شناسهٔ خبر: 71279250 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

خاطرات سرلشکر قدر، چهره ارشد ساواک و سفیر شاه در لبنان؛ قسمت نوزده؛

فردوست هر عیبی که داشت، به اعلیحضرت وفادار بود/شاه از گزارش‌های منفی دفتر فردوست راضی نبود/شاه خوشش نمی‌آمد کسی از ارتش بد بگوید

من احساس می‌کنم که اعلیحضرت از گزارش‌های منفی دفتر ویژه و فردوست زیاد راضی نبودند. البته باید این را عرض بکنم که اعلیحضرت خوششان نمی‌آمد که راجع به ارتش کسی چیز بدی بگوید. اگر بد هم در ارتش بود این را می‌بایستی به یک نحو دیگری به عرض اعلیحضرت برسانند

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخش‌هایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخش‌هایی از آن را منتشر خواهیم کرد:

(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخله‌ی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)

فردوست هر عیبی که داشت ولی نسبت به اعلیحضرت کاملاً وفادار بود، اما نه تا به آخر و دفتر ویژه انصافا باید گفت که تمام معایب را عریان به عرض اعلیحضرت می‌رساند؛ سوء استفاده‌ها، فساد، روابط دستگاه و اشخاص همه این‌ها را مرتباً به اعلیحضرت می‌گفت و ایشان را از جریانات مستحضر می‌کرد. به موازات این هم یک عده سرهنگ جوان را جمع کرد، سرهنگ هائی که مشخص بودند در ارتش یعنی افسر‌هایی که باهوش بودند و تحصیلکرده بودند و می‌توانستند آتیه داشته باشند، این‌ها را در دفتر ویژه جمع کرد و بعد دانه دانه مثل مهره‌هایی یکی را گذاشت در شهربانی اول معاون یا شغل مهم دیگری و یکی را در ژاندارمری و یکی را در سازمان امنیت و یکی را در گارد سلطنتی یکی را آجودان اعلیحضرت کرد تمام مهره‌ها را به تدریج ولو کرد.

 سؤال: مثل کیا

قدر: بله، آن وقت این‌ها را ولو کرد توی دستگاه‌ها با درجات سرهنگی از جمله صمدیانپور را فرستاد به شهربانی محققی را فرستاد به ژاندارمری، مرحوم پدره‌ای را فرستاد به گارد سلطنتی، فیروزمند را رئیس سرای نظامی کرد، برادر خودش هم در آنجا بود در دفتر آجودانی بود. نشاط را فرستاد به گارد سلطنتی، تنها کسی که عامل او نبود و در دستگاه مهم بود خسروداد بود و رحیمی این‌ها افسران خود ساخته بودند و آمدند.

سوال: قره باغی چطور

قدر: قره باغی دوست او بود و با هم همدوره بودند، بسیار هم با هم دوست بودند قره باغی یک مرد بسیار ضعیفی است. عرض می‌کنم ضعیف است برای اینکه یک روز من در دفتر فردوست بودم. تلفن گفتند قره باغی است چون وقتی که ما پهلوی فردوست می‌رفتیم دستور می‌داد کسی صحبت نکند تلفن نگیرند، منشی‌اش آمد گفت تیمسار قره باغی با شما کار فوری دارند وصل کرد، آنجا من فهمیدم که آن کسی که آن طرف خدا است قره باغی است خیلی با توپ و تشر با او صحبت می‌کرد مثل اینکه آدم با گماشته‌اش صحبت می‌کند؛ گفت که نه تو نمی‌فهمی اینکه من می‌گویم این برای تو خوبست، رفتم و این خانه را برایت دیدم برو و همین را بخر، او هرچه می‌گفت فردوست ‌تو دخالت در این مطلب نکن؛ تو نمی‌فهمی، من به تو می‌گویم بگو خیلی خوب. یعنی تا آن حدی که خانه شخصی که او می‌خواست بخرد.

 فردوست تعیین می‌کرد و او مجبور بود بخرد و خرید البته بالاخره نتوانست آن خانه را بخرد، قراردادش را امضاء کرد ولی یکی از دوستان ما رفت آنجا یا حالا خود قره باغی در آن دست داشت و نمی‌خواست بخرد و می‌خواست اینطوری بشود بالاخره آن خانه را نخریدند منظورم اینست که قره باغی تا این حد بود. البته جزء دار و دسته فردوست بود شفقت بود که با هم خیلی نزدیک بودند، ولی شفقت و قره باغی جزء همکاران بودند جزء آن گروهی که این چشم آن‌ها بود نبودند، پر گردیم به مسأله مقدم مقدم یکی از افسر‌هایی بود که وقتی که اعلیحضرت دستور تصفیه سازمان را دادند و آن امجدی را طرد کردند و فرستادند به لندن که افسر بسیار خوب و شریفی بود. بابا امجدی نه این مصطفی مقدم را آوردند و گذاشتند مدیرکل اداره امنیت، بنده آن موقع مدیرکل اطلاعات بودم که ما هم جزء تصفیه شده‌ها بودیم و قرار بود برویم از ایران؛

 اداره امنیت قویترین اداره ساواک بود چون اطلاعات خارجی یک اداره بود که اطلاعات سیاسی می‌داد ولی اداره امنیت اداره‌ای بود که در همه شئون کشور و تمام وزارتخانه‌ها و تمام تأسیسات همه جا بود و تمام ادارات دیگر بجز اطلاعات خارجی که کار علیحده داشت، بقیه پشتیبانی آن را می‌کردند از نظر دستگاه‌های دیگر. در نتیجه مقدم سیستمی را که امجدی آورده بود. با وجود اینکه مرحوم پاکروان تعدیل کرده بود مجدداً تجدید کرد. یعنی همان خشونت‌ها و همان رفتار تندی که با مردم می‌شد آن با تمام ترمز‌هایی که از طرف پاکروان می‌، شد. معهذا ایین دستگاه بود، ولی دوران پاکروان هم خیلی کوتاه بود خودش جزء روندگان بود. بعد از آنکه علوی کیا که مشمول تصفیه شد و رفت. قبل از ما رفت او هم بعلت ملاقاتی که در ژنو با بختیار کرده بود بعرض اعلیحضرت رسیده بود و بسرعت عوضش فردوست آمد شد قائم مقام ساواک یعنی در حقیقت قائم مقام پاکروان. از آن تاریخ در حقیقت رئیس ساواک فردوست بود چون پاکروان مردی بود با یک ایدئولوژی خاص و مرد بسیار پاک و منزه، زیاد خودش را آشنا به این مسائل نمی‌کرد همه توجهش به اطلاعات خارجی بود. با رفتن پاکروان برای فردوست مسلم بود که اعلیحضرت او را خواهند گذاشت به ریاست ساواک ولی بر خلاف تصور فردوست یک مرتبه اعلیحضرت تصمیم گرفتند که نصیری را از شهربانی بردارند و بگذارند در ساواک کردند. ..

سؤال: دلیلی بر این کار شما می‌بیند؟

قدر: من احساس می‌کنم که اعلیحضرت از گزارش‌های منفی دفتر ویژه و فردوست زیاد راضی نبودند. البته باید این را عرض بکنم که اعلیحضرت خوششان نمی‌آمد که راجع به ارتش کسی چیز بدی بگوید. اگر بد هم در ارتش بود این را می‌بایستی به یک نحو دیگری به عرض اعلیحضرت برسانند و اگر صراحتاً گفتند که فلان افسر بد است و یا دستگاه ضعیف است و فلان عیب را دارد خوشتان نمی‌آمد. می‌متأسفانه این حالت در اعلی حضرت بود، فردوست در خلال این مدت موفق شده بود که زیر پای کیا را جارو کند. زیر پای مبصر را جارو بکند.

لینک کوتاه کپی لینک