به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، آغاز طوفان الاقصی در اراضی اشغالی و واکنش رژِیم صهیونیستی به آن، خیلی زود پای کشورهای منطقه را به آنچه از ۱۷ مهرماه ۱۴۰۲ (۷ اکتبر ۲۰۲۳) آغاز شده بود، باز کرد. جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا در مظان اتهام همکاری با مقاومت فلسطین در این عملیات قرار گرفت؛ ادعایی که مقامهای متعدد در دولت سیزدهم و پس از آن دولت چهاردهم ضمن تاکید بر حمایت کلی از مقاومت در برابر اشغالگری رژِم اسرائیل، آن را رد کردند. همزمان از عربستان این زمزمه به گوش رسید که ریاض مذاکرات عادیسازی با رژِیم اسرائیل را تعلیق خواهد کرد. مردمِ کشورهایی که دولتهای آنها در جریان توافق ابراهیم در سال ۲۰۲۰ روابط خود با اسرائیل را علنی کرده بودند، به خیابانهای پایتختهای کشورشان آمده و خواستار حمایت از ملت فلسطین شدند، لبنان به صحنه نبرد پیوست و جنگی تمام عیار بار دیگر میان حزبالهه لبنان و تلآویو آغاز شد، انصارالله یمن مسیر کشتیهای به مقصد اراضی اشغالی را ناامن ساخت و برای نخستین بار، جنگ سایه میان ایران و اسرائیل به تبادل آتش علنی منجر شد. بنابراین خاورمیانه امروز، هیچ شباهتی با پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ندارد.
برای بررسی تبعات طوفان الاقصی و بررسی تاثیرات آن بر معادلات جاری در خاورمیانه، با حمیدرضا دهقانی پوده، دیپلمات و سفیر پیشین ایران در قطر، دستیار پیشین وزیر خارجه و مدیرکل خاورمیانه و شمال آفریقا، سفیر و نماینده پیشین جمهوری اسلامی ایران نزد سازمان همکاریهای اسلامی در جده که سابقه کار در سفارتخانههای ایران در بیروت و دمشق را هم برعهده داشته، گفتوگو کردیم:
بیش از یکسال (١۵ ماه) پس از ٧ اکتبر ٢٠٢٣، این اتفاق چه تغییراتی را در منطقه ما رقم زده است؟ بسیاری از تحلیلگران غربی از تغییر جایگاه ایران در خاورمیانه پسا ٧ اکتبر سخن میگویند؛ شما دامنه این تغییرات را چگونه ارزیابی میکنید؟
همه کشورهای منطقه پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳ دچار تحولاتی شدند؛ کمتر کشوری در خاورمیانه از این تحولات متاثر نشد و جمهوری اسلامی ایران بنا به دلایل متعددی بیشترین تاثیر را پذیرفته است. برخی معتقدند ایران پس از جنگ عراق یا جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶، یک نیروی بازدارنده در فلسطین، لبنان، عراق و یمن ایجاد کرد و با تحولاتی که در منطقه رخ داده، این بازدارندگی دچار لطمه شده و در نتیجه جایگاه ایران از حیث بازدارندگی تضعیف شده است. در نقطه مقابل، برخی دیگر اظهار میکنند که کمکهای ایران باعث شد تا مقاومت ادامه داشته باشد؛ بنابراین ایران بخشی از بازدارندگی دفاعیاش را بر دوش مقاومت قرار نداد بلکه تلاش کرد ملتهای منطقه را در برابر اسرائیل و تروریسم مقاوم کند تا بتوانند از خود دفاع کنند. لذا نمیتوان گفت که بازدارندگی ما آسیب دیده است.
این دو دیدگاه با یکدیگر متضاد هستند اما جوهر هر دوی آنها بر این نکته تاکید دارد که مقاومت دچار آسیب شده و شکست خورده است. به موجب دیدگاه اول، هم مقاومت و هم بازدارندگی ایران تضعیف شدهاند؛ اما طبق دیدگاه دوم تنها خودِ مقاومت تضعیف گردیده است. با این حال هنوز هیچ مسئله ثابتشدهای درباره اصل ادعای شکست مقاومت وجود ندارد. سازمانها و ماشینهای مقاومت ممکن است لطمه دیده باشند اما نظریهی مقاومت آسیب ندیده است؛ اندیشهی مقاومت همچنان کارایی دارد حتی اگر به سازمانهای مربوطه آسیبهایی جدی وارد آمده باشد.
سازمانها و ماشینهای مقاومت ممکن است لطمه دیده باشند اما نظریهی مقاومت آسیب ندیده است؛ اندیشهی مقاومت همچنان کارایی دارد حتی اگر به سازمانهای مربوطه آسیبهایی جدی وارد آمدهباشد. به نظر من آنچه میتوانست غیرقابل جبران باشد شکست اندیشه و نظریهی مقاومت بوده نه آسیبدیدن سازمان یا ساختارهای آن. البته جبههی مقاومت باید به لوازم اولیه پایبند باشد؛ نمیتوان باری فراتر از توانش بر دوش آن نهاد چرا که «کل شیء جاوز حده انعکس ضده». هدف اصلیِ مقاومت، ایستادگی برابر زیادهخواهیها و جلوگیری از تجاوزات بیشتر است نباید توقعاتمان از آن را معادل ارتش کلاسیک قرار دهیم. افرادی که انتظار دارند مقاومت مشابه یک ارتش کلاسیک و یا عامل بازدارنده جدی عمل کند برداشتشان فراتر از مفهوم واقعیِ «مقاومت» بوده است. با توجه به مفهوم اجمالی که داریم باید گفت نظریه مقاومت ما آسیبی ندیده زیرا دشمن ناچار شد پس از پانزده ماه با همان حزب الله و حماس مذاکره کرده و توافقاتی حاصل نماید.
خسارتهای بزرگی نظیر شهادت نزدیک به ۵۰ هزار فلسطینی، لبنانی و غیره، همچنین شهادت آقایان نصرالله، هنیه، سنوار و مابقی رهبران و شخصیت های مهم کلیدی، واقعیت تلخی هستند که هرگز قابل چشمپوشی نیستند ولی رهبران مقاومت اولین بار نیست که به شهادت می رسند، همچنان که با شهادت مجاهدان بزرگی همچون سید عباس موسوی، شیخ احمد یاسین و دکتر فتحی شقاقی در گذشته، مقاومت حزب الله و حماس و جهاد اسلامی از پای در نیامد، در آینده نیز با شهادت رهبران مقاومت در جنگ اخیر، مقاومت متوقف نخواهدشد.
عنصر بازدارندگی ایران تضعیف نشده است
در مورد نظریه بازدارندگی، چه افرادی که در خارج از کشور، مقاومت را در چارچوب ساختار بازدارندگی ایران تعریف میکنند و حتی گاهی آنها را گروههای نیابتی ایران مینامند، و چه کسانی که به احتمال زیاد در داخل چنین تصوری دارند، این نگرش اساساً با روند شکلگیری مقاومت و اهداف نظریهپردازان آن و رهبران تاریخی آن سازگاری ندارد. بنابراین اگر بپذیریم که هدف ما از کمک به لبنان، سوریه، فلسطین، عراق و یمن ایجاد بازوی نظامی برای تأمین بازدارندگی نبوده است و قصد نداشتهایم از مقاومت به عنوان ابزاری برای بازدارندگی استفاده کنیم، در این صورت صرف نظر از سرنوشت مقاومت، عنصر بازدارندگی ما تضعیف نشده است.
به طور کلی میتوان گفت منظومه دفاعی و بازدارندگی هر کشوری باید بر پایه ملت آن سرزمین استوار باشد. دولتی که مردم کشورش را همراه خود ندارد نه تنها سلاح بلکه کمکهای خارجی نیز مؤثر نخواهد بود. این جوهر نظریه مقاومت است: مقاومتی درونزا، مشروع و کارآمد. دولتهایی که سرمایه اجتماعی خود را از دست میدهند، قدرت بازدارندگیشان کاهش مییابد؛ نه تنها در برابر دشمن نظامی مسلح بلکه همچنین در برابر چالشهای سیاسی-اقتصادی-اجتماعی نیز دچار ناتوانی خواهند شد. چنین ناکارآمدی منجر به عدم توانایی برای حل مشکلات اساسی خواهد شد. مشروعیت مردمی و کارآمدی اساساً مبانی مهم تشکیل دهندهٔ قدرت بازدارندگی هستند.
منظومه دفاعی و بازدارندگی هر کشوری باید بر پایه ملت آن سرزمین استوار باشد. دولتی که مردم کشورش را همراه خود ندارد نه تنها سلاح بلکه کمکهای خارجی نیز مؤثر نخواهد بود. این جوهر نظریه مقاومت است: مقاومتی درونزا، مشروع و کارآمد. به میزانی که مفهوم مقاومت را درست تعبیر کنیم پاسخ به این سؤال ممکن است متفاوت باشد. اگر بگوییم «مقاومت» یعنی تشکیل ارتشهای محلی مشابه ارتشهای کلاسیک کشورهای دیگر با تفاوت اینکه آنها بیشتر با ما هماهنگاند یا برخی کشورها هماهنگ هستند؛ این نظریه ممکن است مفهوم اصلی مقاومت را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین اگر رابطهٔ ما با نیروهای مقاومت خارج از چارچوب مفهومی حمایت «کُنُوا لِلظَّالِمِ خَصْمًا وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنًا» تعریف شود و بخشی از نیروهای مسلح ما محسوب گردد؛ این نیز خروج از مفهوم اصلی مقاومت خواهد بود. علاوه بر این لازم است یادآور شویم که باید همیشه تلاش کرد تا نشان دهیم همسویی بین حرکت مردم برای دفاع از خود وجود دارد؛ زیرا خارج کردن مقولهٔ مقاومت از متن مردمی خود آسیب جدی بر مفهوم مقدس آن وارد خواهد کرد.
نظریهٔ مقاوت مبتنی بر اندیشههای بلند حضرت امام خمینی (ره) شکل گرفته است. ایشان فرمودند: «به جای اینکه ارتش یا سپاه ما مستقیماً به لبنان یا سوریه مداخله کند»، باید شهروندان آن کشورها نسبت به حقوق خویش آگاهی پیدا کنند تا بتوانند ایستادگی کنند. امام بدون اشاره مستقیم به نظریۀ دولت-ملت –که مرزها ملیتها مطرح هست– همواره اعلام کردند نمیتوانیم نیروهای خودمان را برای پشتیبانی راهی سرزمینهای دیگر کنیم چرا که دولتها حضور دارند و گرایشهایی غیرهمسو با نظرات رسمی جمهوری اسلامی وجود دارند. به همین دلیل امام توصیه کردند بهتر است بدنهٔ اجتماعی کشورهای یاد شده تقویت شود تا بتوانند مقابل متجاوزین ایستادگی کنند؛ لذا روی آموزش، فعالیت های سیاسی - تبلیغاتی تمرکز کردهاند. اگر مفهوم مقاومت را مطابق دیدگاه امام خمینی (ره) ببینیم هیچ لطمهای نمیبینیم زیرا بنیادیترین مؤلفۀ قدرت نرم افزاری مان باقی خواهد ماند.
نکته مهم دیگری که باید ذکر کنم اهمیت گفتمان مربوط به موضوع مقاومت ایران اسلامی است. شکست واقعی در گفتمان رخ میدهد؛ مراقب باشیم دچار شکست گفتمانی نشویم. انزوای گفتمانی همواره خطرناک بوده، خواه سطح داخلی باشد خواه منطقهای یا جهانی؛ لذا باید هوشیار باشیم تا گرفتار انزوای فکری نشوید.
با دولت بعث سوریه تنها بر سر مفهوم «عدم سازش با اشغالگر» همراه بودیم
اگر از تحولات سوریه شروع کنیم؛ ارزیابی شما از سیاستهای تهران پس از سقوط دولت بشار اسد چیست؟ برخی میگویند ایران از این به بعد باید به سوریه مانند یک کشور عرب غیرهمسایه و مانند سایر کشورهای این حوزه نگاه کند، با این تعبیر موافق هستید؟ آیا دمشق با همین حاکمیت روی ثبات را خواهد دید؟
همیشه باید به مفهوم دولت-ملت احترام بگذاریم و ما نیز برای این مفهوم و حاکمیت دولتها احترام قائل بودیم. در خصوص دولتهای لبنان، سوریه و عراق که برخی از آنها حتی با دیدگاههای ما صددرصد متفاوت بودند، این موارد را رعایت میکردیم؛ یعنی درک میکردیم که کشورهای مختلف ممکن است تفاوتهایی داشته باشند. در سوریه، دولتی با گرایش حزب بعث تحت رهبری آقایان اسد (پدر و پسر) وجود داشت. ما نیز بر سر مفهوم عدم سازش با اشغالگر با آنها همنظر بودیم. البته در تاکتیکها ممکن است متفاوت بودیم اما به نظر آنها احترام میگذاشتیم. در موضوع مقابله با اشغالگر، هرچند در کلیت موافق هم بودیم، ولی در روشها یا تاکتیکهای اتخاذی لزوماً همرأی نبودیم. به همین دلیل حتی زمانی که بهترین روابط را با دولت سوریه داشتیم، آنها بر خلاف نظر ما که اعتقادی به کنفرانس مادرید و پیمانهای صلح بعد از آن نداشتیم، نه تنها خودشان در کنفرانس مادرید شرکت کردند بلکه چندین دور مذاکرات مستقیم با میانجیگری آمریکا با اسرائیلیها را نیز برگزار کردند و حتی لبنان را هم به این مذاکرات بردند. باوجود اینکه ما معتقد بودیم این مذاکرات نتیجهای نخواهد داشت، اما آنها کار خودشان را ادامه دادند.
در سوریه، دولتی با گرایش حزب بعث تحت رهبری آقایان اسد (پدر و پسر) وجود داشت. ما نیز بر سر مفهوم عدم سازش با اشغالگر با آنها همنظر بودیم، ولی در روشها یا تاکتیکهای اتخاذی لزوماً همرأی نبودیم. همچنین پس از توافق آتشبس سال ۱۹۷۴ میان اسرائیل و سوریه تا امروز هیچ بهرهبرداری از مرز جولان برای مقاومت یا ضربه زدن به اشغالگر صورت نگرفت؛ موضوعی که نه تنها توسط نیروهای رسمی بلکه توسط گروههای غیررسمی مقاومت نیز، تحت تأثیر خواست دولت سوریه، رعایت شد. از نظر ایدئولوژیکی مبانی کار جمهوری اسلامی ایران چه در سیاست داخلی چه خارجی باید بر مبنای اسلام باشد؛ اما دولت سوریه چنین نگرشی نداشت. در مورد مردم هم نظریات درباره دخالت رأی مردم یا نقش مؤثر مردم دقیقاً مطابق مفاهیمی که ما از انقلاب اسلامی داریم نبود؛ زیرا انقلاب اسلامی بر پایه مشارکت مردمی استوار شده است. اما چیزی که این دو دولت را مرتبط میکند مفهوم عام مقاومت و مخالفت با سازش برای حفظ حقوق بوده است؛ جایی که هر دو طرف متوجه ضرورت مقابله با زیادهخواهی دشمن بودند. حال یک دولت جدید در سوریه شکل گرفته است و اگر بتوان نقاط مشترکی بین بحث اسلام، مردم و مقاومت پیدا کرد معتقد نیستم ضربات بزرگی متحمل شدهایم. اصل مهم، یافتن چنین نقاط مشترکی عملیاتی خواهد بود.
البته گاهی حواشی بر متن غلبه پیدا میکند؛ چه در مفهوم مقاومت که دیدگاهی بخواهد آن را از یک حرکت چریکی به یک ارتش کلاسیک تبدیل کند و هر وقت دچار مشکل شود، اصل نظریه مقاومت را زیر سوال ببرد و چه درمفاهیم دیگر، مثلا در مفهوم اسلام اگر مفهوم به کارگیری ارزش های اسلامی دریک کشور باشد ما به عنوان جمهوری اسلامی که معتقدیم این نظام و انقلاب برمبنای نظرات، دیدگاه ها و ارزش های اسلامی ایجاد شده، باید خوشحال شویم؛ اما گاهی موارد فرعی به عنوان اسلام مطرح می شود؛ مثلا این که معتقدیم مردم همه کاره هستند و قانون اساسی ما می گوید باید همه کاره باشند، این نه فقط از بعد مردمی، دموکراسی و سیاسی مطرح است، بلکه از نظر اعتقادی و اسلامی هم بحث حضور و نقش مردم موثر است؛ بنابراین اگر ببینیم وضعیت در سوریه به نحوی جلو رفته و کشوری تشکیل شده است که عرب، کرد، سنی، علوی و مسیحی همه حضور دارند و گرایش های سیاسی متفاوت در شکل گیری ساختار آتی بر مبنای دمکراتیک نقش دارند، از آن استقبال میکنیم.
کاری که اسرائیل پس از پیروزی دولت موقت جدید در سوریه انجام داده، نه تنها شامل عدم کاهش اشغالگری است، بلکه به میزان آن نیز افزوده شده و از این مهمتر، تمامی زیرساختهای نظامی سوریه را نابود کرده است. این وضعیت نشان میدهد که سوریه در آینده با چالشهای زیادی مواجه خواهد شد. البته نباید خوشحال بود که این کشور با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکند؛ بلکه باید دعا کنیم که مشکلات آنها کاهش یابد و همه مردم از مذاهب مختلف، دیدگاههای سیاسی، نژادها و گرایشهای متفاوت بتوانند بهطور مسالمتآمیز در قدرت مشارکت کنند. اگر کمکی از دست ما برمیآید، باید انجام دهیم تا گروههایی که به دلایل مختلف از کشورها و گروههای مختلف به سوریه آمدهاند و بخشهایی از این کشور را تحت کنترل دارند، از آن خارج شوند. این امر به ملت سوریه این امکان را میدهد که خود تصمیم بگیرند و دولتی فراگیر و مبتنی بر دموکراسی در کشورشان شکل بگیرد.
دنیا به دلایل سیاسی قدردان زحمات ما در مبارزه با تروریسم نشد
وزیر امور خارجه نماینده ویژهای را در موضوع سوریه تعیین کرده است در صورتیکه تهران تاکنون به هیچ کدام از دو نشست در خصوص آینده سوریه دعوت نشده است؛ جایگاه ایران در چنین تحول مهمی تا چه زمانی نادیده گرفته خواهد شد؟
در گذشته نیز بارها به این اجلاسها دعوت نشدهایم و این موضوع جدیدی نیست. به عنوان مثال، در اجلاس ژنو یک، ما دعوت نشدیم و بیانیه آن اجلاس یکی از مهمترین بیانیهها در تحولات سوریه بود. به نظر من، عدم دعوت ما در آن اجلاسها غیرمعقولتر از عدم دعوت ما در اجلاسهای اخیر است. با این حال، زمانی که متوجه شدند نمیتوانند به تنهایی این مسائل را حل کنند و ما هم همواره اعلام آمادگی کرده بودیم که کمک کنیم، در روندها مورد توجه قرار گرفتیم.
پس از توافق هستهای، توانستیم در سطح جهانی به جایگاهی از گفتوگو و روابط با دیگر کشورها دست یابیم و در این راستا، برای حل بحران سوریه به سراغ ما آمدند. در آن زمان، وتوهایی که اروپاییها و آمریکاییها علیه ما داشتند، تا حدودی کمرنگ شد. اعلام آمادگی ما چه در آن زمان و چه امروز به دلایل متعددی است: یکی از این دلایل نگرانی عمیق ما از گسترش تروریسم در سطح منطقه است. در آن زمان، پیشرفت داعش به وضوح مشهود بود و هنوز هم نگرانی ما برطرف نشده است. از این رو، آماده بودیم که هرگونه کمکی کنیم و در واقع کمکهای بزرگی ارائه دادیم، اما متأسفانه دنیا به دلایل سیاسی قدردان زحمات ما نشد. دولتهای عربی و گروههایی که حتی ضد ما بودند، به همراه مجموعههای کردی، میدانند که مقابله با تروریستها نتیجه فداکاریهای سردار شهید سپهبد سلیمانی و جانفشانیهای همراهان او و ملت بزرگ ایران بود.
پس از توافق هستهای، توانستیم در سطح جهانی به جایگاهی از گفتوگو و روابط با دیگر کشورها دست یابیم و در این راستا، برای حل بحران سوریه به سراغ ما آمدند. در آن زمان، وتوهایی که اروپاییها و آمریکاییها علیه ما داشتند، تا حدودی کمرنگ شد و دولتهایی مانند روسیه و ترکیه که به دلیل تحریمها و عدم جایگاه مناسب در سطح منطقهای و بینالمللی از همکاری با ما طفره میرفتند، پس از آن توافق تصمیم گرفتند از کمک سیاسی ایران بهرهمند شوند. به همین دلیل، توانستیم در «چارچوب آستانه» مشارکت موثری داشته باشیم و نقش تاریخی خود را در آتشبس، به ویژه در بحث مناطق کاهش تنش و کمیته قانون اساسی ایفا کنیم. یادم هست که جان کری یک بار اعلام کرد که بیانیه وین یک و قطعنامه ۲۲۵۴ همان طرح چهار مادهای ایران است.
به نظر میرسد امروز برخی به دلیل تصورات نادرست درباره تغییر جایگاه جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه و جهانی، ما را دعوت نکردهاند؛ اما در نهایت هم مسئولان جدید سوریه، هم کشورهای عربی و منطقه و هم غربیها به این نتیجه خواهند رسید که جمهوری اسلامی ایران میتواند کمک کند. توصیه من این است که نیازی نیست خود را وابسته و شیفته به حضور در این اجلاسها نشان دهیم. آنها فکر میکنند ما حامی دولت آقای اسد بودهایم و حالا با سقوط او تمایل چندانی ندارند که ما نقشی ایفا کنیم؛ در حالی که این برداشت اشتباهی است. اگرچه ما طرفدار دولت آقای اسد بودیم، اما حمایت ما بر مبنای مخالفت با دیگر گرایشهای داخلی نبوده است. بیشتر نگرانی ما از رشد تروریسم و حضور کشورهای اشغالگر در سوریه بوده و نگران تقسیم سوریه، جنگ داخلی و افزایش تروریسم صادرشده از آنجا به همسایگان هستیم. اگر امروز هم وحدت و یکپارچگی، تمامیت ارضی، خروج اشغالگران و نابودی تروریسم و مطالبات ملت سوریه مطرح باشد، ما همچنان در کنار آنان خواهیم بود.
هیچ یک ازدولتهای جمهوری اسلامی ایران خواهان دخالت در مسائل داخلی لبنان نبودند
محافل ضدایرانی در خاورمیانه تحولات لبنان را همسو با تحولات تضعیفکننده نفوذ تهران بر کشورهای منطقه تفسیر میکنند و از پایان محور مقاومت سخن میگویند، با توجه به سوابق تاریخی، آنچه در لبنان در حال وقوع است تا چه میزان شادی این محافل را توجیه میکند؟
از سال ۱۹۸۲ که برای حمایت از لبنانیها در مقابل اسرائیل، اشغالگر، به کمک آنها رفتیم، هیچگاه در امور داخلی لبنان مداخله نکردیم و هیچ یک از دولتهای جمهوری اسلامی ایران خواهان دخالت در مسائل داخلی لبنان نبودهاند. حتی از جانب دوستانمان، از جمله نزدیکترین دوستمان، حزبالله، هیچگاه مطالبهای برای حضور ایران در صحنه داخلی لبنان صورت نگرفت. آنها همواره تأکید داشتند که خودشان میتوانند از پس مسائل داخلی بربیایند و ما نیز علاقهای به مداخله نداشتیم. از سال ۱۹۸۲ تا سال ۱۹۹۲، زمان زیادی طول کشید تا حزبالله وارد پارلمان لبنان شود و سپس در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ به دولت لبنان راه یابد. بنابراین، در ابتدا خود حزبالله نیز تمایلی به مسائل داخلی نداشت و هدف خود را مبارزه با اشغالگر میدانست که این هدف تا سال ۲۰۰۰ به نحو چشمگیری محقق شد. تنها مناطقی مانند مزارع شبعا و تپههای کفرشوبا باقی ماند و پس از آن، تعدادی اسیر نیز با عملیاتهای تبادل آزاد شدند. بعد از جنگ ۳۳ روزه نیز سایر مسائل حل و فصل شد و تقریباً میتوان گفت که دیگر موضوعی جز یکی دو نقطه مرزی و مسأله بلوک نفتی بین لبنان و اسرائیل وجود نداشت. با این حال، حزبالله هرگز به دنبال تصاحب قدرت در لبنان نبود.
حزبالله، هیچگاه مطالبهای برای حضور ایران در صحنه داخلی لبنان نداشت. آنها همواره تأکید داشتند که خودشان میتوانند از پس مسائل داخلی بربیایند و ما نیز علاقهای به مداخله نداشتیم. یکی از موفقیتهای حزبالله و درایتهای رهبری آن، به ویژه شهید سید حسن نصرالله، این بود که معتقد بودند نباید به ساختار لبنان دست بزنند. اگر روزی مجموعه لبنان به این نتیجه برسد که باید این ساختار را تغییر دهد، ما نیز همراهی خواهیم کرد؛ اما اگر دیگران به این نتیجه نرسیدند، قصد نداریم بر خلاف توافق طائف عمل کنیم و این نظام را واژگون کنیم. حزبالله در مواردی امکان ایجاد تغییر داشت، مثلاً در سال ۲۰۰۸ این امکان برایش فراهم بود که از عدم مداخله در وضعیت داخلی فراتر رفته و کل لبنان را تحت تسلط خود بگیرد. دلایل زیادی هم برای این تصمیم داشت، اما به این کار نپرداخت.
همواره یکی از نقاط قوت حزبالله این است که هیچگاه انحصارطلبی پیشه نکرده است. بر اساس سنت موجود در لبنان، رئیسجمهور از مسیحیان مارونی، نخستوزیر از اهل سنت و رئیس مجلس لبنان که دومین مقام رسمی کشور است، از شیعیان انتخاب میشود و حزبالله هرگز تلاش نکرده است این ساختار را تغییر دهد. ضربالمثلی در لبنان وجود دارد که میگوید هر مارونی که به دنیا میآید، نقشهای در ذهنش دارد که رئیسجمهور لبنان شود و برخی شوخی میکنند که وقتی رئیسجمهور شد، نقشهاش این است که دورهاش را تمدید کند. نظام طایفهای در لبنان نقاط ضعفی دارد؛ اما یک نقطه قوت آن این است که به دلیل همین نظام، تغییرات جهشی در آن صورت نمیگیرد.
در نظامهای دیکتاتوری و استبدادی، سرنگونی رأس نظام بسیار دشوار است؛ اما اگر این کار صورت گیرد، تغییر و تحولی عمیق در سطح جامعه رخ میدهد. سرنگونی راس نظامهای دموکراتیک نسبتاً آسانتر است، اما این تغییر هرچند آسان باشد، تحول عمیقی ایجاد نمیکند. رفتن و آمدن رؤسای جمهور در یک نظام طایفهای تأثیر چندانی ندارد. گاهی برداشتهای ما نادرست و ناقص است و فکر میکنیم حزبالله در لبنان یک دولت مستقل است؛ در حالی که اینطور نیست. حزبالله مجموعهای است که همواره به دولت لبنان کمک کرده و کمک اصلی آن در دفاع از آب و خاک و منافع این کشور، حتی در موضوع بلوکهای نفتی و گازی در دریای مدیترانه بوده است. گاهی اوقات رئیسجمهوری میآید که گرایش بیشتری به مقاومت دارد. به هر حال، بین آقای لحود، آقای میشل عون، آقای میشل سلیمان و آقای جوزف عون تفاوتهایی وجود دارد و در میان نخستوزیرها نیز تفاوتهایی هست که کسی نمیتواند آنها را انکار کند.
هوشیاری حداکثری؛ نیاز امروز ترامپ در برابر تهران
دونالد ترامپ به کاخ سفید بازگشته است، دور نخست ریاست جمهوری او و اقداماتش در خاورمیانه تجربه ناگواری برای کشورهای حامی فلسطین از جمهوری اسلامی ایران بود و با توافق ابراهیم، عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونسیتی را شفاف و علنی ساخت، اکنون نیز واشنگتن مصمم به تداوم این روند با عربستان سعودی است، تحلیل شما چیست؟
تنها پیشبینی که میتوانیم درباره آقای ترامپ داشته باشیم و بر آن تأکید کنیم این است که ایشان غیرقابل پیشبینی است. حتی این مقدار پیشبینی که میکنیم نیز بر مبنای عملکرد ایشان در گذشته است، ولی معلوم نیست که در این دوره نیز مانند دورههای گذشته عمل کند. در جایی نوشتم «ترامپ از جان بولتون تا ایلان ماسک»؛ جان بولتون و ایلان ماسک دو شخصیت متفاوت هستند، اما به نظر میرسد ترامپ در دوره قبلی خود به بولتون وابسته بود و در این دوره به ماسک. این تفاوتها نشان میدهد که آقای ترامپ میتواند ترامپ متفاوتی باشد اما هنوز نشانه هایی از این متفاوت رفتار کردن را بروز نداده است.
ما ادبیات دونالد ترامپ را در سطح جهانی مشاهده میکنیم. این وضعیت باید قابل درک باشد که حادثهای رخ داده و فردی بر مصدر کار آمده است که نیازمند حداکثر هوشیاری از سوی ماست تا خود را در معرض خسارت ناشی از چنین مجموعهای قرار ندهیم. شکی نیست که آمریکا اکنون قدری شفافتر از گذشته با دنیا تعامل میکند. جنایتی که بایدن در حمایت از نتانیاهو در کشتار غزه و لبنان مرتکب شد، توسط فردی انجام گرفت که ادعاهای متفاوتی داشت. او به دلیل ریاست دولتی با قدرت نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی از رژیم صهیونیستی حمایت کرد و تمام صداها را خاموش کرد و چنین جنایت بزرگی را رقم زد.
منکر این نیستم که در دوره اول ترامپ ما و منطقه ضربات سنگینی متحمل شدیم؛ سردار سلیمانی توسط ایشان و آمریکا به شهادت رسید و قانون ۱۹۹۵ درباره انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به قدس به رغم یک یا دو بار تمدید، اجرایی شد. همچنین، بحث جولان و توافق آبراهام به ضرر ملت فلسطین بود. اما باید توجه کنیم که همیشه اینگونه نیست که فکر کنیم همه پادشاهان و روسای جهان عرب مانند نیاکان خود تصمیم میگیرند. ممکن است جوانان تصمیمات دیگری بگیرند که لزوماً عاقلانه نباشد. بنابراین، باید هوشیار باشیم تا خسارتهایی که ممکن است با سازش ایجاد شود را کاهش دهیم.
ادبیات آقای ترامپ را در سطح جهانی مشاهده میکنیم و اینطور نیست که فقط نسبت به فلسطین، سوریه یا عربستان اینگونه صحبت کند؛ او با پاناما، دانمارک، کانادا، چین و کل اتحادیه اروپا نیز همینطور برخورد میکند. این وضعیت باید قابل درک باشد که حادثهای رخ داده و فردی بر مصدر کار آمده است که نیازمند حداکثر هوشیاری از سوی ماست تا خود را در معرض خسارت ناشی از چنین مجموعهای قرار ندهیم.