گروه فرهنگ دفاعپرس _ رسول حسنی ولاشجردی؛ حضور انگلیس، استعمارگر پیر و سیاس در منطقه غرب آسیا سابقهای طولانی دارد. این حضور زخمی عمیق و ناسور بر کشورهای آسیایی از جمله هند، پاکستان، افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و ایران گذاشت که هرگز التیام نخواهد پذیرفت. واقعه تلخ مسجد بابری که سبب کشته شدن مسلمانان و هندوهای بسیاری شد، منطقه مورد مناقشه جامو و کشمیر، جدایی بخش وسیعی از شرق ایران که حادثههای تلخی در منطقه سیستان و بلوچستان به جا گذاشت، تنها بخشی از خیانتها و دشمنیهای انگلیس در این بخش از جهان است.
متاسفانه کشورهایی که از انگلیس زخم خوردهاند هنوز برای احقاق حق خود قدمی برنداشتهاند و حتی در حوزه فرهنگ و بخصوص سینما اتفاقی نیافتاده تا نسلی که تجربهای نزدیک از استعمار ندارند با گذشته کشور خود آشنا شوند.
در سینمای ایران نیز جز تجربههای پراکنده و زودگذر گام موثری برداشته نشده است. سینمای ضداستعماری که به اندازه سینمای دفاع مقدس و حتی مهمتر از آن باید در اولویتهای دیپلماسی فرهنگی کشور باشد و تبدیل به ژانری ایرانی شود، بیشتر یک حرکت حاشیهای قلمداد شده است. در میان این تجربهها آثار درخشانی وجود داشتند که بعد از سالها از تولید و نمایش آن هنوز گرم و پویا هستند. فیلم سینمایی «شیر سنگی» به کارگردانی «مسعود جعفری جوزانی» یکی از این تجربههای بزرگ، به یادماندنی و اثرگذار است که متاسفانه تداوم یافت و به قول معروف «یک بار برای همیشه» در سینمای ایران است.
«شیر سنگی» داستان قتل مشکوک یک سرباز انگلیسی در کنار لولههای نفت مناطق بختیارینشین شروع میشود و با انگشت اتهام بسوی «کوهیار» فرزند سرکردهٔ طایفه که چادرنشین و گله دار هستند ادامه مییابد. به اصرار انگلیسیها و با پا درمیانی خان قلعه نشین، کشمکش برای جلب او ادامه پیدا میکند. کوهیار خود را معرفی کرده و دستگیر میشود. هنگام نجات کوهیار توسط علی یار و هم رزمانش جنگی مسلحانه بین بختیاریها و قشون دولتی درمیگیرد که به مرگ علی یار و قتل عامری توسط پسر نامدار خان میانجامد.
«شیر سنگی» که در سال 1365 ساخته شده است اولین و تنها فیلمی است که منتقدان به آن «وسترن ایرانی» لقب دادهاند، در زمره آثار ضد استعماری اثری درخشان است که حتی در کارنامه «مسعود جعفری جوزانی» نیز تکرار نشد. اگر این سبک و سیاق حتی توسط کارگران «شیر سنگی» تداوم مییافت و کارگردانان جوانی قدم در این حیطه میگذاشتند بدون شک سینمای ایران میتوانست صاحب یک ژانر بومی در کنار سینمای دفاع مقدس باشد.
در ابتدای تیتراژ «شیر سنگی» صدای دردمند زنی پخش میشود که میگوید: «گفتن نفت طلای سیاهه. اما از وقتی اجتبی پا اینجا گذاشت ما که غیر سیاهی ندیدیم.»
این دیالوگ که میتواند مخاطب فرضی آن میتواتد هر کسی باشد، بیانیه همه کسانی است که زیر چکمههای استعمار پامال شدند و توان دم زدن نداشتند. تفسیر این دیالوگ آغازین فیلم را در سکانسی مهم و فراموش نشدنی میبینیم که حرف زمانه ما است.
«علی نصیریان» در نقش «آعلییار» و «عزتالله انتظامی» در نقش «نامدار خان» در این سکانس درباره کشته شدن یک سرباز انگلیسی بحث میکنند، اما حقایق تکان دهندهای از زبان نماینده دو تفکر مطرح میشود که هنوز ادامه دارد.
در این سکانس «آعلییار» برای صحبت نزد «نامدار خان» میآید تا شاید او را که به مذاکره و سازش با انگلیس دل بسته به راه بیاورد.
نامدارخان: آدمی گاهی باید سر خم کنه.
آ علییار: که چه بشه؟
نامدارخان: که سقف بالا سرش باشه نون به سفرهاش باشه.
آ علییار: قیمتش؟
نامدارخان: که یه کلید بزنه شب رو بکنه مث روز.
آ علییار: من از این بهشتی که میگی بدم میاد. از وقتی پای اجنبی اینجا باز شد نانمان از دستمان رفت. ایل روز به روز خوارتر شد. حکومت هم چماقدار اجنبی شده چوب به کلهمان میکوبه.
نامدارخان: کجای حرف حکومت کجه؟ میگن خونه بسازید، کار کنید بد میکنن. حکومت به مردای مث تو محتاجه. قلعه هم بهت میدن.
آ علییار: قلعه نشین شدی یادت رفت گلهدار به ییلاق و قشلاق زنده است.
نامدارخان:گلهدار نباید تا آخر دنیا گلهدار باقی بمانه.
آ علییار: پس همه بریم فعله اجنبی بشیم.
نامدارخان: اجنبی قشون به مملکت نیاورده. آمده کار درست کرده حالا فرقش چیه که جوون با بز و میش نون درآره یا سر چاه نفت؟
آ علییار: از ایل اسمی نمانده. همین الآن دیگه جوونی به کوه نمیبینی. یا تنفگ به دست گرفتن ناتور نفت شدن.
یا سر چاه نفت فعلگی میکنن. از اون سر دنیا اومدن زندگیمان را به آتیش کشیدن. خوب چرا حکومت خودش این نفت رو در نمیاره؟
نامدارخان: باید یک چیزی بدی یک چیزی بگیری. این همه سال نفت زیر پامان بوده چه کردیم باهاش؟
آ علییار: این اجنبیها هر چه میبرن بسشان نیست؟ اونا که به قول تو با یه کلید شب رو مث روز روشن میکنن پس این همه نفت به چه کارشان میاد؟
نامدارخان: خوب عقلشان میرسه. با یه تیکه آهن طیاره درست میکنن که باد به گردش نمیرسه.
آ علییار: مگر برای تو میسازن که زیر علمش سینه میزنی؟
این سکانس از فیلم گویای همه ناگفتهها است و نیازی به شرح و تفسیر ندارد. بازی حیرت انگیز نصیریان و انتظامی در کنار کارگردانی به یادماندنی جعفری جوزانی و فیلم برداری محمود کلاری این سکانس را به یکی از ماندگارترین سکانسهای سینمای ایران کرده است.
متاسفانه برخی از کارگردانان و مدیران فرهنگی که از طبقه فکری نامدار خان هستند، مجالی برای طرح موضوعاتی این چنینی باقی نمیگذارند و برای حفظ ظاهر ایران دوستیشان بر سر گور آعلییارها شیرسنگی میگذارند تا خود را میراثدار فرهنگ ایران بدانند و شعر حبالوطن من الایمان بخوانند. اما هنرمندان طبقه آعلییار جز آنکه محکوم به سکوت و مرگ شوند به چیزی نمیرسند.
انگلیسیهای فیلم «شیر سنگی» به بهای ناچیز کشته شدن سربازشان دورادور و بدون آنکه خودی نشان دهند میان ایل بختیاری که نماد شجاعت، غیرت، رشادت و شهادت طلبی در جنوب غربی ایران هستند اختلاف انداختند. در پایان جز خون ایل بختیاری یه زمین ریخته نشد و این انگلیس بود که با نا امن جلوه دادن منطقه بار سنگینی بر دوش حکومت خود فروخته وقت تحمیل کرد و با بردن نفت بیشتر غرامت خون سرباز خود را گرفت.
باز پخش «سیر سنگی» در روزگاری که به ندرت فیلم جان داری با هویتی میبینیم غنیمتی است که نباید از دست داد.
انتهای پیام/ 161
∎