شناسهٔ خبر: 71267537 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

دیدگاه

علیه تاریخ؛ علیه تجربه

صاحب‌خبر - حمید ملک‌زاده: چیزی در کمونیسم شوروی هست که برای سال‌های زیادی بی‌اعتبار شده است: برقراری رابطه علّی میان یک رخداد و مرتفع ‌شدن مسائل مختلف در حوزه‌های گوناگون از حیات یک واحد سیاسی، یا یک مجموعه از مردم. با وجود این هنوز تحلیلگران و نظریه‌پردازان زیادی هستند که این الگوی شبه‌علمی کمونیستی را رها نکرده‌اند. سازمان کلی این الگوی شبه‌علمی اینگونه است: الف- همه مشکلات فلان واحد سیاسی از فلان عامل ناشی می‌شود؛ ب- این عامل در نتیجه بهمان رخداد از بین می‌رود؛ نتیجه‌گیری: با از بین‌ رفتن عامل ذکر شده در الف، همه مشکلات موجود در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم مورد نظر رفع می‌شود. این رابطه‌ای علی است که ذهن تقلیلگرای بخش زیادی از تحلیلگران و فعالان سیاسی علاقه دارد آن را به ‌عنوان اصلی علمی، قاطع و اجتناب‌ناپذیر بپذیرد. برای سال‌های زیادی اینطور تبلیغ کرده‌اند که اگر ایران همه آن چیزی را که ایالات متحده آمریکا از ایران می‌خواهد انجام دهد، ناگهان همه مسائل داخلی کشور رفع خواهد شد. این خط استدلالی تا جایی پیش می‌رود که مثلا درباره پدیده‌هایی تاریخی مانند کودتای بیست‌وهشتم مرداد علیه دولت منتخب دکتر محمد مصدق مداخلات امنیتی، نظامی و سیاسی دولت وقت ایالات متحده آمریکا در طراحی و پیشبرد کودتا را سفیدشویی و اینطور ادعا می‌کند که «اگر مصدق با آمریکایی‌ها سازش کرده بود هم دولت پایدارتری می‌داشت و هم منافع ایران از استخراج نفت بیشتر می‌بود». من اینطور فکر می‌کنم که این خط استدلال از بیماری علی‌گرایی ذهن ریاضی‌اندیش تحلیلگرانی برمی‌آید که در دام شکلی از شبه‌علم صوری گرفتار شده‌اند. بیانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نکات قابل ‌توجهی را درباره این خط استدلالی شبه‌علمی در خود جا ‌داده بود. * ما و مسائلی که به‌ عنوان یک دولت داریم در رابطه ‌با موضوع مذاکره با دولت ایالات متحده آمریکا یک خط تحلیلی وجود دارد که ادعا می‌کند دولت ایران بدون مذاکره با دولت ایالات متحده آمریکا نمی‌تواند مسائل داخلی‌اش را حل کند. این موضوع بیشتر به‌ خاطر مشکلاتی مطرح می‌شود که ممکن است سیاست‌های خصمانه ایالات متحده آمریکا در رابطه میان با دولت‌های دیگر از جنبه‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی به وجود بیاورد؛ سیاست‌های خصمانه‌‌ای که البته کار حکمرانی در داخل ایران را با مخاطراتی مواجه کرده است. موضوع مهمی که درباره این مخاطرات باید در نظر بگیریم این است که آنها محصول سیاست‌های دولت آمریکا علیه دولت و مردم ایران هستند. خط تحلیلی که از آن صحبت می‌کنیم در صورت‌بندی ‌کردن رابطه ایران با دولت ایالات متحده این رابطه را برعکس می‌کند. یعنی نقطه آغاز مخاصمه و عامل اصلی تشدید آن را در طرفی از رابطه تعیین می‌کند که از رفتار خصمانه مورد نظر آسیب‌دیده است؛ یعنی اینطور ادعا می‌کند که «آمریکاستیزی» دولت جمهوری اسلامی ایران زمینه‌ساز وضع تحریم‌ها و اقدامات خصمانه دولت آمریکا در محیط بین‌المللی علیه ایران بوده است. این بخش اول از مقدمه‌ای است که به ظهور استدلالی شبه‌علمی نیرو می‌بخشد که بر اساس آن اگر ایران «آمریکاستیزی» را کنار بگذارد، همه مشکلات و مسائل داخلی و بین‌المللی آن حل می‌شود. برای اینکه نشان دهیم این صورت‌بندی از بنیان غلط است، یک آزمایشگاه تاریخی نزدیک داریم که می‌توانیم به آن استناد کنیم: دوران حکومت محمدرضا پهلوی. مسائلی که ما در ایران امروز دست ‌به ‌گریبان‌شان هستیم تا حد زیادی میراث حکومت پهلوی و مدل نوسازی نامتوازن و دستوری مورد نظر پهلوی دوم است؛ مسائلی که در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دولت‌های مختلف مغفول ماند و هر روز گسترده‌تر شد. این مشکلات در دورانی ایجاد شد که حکومت وقت ایران به ‌عنوان ژاندارم منطقه و در همسویی با سیاست‌های بلوک غرب با محوریت دولت ایالات متحده آمریکا عمل می‌کرد؛ موضوعاتی حل نشده که باید ضمن بازنگری در فهمی که از توسعه داریم، یعنی بازنگری درباره میراث پهلوی در زمینه توسعه نامتوازن شهرها و مناطق مختلف کشور و از طریق اقدام خردمندانه برای اصلاح سازوکارهای اداری کشور به آن پاسخ دهیم. ما تنها وقتی می‌توانیم به شکل مشروعی به دعاوی این استدلال شبه‌علمی گوش دهیم که همه اقدامات لازم برای رفع مشکلات داخلی را انجام داده باشیم و هنوز، یا حداقل در مراحلی برای محقق کردن اهداف خود به بازنگری در رابطه ‌با دولت ایالات متحده یا هر دولت دیگری، جز رژیم غاصب صهیونیستی انجام داده باشیم. * ایران و دولت ایالات متحده آمریکا؛ تاریخی که باید از سمت ایران خواند برای کسب توفیق در امر مذاکره باید از یک‌ طرف درک روشنی از تاریخ مواجهه طرفین مذاکره با یکدیگر را در ذهن حاضر کرد و از طرف دیگر باید ذهنیت کسانی را که درباره موضوع مذاکره نقشی تأثیرگذار دارند بخوبی شناخت. این قاعده کلی بویژه درباره رابطه بین ایران و دولت ایالات متحده آمریکا باید مورد توجه قرار بگیرد، چرا که این موضوعی نیست که به‌سادگی و ضمن استفاده از قواعد شبه‌علمی و تک‌علتی مرسوم در میان‌ بخشی از تحلیلگران و فعالان سیاسی ایرانی آن را توضیح داد یا راهکاری برای حل‌کردن آن پیدا کرد. قبل از هر چیز باید این نکته را در نظر داشته باشیم که ایران و دولت ایالات متحده آمریکا تاریخ معلومی دارند؛ تاریخی مملو از مداخلات نظامی، امنیتی و سیاسی دولت ایالات متحده آمریکا در امور داخلی ایران که عموما علیه اراده عمومی محقق شده ایرانیان عمل کرده است. از موضوع سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق تا حمایت تمام‌عیار از دیکتاتوری خاندان پهلوی به بهانه مبارزه با بلوک شرق تا حمایت تسلیحاتی، اطلاعاتی و سیاسی از رژیم صدام در میدان نبرد یا مجامع بین‌المللی موضوعاتی است که تاریخ ایران و آمریکا را نمی‌توان بدون در نظر گرفتن آنها مورد مطالعه قرار داد. همچنین نباید این مساله را نیز نادیده گرفت که هر بار تلاش دولت جمهوری اسلامی ایران برای حل‌ موضوعاتی که بین ۲ دولت وجود دارد، با اقدامی خصمانه از طرف دولت ایالات متحده آمریکا پاسخ داده شده است. قرار گرفتن نام ایران در میان دولت‌های محور شرارت، زمانی که ایران درباره مسائل بعد از 11 سپتامبر بیشترین همکاری و همدلی ممکن را با مردم و دولت آمریکا نشان داده بود، اخلال در اجرای مفاد برجام به نفع مردم ایران در دولت باراک اوباما و خارج ‌شدن دولت ترامپ از این توافق، در حالی ‌که دولت ایران همه تعهدات خود را با دقت و وسواس زیادی به مرحله اجرا درآورده بود و نهایتا حمایت سیاستمداران آمریکایی از معاندان نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق اعطای کمک‌های مالی رسمی از بودجه عمومی دولت آمریکا که با هدف برهم‌ زدن امنیت و ثبات داخلی ایران صورت پذیرفته، هر کدام به نحوی زمینه‌های تاریخی حاکم بر رابطه میان این ۲ دولت را تشکیل می‌دهد. هر شکلی از بحث درباره مذاکره میان 2 دولت، اگر بدون توجه به این تاریخ انجام شود، تنها به سرخوردگی سیاسی و ملی دیگری منتهی خواهد شد؛ به قدم ‌زدن در مسیری که از ابتدا برای نرسیدن در آن پا گذاشته‌اند.