جوان آنلاین: وقایع ماههای اخیر در خاورمیانه، سخن از ایجاد دالان زنگزور را به هنگام ساخته است. اینکه بانیان اصلی این مسیر چه دولتهایی هستند؟ از سوی کدامین کانونها حمایت میشوند؟ و از همه مهمتر پیامدهای این رویداد برای کشورمان چه خواهد بود، کلان محورهای این بررسی است. این مقولات در گفتوشنود با دکتر رامین فرهودی، مدیر اندیشکده ترند بررسی شدهاند. امید آن که علاقهمندان را، مفید و مقبول آید.
سابقه تاریخی اقوامی که در سده اخیر ساکن منطقه قرهباغ بودند، چیست؟
پاسخ به این سؤال از میانه تاریخ، اذهان عمومی را منحرف و ادعاهای ارضی و سیاسی را دامن میزند؛ لذا ضروری است تا قبل از پاسخ به این سؤال، با تاریخ قرهباغ آشنایی یابیم. منطقه قره باغ قفقاز جنوبی را، باید قرینه جغرافیایی قرهداغ در منطقه ارسباران فلات ایران بدانیم. بسیاری از خانوادههای آذربایجانی در دو سوی ارس، روابط خانوادگی خود با یکدیگر را مدیون اسکان در این دو اقلیم جغرافیایی هستند. لهجههای مردم ساکن در این دو بخش نیز نزدیک به هم و دارای علقههای فرهنگی و تاریخی مشترک بسیارند. این منطقه در دوران صفوی، یکی از بیگلر بیگیهای ایران بود و ساکنان آن را، مسلمانان به مرکزیت شهر گنجه تشکیل میداد. نام قرهباغ بعد از اسلام به این منطقه - که دارای حدود ۲۵۰ روستا و هفت شهر بوده- داده شده است. پیش از اسلام، به این منطقه «داغلیق» (کوهستانی) در مقابل «آران» (دشت و جلگه) گفته میشد و بیشتر منبعث از اسامی اقوام ساکن در این منطقه بود که داخل در امپراطوری آلبانی بودند. در گستره امپراطوری آلبانی آن زمان، ۲۶ قوم با زبانهای مختلف وجود داشت که اقوام ترک، اورارتویی و حتی ارمنی نیز در بین آنها بوده است. حمدالله مستوفی، نخستین جغرافیدانی است که نام «قره باغ» را به این ولایت و نام «قره داغ» را به ولایت مجاور واقع در جنوب رود ارس با شهرهایی چون: اهر، کلیبر، مشکین، دیزمار و اوزومدول به کار برده است. هر دوی این ولایات پس از حاکمیت سلجوقی، از حیث سیستم اداری و کشوری وابسته به تبریز بودهاند که بعدها قره باغ در دوران حاکمیت صفویه به نام بیگلربیگی با پایتختی گنجه در آمد.
تاریخ قره باغ، دوره بیگلربیگی «پناه علی جوانشیر» را از سال ۱۷۴۸ میلادی، با مرکزیت حکومتی شهر شوشا به یاد دارد. اما تاریخ این منطقه در ادامه حکمرانی «ابراهیم خلیلخان»، با نفوذ کشیشی ارمنی به نام «عابدین عاباس»، از سوی تزار روس در دستگاه حکومتی وی، دستخوش تشنجهای فراوان شد و سرانجام با خیانت و وطن فروشی ارامنه فریب خورده از سوی تزار روس، بهرغم حمایت کامل دولت ایران از آنها، موجب شهادت «جوادخان گنجهای» و وقوع جنگهای ایران و روس و جدایی خانات قفقاز از ایران شد. در طول این مدت شهر ایروان با دارا بودن حوزه علمیه و مساجد متعدد، به یکی از کانونهای اصلی فراگیری علوم اسلامی در قفقاز جنوبی تبدیل شده بود و هم اکنون مسجد کبود، در این شهر یادگار آن دوران، همچنان پابرجاست و نمادی از معماری ایرانی و اسلامی در قفقاز جنوبی به شمار میرود. این گستره فرهنگی و دینی، تا گرجستان به مرکزیت تفلیس نیز گسترش یافته بود و هم اکنون یادگارهای ارزشمند شکوه دوران اسلامی، در این کشور نیز قابل نظاره است.
آیا تغییرات جمعیتی در این منطقه، بر اساس قومیت رخ داده است؟ اگر پاسخ مثبت است، به چه شکل و در چه زمانی و با چه اهدافی صورت گرفته است؟
پس از قراردادهای گلستان و ترکمانچای، روسها اقدام به کوچاندن ارمنیهای ایران به سمت سرزمینهای تازه تصرف شده ایروان و قرهباغ کردند. این امر پس از عقبنشینی روسها در جریان جنگهای روس و عثمانی به سمت مناطق داخلی روسیه شدت گرفت و بافت جمعیتی قرهباغ و ایروان را به نفع ارمنیها تغییر داد. اما همچنان همزیستی مسالمت آمیزی بین مسلمانان و ارامنه وجود داشت. سیاستهای استالین در طول حاکمیت بر اتحاد جماهیر شوروی، از عنصر برهم زدن ساختار تجمعات قومیتی و ایجاد منازعات قومیتی در جمهوریهای شوروی، برای فائق آمدن بر مطالبات جدایی طلبانه تبعیت میکرد. هرچند بنا به نظر جامعه بینالملل، قرهباغ بخشی از جمهوری آذربایجان شناخته میشد، اما همین اقدامات استالینی موجب شد تا پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی، آتش اختلافات کهنه ارمنی و آذری - که بارها در شورای مرکزی حزب کمونیست مطرح و منجر به صدور رأی شده بود- شعلهور شده و ارامنه با ادعای مالکیت بر قرهباغ، ضمن همراهی نظامی روسیه، علیه جمهوری آذربایجان وارد جنگ شده و پس از کشتارهای مختلف علیه هم و رقم خوردن فجایع انسانی به ویژه در شهر خوجالی علیه مسلمانان، قرهباغ را با نام جدید جمهوری خودمختار آرتساخ، به عنوان یک واحد سیاسی مستقل به رسمیت بشناسند. شناسایی سیاسی این جمهوری خودخوانده، از سوی جمهوری ارمنستان انجام شد و واحدهای سیاسی بینالملل، از شناسایی دائمی و رسمی آن خودداری کردند. این اقدامات نظامی که با تصرف بخشهای دیگری از جمهوری آذربایجان همراه بود، باعث آواره شدن ۸۰۰ هزار انسان و کشته شدن ۲۵ هزارنفر از منطقه قرهباغ شد!
در دوران اتحاد جماهیر شوروی، این مناطقه جزء خاک شوروی بود. وضعیت مرزها و ترکیب جمعیتی آن، به چه شکل بوده است؟
در دوران شوروی سابق، ترکیب جمعیتی جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان، ترکیبی ممزوج از اقوام آذری و ارمنی به همراه سایر اقوام نظیر کردها، تالشها، روسها و سایرین بود. بسیاری از آذریهای جمهوری آذربایجان، متولد شهر ایروان و رایونهای (شهرستانهای) آن و بسیاری از ارامنه نیز متولد باکو و مناطق فعلی جمهوری آذربایجان هستند. دولت شوروی تلاش داشت با توزیع جمعیت در روستاها و شهرهای مختلف، بافت قومیتی را در جمهوریهای تحت تسلط خود از بین ببرد، اما این امر موجب ظهور ادعاهای ارضی و هویتی در بین اقوام ساکن شد. پیش از فروپاشی شوروی، اختلافات جغرافیایی مورد ادعای ارمنیها و آذریها، باعث وقوع درگیریهای خونین بین این دو قومیت در شهر گنجه (کیرف آباد) و سومقائیت شد. کشتار گنجه در نوامبر ۱۹۸۸ به دست ارمنیها علیه آذریها، با ۱۲۰ کشته و بیش از ۲۰۰ مجروح صورت گرفت و کشتار سومقائیت نیز چند ماه بعد به دست آذریها در فوریه ۱۹۸۸ علیه ارامنه این شهر، با ۵۳ کشته و دهها زخمی صورت گرفت. بیتوجهی مسکو به رفع این اختلافات باعث شد، تا حرکتهای سیاسی مختلفی از سوی ارامنه سازماندهی شود. به عنوان مثال پس از قضیه سومقائیت، پارویر هایریکیان رهبر اتحاد برای حق تعیین سرنوشت، در مارس ۱۹۸۸ اقدام به تشکیل کمیتهای با نام جبهه مردمی قرهباغ، با حضور ۱۱ نفر از همفکران خود و با هدف سازماندهی اعتراضات مردمی کرد. بعدها این جبهه چنان قدرت گرفت که وارد صحنه مناقشه قرهباغ شد. انجام این اقدام باعث شد تا روشنفکران و هنرمندان و چهرههای مطرح ارمنی نیز نسبت به مسائل قرهباغ در موضع فعالتری ابراز نظر کنند و با همراهی بیش از ۵۰ جریان سیاسی، حرکات اعتراضی خود علیه حزب حاکم سوسیالیستی شوروی را انسجام دهند.
روسها در این شرایط چه سیاستی را برگزیدند؟ نتیجه این رویکرد، به کدامین شرایط انجامید؟
روسها کوشیدند، تا با ارائه یک برنامه اقتصادی در مارس ۱۹۸۸ بر اعتراضات طرفین غالب شوند، اما به دلیل لزوم تغییرات مرزی که بعد از توافق مرزی ۱۹۲۳ نیازمند رضایت آذریها بود، این طرح اجرایی نشد. بر اساس قرارداد مرزی ۱۹۲۳، منطقه قرهباغ به شرط داشتن خودمختاری و به دلیل داشتن نفوس زیاد ارمنی، تحت کنترل آذربایجان قرار میگرفت. کارشناسان تاریخ، اعطای این امتیاز به آذربایجان را ناشی از فشار استالین در حل این مشکل مرزی میدانند. اوضاع نابسامان این مناطق، دولت سوسیالیستی شوروی را بر آن داشت، تا اقدام به برکناری دبیران اول حزب کمونیست در ارمنستان و آذربایجان و انتصاب دبیران جدید حزب در این جمهوریها نماید. در نهایت طی رأی روزهای ۱۳ و ۱۵ ژوئن ۱۹۸۸، شورای قره باغ و پارلمان ارمنستان، منطقه قرهباغ کوهستانی با استناد به ماده ۷۰ قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی که حق خودمختاری ملتها و الحاق داوطلبانه آنها به هر یک از جمهوریها را به رسمیت میشناخت، قرهباغ جزئی از ارمنستان اعلام شد و بلافاصله جمهوری آذربایجان با آن مخالفت نمود. دولت وقت شوروی وقتی ناتوان از کنترل اختلافات ارمنی و آذری شد، با ترتیب دادن یک دادگاه جنایی، سه نفر آذربایجانی را به دلیل دخالت در کشتار سومقائیت محاکمه و یک نفر از آنها را به اعدام محکوم کرد که موجب تحریک آذریها و قیام آنان علیه حاکمیت کمونیستی شوروی با محوریت چهرههای مذهبی و شعارهای اسلامی شد. این اعتراضات باعث صدور رأی ۱۸ اوت ۱۹۸۸، مبنی بر باقیماندن قرهباغ در ترکیب جمهوری سوسیالیستی خودمختار آذربایجان بود که این نیز به مذاق ارامنه خوش نیامد و اوضاع متشنجتر شد! اما در این بین وقوع زلزله شدید اسپیتاک در هفتم دسامبر ۱۹۸۸ در ارمنستان، موجب توجه ارامنه دنیا به این منطقه و سرازیر شدن کمکهای بشردوستانه به سمت ارمنستان شد. این کمکها بالغ بر ۸۰۰ میلیون دلار شدند که موجب تقویت روحیه همبستگی ملی ارامنه شد، اما در مقابل موجب تحریک سرویس امنیتی شوروی نیز شد و اعضای شورای قرهباغ دستگیر و روانه زندان شدند و تعداد کثیری از فعالان مسئله قرهباغ ارمنی نیز از مشاغل خود برکنار شدند.
طی اوت ۱۹۸۹ میلادی، کمیته قرهباغ، جنبش ملی ارمنیان را راهاندازی کرد و یکی از اصول اساسنامهاش: «استقلال و حاکمیت ملی در ارمنستان، تأکید بر حفظ زبان و کلیسای حواری ارمنی وحدت ملی و الحاق قرهباغ به ارمنستان و تلاش برای شناسایی نسلکشی ارمنیان» بود. مولود تأسیس این جنبش، ظهور افرادی نظیر آشوت ناواساردیان، روبرت کوچاریان، سرژ سارگسیان، وازگن سارکیسیان و آندرانیک مارگاریان بودند که بعدها نقش اصلی را در تأسیس ارتش ملی ارمنستان و حزب جمهوریخواه ارمنستان داشتند. در طرف مقابل نیز طی ژوئیه ۱۹۸۹، جبهه خلق آذربایجان با حضور افرادی نظیر اسکندر حمیدوف، ابوالفضل ایلچیبیگ، اعتبار محمدوف و چندنفر دیگر تأسیس شد. مجموع این واکنشها، موجب قطع ارتباط راهآهن بین ارمنستان و آذربایجان، از طرف جبهه خلقیها و بمبگذاری و قطع راه آهن آذربایجان با نخجوان بود. تمام این اقدامات، مسئله قرهباغ را وارد فاز مسلحانه کرد. به این مسائل تصرف رادیو ارمنی باکو، یورش به محلات ارمنینشین باکو و فرار ارامنه از باکو نیز اضافه شد. در نتیجه ارتش سرخ شوروی در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰، به سمت باکو روانه شد و در روز جمعه ۲۰ ژانویه با ورود به باکو، به سرکوب مخالفان پرداخته و حدود ۲۰۰ آذری را کشت! این روز در تقویم ملی جمهوری آذربایجان، اکنون به جمعه سیاه مشهور است. واقعهای که در پیام تاریخی حضرت امام خمینی (ره) به گورباچف، رئیسجمهور وقت شوروی، نشانه نزدیک شدن سقوط آن دولت و پایان کمونیسم عنوان شد. درپی این تحولات، ۷ هزار نیروی ارتش شوروی به فرماندهی ژنرال سافانوف، در منطقه قرهباغ مستقر شدند. ایاز مطلب اف، به عنوان دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان منصوب شد. با این حال اوضاع به هم ریخته در این دو جمهوری ادامه داشت، تا اینکه در ۳۰ اوت ۱۹۹۱ آذربایجان و در ۲۱ سپتامبر ۱۹۹۱ ارمنستان، رسماً اعلام استقلال کردند. در جریان این تحولات سیاسی، منطقه قره باغ هم در دوم سپتامبر همان سال اعلام استقلال کرد. بر اثر این تنشها، آذریها مانع حرکت قطارها به سمت آذربایجان شدند و بر حجم بحرانهای فیمابین افزوده میشد. بوریس یلتسین و نورسلطان نظربایف رؤسای جمهور روسیه و قزاقستان، نخستین واکنش بینالمللی به شرایط موجود را با صدور بیانیه ژلزنوودسک، نشان دادند، اما با صدور بیانیه تأثیری بر رفتار طرفهای درگیر مشاهده نشد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشورهای منطقه از جمله ارمنستان و جمهوریآذربایجان در منطقه قفقاز جنوبی، مرزها بر چه اساسی تعیین شده است؟ وضعیت استقرار اقوام آذری و ارمنی در منطقه چگونه بود؟
از ابتدای نوامبر ۱۹۹۱، شرایط در قرهباغ بحرانیتر شد. شهر خانکندی (استپاناکرت)، به وسیله توپخانه نیروهای ارمنی از جانب شهر شوشی زیر آتش قرار گرفته بود. جبهه خلق نیز فشار را بر مطلباف، برای برگزاری انتخابات در این شهر افزایش داده بود، تا اینکه با کش و قوسهای فراوان در ۲۶ نوامبر همان سال و با تصویب شورای عالی آذربایجان، خودمختاری قره باغ بعد از ۶۹ سال لغو شد. ترپطروسیان و مطلب اف برای رفع مشکل به مسکو عزیمت کردند و در آنجا مطلب اف قول اعاده خودمختاری قرهباغ را داد، اما انتشار این خبر آتش جنگ را بر افروخت و ارمنیها که دست بالا در جنگ را داشتند، در ۲۸ نوامبر شهر شوشی را مورد حمله قرار دادند و پس از آن شهر خوجالی مورد حمله آنها قرار گرفت. حزب داشناکسیون ارمنی در جبهه مارتونی، روستای خوجاوند را به تصرف خود در آورد. در این بین جمهوری اسلامی ایران تلاش برای میانجیگری در این جنگ را آغاز کرد، اما جبهه خلق آذربایجان به رهبری ابوالفضل ایلچی بیگ با ناخرسندی از اقدامات مقامات ایرانی و علاقهمندی به سمت ترکیه، کارشکنیهایی در روند مذاکرات صلح انجام میداد. با کم محلی دولت وقت جمهوری آذربایجان به مسئولان ایرانی و پس از ساقط شدن هواپیمای ارتش جمهوری اسلامی ایران در ۲۶ اسفند ۱۳۷۲ - که حامل خانوادههای کارکنان سفارت ایران در مسکو از سوی طرف ارمنی بود- ایران میانجیگری خود در پرونده را کاهش داد. نتیجه این اقدامات، از دست دادن ۲۰ درصد اراضی جمهوری آذربایجان بود. به نحوی که به اذعان الهام علیاف، رئیسجمهور جمهوری آذربایجان در جریان جنگ دوم قرهباغ، «وضعیت کنونی قرهباغ، میراث اقدامات جبهه خلق آذربایجان است».
در طول چند دهه گذشته و پس از اشغال منطقه قرهباغ از سوی ارمنستان، چه تغییرات جمعیتی رخ داده است؟
اشغال منطقه قرهباغ از سوی ارامنه، باعث مهاجرت حدود ۸۰۰ هزارنفر از نفوس آذری این منطقه شد. در پی این اتفاق، اموال و مزارع مردم مسلمان قرهباغ، از سوی ارامنه جمهوری خودخوانده آرتساخ (قره باغ) مصادره و موج مهاجرت ارامنه به این منطقه افزایش یافت. پیش از آن نیز در سالیان حکومت شوروی، اجبار به کوچاندن شهروندان آذری و ارمنی با استفاده از اقدامات خشونتآمیز از مناطق تحت کنترل طرفین، بالا گرفت و بسیاری با شناسنامهها و اسناد مالکیتی - که صادره از ایروان و باکو بودند- مجبور به ترک شهر محل تولد خود شدند. همین امر موجب شد، تا دولت جمهوری آذربایجان طی جنگ اول قرهباغ و پس از آن، با مشکل اسکان آوارگان جنگی مواجه شود. فعالیتهای هلال احمر جمهوری اسلامی ایران، در برپایی اردوگاههای آوارگان و حمایت کمیته امداد امام خمینی (ره) از آوارگان آذری این جنگ و ارسال کمکهای بشردوستانه به جمهوری خودمختار نخجوان، مسائلی غیر قابل انکار هستند. در جریان عملیات یک روزه بازپسگیری قرهباغ (۲۰۲۲) - که موجب آزادسازی کامل قرهباغ از اشغال ارامنه شد- ۱۰۰ هزار ارمنی ساکن در این منطقه، با قبول نکردن شرایط دولت جمهوری آذربایجان، مبنی بر ضرورت پذیرش تابعیت این کشور برای ابقا در این منطقه، اقدام به مهاجرت از آن به سمت ارمنستان کردند. هم اکنون با بازسازی قرهباغ از سوی دولت جمهوری آذربایجان، اسکان آوارگان جنگ اول قرهباغ در مناطق آزاد شده، در حال انجام است.
اهداف کشورهای جمهوری آذربایجان و ترکیه، از طرح و پیگیری دالان زنگزور چیست؟
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تحرکات پان ترکیستی که پیشتر از سوی مساواتیان در جمهوری آذربایجان بنیان گذاشته شده بود، مجال رشد یافت. جبهه خلق آذربایجان با رهبری ابوالفضل ایلچی بیگ، به این گرایشات قومیتی دامن زد و در تلاش برای نزدیک شدن به ترکیه برآمد. هر چند دولت وقت ترکیه هیچ کمک مادی به نفع جمهوری آذربایجان در جنگ اول قرهباغ ارائه نکرد، اما پس از اتمام این جنگ، دولت ترکیه با هدف حضور دوباره در منطقه قفقاز جنوبی به عنوان بخشی از اراضی مورد علاقه دوران امپراطوری عثمانی، نفوذ فرهنگی و اقتصادی خود را با محوریت «دنیای بزرگ ترکان» گسترش داد. این دلایل را باید بر حسب ذائقه هر دولت به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد که ناشی از شرایط جغرافیایی قفقاز و اشتراکات فرهنگی اسلامی و ترکی است.
دلایل ترکیه در طرح و پیگیری دالان تورانی ناتو (زنگزور)، دسترسی به سواحل خزر و منابع انرژی آن، نفوذ فرهنگی در کشورهای ترک زبان منطقه و آسیای مرکزی، تبدیل شدن به ترمینال توزیع انرژی و کالای محور شرق به غرب است. این تمایلات، البته به دلایل ناتو (پیمان آتلانتیک شمالی) هم آغشته است. دولت ایالات متحده امریکا، برای تسلط داشتن بر دو کشور تاریخی دخیل بر تحولات قفقاز جنوبی یعنی ایران و روسیه و تأثیر بر همکاریهای دو طرفه آنان، بخشی از اقداماتش را از سوی ترکیه پیگیری میکند. دلایل جمهوری آذربایجان، در ابتدا ناشی از ترس تاریخی از روسها و نگرانی از جانب آموزههای دولت اسلامی ایران در تشکیل حکومت اسلامی است که به مذاق مسئولان تربیت یافته در مکتب کمونیسم شوروی اصلاً خوش نمیآید. دولت جمهوری آذربایجان بر این باور است که برای دوام داشتن حکومت، باید از وابستگی به دو کشور قدرتمند شمالی و جنوبی خود رها شود. به همین منظور در ابتدای استقلال از شوروی، همکاریهایی را با طرف امریکایی آغاز کرد، اما نباید از نفوذ بریتانیا بر این جمهوری غافل شد. آذریها، در سیاست خود جرئت تاختن به امریکاییها را دارند، اما هیچ وقت کلامی علیه انگلیسیها بر زبان نمیآورند! از سوی دیگر شرایط ناپایدار سیاسی و نظامی جمهوری آذربایجان با ارمنستان، موجب گرایش این کشور به دولت ترکیه و دیگر دولتهای فرامنطقهای نظیر اسرائیل در زمینههای بینالمللی، نظامی و امنیتی شد. همچنین علاقهمندی این دولت به داشتن وحدت سرزمینی با جمهوری خودمختار نخجوان و اتصال زمینی مستقل با ترکیه، تلاشهای آن برای فشار بر گشایش این مسیر را افزایش داده است. خطوط ارتباطی ترانزیتی و انرژی سابق آذربایجان و ترکیه از گرجستان عبور میکند، اما مشکلات مرزی این کشور با گرجستان نیز هنوز حل نشده باقیمانده است و نگرانیها از احتمال بروز تنش در آینده، علاقهمندی به داشتن مسیری امن و تحت کنترل را افزایش میدهد.
بازیگران منطقهای و بینالمللی، در پیشبرد این پروژه چه کشورهایی هستند؟ و منافع آنها در بازگشایی این دالان چیست؟
بخشی از دلایل ترکیه در سؤال قبل پاسخ داده شد، اما باید به دلایل فوق، رقابت منطقهای این کشور با ایران را نیز افزود. ترکها همیشه از جانب ایران و اقدامات اسلامگرایانه آن به ویژه پس از ماجرای بهار عربی در حمایت از بشار اسد و سرکوب داعش در سوریه، ناراحت بودند. ترکها با در سر داشتن رؤیای عثمانیگرایی و احیای سیادت خود بر دنیای اسلام، همسایه شرقی و شیعی خود را رقیبی جدی در راه رؤیاپردازیهایشان دیده و میبینند. حمایت از گروههای تروریستی سوریه و تلاش بیوقفهشان برای سرنگونی دولت در سوریه، همان زخم کهنهای بود که امسال در فرصت مناسب سر باز کرد! البته این موضع ترکها در زمان آتاترک، با تلاش برای مجاب کردن احمدشاه قاجار در فرانسه برای واگذاری آرارات کوچک به ترکیه برای سرکوب ارامنه شورشی و ایجاد گذرگاه از طریق آن برای ورورد به نخجوان و سپس دستیابی به آران و آذربایجان ایران، نشان از سابقهدار بودن راهبرد این کشور در ترکگرایی (توران گرایی) دارد. مخالفت احمدشاه قاجار با این طرح، حمایتهای آتاترک را به سمت رضا خان سوق داد و وی نیز در جبران این حمایتها، آرارات کوچک را به ترکیه واگذار کرد.
روسها هم علاقهمند به راهاندازی این دالان هستند، چراکه شرایط تحریمهای بینالمللی علیه آنان در ماجرای اوکراین به گونهای شده است که دولت روسیه ناگزیر از یافتن مسیری جدید برای گشودن دروازههای جدید تجاری با اروپاست. در این بین، ترکیه نقش آفرینی و میدانداری فعالی را در پیش گرفته است. این در حالیست که هنوز تکلیف کریدور شمال – جنوب در سمت طرف ایرانی دچار مشکلات مادیست و زمان بهرهبرداری از آن مشخص نشده است. گویی این کریدور برای دولت ایران اولویت اقتصادی ندارد! ایالات متحده و شرکای غربی آن و رژیم صهیونیستی نیز علاقهمند به گشایش این دالان هستند تا فشارهای اقتصادی و ژئوپلتیک بر جمهوری اسلامی ایران را افزایش دهند.
تأثیرات اقتصادی، امنیتی و سیاسی بازگشایی دالان زنگزور بر جمهوری اسلامی ایران چیست؟
در صورت افتتاح این کریدور، مرزهای شمالغربی کشور از بار حمل و نقل شرق به غرب تهی میشود و این برای اقتصاد کشور خوب نیست. علاوه بر این، افتتاح این کریدور به معنی ارتباط ترانزیتی نیست، بلکه تلاش طرف آذری بر نظارت نکردن طرف ارمنی بر کالاهای عبوری این کشور از این مسیر، خطرات نظامی و امنیتیای را متوجه ایران و ارمنستان میسازد که قابل نادیده گرفته شدن نیستند. به این موضوع، تهدیدات مداوم دولت جمهوری آذربایجان مبنی بر بعید نبودن اقدام نظامی برای تصرف استان سیونیک ارمنستان را هم باید افزود که در صورت وقوع، ارتباط زمینی کشورمان با اروپا از طریق منطقه قفقاز را قطع میکند. مورد بعدی قدرتگیری ترکیه در پیادهسازی اهداف پان ترکیستی، در جدار مرزهای شمالغربی با ایران است. حمایت از جریانات قومگرایانه، تولید محتواهای رسانهای ماهوارهای برای تأثیر بر جامعه آذریهای ایران به نام جامعه ترک زبان، حمایتهای مختلف از شهروندان آذربایجانی ایران برای فراهم ساختن امکان تحصیل در دانشگاههای ترکیه به اسم ترک بودن، همه و همه زمینهساز برنامههای خطرناک جدی برای دخالت در امور داخلی جمهوری اسلامی ایران از سوی این همسایه است که باید با جدیت مد نظر مسئولان دستگاههای سیاسی، نظامی و امنیتی باشد.