جوان آنلاین: متن پیشرو، خاطراتی در باره مبارزات انقلابی مردم ایران است که در کتاب «از سرنوشت» به روایت سیدمحمدحسن خامنهای، برادر مقام معظم رهبری نقل شده است. با هم برگی از خاطرات این کتاب را میخوانیم.
خیابان خسروی مشهد
در خیابان خسروی مشهد خانمی را با فرزند خردسالش به شهادت رسانده بودند که صحنه واقعاً تأثر برانگیزی به وجود آورده بود. این رفتار نابخردانه رژیم مردم را در هدف خویش مصممتر کرد و دیگر مشخص بود که رژیم نفسهای آخرش را میکشد. اما افق پیروزی هنوز ناپیدا بود، زیرا حضرت امام خمینی در تبعید به سر میبرد و شاه هم از کشور خارج نشده بود.
اعلامیههای حضرت امام، اما رنگ و بوی دیگری داشت و سراسر امیدبخش بود. ایشان در اعلامیههای خود که آن زمان تکثیر و توزیع میشد بیانی به این مضمون داشت که اگر حتی یک لحظه هم جان داشته باشم به ایران بازخواهم گشت و کنار مردم خواهم بود.
راهپیمایی ۹ دی
نهم دی یک راهپیمایی از سمت خیابان تهران به سمت استانداری صورت گرفت. خبر داشتیم که جمعیت زیادی آنجا جمع شده است و آیتالله سیدعلی خامنهای نیز مقابل استانداری برای مردم سخنرانی خواهد کرد.
زمانی که نزدیک استانداری شدیم، در خیابانهای اطراف تدارکات و نیروهای ارتشی را دیدم که مستقر شده و آماده حمله به مردم بودند. پس از ورود مردم به حیاط استانداری، یک تانک مستقر در محل به سمت مردم حرکت کرد. در آن زمان اصلاً فکر نمیکردیم رژیم بخواهد از تانک برای تقابل با مردم بیدفاع استفاده کند.
مرگ بر شاه روی تانک
مردم دور تانک جمع شده بودند و شعار میدادند. در این هنگام سرباز جوانی از تانک بیرون آمد و به جمع مردم پیوست. آقای صفایی هم که آن زمان طلبه جوانی بود روی تانک رفت و شعار مرگ بر شاه داد. شور و حال عجیبی جمع راهپیمایان را در برگرفت، انگار که به فتح بزرگی نائل آمده بودند.
تعدادی از مردم به سمت تانک دیگری که در محل مستقر بود، دویدند، اما ناگهان صدای رگبار گلوله همه را به خود آورد. تانک دوم بیمحابا به سوی مردم آتش گشود و تعدادی از آنها را به خاک و خون کشاند. غروب روز نهم دی شهر مشهد خیلی ملتهب بود. در راهپیمایی آن روز با تیراندازی عوامل رژیم پهلوی تعدادی از مردم به شهادت رسیده بودند و این شدت برخورد با تظاهرات کنندگان تقریباً تا آن روز سابقه نداشت. شنیدن این خبر برای من هم سخت بود، بنابراین با تعدادی از افراد در منزل یکی از دوستان جمع شده بودیم و برنامه راهپیمایی فردا را مرور میکردیم.
فاجعه ۱۰ دی ماه
در آن لحظات هرگز نمیدانستیم که فردا در روز ۱۰ دی قرار است چه اتفاقی بیفتد و شدت واکنش سبعانه رژیم پهلوی را نمیتوانستیم ارزیابی کنیم. هدف در برنامهریزی تظاهرات به گونهای بود که ضمن حضور حداکثری در خیابانها و شعار علیه رژیم پهلوی، کمترین درگیری و تلفات ممکن اتفاق بیفتد، اما قضایا بدون اینکه ما مطلع باشیم به گونهای دیگر رقم میخورد.
فرماندار نظامی مشهد، سپهبد اکبر یزدگردی با قرار دادن جنازه نظامیان کشته شده در پادگان لشکر ۷۷ در جمع فرماندهان و دیگر نیروهای ارتشی با استفاده از فضای به وجود آمده اعلام کرده بود در صورت مماشات با راهپیمایان سرنوشت همه شما همین است و حسابی نظامیان را علیه مردم و مبارزان تهییج کرده بود...
با پایان یافتن روز دهم دی و اخباری که از گوشه و کنار شهر میرسید عمق فاجعه آن روز بیشتر آشکار میشد. شهر در بهت و حیرت از این اقدام دژخیم پهلوی و ماتم و اندوه عزیزان از دست رفته خود بود. اما آنچه بین مبارزان در جمع بندی این واقعه گذشت تأکید بر مبارزه تا سرنگونی این رژیم جنایتکار بود.