشریعی خداوند، حکومت را به دست اهلش نسپارد گناه کرده است. رهبر انقلاب در دیدار با کارگزاران گناه را سه دسته می‌کنند که یکی از آن‌ها گناهان جمعی ملت‌ها است «این همان گناهی است که نعمت‌های بزرگ را زایل می‌کند؛ این همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعت‌ها و ملتهای گنهکار مسلط می‌کند.» (۸/۸/۱۳۸۴) بعد ایشان برای این نوع گناه سکوت مردم در اعدام شیخ فضل‌الله نوری را مثال می‌زنند. خلاصه این‌که در این تفکر اکثریت می‌توانند اشتباه کنند و گناهکار باشند، چون به توحید در ولایت معتقدند، اما لیبرال دموکراسی بر اصالت انسان و تمایلات نفسانی او استوار شده است و ریشه در خاک مذلت اومانیسم دارد و به‌جرئت می‌توان گفت که این تفاوت یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های لیبرال دموکراسی جوامع غرب با مردم سالاری دینی است. دیدن مردم و ندیدن خداوند خلأ جبران ناپذیر غرب است.

ولایت: یکی از وجوه تمایز مردم سالاری دینی در نظام اسلامی و دموکراسی، همین مفهوم عمیق «ولایت» است که در ادبیات اسلامی بسامد بسیار بالایی دارد. رهبر انقلاب در ابتدای بخش چهارم از کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» می‌فرمایند: «ولایت را از قرآن و از آیات کریمۀ قرآن می‌کشیم بیرون، استنباط و استخراج می‌کنیم و می‌بینید که چه اصل مدرنِ مترقیِ جالبی است اصل ولایت، و یک ملت، یک جمعیت، پیروان یک فکر و یک عقیده، اگر دارای ولایت نباشند، چطور بی‌خودی ول معطل‌اند!» (ص۵۱۵ و ۵۱۶) ایشان ولایت را دنبالۀ نبوت می‌دانند و مسیر پیغمبر برای به تکامل رساندن انسان‌ها را «کارخانۀ انسان سازی» معرفی می‌کند که همان «جامعۀ اسلامی» است. بعد ولایت را این گونه معنا می‌کنند: «پس ولایت یعنی چه در اصطلاح اولی قرآنی؟ در اصطلاح اولی قرآنی ولایت یعنی به هم پیوستگی و هم جبهگی و اتصال شدید یک عده انسانی که دارای یک فکر واحد و جویای یک هدف واحدند، در یک راه قدم برمی‌دارند» (ص ۵۲۲) ایشان در ادامه به تشریح این اصل مترقی می‌پردازند و پیوندها مهم این اصل را بیان می‌کنند که تفصیل آن، مطالعۀ «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن» را می‌طلبد. رهبر انقلاب اینکه از حکومت در آیات قرآن با «ولایت» یاد شده است را دارای معنا میداند. ایشان می‌فرماید: «در آیه‌ی شریفه‌ی «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ‌»، پدیده‌ی حکومت را با نام «ولایت» بیان کرده است. [...] اسلام، حکومت را با تعبیر «ولایت» بیان می‌کند و شخصی را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والی، ولیّ‌، مولا یعنی اشتقاقات کلمه‌ی ولایت معرفی می‌کند. معنای آن چیست‌؟ معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرتِ حکومت بر آن‌ها در اختیار اوست، ارتباط و اتّصال و پیوستگیِ جدایی‌ناپذیری از هم دارند. این، معنای این قضیه است. این، فلسفه‌ی سیاسی اسلام را در مسأله‌ی حکومت برای ما معنا می‌کند. هر حکومتی که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیش‌بینی کرده است، نیست. اگر فرض کنیم در رأس قدرت، کسانی باشند که با مردم ارتباطی نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانی باشند که رابطه‌ی آن‌ها با مردم، رابطه‌ی ترس و رعب و خوف باشد نه رابطه‌ی محبّت و التیام و پیوستگی این ولایت نیست» (۶/۲/۱۳۷۶) این مفهوم محوری که در دموکراسی غربی رایحه‌ای از آن به مشام نمی‌رسد نیز از مختصات و وجوه تمایز نظام اسلامی است.

امروز اومانیسم و لیبرالیسم و دموکراسیِ آنها به اختناق و خفقانی رسیده است که حتّی نمیخواهند به یک رسانه‌ی خارجی اجازه دهند که اخبار افغانستان را پخش کند! این، جریان آزاد خبر از نظر غرب است. این نسخه، رسواشده و غلط از آب درآمده است؛ درعین‌حال فلان مسئول ما که به برکت انقلاب اسلامی عزّت و احترامی پیدا کرده و به‌خاطر اظهار طرف‌داری از اسلام و امام و انقلاب، ممکن است چهار نفر به او احترامی بگذارند، ناگهان طرف‌دار لیبرال دموکراسی غربی بشود که نقطه‌ی مقابل مردم‌سالاری اسلامی است! اصلاً مردم‌سالاری اسلامی و آزادی در اسلام، آن نیست؛ یک حقیقت دیگر است. گاهی چنین مواردی بندرت پیدا میشود.

در نظام جمهوری اسلامی همچنانی که اقتصاد مردم اهمیت دارد، امنیت مردم هم اهمیت دارد؛ همچنانی که امنیت جسم آنان دارای اهمیت است، امنیت اخلاق آنان هم دارای اهمیت است؛ همچنانی که حفظ تشکیلات کشوری مهم است، حفظ نظام خانواده هم مهم است. جمهوری اسلامی در مقابل همه‌ی این نیازهای مردم، خود را موظف میداند و مردم به معنای حقیقیِ کلمه، صاحب رأی و صاحب اختیارند؛ برخلاف دموکراسی رایج در غرب؛ لیبرال دموکراسی شکست‌خورده‌ی رسوا شده‌ی غربی. دموکراسی غربی در حقیقت انتخاب مردم نیست، انتخاب زرسالاران است؛ حتی انتخاب بدنه‌ی احزاب هم نیست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آنها هستند که حکومتها را می‌آورند و میبرند؛ آنها هستند که تصمیمهای بزرگ را میسازند. مردم در اکثر تصمیمهای بزرگ، برکنار از تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی‌اند؛ کسی هم به آنها اعتنا نمیکند. آنقدر هم آنها را گرفتار مشغله و کار میکنند که نمیتوانند و فرصت آن را پیدا نمیکنند که آنچه را که میخواهند، به زبان بیاورند.