کاظم دارابی، مسئول و مدرس انجمن حافظ پژوهی اراک در حاشیه برگزاری دورهمی هفتگی انجمن حافظ پژوهی به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک گفت: در سهشنبه دیگر دورهمی حافظ خوانی انجمن حافظ پژوهی اراک با حضور جمعی از دوستداران حافظ با خوانش و تفسیر و تعبیر اشعار غزل ۵۰ حافظ در خانه فرهنگ اراک پیگیری و ابیات غزل شماره ۵۰ به شرح زیر خوانش شد.
بشه دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است
بکُش به غمزه که اینَش سزایِ خویشتن است
گَرَت ز دست برآید مُرادِ خاطرِ ما
به دست باش که خیری به جایِ خویشتن است
به جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمع
شبانِ تیره، مُرادم فنایِ خویشتن است
چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل
مَکُن که آن گلِ خندان به رای خویشتن است
به مُشکِ چین و چِگِل نیست بویِ گُل مُحتاج
که نافههاش ز بندِ قَبایِ خویشتن است
مرو به خانهٔ اربابِ بیمُروتِ دهر
که گنجِ عافیتت در سرایِ خویشتن است
بسوخت حافظ و در شرطِ عشقبازیِ او
هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است
شرح ابیات غزل شماره ۵۰:
دل من به زلفهای تو گرفتار شده است؛ با یک نگاه غمزهوار آن را بکش، زیرا این عذاب برای دل من سزاوار است.
اگر خواستههای ما برآورده شود، بهتر است که آن را از طریق خودت به دست آوردی، زیرا این راه به نفع خودت خواهد بود.
ای جانِ من، ای معشوقهی خوشصدا، تو مانند شمعی هستی که در تاریکی شب میدرخشد. هدف من در زندگی، فدای تو شدن و از خود گذشتگی است.
وقتی که به عشق فکر کردم، با خودم گفتم، ای بلبل! چرا گل شاداب را به خواسته خود نخواهی؟
بوی گل به عطر مشک و چرم نیاز ندارد، چون خود مشک و چرم از زیبایی و خاصیت وجودی خود بهرهمندند.
به خانه کسی که در این دنیای بیرحم بیرحم است نرو، زیرا آرامش و آسایش تو در خودت و در درون خانهات نهفته است.
عزل ۵۰ حافظ میگوید:
«این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق به محبوب است. شاعر حس میکند که دلش در دام زلف محبوب اسیر شده و از او میخواهد که با یک نگاه یا حرکتی، دل او را به آرامش برساند. او به محبوبش اشاره میکند که خوشبختی و آرزویش در دست اوست و از او میخواهد که به این محبت و عشق وفادار بماند. همچنین تاکید میکند که خوشبختی واقعی در درون خود انسان است و نباید به دیگران وابسته بود. در نهایت، شاعر به حال خود و سوختن در عشق اشاره میکند و بر وفاداری به عهد و عشق تأکید میورزد..»
∎