شناسهٔ خبر: 71217209 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

گردشگر هفت شهر عشق در دورهمی منطق الطیر؛

«حکایت مرید و شیخ و زر و زیور» در اراک نقل شد

مرکزی– شصت و پنجمین هفته دورهمی چهارشنبه‌ها با عطار نیشابوری با خوانش و تفسیر و تعبیر اشعار منطق الطیر در خانه فرهنگ اراک برگزار شد.

صاحب‌خبر -

سید مهدی کتانفروش مدرس دورهمی چهارشنبه‌های منطق الطیر به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک گفت: شصت و پنجمین هفته دورهمی چهارشنبه‌های عطار نیشابوری با خوانش و تفسیر و تعبیر اشعار منطق الطیر با حضور جمعی از علاقه‌مندان به متون ادبیات کهن و کلاسیک در خانه فرهنگ پیگیری شد.

وی افزود: در این دورهمی موضوع بخش پایانی «حکایت گفتار مردی پاک دین» و ادامه «حکایت نومریدی که زر شیخ خود پنهان می‌داشت» از فصل عذر آوردن مرغان خوانش و تفسیر و تعبیر شد.

وی بیان داشت: ابیات خوانش شده بخش پایانی «حکایت گفتار مردی پاک دین» در شصت و پنجمین دورهمی را در زیر می‌خوانید:

«حکایت مرید و شیخ و زر و زیور» در اراک نقل شد

همه چیزی به هیچی داده تو

پس چنین دل بر همه بنهاده تو

لیک صبرم هست تا در زیر دار

نردبانت از زیر بکشد روزگار

در جهان چندانک آویزت بود

هر یکی صد آتش تیزت بود

غرق دنیا هم بباید دینت نیز

دین بنیزی دست ندهد ای عزیز

تو فراغت جویی اندر مشغله

چون نیابی، در تو افتد ولوله

نفقه‌ای چیزی که داری چار سو

لن تنالوا البر حتی تنفقوا

هرچ هست آن ترک می‌باید گرفت

گر بود جان، ترک می‌باید گرفت

«حکایت مرید و شیخ و زر و زیور» در اراک نقل شد

چون ترا در دست جان نتوان گذاشت

مال و ملک و این و آن نتوان گذاشت

گر پلاسی خواب‌گاهت آمدست

آن پلاست بند راهت آمدست

آن پلاست خوش بسوز ای حق‌شناس

تا کی از تزویر با حق هم پلاس

گر نسوزی آن پلاس اینجا ز بیم

کی رهی فردا ز پهنای گلیم

هرک صید وای خود شد وای او

گم شود از وای سر تا پای او

وا دو حرف آمد، الف واو ای غلام

هر دو را در خاک و خون بینی مدام

واو را بین در میان خون قرار

پس الف را بین میان خاک خوار

«حکایت مرید و شیخ و زر و زیور» در اراک نقل شدکتانفروش اظهار کرد: در این متن، پاک دینی به نقد انسان‌هایی می‌پردازد که به ظواهر و مادیات دلبسته‌اند، مانند عشق به زر و زندگی مادی. او به این افراد می‌گوید که توجه به ظواهر و رنگ‌ها بی‌معنی است و باید به دنبال معانی عمیق‌تر زندگی باشند. او تأکید می‌کند که مادیات نمی‌توانند به انسان یاری برسانند و فقط زینتی زودگذر هستند. در نهایت، او به اهمیت دیانت و معنویت اشاره می‌کند و اینکه انسان باید از تعلقات دنیوی بگذرد تا به خلوص و درک عمیق‌تری از زندگی برسد.

وی ادامه داد: ابیات «حکایت نومریدی که زر شیخ خود پنهان می داشت در زیر می‌آید:

نو مریدی داشت اندک مایه زر

کرد زر پنهان ز شیخ خود مگر

شیخ می‌دانست، چیزی می‌نگفت

همچنان می‌داشت او زر در نهفت

آن مرید راه و پیر راهبر

هر دو می‌رفتند با هم در سفر

وادییشان پیش آمد بس سیاه

واشکارا شد در آن وادی دو راه

مرد می‌پرسید زانکش بود زر

مرد را رسوا کند بس زود زر

شیخ راگفتا چو شد پیدا دو راه

در کدامین ره رویم این جایگاه

گفت معلومت بیفکن کان خطاست

پس به هر راهی که خواهی شد رواست

گر کسی را جفت گیرد سیم او

دیو بگریزد به تگ از بیم او

«حکایت مرید و شیخ و زر و زیور» در اراک نقل شددر حساب یک جو از زر حرام

موی بشکافد به طراری مدام

باز در دین چون خر لنگ آید او

دست زیر سنگ بی‌سنگ آید او

چون به طراری رسد، سلطان بود

چون بدین داری رسد، حیران بود

هرک را زر راه زد، گم ره بماند

پای بسته در درون چه بماند

یوسفی، پرهیز کن زین چاه ژرف

دم مزن کین چاه دم دارد شگرف

«حکایت مرید و شیخ و زر و زیور» در اراک نقل شد

ابیات بالا می‌گویند:

در این شعر، داستانی درباره یک مرید و شیخ روایت می‌شود. مرید مقداری زر دارد که آن را پنهان می‌کند، اما شیخ از این موضوع خبر دارد و چیزی نمی‌گوید. آنها در سفر با هم هستند و در یک وادی تاریک با دو راه مواجه می‌شوند. مرید از شیخ می‌پرسد کدام راه را باید برود، شیخ به او توصیه می‌کند که قدرت زر را فراموش کند و بر اساس ایمان و آگاهی خود تصمیم بگیرد. شاعر به این نکته اشاره می‌کند که داشتن زر به تنهایی نمی‌تواند راه را مشخص کند و شخص باید از لحاظ معنوی و اخلاقی بر مسیر خود پافشاری کند. در انتها به مرید هشدار می‌دهد که از افتادن به چاه‌های عمیق دنیا و فریب زر و زیور احتیاط کند.