سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخشهایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخشهایی از آن را منتشر خواهیم کرد:
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)
موقعی که شیعیان را عراقیها از عراق پیرون میکردند و میفرستادند به ایران در زمانی که هنوز سپهبد بختیار زنده بود و خمینی در عراق بود، سید موسی صدر پیامی فرستاد که ما متن پیامش را گرفتیم و از طریق همان منشی بختیار برای آقای خمینی فرستاد در آنجا که به مقامات عراقی بگوئید که این اقدامات شما نه تنها کمکی به شیعیان عراق نمیکند بلکه این کمک به دولت ایران میکند که نشان بدهد که شما نسبت به شیعیان نه ظلمی میکنید و این کار را نکنید و اینها را بیرون نکنید.
سؤال: اینها یعنی کی
قدر: یعنی شیعیانی که عراق بیرون میکرد. او گفته بود که شیعیان را بیرون میکنید و خمینی آن موقع که با آنها ارتباط داشت، بگوید یعنی آن موقع ارتباط او با خمینی به این ترتیب بود. همانداور که عرض کردم این عامل اصلی بود و به خمینی هم مرتب نماینده میفرستاد و ارتباط میگرفت چه در عراق و چه بعد در پاریس در آنها مرتب قلبزاده را میفرستاد قطبزاده یکمرتبه هم به عراق رفته بود و با خمینی ملاقات کرده بود. قطبزاده آنجا بود که دست قطبزاده و یزدی و چمران و تمام این گروهها را آنجا گذاشت در دست آقای خمینی و اینها با متحد شدند.
سؤال: یعنی سید یک عامل برقراری ارتباط بین این عوامل بود
قدر: عامل اصلی این شخص بود البته عوامل دیگری هم بودند یعنی قلبزاده و چمران همکار این بود و یاسر عرفات با او تماس داشت مجاهدین با او تماس داشتند اینها همه را گذاشت در اختیار خمینی و از این فرصت هم بازرگان استفاده کرد یعنی وقتیکه دید کفه آنطرف سنگین شده رفت آنطرف و جبهه ملی دست آخر رفت آنطرف که گفتند شاید از این فرصت استفاده بکنند و امام خمینی را بفرستند به قم و خودشان رهبری بکنند. این تماسها برقرار شد و به طور بسیار محدود ما از این جریان مطلع بودیم و تهران را هم در جریان میگذاشتیم ولی آنچه که ما را یک مرتبه بهوش آورد که اینها فعالیتشان خیلی وسیع تر از آن چیزی است که ما میفهمیم.
یکروز بشیر جمائل که آن موقع فرمانده نیروهای نظامی فالانش بود و با ما در ارتباط بود و خیلی هم اعلیحضرت به پدرش مرحمت داشتند. پیر جمائل که چند مرتبه هم شرفیاب شده بود و چندین مرتبه هم از ما درخواست اسلحه کردند و دو سه مرتبه هم اعلیحضرت موافقت فرمودند که به آنها اسلحه بدهند. حتی یکدفعه یک هم از طرف اینها آمدند به تهران ولی روزهای آخری که قرار بود تصمیم نهایی گرفته بشود و به اینها بگوئیم که اسلحه کجا و چطور تحویل داده میشود.
ایشان تغییر عقیده میدادند مثلاً یک دفعه تا آن آخرین لحظه ما رفتیم که نوع اسلحه تعداد میران و آن و مهمات و اینکه کجا تحویل بشود تمام این مسیرها پیشبینی شده بود شرفیاب شدم فرمودند که شما فکر نمیکنید که اگر یک دانه از این تفنگها به دست شیعیان بیفتد نمیگویند تنها پادشاه شیعه دنیا به مسیحیها پول میدهد که ما را بزنند شیعهها را بزنند، عرض کردم که قربان اینجا دیگر مسأله شیعه و مسیحی در بین نیست و مطلب ایدئولوژی است اینجا مطلب اینست که اگر مسیحی ها در لبنان شکست بخورند و فلسطینیها و شیعهها موفق بشوند ما یک کشور دشمن آنجا پیدا میکنیم، اعلیحضرت فرمودند نه اینطور هم نیست ما نمیتوانیم با شیعهها اینکار را بکنیم.
بالاخره این هیئت هم دو مرتبه برگشتند به پاریس اینها حتی پیشنهاد کردند که اگر اعلیحضرت نگرانی از اسلحه دارند به ما پول بدهند. پول هم چون سابقه بدی داشت که دفعه قبل شمعون پولها را گرفته بود و خورده بود و جهائل مرد بسیار درست و امینی بود. گفت شما پول را این دفعه به ما ندهید شما پول را به حساب یکنفر عامل خودتان در سوئیس میرویم اسلحه را می خریم و به ما تحویل میدهند و شما پول را به آن تحویل دهنده اسلحه شما اصلا به دست ما پول ندهید. ما خودمان اسلحه را میخریم و خودمان هم ترتیب حمل آنرا از طریق قبرس می دهیم به لبنان؛ همیشه اعلیحضرت در مراحل اول موافقت میکردند ولی آن آخرین مرحله عامل پنهانی یا یک چیزی که شاید مشاورین اعلیحضرت بودند یا مشاورین خارجی ایشان بودند که تغییر عقیده میدادند برای اینکه یک دفعه به من فرمودند برو به ژزی اسکان که وزیر دفاع بود بگو تانکهای ما را میدهیم به شما وسائل و ادوات را می دهیم به شما. حاشر است و ما همه تانکهای ...
فقط ژوزف گفت اسکان سفیر آمریکا را بیاورد و سفیر آمریکا بگوید و این را میدهیم بشما و ما هم موافقت می کنیم که اسلحه ساخت آمریکا را بشما بدهند. برای اینکه ما تعهد داریم در مقابل امریکا که اسلحه ساخت آمریکا را به کسی ندهیم مگر با موافقت آمریکا و فرمودند این را به ژوزف اسکان بگو.