شناسهٔ خبر: 71229253 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

«فیلم بازی را بکش» خسته کننده اما روایتی واقعی

فیلم بازی را بکش اولین ساخته سینمایی محمدابراهیم عزیزی است که پیش از این در زمینه فیلم کوتاه فعالیت می‌کرده است. مصطفی کیایی تهیه‌کننده این اثر است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، فیلم بازی را بکش بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و در خلاصه داستان آن آمده است: موسی، از پیشکسوتان فوتبال، برادرش را در یک سانحه ورزشی از دست می‌دهد. او در مسیر کشف راز مرگ برادرش با حقایق عجیبی روبه‌رو می‌شود…

اولین فیلم ابراهیم عزیزی، ناامیدکننده یا آزارنده نیست. هرچند بعید است این‌قدری سر شوق‌تان بیاورد که بخواهید به کسی توصیه‌اش کنید. فیلمی درباره شرط‌بندی و تبانی در فوتبال حرفه‌ای؛ فضایی شبیه آنچه قبلاً در شخصیت احمد (نوید محمدزاده) در فیلم «ناهید» (آیدا پناهنده) -که هوادار انزلی بود- یا قهرمان «تومان» (مرتضی فرش‌باف) دیده‌ایم. با این حال کارگردان بازی را بکش!، خیلی روزنامه‌ای و ساده با موضوع ملتهب و حساسش مواجه شده و نه‌فقط اطلاعات تازه‌ای نسبت به آنچه یک مخاطب نیمه‌پی‌گیر اخبار ورزشی از ماجرا می‌داند به دست نمی‌دهد، که حتی نگاه متفاوتی به سوژه‌اش هم ندارد. همه چیز از همان ابتدا کم‌وبیش قابل حدس و پیش‌بینی است و تقریباً همان‌طور نیز پیش می‌رود.

تازه بعد از یک اعتراف مهم در میانه‌های فیلم، دیگر با تعلیق و هیجان خاصی هم تا پایان قصه مواجه نیستیم. بازی محسن کیایی در نقش «موسی» البته جالب توجه است. یکی از معدود نقش‌آفرینی‌های او در فیلمی غیرکمدی، که کاملاً از طنز و شیرینی شخصیتش فاصله گرفته و با لهجه به اندازه  گیلانی و گریمی که خوب به صورتش نشسته، چیزی از آن شخصیت را به یادمان نمی‌آورد و حتماً به اثری مهم در کارنامه بازیگری او بدل خواهد شد. به‌جز او اما فیلم فاقد شخصیت برجسته و متمایزی است که درنتیجه‌اش از بازیگران آن کاراکترها هم (هدی زین‌العابدین، محمد بحرانی، پوریا رحیمی سام و…) کاری برای ماندگار کردن نقش برنمی‌آید.

بازی را بکش! شسته‌رفته و تر و تمیز کارگردانی شده، هرچند در اجرای صحنه‌ها به‌جز قاب‌های باز از طبیعت زیبای شمال، ایده جذاب و بدیع و قابل توجهی نمی‌بینیم. مسأله‌ای که به مهم‌ترین اشکال فیلم تبدیل شده: تخت بودن و یک‌نواختی فرم فیلم و فقدان شور و هیجان؛ چه در قصه و فیلمنامه، چه در کارگردانی و اجرا. پیامش را که هم در همان اواخر داستان خیلی صریح و رسا با تصویری گل‌درشت به مخاطبش می‌دهد: فوتبال کثیفی که حتی لجن‌مال شدن در گل و لای شالی‌زارهای گیلان به آن ترجیح دارد.