سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر: تاریخ در حقیقت در جامعه نقش معلم را دارد و هدف آن بیدارسازی جامعه است. بالا بردن هوشیاری، بینش و نگرش سیاسی در جامعه و میتوانیم بگوییم که تاریخ ادامه تجربه نسلهای گذشته به نسلهای متوالی آینده است. در دوران پهلوی برای جریان اسلامی امکان تاریخنگاری وجود نداشت. یعنی اگر شخصی در مورد تاریخ معاصر از مشروطه تا سقوط پهلوی مینوشت، ممنوع و سرنوشت نویسنده هم در هالهای از ابهام قرار میگرفت. لذا ما تا پیروزی انقلاب اسلامی فاقد امکان تاریخنگاری بودیم. چند متن زندگینامه هم که نوشته شده بود، در سالهای دهه ۲۰ یا ۴۰ جمعآوری شد و توزیع نشد. اما با پیروزی انقلاب اسلامی حرکت تاریخنگاری توسط نیروهای اسلامی آغاز شد.
در سالهای ۵۸ تا ۶۰ مشکل گروهکها و درگیریهای آن را داشتیم و بعد از آن هم مسئله جنگ، نیروها را بیشتر به خودش مشغول کرد که اهمیت مسئله جنگ برای ما بیشتر بود ولی به تدریج کار تاریخنگاری انقلاب اسلامی خصوصاً توسط افرادی که از نظر شخصیتی انسانهای با فضیلت و با سجایای اخلاقی، امین و با صداقت در گفتار و نوشتار و در تحلیل بودند، شروع شد. این افراد برخلاف تاریخنگاران چپ و یا ناسیونالیست و یا شاهنشاهی و غربی که برایشان هیچ محدودیت اخلاقی و اینها وجود نداشت، متعهد به اخلاق بودند.
جریان تاریخنگاری انقلاب اسلامی از دسترسی به مراکز اسنادی شروع شد. اسناد ساواک بیش از ۵۳ میلیون برگ، دیپلماسی بیش از ۵۰ میلیون، مجلس شورای اسلامی قریب ۱۰ میلیون، آماری از نخستوزیری و ارتش و شهربانی و… نداریم ولی مجموعه آنها هم جزو همین منابع اسنادی و تاریخی شد، خصوصاً با تاسیس سازمان اسناد ملی یک امکانات بالقوه و بالفعل پدید آمد که تاکنون بیش از ۴۲۰ میلیون سند در آنجا داریم. اگرچه باید بیش از این باشد، تلاش هم باید بیش از این باشد. لذا کتابهای اسنادی نه کامل اما در حد متعارف خوب منتشر شده است. وزارت اطلاعات تاکنون ۳۹۵ جلد کتاب اسنادی منتشر کرده است که انتظار میرفت تا دوهزار جلد منتشر کند. یا ریاست جمهوری باید ۵۰۰ عنوان منتشر کند که به تازگی آنها نیز شروع کردهاند ولی نواقصش را هم باید عنوان کنیم.
کارنامه تاریخنگاری نسل اول و نسل دوم درخشان است
کارنامه تاریخنگاری نسل اول و نسل دوم اگر با اغماض از نواقص و نارساییها و کمکاریها بررسی شود، درخشان است. موسسات تاریخنگاری مانند موسسه تاریخ معاصر، موسسه تاریخ انقلاب اسلامی ایران، دانشنامه انقلاب اسلامی ایران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، مرکز بررسی اسناد انقلاب اسلامی، مجموعههایی هستند که در کلیت حرکت خوبی را شروع کردهاند و در این مدت آثار خوبی ارائه دادهاند.
از نظر منابع غنی هستیم. تاریخ شفاهی هم از سوی مرکز بررسی اسناد انقلاب اسلامی و سوره مهر شروع شده است، که آن هم حرکت خوبی است. اگرچه وزارت امور خارجه که میبایست خاطرات سفرا را بگیرد، نگرفت و یا خاطرات ارتش نیز مکتوب نشده و هنوز ناقص است.
در کل انتشار اسناد و کتابهای تحلیلی تاریخی در حد قابل قبول و در شان انقلاب اسلامی و نیاز جامعه نیست، ولی در حد قابل قبول است و باید از تلاشهای اهل قلم به دلیل زحماتی که کشیدند، تمجید و ستایش شود.
عدم استفاده از فضای مجازی و هنر نیز یک مشکل عمده است، با توجه به نسل جوانی که داریم، فضای مجازی بهترین ابزار برای ارائه تاریخ گذشته است. برای بیان تجربیات قبل، نقش استعمار انگلیس در ۳۰۰ سال گذشته، نقش آمریکا و خیانتهای آمریکا در هفتاد سال گذشته، نقش صهیونیسم و موساد در دوران پهلوی در ایران و تحقیقاتی از این قبیل که برای تبیین آنها باید از فضای مجازی هم استفاده شود، اما متاسفانه آنگونه که شایسته است، استفاده نشده است.
رماننویسی و قصهنویسی بهترین ابزار برای ارائه تاریخ
عدم استفاده از ادبیات و هنر برای تاریخنگاری انقلاب اسلامی نقص دیگری است که باید مطرح کنیم. رماننویسی و قصهنویسی بهترین ابزار برای ارائه تاریخ است. هم زندگی مشاهیر بزرگ ما و هم خیانتهای جریان فراماسونری مثل تقیزاده و امثال فروغی، شریف امامی و چهرههایی که به صورت مستقیم وابسته بودند یا خود حاکمیت و خاندان پهلوی، کودتای ۲۸ مرداد، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و وقایع و رخدادهای دیگر را میتوانیم با استفاده از ابزار ادبیات و هنر منتقل کنیم. بهترین ابزار برای انتقال، همین ادبیات و هنر است که امیدواریم در دهه آینده حضور هنرمندان و داستاننویسان ما به این عرصه خوب باشد. البته به صورت موردی الان چند متنی داریم که وارد شدهاند، به خصوص در حوزه دفاع مقدس، ادبیات و هنر ورود قابل ستایشی دارند، ولی در تاریخنگاری، متاسفانه ما کمکاری کردهایم.
مشکل دیگری که بر سر راه تاریخنگاری ما وجود دارد، این است که دو مرکز علمی دانشگاهها و حوزههای علمیه به تاریخنگاری بیتوجه هستند. متاسفانه با اینکه ما بیش از ۲۰ میلیون فارغالتحصیل دانشگاه و ۹۳ رشته تاریخ در سراسر کشور داریم اما تولید اینها در تاریخ معاصر از دوره قاجار، دوره پهلوی، مشروطه و انقلاب اسلامی ناچیز یا اندک است. آن اندک هم نه مربوط به دانشگاهها بلکه مربوط به اساتید متعهد و متدین انقلابی است که مشغول کار هستند.
حوزههای علمیه نیز مسئول تاریخنگاری هستند. به خصوص علما که جریانهای اسلامی، نهضتهای اسلامی، جهان اسلام حتی به رشته تحریر درآوردن جریانهایی مثل التقاتی، فرقان و فرق استعماری و بهائیت به عهده بخش حوزههای علمیه ما است اما آنگونه که شایسته است، وارد نشدهاند.
با اینهمه دورنما و آینده تاریخنگاری ما رو به رشد است و با توجه به رصدی که در زندگینامهها، خاطرات، انتشار اسناد و تحلیلها داشتیم، بسیار روند قابل قبولی را طی میکند ولی باید تلاش کنیم نه تنها تاریخ ایران را بنویسیم بلکه تاریخ جهان اسلام، تاریخ انگلیس، اروپا و آمریکا و حرکتهای استعماری و غارتگری آنها نسبت به جهان اسلام و بشریت را بنویسیم.
نگرش و تفکر موثر مورخ بر تاریخنگاری انقلاب اسلامی
نگرش و تفکر مورخ نیز صددرصد بر تاریخنگاری انقلاب اسلامی تاثیرگذار است. مثلاً فردی دارای ایدئولوژی مارکسیست است و وقتی تاریخ را مینویسد، به معنویت، اخلاق و دین و سنت کاری ندارد و یک کار طبقاتی میکند. یا عوامل استعمار غرب مثل سر جان ملکم، ادوارد براوون، میس لمپتون و… که اینها تاریخ را تحریف میکردند، چون بر مبنای مراجع خودشان مینوشتند. یا همین دانشگاه کمبریج یا دانشگاه هاروارد، یا دانشگاه برکلی که در مورد تاریخ ایران نوشتند، پایه تاریخنگاری غربیها اساس تحقیر ملت ما و کوچک نشان دادن ملت ما و برجسته کردن قدرت غرب است.
در مورد سلطنتطلبها هم هنوز ما مسئله را داریم، چون نگاه آنها شاهمحوری است و نگاهشان بر تحولات و تغییرات اینگونه است که آیا این منطبق بر حکومت رضاخان است یا نه؟ یا منطبق بر حکومت محمدرضا پهلوی هست یا نه؟ ناسیونالیستها هم مثل پان ایرانیستها و امثال اینها نگاه زمینی دارند و به نژاد و زمین و زمان به عنوان معیار نگاه میکنند، مسئله فرهنگ و تمدن و دین و اخلاق مورد توجه آنها نیست.
این در حالی است که جریان اسلامی مبانی تاریخنگاری خود را از قرآن میگیرد. لذا مشاهیر، بزرگان، حکماً، عرفا، علما و شهدا به عنوان الگو مطرح میشوند. همانطور که قرآن پیامبران را الگو قرار میدهد.
مسئله دوم عبرتپذیری است. سرنوشت قاجار و پهلوی، رضاخان و محمدرضا و یا خیانتهایی که امثال تقیزاده و فروغی و امثال اینها مرتکب شدهاند، عبرتهای تاریخ است. خیانتهای حزب توده، سازمان مجاهدین خلق و احزاب و گروههایی که علیه منافع و اقتدار ملی، وحدت و استقلال ملی ما کار کردند. اصل، اسلام، دین و مملکت است. استقلال، اقتدار ملی و وحدت ملی در حقیقت استعمارستیزی است.
مسئله سوم انتقال تجربه است. علل سقوط رضاخان چه بود؟ چه زیانهایی دیدیم، که تکرار نشود. علل سقوط محمدرضا چه بود؟ علل انحطاط سازمان مجاهدین خلق چه بود؟ علل ناکارآمدی احزاب چه بود؟ علل انحطاط برخی رجال سیاسی که به جای خدمت، خیانت کردند، چه بود؟
حتی بعد از انقلاب، رفتار افرادی مانند بنیصدر و قطبزاده و امثال اینها بر چه اساسی بود؟ این انتقال تجربه است. مسئله آخر شناخت حق و باطل است. کدام راه حق و کدام راه باطل است؟ مورخ اسلامی نمیتواند دروغ بگوید. نمیتواند تحریف کند، چون اسلام با دروغ تبلیغ نمیشود و مردم هم با دروغ اصلاح نمیشوند.
همان شیوه پیامبران و همان شیوه مورخان گذشته مانند بیهقی، ابن خلدون و امثال اینها را باید پی بگیریم. بهخصوص شیوه و روش ابنمسکویه را که در تاریخنگاری تکیه بر اخلاق داشت و شیوه بزرگان دیگر را باید در نظر بگیریم.
تاریخ امانتی است از گذشته به آینده
اگر ما تاریخ را امانتی از گذشته به آینده بدانیم، انسان خیانت نمیکند. اگر معیار ما گسترش معنویت و آزاداندیشی، کمال استقلال و اقتدار باشد، با دروغ و وابستگی امکانپذیر نیست. عمدتاً چون مبانی این مسائل از قرآن گرفته میشود، عمدتاً با صداقت همراه است. ممکن است جایی خطا یا نارسایی باشد، نگاه محدود و مطالعات سطحی فردی باشد که اینها نواقص است و اتفاق فاجعهآمیز برای ما انحراف، تکروی، انحطاط و ابتذال است که اینها نباید باشد، وگرنه مورخ نه حرف اول را میزند و نه حرف آخر را. قبل از او کسانی گفتهاند و بعد از او هم کسانی میگویند.
در اینجا هم مورخان و هم سیاستمداران باید کلام شهید مدرس را آویزه گوش قرار بدهند. ایشان میفرماید: که علم تاریخ و علم سیاست لازم و ملزوم یکدیگر هستند و قابل انفکاک نیستند. به تعبیر ما اگر مورخ، سیاست نداند و استعمار را نشناسد، دشمنشناسی و بینش و بصیرت نداشته باشد، منافع مملکتش را در نظر نگیرد، نمیتواند تاریخ بنویسد. چنین تاریخی خنثی یا انحرافی است. اگر سیاستمداران ما تاریخ ندانند، خطاها را تکرار میکنند. امروز یکی از چیزهایی که سیاستمداران، دولتمردان و کارگزاران ما نیاز دارند تا بدانند، درک و فهم و تجربه تاریخ است.
تمرکز غرب در اینجا چگونه بود؟ آمریکا ۲۵ سال بعد از کودتا در اینجا چه کرد و بعد از ۱۵۰ سال که در ایران نفوذ و حضور داشت، چه کار کرد؟ استعمار انگلیس در ۳۰۰ سال چکار کرد؟ فرانسه در خیانتهای خود چه کرد؟
درک و فهمی که سیاستمدار در اثر مطالعه به دست میآورد، مهم است. این درک و فهم سبب میشود تا دوباره خطایی که تقیزاده در قرارداد ۱۹۳۳ و یا تشکیلات فراماسونری مرتکب شد، پیش نیاید و امروز سیاستمدار ما تحت تاثیر قدرت شیطانی غرب قرار نگیرد و آن اقتدار و شخصیت و منش خودش را حفظ کند، لذا امروز هم مورخان باید سیاست را بشناسند و هم سیاستمداران باید تاریخ را بشناسند و نسل جوان، گذشته خودش را بشناسد تا فردا که بر مدیریت مملکت وارد میشود، دچار خطاها و لغزشها نشود.
∎