رضا صادقیان
پس از پیروزی مسعود پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری و استقرار دولت چهاردهم کلیدواژه «وفاق ملی» با هدف کم رنگ کردن اختلافات و دور شدن از تنشهای خسته کننده جریانهای سیاسی از سوی پزشکیان انتخاب و به عنوان یک راهبرد برای بهبود یافتن وضعیت مدیریت امروز کشور در نظر گرفته شد. از نگاه پزشکیان کشور ما سالها اسیر درگیریهای کاذب، موضعگیریهای تند و تیز علیه نیروهای سیاسی و بعضا منکوب کردن بخشهایی از مدیریت کشور به بهانههای واهی و بعضا بسیار سطحی بوده است و همین امر باعث دوری از امر توسعه شده است.
اصطلاح «بیایید دعوا نکنیم» بارها از سوی دکتر پزشکیان تکرار شده است، آن عبارت نیز تاکید موکد به معنای وفاق دارد. او چاره کار را وفاق دانسته است، رویکردی که قرار است زمینه ساز همبستگی، نزدیکی و همفکری جریانهای سیاسی کشور باشد تا بتوانیم از پیچ تو در توی توسعه نیافتگی و پاسخ دادن به مطالبات شهروندان و حل مسائل و بحرانهای امروز و دیروز کشور بیرون بیایم. دفاع برخی از کارگزاران میانی دولت در استانها از وفاق ملی نیز تاکید مسیری است که رئیس دولت مشخص کرده؛ اما به نظر میرسد تکرار این عبارت از سوی برخی مدیران دولتی بیش از آنکه برآمده از باور آنان باشد، تکرار کلمهای است که بتواند مانند چسب آنان را به میزهای مدیریتی برای چند صباحی دیگر بچسباند. در این یادداشت به این مهم میپردازیم که آیا پروژه وفاق منجر به تغییرات در حوزه طیفهای سیاسی صاحب قدرت و تاثیر آن در زندگی شهروندان خواهد شد و یا این واژه مانند دهها عبارت دیگر خالی از معنا قلمداد خواهد شد.
اول: کار مدافعان وفاق و باورمندان به این رویکرد در کشور ایران و با توجه به سابقه تاریخی بسیار دشوار است. تاریخ قدرتمداران نشان داده است آنانی که در داخل ساخت قدرت قرار داشته و دارند و تا فرا رسیدن مرگ همچنان صاحب قدرت هستند، معنای وفاق چندان تاثیری در حیات سیاسی آنان نخواهد داشت. برای این افراد آنقدر که نفاق کارآمد و امکان خلق فرصتهای جدید را به دست میدهد، وفاق نخواهد داد. چرا که اساسا وفاق را به معنای همدلی، یکدلی، با هم بودن و همراه هم شدن باور ندارند و دلیلی نمیبینند که برای ادامه حیات سیاسی نیازمند وفاق و تقسیم کیک قدرت با دیگران باشند، بلکه سایرین باید با آنان همراه شوند، همدل شوند و جزء این نخواهد بود. این افراد کیک قدرت را نه تنها تقسیم نمیکنند، حتی اجازه چشیدن طعم کیک را به دیگری نخواهند داد.
قدرت برای آنان زمانی معنای قدرت میدهد که امکان تبعیت، هماهنگی کامل، پیروی و فرمانبری و وامدار بودن افراد را در دل خود داشته باشد، در غیر اینصورت همه قدرت را در ید خویش خواهند گرفت. برای صاحبان قدرت و آنان که همیشه در بخشی از قدرت مشغول مدیریت از بالا بودهاند، وفاق یعنی ضعیف شدن در برابر جامعه و این ضعف را نخواهند پذیرفت. از همینرو وفاق را قبول نداشته و ندارند. این افراد و جریانها بیش از آنکه سودای همراهی و همدلی برای ساخت فرصتهای جدید را در سر پرورش بدهند، به دنبال مشخص کردن خطوط سیاسی و اجتماعی در غلیظترین حالت آن هستند. اینکه ما با دیگری تفاوت داریم و این تفاوت بسیار اساسی و غیر قابل تغییر است. خطوطی که مشخص کند طرف مقابل و جریان حریف سیاسی با ما در جزئیات و کلیات بسیار تفاوت دارد.
در واقع زیست جریانهای مخالف وفاق براساس تعریف دیگری به عنوان متخاصم، دشمن، فریب خوردگان، غرب دوستان و غرب زدگان و غرب پرستان، هواداران استکبار، عاشقان استعمار، فریب خوردگان آمریکا و غرق شدگان در دنیای مادی با تمام ظواهر و غیر باورمندان به آموزههای دینی است. بنابراین وفاق با چنین افرادی بیش از آنچه باور داریم سخت و شاید غیر ممکن باشد. تجربه انتشار لیستهای انتخاباتی در جریان ضد وفاق بازتاب دهنده چنین رویکردی است. آنان با چهرههای سیاسی و جریان ساز در بازه زمانی مشخص برای حذف و به حاشیه راندن افراد و جریانهای دگراندیش وفاق میکنند و پس از مدتی با جریان دیگری علیه همفکران سابق هم پیمان میشوند تا امکان ماندگاری در نهاد قدرت را در تمام حالتها حفظ کنند. در واقع هر زمان که حضورشان در ساحت قدرت فراهم شود، خواهان وفاق هستند و چنانچه خدشهای به مانایی آنان در قدرت وارد گردد، با جریانی وفاق میکنند که تضمین کننده میزهای مدیریتی آنان باشد.
دوم: در حال حاضر وفاق از یک کلمه عادی و بعضا کم کاربرد، تبدیل به یک کلیدواژه در رسانهها شده است. کلیدواژهای که قرار است بار معنایی خاصی بر آن حمل گردد و تبدیل شدنش به یک مفهوم را سپری کند؛ این نیز براساس خواست بخشی از صاحبان قدرت که در دستگاه اجرایی گرد هم آمدهاند دنبال میشود. از منظر علوم سیاسی و ورز دادن کلمات تا رساندن آنان به مفاهیم کاربردی راهی بس دشوار در پیش است. در حال حاضر بخشی از جریان قدرت که موفق به کسب کرسیهای قدرت در ساختار دولت شدند به دنبال وفاق هستند، مهمتر آنکه این افراد پس از آنکه در درون قدرت کلان قرار گرفتند به سراغ این کلیدواژه رفتند و چون خودشان امکان خلق مفهوم سازی و گفتمان سازی در سپهر عمومی را ندارند، به سراغ دانشگاهیان و صاحبان قلم رفتند. برگزاری همایش یک روزه وفاق در چنین شرایطی انجام شد. در واقع دولتمردان کلیدواژهای را به عرصه عمومی کشاندند و با دعوت از صاحب نظران به دنبال تعریف آن در ابعاد کلانتر برای حکمرانی هستند.
از چنین منظری کار دولتیها قابل نقد است؛ چون دقیقا همان راه دولت اعتدال و امید را میروند. همان مسیری که دولت «معجزه هزاره سوم» رفت و با خرج انبوه توانایی گفتمان سازی را با واژگان «عدالت»، «مردم» و حتی «بهار» نیافت و این مهم نیز طی هشت سال دولت حسن روحانی نیز به فرجام مشخص نرسید. همایش وفاق به خواست دولتیها برگزار شد و همان راه را رفت. اکثر سخنرانیهای همایش وفاق تلاش برای پاسخ دادن به خواست دولتیها است. در واقع صاحبان فکر تلاش کردند از انبان دانش، کتابها، بحثها و گفتگوها برای دولتی که دوستش دارند و یا در زمان انتخابات برای کاندیدای مورد نظر با حضور در خیابانها رای جمع کردند، الان به دنبال تعریف معنای وفاق هستند. در واقع صاحبان فکر، فکر خویش را براساس خواسته دولتیها تنظیم کردند تا خروجی مطلوب همان خواست را پوشش بدهند. همان کاری که با نوشتن کتابهای همچون: گقتمان سفرهای رئیس جمهور در دولت نهم، دولت امید، دولت اعتدال، اعتدال چیست و... منتشر شد و هیچ وقت هم در بازار نشر توفیق فروش و چاپ دوم را نیافت.
سوم: مفهوم سازی دولتها و گفتمان آنان تا زمان حال امکان تاثیرگذاری در زیست شهروندان را نیافته و در دنیای موازی سیر کرده است. گویی ابر، مه و خورشید و باد و جریانهای سیاسی و حلقههای تندرو دست به دست هم دادند تا کارنامه عملکرد هر دولتی با شعارها و اهداف اعلامیاش فاصلهای طولانی پیدا کند. به عنوان مثال؛ دولت حسن روحانی منادی گفتمان عدالت و امید بود، اما کارنامه اقتصادی آن دو دولت حکایت امید را فقط برای دو سال تکرار کرد و پس از آن مردم در شرایط سخت قرار گرفتند و امیدشان ناامید شد. تورم 30 درصدی یعنی ناامیدی. استخدامهای بدون ضابطه یعنی ناامیدی. جذب دانشجویان متقلب در دانشگاههای یعنی پاشیدن خاک به چهره امید سایر دانشجویان. بیمهری به بازنشستگان یعنی ناامیدی پدر بزرگها و مادر بزرگهایی که عمری در دولت کار کردند و در نهایت با ناچیزترین حقوق بازنشسته شدند.
مهمتر آنکه کسانی که در دولت روحانی به دنبال برگزاری کنفرانس و چاپ کتابهای دولت پسند به اسم اعتدال و امید بودند و حتی شخصیتهای تاثیرگذار در دولت وقتی شرایط بورس در سال 99 آشفته شد و سرمایه مردم در کوره آتش سوخت و قیمت دلار از 3700 تومان به بیش از 20 هزار تومان رسید و قیمت مسکن و خودرو سر به آسمان گذاشت و بساط ثبتنام برای خودرو با صدها کد ملی پهن شد و جلوی واردات لوازم خانگی به اسم حمایت از تولید کننده حقه باز و کم فروش ایرانی گرفته شد، یعنی امید مردم توسط همان دولت دود شد و به هوا رفت! تعارف را کنار بگذاریم و به روایت دولتمردان کم اعتنایی کنیم تا بهتر شرایط را درک کنیم.
دولت در خلاف جهت گفتمان سازی خودش گام برداشت. دولت سیزدهم گفتمان خودش را براساس «ایران قوی» اعلام کرد. پس از سه سال از آن دولت دقیقا مشخص نشد کوچکتر شدن سفره مردم و تجربه تلخ لمس تورمهای بالای 40 درصد و کمبود برق و ساخته نشدن مسکن و افول کیفیت زندگی مردم و افزایش دلالی در بازار خودرو و مسکن و کشف پرونده بسیار بزرگ فساد چای دبش در همان دولت چه رابطهای با ایران قوی داشت؟ معلوم نشد آنان که در همان دولت دم از مبارزه با فساد و عدالت و دشمنی با رانتخواران را فریاد میزدند چرا در برابر محکومیت دو وزیر دولت سیزدهم سکوت کردند؟
چرا در برابر فساد چای دبش هیچ نگفتند و عدالت را در ایران قوی به مسلخ بردند؟ در واقع دولت سیزدهم از گفتمانی سخن گفت که کارنامهای خودش در راستای تضعیف ایران رقم خورد و آن همه گفتار و کلیپهای تبلیغاتی و نمایش شکوه و اقتدار ایران آنقدر در جهت خلاف حرکت کرد که حتی شهروندان نیز قدرت دولت را ناچیز شمردند و به آن بیتوجه بودند. فرجام گفتمان دولت وفاق ملی برای حک کردن این گفتمان در زندگی مردم راهی ندارد مگر آنکه در زندگی عادی شهروندان ایرانی دارای نقش مثبت باشد. نقشی که مردم بدون واسطه امکان فهم و لمس آن را داشته باشند و نیازی به مراجعه به خواندن کتابهای سفارشی و دیدن گزارشهای ساختگی در نشریات همسو با دولتهای وقت نداشته باشد.
چهارم: مهمترین نکته برای اجرایی شدن وفاق و سر ریز چنین مفهومی در اشکال زندگی شهروندان، فهم کلیت یک راهبرد برای پیادهسازی آن گفتمان از سوی مسئولان امرو و به عبارت مشخصتر صاحبان قدرت کلان و میانی است. سوال میکنیم؛ قرار است وفاق در کدام شرایط و تا کجا در میان صاحبان قدرت ادامه یابد؟ پرسش دیگر، آیا پرداختن به وفاق بدون در نظر گرفتن سابقه تاریخی و بازسازی ذهن شهروندان و زخم خوردگان از قدرت در گذشته و حال ممکن است و وفاق امکان مرحم گذاشتن روی کاستیهای گذشته را مهیا خواهد کرد؟ آیا قرار است وفاق صرفا تحرکی در بافت و ساخت صاحبان قدرت برای درک شرایط امروز و گام برداشتن به سوی توسعه قدرت محور باشد و یا اینکه هدفش رسیدن به کسب رضایت شهروندان و تمام اقشار اجتماعی است؟ پاسخ به چنین پرسشهایی با سه محور قابل ارزیابی است.
1. آنچه رئیس جمهور به آن فکر و به دنبال اجرایی کردن پروژه وفاق است.
2. آنچه دیگر مسئولان و مدیران ارشد دولتی نسبت به آن فکر و اقدام میکنند.
3. فهم و دریافت شهروندان نسبت به کنش مدیران صاحب قدرت چیست؟
با توجه به پاسخ دکتر پزشکیان در نخستین نشست خبری به سوال خبرنگار انصاف نیوز، ایشان کلان پروژه دولت چهاردهم را «آشتی، وفاق و دوباره به صحنه آوردن مردم» عنوان کردند. در واقع هدف نهایی ایشان از وفاق با جریانهای سیاسی و استفاده از ظرفیت مدیران با گرایشهای مختلف سیاسی، پاسخ دادن به نیازها و مطالبات شهروندان و زدودن فکر «مملکت فقط برای عدهای خاص نیست» است. در چنین پروژهای نگاه و هدف نهایی نزدیکتر شدن حاکمان به خواستههای مردم است؛ از همینرو وفاق هدفی جزء آشتی در ساخت قدرت برای رسیدگی به مطالبات شهروندان نخواهد بود. اینکه در اجرای این پروژه فهم طرفین قدرت و طیفهای مختلف در نهادهای متکی به قدرت از وفاق چه خواهد بود بسیار با اهمیت است. اما در بخش برداشت مدیران نسبت به وفاق تا زمان حال به غیر از چند نفر از اعضای هیات دولت، به نظر میرسد سایر وزیران چندان به این مهم توجهای نداشته و از کنار وفاق به سادگی عبور میکنند.
به عنوان مثال؛ درک و اعلام موضع دستیار اجتماعی رئیس جمهور، وزیر ارشاد و آموزش عالی و همچنین دکتر احمد میدری به عنوان یکی از دغدغهمندان توسعه و رفاه شهروندان با سایر وزیران تا لحظه نوشتن این یادداشت متفاوت است. گویا برای بسیاری وفاق فرصتی فراهم آورده تا از صندلی ریاست در وزارتخانه ایکس به وزارتخانه دیگری کوچ کنند و بدون باورمندی به وفاق ملی و نزدیک شدن به مطالبات شهروندان به ارایه نادرستترین آمارها و چشماندازها برای مردم اقدام نمایند، در واقع این افراد راه گذشته را با ادبیات جدید دنبال میکنند. تردیدی نیست که چنین افرادی بزرگترین و هزینه سازترین ضربههای اعتماد سوز و ویرانگر را به باور عمومی و کارکردهای نهاد دولت به شخص رئیس جمهور و دولت چهاردهم وارد خواهند کرد.
پنجم: در حال حاضر بزرگترین دشواره مردم، موضوعات مرتبط با اقتصاد است. از منظر شهروندان و خصوصا کسانی که طی یک دهه گذشته سفرههایشان کوچک شده و تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی قرار گرفتهاند، تعریف و باز تعریف کلیدواژه وفاق و تبدیل شدن این عبارت به مفهوم گفتمان ساز برای دولت وقت تفاوتی نخواهد داشت. حتی میتوان مدعی شد ترک سیاست منازعه و تبدیل کردن آن سیاست به مصالحه، آشتی ملی و کاهش تنشها در سپهر سیاسی برای این دسته از شهروندان تفاوت نخواهد کرد. آنان خواستار درک و لمس سیاستهای مبتنی بر وفاق، همدلی، همراهی صاحبان قدرت برای حل مشکلات کشور هستند.
شهروند ایرانی چندان کاری به تغییر مدیریتها و یا تقسیم کیک قدرت به احزاب صاحب نفوذ و سایر چهرههای همیشه مدیر در بدنه دولت ندارد. برای آنان هیچ چیزی مثل لمس تغییر شرایط با معنا و مثبت نخواهد بود. به عنوان مثال؛ فرض کنیم دولت برای نزدیکتر کردن جریانهای سیاسی بخشی از مدیریت شرکتهای پتروشیمی را به مدیران نزدیک به جریان اصلاحات و شماری را به مدیران اصولگرا بدهد؛ شهروند ناراضی از وضعیت اقتصادی به این جابجایی دقت نخواهد کرد.
برای او بالا بردن ظرفیت تولید کارخانه، توزیع اقلام و بستههای خوراکی توسط کارخانه، بهبود کیفیت غذای پرسنل، رسیدگی به وضعیت معیشت کارکنان و ارایه خدماتی رفاهی و مسافرتی با اهمیت است و در صورتی که شاهد پیاده سازی چنین رویکردی نباشد و شرایط اقتصادیاش تغییری نکند و یا گام به گام بدتر از سالهای گذشته شود، هیچ وقت معنی وفاق را درک نمیکند و مهمتر آنکه سیاست وفاق را به صورت معکوس لمس کرده و چه بسا به عنوان یکی از مخالفان وفاق برای آگاهی مردم در جامعه صحبت کند! در اینجا کلیدواژه وفاق معنی و کارکردی جزء نفاق و شقاق نداشته و دولت وقت در جهت عکس سیاستهای اعلامی خودش اقدام کرده است. بنابراین و در اولین گام، وفاق میبایست ترجمان بهبود وضعیت اقتصادی شهروندان باشد.
∎
پس از پیروزی مسعود پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری و استقرار دولت چهاردهم کلیدواژه «وفاق ملی» با هدف کم رنگ کردن اختلافات و دور شدن از تنشهای خسته کننده جریانهای سیاسی از سوی پزشکیان انتخاب و به عنوان یک راهبرد برای بهبود یافتن وضعیت مدیریت امروز کشور در نظر گرفته شد. از نگاه پزشکیان کشور ما سالها اسیر درگیریهای کاذب، موضعگیریهای تند و تیز علیه نیروهای سیاسی و بعضا منکوب کردن بخشهایی از مدیریت کشور به بهانههای واهی و بعضا بسیار سطحی بوده است و همین امر باعث دوری از امر توسعه شده است.
اصطلاح «بیایید دعوا نکنیم» بارها از سوی دکتر پزشکیان تکرار شده است، آن عبارت نیز تاکید موکد به معنای وفاق دارد. او چاره کار را وفاق دانسته است، رویکردی که قرار است زمینه ساز همبستگی، نزدیکی و همفکری جریانهای سیاسی کشور باشد تا بتوانیم از پیچ تو در توی توسعه نیافتگی و پاسخ دادن به مطالبات شهروندان و حل مسائل و بحرانهای امروز و دیروز کشور بیرون بیایم. دفاع برخی از کارگزاران میانی دولت در استانها از وفاق ملی نیز تاکید مسیری است که رئیس دولت مشخص کرده؛ اما به نظر میرسد تکرار این عبارت از سوی برخی مدیران دولتی بیش از آنکه برآمده از باور آنان باشد، تکرار کلمهای است که بتواند مانند چسب آنان را به میزهای مدیریتی برای چند صباحی دیگر بچسباند. در این یادداشت به این مهم میپردازیم که آیا پروژه وفاق منجر به تغییرات در حوزه طیفهای سیاسی صاحب قدرت و تاثیر آن در زندگی شهروندان خواهد شد و یا این واژه مانند دهها عبارت دیگر خالی از معنا قلمداد خواهد شد.
اول: کار مدافعان وفاق و باورمندان به این رویکرد در کشور ایران و با توجه به سابقه تاریخی بسیار دشوار است. تاریخ قدرتمداران نشان داده است آنانی که در داخل ساخت قدرت قرار داشته و دارند و تا فرا رسیدن مرگ همچنان صاحب قدرت هستند، معنای وفاق چندان تاثیری در حیات سیاسی آنان نخواهد داشت. برای این افراد آنقدر که نفاق کارآمد و امکان خلق فرصتهای جدید را به دست میدهد، وفاق نخواهد داد. چرا که اساسا وفاق را به معنای همدلی، یکدلی، با هم بودن و همراه هم شدن باور ندارند و دلیلی نمیبینند که برای ادامه حیات سیاسی نیازمند وفاق و تقسیم کیک قدرت با دیگران باشند، بلکه سایرین باید با آنان همراه شوند، همدل شوند و جزء این نخواهد بود. این افراد کیک قدرت را نه تنها تقسیم نمیکنند، حتی اجازه چشیدن طعم کیک را به دیگری نخواهند داد.
قدرت برای آنان زمانی معنای قدرت میدهد که امکان تبعیت، هماهنگی کامل، پیروی و فرمانبری و وامدار بودن افراد را در دل خود داشته باشد، در غیر اینصورت همه قدرت را در ید خویش خواهند گرفت. برای صاحبان قدرت و آنان که همیشه در بخشی از قدرت مشغول مدیریت از بالا بودهاند، وفاق یعنی ضعیف شدن در برابر جامعه و این ضعف را نخواهند پذیرفت. از همینرو وفاق را قبول نداشته و ندارند. این افراد و جریانها بیش از آنکه سودای همراهی و همدلی برای ساخت فرصتهای جدید را در سر پرورش بدهند، به دنبال مشخص کردن خطوط سیاسی و اجتماعی در غلیظترین حالت آن هستند. اینکه ما با دیگری تفاوت داریم و این تفاوت بسیار اساسی و غیر قابل تغییر است. خطوطی که مشخص کند طرف مقابل و جریان حریف سیاسی با ما در جزئیات و کلیات بسیار تفاوت دارد.
در واقع زیست جریانهای مخالف وفاق براساس تعریف دیگری به عنوان متخاصم، دشمن، فریب خوردگان، غرب دوستان و غرب زدگان و غرب پرستان، هواداران استکبار، عاشقان استعمار، فریب خوردگان آمریکا و غرق شدگان در دنیای مادی با تمام ظواهر و غیر باورمندان به آموزههای دینی است. بنابراین وفاق با چنین افرادی بیش از آنچه باور داریم سخت و شاید غیر ممکن باشد. تجربه انتشار لیستهای انتخاباتی در جریان ضد وفاق بازتاب دهنده چنین رویکردی است. آنان با چهرههای سیاسی و جریان ساز در بازه زمانی مشخص برای حذف و به حاشیه راندن افراد و جریانهای دگراندیش وفاق میکنند و پس از مدتی با جریان دیگری علیه همفکران سابق هم پیمان میشوند تا امکان ماندگاری در نهاد قدرت را در تمام حالتها حفظ کنند. در واقع هر زمان که حضورشان در ساحت قدرت فراهم شود، خواهان وفاق هستند و چنانچه خدشهای به مانایی آنان در قدرت وارد گردد، با جریانی وفاق میکنند که تضمین کننده میزهای مدیریتی آنان باشد.
دوم: در حال حاضر وفاق از یک کلمه عادی و بعضا کم کاربرد، تبدیل به یک کلیدواژه در رسانهها شده است. کلیدواژهای که قرار است بار معنایی خاصی بر آن حمل گردد و تبدیل شدنش به یک مفهوم را سپری کند؛ این نیز براساس خواست بخشی از صاحبان قدرت که در دستگاه اجرایی گرد هم آمدهاند دنبال میشود. از منظر علوم سیاسی و ورز دادن کلمات تا رساندن آنان به مفاهیم کاربردی راهی بس دشوار در پیش است. در حال حاضر بخشی از جریان قدرت که موفق به کسب کرسیهای قدرت در ساختار دولت شدند به دنبال وفاق هستند، مهمتر آنکه این افراد پس از آنکه در درون قدرت کلان قرار گرفتند به سراغ این کلیدواژه رفتند و چون خودشان امکان خلق مفهوم سازی و گفتمان سازی در سپهر عمومی را ندارند، به سراغ دانشگاهیان و صاحبان قلم رفتند. برگزاری همایش یک روزه وفاق در چنین شرایطی انجام شد. در واقع دولتمردان کلیدواژهای را به عرصه عمومی کشاندند و با دعوت از صاحب نظران به دنبال تعریف آن در ابعاد کلانتر برای حکمرانی هستند.
از چنین منظری کار دولتیها قابل نقد است؛ چون دقیقا همان راه دولت اعتدال و امید را میروند. همان مسیری که دولت «معجزه هزاره سوم» رفت و با خرج انبوه توانایی گفتمان سازی را با واژگان «عدالت»، «مردم» و حتی «بهار» نیافت و این مهم نیز طی هشت سال دولت حسن روحانی نیز به فرجام مشخص نرسید. همایش وفاق به خواست دولتیها برگزار شد و همان راه را رفت. اکثر سخنرانیهای همایش وفاق تلاش برای پاسخ دادن به خواست دولتیها است. در واقع صاحبان فکر تلاش کردند از انبان دانش، کتابها، بحثها و گفتگوها برای دولتی که دوستش دارند و یا در زمان انتخابات برای کاندیدای مورد نظر با حضور در خیابانها رای جمع کردند، الان به دنبال تعریف معنای وفاق هستند. در واقع صاحبان فکر، فکر خویش را براساس خواسته دولتیها تنظیم کردند تا خروجی مطلوب همان خواست را پوشش بدهند. همان کاری که با نوشتن کتابهای همچون: گقتمان سفرهای رئیس جمهور در دولت نهم، دولت امید، دولت اعتدال، اعتدال چیست و... منتشر شد و هیچ وقت هم در بازار نشر توفیق فروش و چاپ دوم را نیافت.
سوم: مفهوم سازی دولتها و گفتمان آنان تا زمان حال امکان تاثیرگذاری در زیست شهروندان را نیافته و در دنیای موازی سیر کرده است. گویی ابر، مه و خورشید و باد و جریانهای سیاسی و حلقههای تندرو دست به دست هم دادند تا کارنامه عملکرد هر دولتی با شعارها و اهداف اعلامیاش فاصلهای طولانی پیدا کند. به عنوان مثال؛ دولت حسن روحانی منادی گفتمان عدالت و امید بود، اما کارنامه اقتصادی آن دو دولت حکایت امید را فقط برای دو سال تکرار کرد و پس از آن مردم در شرایط سخت قرار گرفتند و امیدشان ناامید شد. تورم 30 درصدی یعنی ناامیدی. استخدامهای بدون ضابطه یعنی ناامیدی. جذب دانشجویان متقلب در دانشگاههای یعنی پاشیدن خاک به چهره امید سایر دانشجویان. بیمهری به بازنشستگان یعنی ناامیدی پدر بزرگها و مادر بزرگهایی که عمری در دولت کار کردند و در نهایت با ناچیزترین حقوق بازنشسته شدند.
مهمتر آنکه کسانی که در دولت روحانی به دنبال برگزاری کنفرانس و چاپ کتابهای دولت پسند به اسم اعتدال و امید بودند و حتی شخصیتهای تاثیرگذار در دولت وقتی شرایط بورس در سال 99 آشفته شد و سرمایه مردم در کوره آتش سوخت و قیمت دلار از 3700 تومان به بیش از 20 هزار تومان رسید و قیمت مسکن و خودرو سر به آسمان گذاشت و بساط ثبتنام برای خودرو با صدها کد ملی پهن شد و جلوی واردات لوازم خانگی به اسم حمایت از تولید کننده حقه باز و کم فروش ایرانی گرفته شد، یعنی امید مردم توسط همان دولت دود شد و به هوا رفت! تعارف را کنار بگذاریم و به روایت دولتمردان کم اعتنایی کنیم تا بهتر شرایط را درک کنیم.
دولت در خلاف جهت گفتمان سازی خودش گام برداشت. دولت سیزدهم گفتمان خودش را براساس «ایران قوی» اعلام کرد. پس از سه سال از آن دولت دقیقا مشخص نشد کوچکتر شدن سفره مردم و تجربه تلخ لمس تورمهای بالای 40 درصد و کمبود برق و ساخته نشدن مسکن و افول کیفیت زندگی مردم و افزایش دلالی در بازار خودرو و مسکن و کشف پرونده بسیار بزرگ فساد چای دبش در همان دولت چه رابطهای با ایران قوی داشت؟ معلوم نشد آنان که در همان دولت دم از مبارزه با فساد و عدالت و دشمنی با رانتخواران را فریاد میزدند چرا در برابر محکومیت دو وزیر دولت سیزدهم سکوت کردند؟
چرا در برابر فساد چای دبش هیچ نگفتند و عدالت را در ایران قوی به مسلخ بردند؟ در واقع دولت سیزدهم از گفتمانی سخن گفت که کارنامهای خودش در راستای تضعیف ایران رقم خورد و آن همه گفتار و کلیپهای تبلیغاتی و نمایش شکوه و اقتدار ایران آنقدر در جهت خلاف حرکت کرد که حتی شهروندان نیز قدرت دولت را ناچیز شمردند و به آن بیتوجه بودند. فرجام گفتمان دولت وفاق ملی برای حک کردن این گفتمان در زندگی مردم راهی ندارد مگر آنکه در زندگی عادی شهروندان ایرانی دارای نقش مثبت باشد. نقشی که مردم بدون واسطه امکان فهم و لمس آن را داشته باشند و نیازی به مراجعه به خواندن کتابهای سفارشی و دیدن گزارشهای ساختگی در نشریات همسو با دولتهای وقت نداشته باشد.
چهارم: مهمترین نکته برای اجرایی شدن وفاق و سر ریز چنین مفهومی در اشکال زندگی شهروندان، فهم کلیت یک راهبرد برای پیادهسازی آن گفتمان از سوی مسئولان امرو و به عبارت مشخصتر صاحبان قدرت کلان و میانی است. سوال میکنیم؛ قرار است وفاق در کدام شرایط و تا کجا در میان صاحبان قدرت ادامه یابد؟ پرسش دیگر، آیا پرداختن به وفاق بدون در نظر گرفتن سابقه تاریخی و بازسازی ذهن شهروندان و زخم خوردگان از قدرت در گذشته و حال ممکن است و وفاق امکان مرحم گذاشتن روی کاستیهای گذشته را مهیا خواهد کرد؟ آیا قرار است وفاق صرفا تحرکی در بافت و ساخت صاحبان قدرت برای درک شرایط امروز و گام برداشتن به سوی توسعه قدرت محور باشد و یا اینکه هدفش رسیدن به کسب رضایت شهروندان و تمام اقشار اجتماعی است؟ پاسخ به چنین پرسشهایی با سه محور قابل ارزیابی است.
1. آنچه رئیس جمهور به آن فکر و به دنبال اجرایی کردن پروژه وفاق است.
2. آنچه دیگر مسئولان و مدیران ارشد دولتی نسبت به آن فکر و اقدام میکنند.
3. فهم و دریافت شهروندان نسبت به کنش مدیران صاحب قدرت چیست؟
با توجه به پاسخ دکتر پزشکیان در نخستین نشست خبری به سوال خبرنگار انصاف نیوز، ایشان کلان پروژه دولت چهاردهم را «آشتی، وفاق و دوباره به صحنه آوردن مردم» عنوان کردند. در واقع هدف نهایی ایشان از وفاق با جریانهای سیاسی و استفاده از ظرفیت مدیران با گرایشهای مختلف سیاسی، پاسخ دادن به نیازها و مطالبات شهروندان و زدودن فکر «مملکت فقط برای عدهای خاص نیست» است. در چنین پروژهای نگاه و هدف نهایی نزدیکتر شدن حاکمان به خواستههای مردم است؛ از همینرو وفاق هدفی جزء آشتی در ساخت قدرت برای رسیدگی به مطالبات شهروندان نخواهد بود. اینکه در اجرای این پروژه فهم طرفین قدرت و طیفهای مختلف در نهادهای متکی به قدرت از وفاق چه خواهد بود بسیار با اهمیت است. اما در بخش برداشت مدیران نسبت به وفاق تا زمان حال به غیر از چند نفر از اعضای هیات دولت، به نظر میرسد سایر وزیران چندان به این مهم توجهای نداشته و از کنار وفاق به سادگی عبور میکنند.
به عنوان مثال؛ درک و اعلام موضع دستیار اجتماعی رئیس جمهور، وزیر ارشاد و آموزش عالی و همچنین دکتر احمد میدری به عنوان یکی از دغدغهمندان توسعه و رفاه شهروندان با سایر وزیران تا لحظه نوشتن این یادداشت متفاوت است. گویا برای بسیاری وفاق فرصتی فراهم آورده تا از صندلی ریاست در وزارتخانه ایکس به وزارتخانه دیگری کوچ کنند و بدون باورمندی به وفاق ملی و نزدیک شدن به مطالبات شهروندان به ارایه نادرستترین آمارها و چشماندازها برای مردم اقدام نمایند، در واقع این افراد راه گذشته را با ادبیات جدید دنبال میکنند. تردیدی نیست که چنین افرادی بزرگترین و هزینه سازترین ضربههای اعتماد سوز و ویرانگر را به باور عمومی و کارکردهای نهاد دولت به شخص رئیس جمهور و دولت چهاردهم وارد خواهند کرد.
پنجم: در حال حاضر بزرگترین دشواره مردم، موضوعات مرتبط با اقتصاد است. از منظر شهروندان و خصوصا کسانی که طی یک دهه گذشته سفرههایشان کوچک شده و تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی قرار گرفتهاند، تعریف و باز تعریف کلیدواژه وفاق و تبدیل شدن این عبارت به مفهوم گفتمان ساز برای دولت وقت تفاوتی نخواهد داشت. حتی میتوان مدعی شد ترک سیاست منازعه و تبدیل کردن آن سیاست به مصالحه، آشتی ملی و کاهش تنشها در سپهر سیاسی برای این دسته از شهروندان تفاوت نخواهد کرد. آنان خواستار درک و لمس سیاستهای مبتنی بر وفاق، همدلی، همراهی صاحبان قدرت برای حل مشکلات کشور هستند.
شهروند ایرانی چندان کاری به تغییر مدیریتها و یا تقسیم کیک قدرت به احزاب صاحب نفوذ و سایر چهرههای همیشه مدیر در بدنه دولت ندارد. برای آنان هیچ چیزی مثل لمس تغییر شرایط با معنا و مثبت نخواهد بود. به عنوان مثال؛ فرض کنیم دولت برای نزدیکتر کردن جریانهای سیاسی بخشی از مدیریت شرکتهای پتروشیمی را به مدیران نزدیک به جریان اصلاحات و شماری را به مدیران اصولگرا بدهد؛ شهروند ناراضی از وضعیت اقتصادی به این جابجایی دقت نخواهد کرد.
برای او بالا بردن ظرفیت تولید کارخانه، توزیع اقلام و بستههای خوراکی توسط کارخانه، بهبود کیفیت غذای پرسنل، رسیدگی به وضعیت معیشت کارکنان و ارایه خدماتی رفاهی و مسافرتی با اهمیت است و در صورتی که شاهد پیاده سازی چنین رویکردی نباشد و شرایط اقتصادیاش تغییری نکند و یا گام به گام بدتر از سالهای گذشته شود، هیچ وقت معنی وفاق را درک نمیکند و مهمتر آنکه سیاست وفاق را به صورت معکوس لمس کرده و چه بسا به عنوان یکی از مخالفان وفاق برای آگاهی مردم در جامعه صحبت کند! در اینجا کلیدواژه وفاق معنی و کارکردی جزء نفاق و شقاق نداشته و دولت وقت در جهت عکس سیاستهای اعلامی خودش اقدام کرده است. بنابراین و در اولین گام، وفاق میبایست ترجمان بهبود وضعیت اقتصادی شهروندان باشد.