شناسهٔ خبر: 71208073 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

یادمان هست...؟!

تا دو سده پیش، سیر تحولات جوامع، به‌شدت «بطئی» و «تدریجی» بود؛ حتی وسائل کشت‌و‌زرع، تغییر چندانی نمی‌کرد و سطح زندگی مردم، تفاوت خاصی با گذشته‌های دور نداشت.اما طی افزون بر دویست سال اخیر، زمان با سرعتی باورنکردنی می‌گذرد و هر لحظه آن، آبستن واقعه‌ای شگفت و حادثه‌ای بزرگ است.

صاحب‌خبر -
 
اکثر انسان‌ها، متفاوت شده‌اند و با خواسته‌های خاص این دوران، تربیت یافته و سبک زندگی آنان دیگر شباهت کمتری به پدران‌شان دارد. همین فاصله از ریشه‌های فکری و فرهنگی، موجب شده تا برخی فراموش کنند که بودند و که هستند. خوب است لحظه‌ای به مهمانی خاطرات ناب قدیم برویم و یادآور صفحاتی زرین شویم:
یادت هست از آن آهنگر سخت‌کوشی که در سرما و گرما، مقابل کوره‌ای گداخته از آتش، با پتک بر سر آهن مذاب می‌کوبید و به آن شکل دلخواه می‌داد... لقمه نان حلالی با عرق جبین و کدّ یمین فراهم می‌آورد و بر سفره می‌نهاد؟! 
یادت هست از آن تاجر امین و تلاش‌گری که راهی طولانی طی می‌پیمود تا کالای مورد‌نیاز مردم را مهیا ساخته و در جدالی همیشگی با مخاطرات کوه و دشت، درآمدی به کف آورد و چرخ زندگی‌اش را با پول حلال بچرخاند؟! 
یادت هست از آن کشاورزی که بام تا شام، برای قدبرافراشتن یک خوشه طلایی گندم، جان می‌کَند و در گستره‌ی تبادل این روزان و شبان، دمی آرام و قرار نداشت تا نان حلال اهل و عیالش، به آفت حرام آغشته نشود؟! 
یادت هست از آن کارگر معدنی که درعمق زمین، هر لحظه با حوادث ناگوار، دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد و در آستانه غروب، رو‌سفید از کسب روزی حلال، خاک و زغال از چهره می‌زدود و جامه خستگی از تن بر‌می‌گرفت تا با لبی خندان و دلی شادان، لقمه‌ای نان حلال به نزد همسر و فرزندان ببرد؟! 
یادت هست از آن معلّم دلسوزی که هر بامداد، از شهر تا مدرسه روستایی را با پای پیاده یا دوچرخه‌ای مستعمل طی می‌کرد و این صعوبت راه، نه از نشاط او برای آموختن دانش‌آموزان می‌کاست و نه در اراده خدمتش خللی به‌وجود می‌آورد و عصرها که راه شهر در پیش می‌گرفت و با نان حلال، سفره می‌آراست، دست دعا به سوی آسمان بر می‌داشت و از عمق جان، خالق مستعان را شکر می‌گفت؟!
یادت هست از آن باربر مستمندی که از مال دنیا هیچ نداشت ولی معتمد مردم و بازاریان بود و همه‌روز، گنج گران شرافت بر دوش غیرت می‌کشید و با نان حلال، راهی منزل می‌شد؟! 
یادت هست از آن طبیب حاذقی که بی‌کبر و ریا، دانشش را در خدمت سلامت جامعه قرار می‌داد و شبانه‌روز به رفع مشکلات درمان مردمان به‌ویژه محرومان و درماندگان همت می‌گماشت تا صاحب نانی حلال شود؟! 
یادت هست از آن روحانی عامل و پارسایی که برای تبلیغ دین و نشر معارف الهی، مسیرهای طولانی را پیاده و‌ سواره طی می‌کرد تا در مسجدی روستایی، نمازی بخواند و به سؤالات شرعی مؤمنان پاسخ دهد؟! در منتهای کرامت و قناعت می‌زیست و قرصی نان حلال، سهم یک‌روز کوشش طاقت‌فرسایش بود و با رغبتی فراوان، همان گوهر برکت را بر‌دیده می‌نهاد و زبان به شکر ایزد منان می‌گشود؟!
ازآن کارگر،مهندس، کارمند، پرستار،بنا، راننده،پاسبان، دامدارو... یادمان هست که حلال‌خواری، راز ماندگاری‌ نام‌ بلندشان است؟!
وجه مشترک همه آنها، جد‌و‌جهدشان در طریق کسب حلال بود؛ این روایت زندگانی آبا‌و‌اجداد ماست، داستان نسلی که پاک زیست و میراث نیاکان پاک‌طینتش را در نهایت بزرگواری، برای ما به ودیعه نهاد. اکنون، با خود قدری بیاندیشیم که ما کدامین ارث را از دوران حیات خویش به‌جای می‌گذاریم؟