به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم فرهاد پاشاوند کارشناس مسائل بینالملل در یادداشتی نوشت:هر بار که ایران به میز مذاکره با آمریکا نشسته، نهتنها مشکلات کشور حل نشده، بلکه فشارهای اقتصادی و سیاسی تشدید شده است. آیا مذاکره با آمریکا میتواند به حل بحرانها کمک کند، یا ایران باید از تاریخ عبرت بگیرد و از تکرار اشتباهات گذشته خود خودداری کند؟
مسئله مذاکره با آمریکا بار دیگر در فضای رسانهای و سیاسی ایران مطرح شده و برخی جریانها تلاش دارند آن را بهعنوان راهحلی برای حل مشکلات کشور معرفی کنند. این در حالی است که تجربه تاریخی ایران از مذاکرات گذشته با واشنگتن، همواره چیزی جز فریب، عهدشکنی و تحمیل فشار بیشتر نبوده است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با همافران نیروی هوایی ارتش، بار دیگر بر این واقعیت تأکید کردند که مذاکره با آمریکا نهتنها مشکلات کشور را حل نخواهد کرد، بلکه فرصتی برای طرف مقابل فراهم میکند تا امتیازات بیشتری بگیرد و در نهایت همان اندک تعهدات خود را نیز زیر پا بگذارد.
تجربه ایران از کودتای 28 مرداد 1332، قراردادهای استعماری نفتی، مذاکرات مربوط به بیانیه الجزایر، برجام و حتی مذاکرات پنهانی پیش از انقلاب اسلامی نشان داده که ایالات متحده هرگز بهعنوان یک طرف مذاکره قابلاعتماد عمل نکرده است. واشنگتن همواره از مذاکره بهعنوان ابزاری برای مدیریت فشار، مهار قدرت ایران و اعمال سیاستهای استعماری خود بهره برده است. حتی در دورههایی که ایران بیشترین انعطاف را نشان داده و امتیازات سنگینی را پذیرفته، آمریکا در نهایت یا از توافق خارج شده یا با وضع تحریمهای جدید، راه را برای تأمین منافع ایران مسدود کرده است.
امروز نیز برخی جریانهای داخلی و رسانههای غربی، تلاش میکنند اینگونه القا کنند که بدون مذاکره با آمریکا، مشکلات اقتصادی ایران حل نخواهد شد. این در حالی است که نگاهی به تاریخ روابط ایران و آمریکا نشان میدهد که واشنگتن نهتنها هرگز در جهت حل مشکلات ایران گام برنداشته، بلکه از هر فرصتی برای اعمال فشار و تحمیل اراده خود استفاده کرده است.
آیا واقعاً مذاکره با آمریکا راهحلی برای مشکلات کشور است؟ آیا تجربههای گذشته کافی نیست که نشان دهد مذاکره با واشنگتن، چیزی جز افزایش فشار و مطالبه امتیازات یکطرفه نیست؟
1. مذاکره برای ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332
یکی از نخستین تجربههای تلخ ایران در مذاکره با آمریکا، به دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت بازمیگردد. پس از آنکه دولت مصدق در سال 1329 تصمیم به ملی کردن صنعت نفت گرفت، آمریکا در ابتدا سیاستی دوگانه اتخاذ کرد و در ظاهر، میان ایران و بریتانیا نقش میانجی را بازی میکرد. با این حال، هنگامی که مشخص شد منافع آمریکا نیز در خطر است، واشنگتن به کمک بریتانیا، برنامهریزی کودتای 28 مرداد 1332 را انجام داد و دولت ملی را سرنگون کرد.
این تجربه نشان داد که مذاکره با آمریکا، نهتنها کمکی به حل مشکلات ایران نکرد، بلکه در نهایت منجر به وابستگی بیشتر ایران به غرب شد. پس از کودتا، محمدرضا پهلوی با حمایت مستقیم آمریکا، دوباره به قدرت بازگشت و بهطور کامل تابع سیاستهای واشنگتن شد.
2. قرارداد کنسرسیوم نفتی و بازگشت استعمار اقتصادی1333
پس از کودتای 28 مرداد، ایران با فشار آمریکا و انگلیس مجبور به پذیرش قرارداد کنسرسیوم نفتی 1954 شد. این قرارداد، بخش اعظم صنعت نفت ایران را در اختیار شرکتهای غربی قرار داد و نهتنها استقلال اقتصادی ایران را نابود کرد، بلکه بخش عمدهای از درآمدهای نفتی به جای سرمایهگذاری در توسعه کشور، صرف خریدهای تسلیحاتی از آمریکا شد.
در این مذاکرات، مقامات آمریکایی به شاه وعده دادند که در ازای پذیرش این قرارداد، از او در برابر تهدیدات داخلی و خارجی حمایت خواهند کرد. اما در عمل، این حمایت به معنای وابستگی مطلق ایران به سیاستهای آمریکا بود.
3. وابستگی نظامی از طریق قراردادهای تسلیحاتی (دهه 1340 و 1350)
در دوران پهلوی، یکی از محورهای اصلی مذاکرات ایران و آمریکا، خریدهای گسترده تسلیحاتی بود. محمدرضا شاه که خود را متحد اصلی آمریکا در منطقه میدانست، میلیاردها دلار برای خرید تجهیزات نظامی از آمریکا هزینه کرد. این روند به اوج خود در دهه 1350 رسید، زمانی که شاه قراردادهای تسلیحاتی سنگینی با واشنگتن امضا کرد.
با این حال، این قراردادها بیشتر از آنکه به نفع ایران باشد، موجب افزایش وابستگی نظامی و امنیتی کشور به آمریکا شد. تمام تجهیزات خریداریشده، نیازمند حضور مستشاران آمریکایی بود و نیروهای مسلح ایران بهشدت به پشتیبانی فنی آمریکا وابسته شدند. این موضوع نشان داد که واشنگتن، حتی در دوران "روابط دوستانه" با ایران، همواره بهدنبال حفظ کنترل خود بر کشور بود.
5. مذاکرات بیانیه الجزایر و عهدشکنی آمریکا 1980
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از نخستین مذاکرات رسمی ایران و آمریکا، در ماجرای بیانیه الجزایر بود. این بیانیه که در سال 1980 و پس از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران امضا شد، شامل تعهداتی از سوی واشنگتن بود، از جمله:
- آزادسازی داراییهای مسدودشده ایران
- عدم مداخله در امور داخلی ایران
اما آمریکا هرگز به این تعهدات عمل نکرد. نهتنها داراییهای ایران آزاد نشد، بلکه واشنگتن از همان ابتدا شروع به اعمال تحریمهای جدید علیه ایران کرد. این تجربه نیز بار دیگر ثابت کرد که آمریکا، حتی پس از امضای یک توافق رسمی، حاضر به پایبندی به تعهدات خود نیست.
6. مذاکرات هستهای و نقض برجام(2015-2018)
یکی از مهمترین نمونههای عهدشکنی آمریکا، توافق هستهای برجام است که در سال 2015 امضا شد. ایران در این توافق، امتیازات قابلتوجهی داد و تعهدات گستردهای را پذیرفت، اما در نهایت، آمریکا با نقض توافق، تحریمها را دوباره اعمال کرد.
حتی زمانی که دولت اوباما این توافق را امضا کرد، تحریمهای جدیدی به بهانههای دیگر علیه ایران وضع شد. پس از روی کار آمدن ترامپ، آمریکا بهطور یکجانبه از برجام خارج شد و بار دیگر نشان داد که واشنگتن، مذاکره را ابزاری برای تحمیل خواستههای خود و نه یک راهحل واقعی برای حل اختلافات میداند.
چرا مذاکره با آمریکا بینتیجه است؟
رهبر انقلاب به درستی تأکید کردند که مذاکره با آمریکا، مشکلات کشور را حل نخواهد کرد. دلیل این موضوع را میتوان در چند عامل کلیدی دانست:
- آمریکا هرگز به تعهدات خود پایبند نبوده است: آمریکا بهطور مداوم نشان داده که در هر زمانی که منافعش ایجاب کند، از تعهدات خود عقبنشینی کرده و به توافقات خود پایبند نمانده است. یکی از بارزترین نمونهها خروج یکجانبه این کشور از توافق هستهای برجام بود. ایران با پذیرش محدودیتهای هستهای در مقابل وعدههای آمریکا برای لغو تحریمها به این توافق پیوست، اما آمریکا پس از مدت کوتاهی این توافق را نقض کرده و تحریمهای جدیدی علیه ایران وضع کرد. این اقدام نهتنها نشاندهنده عدم صداقت آمریکا در تعاملات بینالمللی است، بلکه به ایران ثابت کرد که وعدهها و تعهدات ایالات متحده بهراحتی قابل تغییر و نقض است.
همچنین، آمریکا در بسیاری از موارد زمانی که با منافع استراتژیک خود در تضاد با ایران قرار گرفت، بهجای اجرای توافقات، به دنبال فشار بیشتر و تغییر شرایط بوده است. این الگو در بسیاری از موارد بهویژه در تعاملات اقتصادی و سیاسی مشهود است و به ایران نشان داده که آمریکا بهراحتی میتواند از توافقات خود دست بردارد.
- مذاکره ابزاری برای تحمیل فشار بیشتر است: تجربه ایران از مذاکرات با آمریکا نشان داده که هرگاه ایران به سمت مذاکره و گفتگو رفته، نهتنها به نتیجه مثبت نرسیده، بلکه فشارها و تحریمها افزایش یافته است. در بسیاری از موارد، آمریکا از مذاکره بهعنوان ابزاری برای اعمال فشار بیشتر استفاده کرده و بهجای رسیدن به توافقات عادلانه، تنها به دنبال تحمیل خواستههای خود بر ایران بوده است.
مثال بارز این روند در مذاکرات هستهای دیده میشود، جایی که ایران در چارچوب برجام به محدود کردن برنامه هستهای خود پرداخته، اما در مقابل، ایالات متحده نهتنها به تعهدات خود عمل نکرد، بلکه در دولت ترامپ بهطور یکجانبه از توافق خارج شد و تحریمهای جدیدی را علیه ایران وضع کرد. این رفتار نشان میدهد که مذاکره با آمریکا معمولاً بهجای کاهش فشارها، موجب تشدید آن میشود.
- مشکلات اقتصادی ایران از داخل حل میشود، نه از مذاکره با آمریکا: اگرچه تحریمها مشکلات اقتصادی را ایجاد کردهاند، اما تجربه کشورهای دیگر نشان داده که راه مقابله با تحریمها، تقویت اقتصاد داخلی است. کشورهایی مانند روسیه و چین توانستهاند با تکیه بر ظرفیتهای داخلی و توسعه صنایع خود، بر مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمها غلبه کنند. این کشورها با تقویت تولید داخلی، جایگزینی واردات و توسعه روابط اقتصادی با کشورهای مختلف، توانستهاند بهطور مؤثر با تحریمها مقابله کرده و از وابستگی به کشورهای تحریمکننده رهایی یابند.
ایران نیز باید به تقویت بنیه اقتصادی داخلی خود بپردازد و بهجای تمرکز بر مذاکرات با کشورهایی که تحریمها را علیه آن اعمال کردهاند، بر ایجاد ظرفیتهای داخلی و همکاری با کشورهای مستقل و غیرمتعهد تأکید کند. این رویکرد میتواند در بلندمدت باعث تقویت اقتصاد کشور و کاهش وابستگی به خارجیها شود و ایران را در برابر فشارهای بینالمللی مقاومتر کند.
یکی از مهمترین استراتژیهای مقابله با سیاستهای تحریمی آمریکا، استراتژی «نگاه به شرق» بود که رهبری نیز بارها بر آن تأکید کردهاند. این استراتژی بهدنبال ایجاد روابط مستحکمتر با کشورهای شرقی و بهویژه چین، روسیه و هند بود تا ایران بتواند از وابستگی به غرب رهایی یابد و از ظرفیتهای اقتصادی این کشورها بهرهبرداری کند. اما در مقام اجرا، در بسیاری از مقاطع زمانی کمکاری و عدم تمرکز کافی در خصوص این منویات رهبری مشاهده شد و بهجای آن، تمرکز بیشتر بر روی ارتباطات با غرب و انتظار از توافقات با کشورهای غربی قرار گرفت.
در حالی که کشورهای شرقی بهویژه چین و روسیه، قادرند فرصتهای اقتصادی جدید برای ایران ایجاد کنند و تحریمها را بیاثر کنند، متأسفانه در برخی از مواقع، این فرصتها بهدرستی مورد توجه قرار نگرفته است. در نتیجه، نیاز به یک بازنگری جدی در سیاستهای اقتصادی کشور و تقویت نگاه به شرق، برای کاهش وابستگی به سیاستهای تحریمی غرب، بیش از پیش احساس میشود. این رویکرد میتواند ایران را بهطور مؤثر از فشارهای بینالمللی رهایی بخشد و به یک قطب اقتصادی مستقل تبدیل کند.
برای دههها، ایالات متحده بهعنوان ابرقدرت بیچونوچرا در عرصه جهانی شناخته میشد و سیاستهای خود را بهراحتی بر بسیاری از کشورها تحمیل میکرد. اما تحولات اخیر در عرصه بینالمللی بهوضوح نشاندهنده افول این هژمونی است. یکی از نشانههای بارز این افول، کاهش قدرت تحریمهای آمریکا است که پیشتر بهعنوان یکی از اصلیترین ابزارهای سیاست خارجی این کشور شناخته میشد. اما امروز، این ابزار در برابر تغییرات اقتصادی و سیاسی جهانی به چالش کشیده شده است.
مارکو روبیو، سناتور آمریکایی، در گفتوگویی با فاکس نیوز بهصراحت تأکید کرد که افزایش تبادلات تجاری با ارزهای محلی میان کشورهای مهمی مانند چین و برزیل، بهطور جدی قدرت تحریمهای آمریکا را محدود خواهد کرد. روبیو پیشبینی کرده که در ظرف پنج سال آینده، واشنگتن دیگر قادر به تحمیل تحریمها به کشورها نخواهد بود. این پیشبینی نهتنها تأکیدی بر کاهش اثرگذاری سیاستهای تحریمی آمریکا دارد بلکه نشاندهنده تغییرات عمیق در معماری اقتصادی جهانی است.
کاهش سلطه دلار در مبادلات جهانی، بهویژه در میان قدرتهای نوظهور، یکی از بارزترین نشانههای این تغییرات است. کشورهایی مانند چین، روسیه، ایران، برزیل و هند، در تلاشاند تا وابستگی خود به دلار را کاهش دهند و برای این منظور، سیستمهای مالی مستقل و توافقنامههای دوجانبه را ایجاد کردهاند. این کشورها با گسترش پیمانهای مالی دوجانبه و پیوستن به ائتلافهایی مانند بریکس، بهطور فزایندهای در مسیر کاهش تسلط دلار در مبادلات بینالمللی حرکت میکنند. بهعنوان مثال، چین با راهاندازی سازوکار CIPS و روسیه با استفاده از سیستم SPFS، تلاش میکنند تا از وابستگی به سیستم مالی جهانی که بر پایه دلار قرار دارد، کاسته و بدینترتیب، ریسک تحریمهای آمریکا را برای خود کاهش دهند.
این تغییرات در نظام مالی جهانی، علاوه بر کاهش تأثیر تحریمهای آمریکا، گواهی بر افول هژمونی این کشور در نظم اقتصادی بینالمللی است. جهانی که دیگر تحت تسلط دلار و ساختارهای مالی تحتنفوذ ایالات متحده قرار ندارد، بهطور فزایندهای بهسوی استقلال اقتصادی پیش میرود. این روند نهتنها توانایی ایالات متحده در اعمال فشار اقتصادی بر کشورهای مخالف را محدود میکند، بلکه بهطور کلی به کاهش نقش آن در شکلدهی به سیاستهای جهانی منجر خواهد شد.
در این شرایط جدید، ایران نباید فریب شعارهای دیپلماتیک مقامات واشنگتن را بخورد. تجربه تاریخی نشان داده است که هرگاه ایران به توان داخلی خود و دیپلماسی مستقل تکیه کرده است، موفقیتهای بزرگی به دست آورده و از بحرانها عبور کرده است. در مقابل، هر زمانی که به آمریکا اعتماد کرده، نه تنها نتیجهای مثبت نگرفته، بلکه با فشار و خیانتهای بیشتر مواجه شده است. بنابراین، مسیر درست برای ایران ادامه راهبرد مقاومتی و اتکا به منابع داخلی است؛ راهبردی که در عمل توانسته کشور را در برابر فشارهای خارجی مقاوم نگه دارد و از بحرانهای مختلف عبور کند.
انتهای پیام/
∎