شناسهٔ خبر: 71279246 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

گفت‌و‌گوی یک فیلسوف با هیتلر؛ قسمت سیزده؛

هیتلر نمی‌خواست مشکلات گذشته را به یاد بیاورد و از هر بحرانی خلاص می‌شد

 فایده یک سازماندهی مبتنی بر خشم و خشونت افسار گسیخته باز هم در مقایسه با مشغلهٔ تئوریک جدی در نظر من کم فروغتر بود و این را به هیتلر گفتم. هیتلر بی تاب شد آیا شما نمی‌توانید فکر کنید به اینکه من باید به این مردم چیزی ارائه دهم تا به آن عمل کنند؟ شما می‌خواهید به همه کمک کنید. اشتیاق شما درخشان است. من باید چیزی در اختیار این‌ها بگذارم. خُب، قرار بر این است که این مردم به خاطر چیزی کوشش کنند. منظور اینکه بازسازی مستمر چندان چیز مهمی نیست که باعث شده باشد ملت تباه شود. بالاخره اینکه از همۀ این جدیت‌ها چیزی قابل استفاده بیرون خواهد زد.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب گفت‌و‌گو با هیتلر، اثر هرمن رائوشنینگ، فیلسوف و نویسنده آلمانی است که از سال ۱۹۳۳، گفت‌و‌گو‌های خود را با هیتلر به چاپ رسانده است. او که فرماندار یکی از شهر‌های آلمان بود، با نگاهی فلسفی به گفت‌و‌گو با هیتلر پرداخته است. این کتاب از نشر پرسش و با ترجمه منوچهر اسدی به چاپ رسیده است. هرمان آدولف راینهولد راشنینگ (۷ اوت ۱۸۸۷ - ۸ فوریه ۱۹۸۲) سیاستمدار و نویسنده آلمانی، طرفدار جنبش انقلاب محافظه‌کار بود که قبل از جدایی از جنبش نازی برای مدت کوتاهی به جنبش نازی پیوست. او از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴ رئیس مجلس سنا شهر آزاد دانزیگ بود. در سال ۱۹۳۴، عضویت حزب نازی را کنار گذاشت و در سال ۱۹۳۶ از آلمان مهاجرت کرد.

من گفتم که پس با این اوصاف زمان موعود سر رسیده، تا میان اقتصاد آزاد و لیبرال از یک طرف و یک اقتصاد بلشوویستی سنتزی پی جویی شود. هیتلر پرسید چنین چیزی وجود دارد؟ نگذارید نماد‌ها شما را به بیراهه بکشند. این روز‌ها به هر حال کمتر به این امور باور دارم، نسبت به آنچه چند سال قبل گمان می‌کردم بدانم.

 فایده یک سازماندهی مبتنی بر خشم و خشونت افسار گسیخته باز هم در مقایسه با مشغلهٔ تئوریک جدی در نظر من کم فروغتر بود و این را به هیتلر گفتم. هیتلر بی تاب شد آیا شما نمی‌توانید فکر کنید به اینکه من باید به این مردم چیزی ارائه دهم تا به آن عمل کنند؟ شما می‌خواهید به همه کمک کنید. اشتیاق شما درخشان است. من باید چیزی در اختیار این‌ها بگذارم. خُب، قرار بر این است که این مردم به خاطر چیزی کوشش کنند. منظور اینکه بازسازی مستمر چندان چیز مهمی نیست که باعث شده باشد ملت تباه شود. بالاخره اینکه از همۀ این جدیت‌ها چیزی قابل استفاده بیرون خواهد زد.

 آیا همه این حرف‌ها قبل از هر چیز به آن ختم می‌شد که پنهانکاری شود، تا اصلاً به آن پرداخته نشود که نظم اقتصاد نوین آلمان، در گونه‌ای آزمایشی یافت شود، بلکه فقط توده هم حزبی‌ها سرگرم شوند، تا از امور مهم غافل بمانند؟

 بی تردید چنین نبود؛ انگیزه‌های سیاست هیتلری و تصمیم‌های شخصی‌اش همواره از نوع بغرنجی بودند به یقین دلیل بسیار نیرومندی برای تحول در سازماندهی اقتصاد وجود داشت، تا حزب حتی المقدور به بیراهه رود. ولی اگر فقط این انگیزه مؤثر پنداشته می‌شد ناسزاوار بود؛ حافظه هیتلر البته این ویژگی را داشت تا فقط انگیزه‌هایی را حفظ کند که بعد‌ها برایش به عنوان تفسیری شخصی بروز کنند. به علاوه هیتلر هرگز به جزئیات مسائل، نپرداخته به جز دو استثناء سیاست خارجی و قدرت دفاعی آنچه حاکمیت یک موضوع نام می‌گیرد برای او کاملاً علی السویه بود. او بیتاب می‌شد اگر جزئیات مسائل را سرش می‌ریختند.

 او اکراه فراوانی در برابر کارشناسان اصیل داشت، و هیچ چیزی را بر اساس داوری آن‌ها استوار نمی‌کرد کارشناسان را صرفاً به عنوان سرسپرده‌هایی ملاحظه می‌کرد به عنوان وردست و پادو، تا در حوزه مفهومی اثری که او خلق می‌کرد باقی بمانند و پایشان را آن سوتر نگذارند در این موقعیت به من توصیه کرد باید خودتان را از پرونده‌ها و تشریفات خلاص سازید. برای خُرده ریز کار اداری کسان دیگری را دارید. باید نگاه را آزاد نگه داشت فوراً دیده می‌شود که شما بیش از اندازه به جزئیات سرگرم شده. اید صرفاً همان اشتیاق ناگواری را نشان ندهید که برونینگ ریاست قبلی رایش نشان می‌داد که هر قانونی را به میل خود تفسیر می‌کرد شخصیت این مرد چنین بود به همین دلیل هیچ نیرویی هم برای تصمیم‌های بزرگ. نداشت هرگز بلند پروازی غلط نداشته باشید تا وقت خود را صرف جزئیات کنید یا قوانینی را حتی طرح کنید.

در پاسخ گفتم که من البته در مورد قوانین نظم مستمر مورد نظر تا همه جزئیاتش کار کرده‌ام؛ چرا که این موضوع تازه در جزئیاتش اساسی و خطرناک می‌شد اینکه من نمی‌توانستم متوجه شوم، چطور بتوان از آن‌ها اجتناب کرد. اینکه در غیر این صورت، آدم وابسته درک موضوعی خود باقی می‌ماند و باید بالاخره تابع احساس می‌شد. هیتلر حرفم را با سرزندگی قطع کرد درست" همین است آنچه شما قرار است بکنید به احساستان اعتماد کنید به غریزه خوبتان، یا هر طور که شما بنامیدش. و هیچ وقت به آگاهی‌های خودتان اطمینان نکنید. یک چیز را بگذارید بگویم کارشناسان هرگز این غریزه خوب را ندارند. کنار آن‌ها دنبال چیزی نباشید، بلکه فقط در، خودتان در هم حزبی‌ها هرچه بیشتر با هم حزبی‌ها صحبت کنید این چیز‌ها برایتان بیشتر روشن می‌شود، ایــن مسائل بیشتر برایتان ساده می‌شود خودتان باید روشنتر فکر کنید، و ساده‌تر اگر بخواهید چیزی را برای هم حزبی‌ها روشن سازید. باید هر چیز پیچیده و پُرطمطراق را در هم بکوبید این تأثیر سلامت بخش تبادل نظر مداوم ما با هم حزبی هاست آنجا که با خودِ ملت حرف می‌زنیم، نه با نمایندگان بیگانه با ملت مثل شیوۀ مرسوم در دموکراسی کارشناسان که اما به نماد‌های ایده هاشان آویزانند مثل عنکبوت‌ها در تارشان ناتوانند چیزی به جز همان تار ابدی را ببافند نماد‌هایی که شما صرفاً بر آن‌ها حکم میرانید و خواهید دید که آن‌ها به یکباره به طرح و برنامه دیگری می‌رسند، زیرا شما افسار را از دست نداده‌اید کارشناسان همواره قادرند به جز آنچه ابتدا در نظر داشتند فکر کنند.

سرانجام اگر ما فقط اراده کنیم در خدمت آنچه می‌فهمیم باشیم همه چیز به آنجا منجر می‌شود که نیاز ماست باید اعتراف کنم که من فریب خوردم در اینکه هیتلر به این شیوه هرگونه مذاکره درباره جزئیات را رد می‌کرد چرا که به راستی من با تفسیر خود از جزئیات مهم باور داشتم که باید ارزش زیادی برایشان قائل شد. ولی هیتلر پس آشکارا به کل مسئلۀ بازسازی مستمر دیگر علاقه‌ای نشان نمی‌داد. دیگر تمایز درباره این و آن جهت از نظر او قابل ردیابی نبود. این بار اوّل نبود که وقتی او درگیر مشکلات می‌شد همه چیز را از سرش وامی کرد چیزی که همان موقع طرحش را ریخته بود و اصلاً در ادامه هم نگــران نمی‌شد از اینکه چه چیزی را ویران کرده تا عقب بنشیند. او شخص خود را از همه دشواری‌هایی که آزارش می‌داد خلاص می‌کرد و بعد از آن نمی‌خواست به طور کلی آن را به یاد هم بیاورد. موضوع را ساده‌تر کردن این چیزی بود که او آن را در اینجا باز به عنوان قدرت خاصش به رخ می‌کشید که همین نظراتش را بر اطرافیانش مسلط می‌کرد.

لینک کوتاه کپی لینک