خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیدعلی میرموسوی، فعال فرهنگی: ناگفتههایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی در کتاب «همیشه مربی» آمده است. کتابی از انتشارات شهید کاظمی، بهقلم حسن مجیدیان که خود از شاگردان شهید بوده و به نوشتن خاطرات او اهتمام ورزیده است.
کتاب شهید «همیشه مربی» به گفته نویسنده، حاصل کنکاش و گفتوگو با بیش از چهل نفر از نزدیکان و دوستان و شاگردان مربی فهیم و دلسوزی است که مربی بودن و سر و کله زدن با متربیان را نوعی سلوک میدانست. مربی تربیتی بودن بودن یک وظیفه ساده نیست. یک جستوجوست؛ جستوجویی بیپایان برای کشف انسانها، شهید عبدی این جستوجو را به خون خود کشیده بود. برای او، مربی بودن چیزی بیشتر از انتقال دانش بود؛ مربی بودن برایش یعنی نشان دادن راهی که هر فرد در دل خود بیابد، شکوفا شود و به بهترین نسخه خودش تبدیل شود. او باور داشت که در دل هر نوجوان یک دنیا نهفته است و مربی فقط باید این دنیا را ببیند و به آن شکل دهد. کار مربی یعنی به آتش کشیدن دلها، نه فقط آموزش مغزها.
مربی شهید محمد عبدی همیشه میگفت که مربی باید از جایی عمیقتر از ذهن به انسانها نگاه کند. او میدانست که در هر گام، در هر کلمه، حتی در هر سکوت، باید حقیقتی را به دیگران منتقل کند. مربی بودن یعنی یادآوری اینکه انسانها میتوانند به چیزی بزرگتر از آنچه که فکر میکنند دست پیدا کنند، در هر برخورد، در هر حرکت، در هر نگاه.
کتاب «همیشه مربی» که حاوی خاطرات و ناگفتههایی از سیره فرهنگی و تربیتی آن مربی عاشق است، فرصتی است برای درک عمیقتر این فلسفه تربیتی. این کتاب فقط روایت زندگی شهید عبدی نیست؛ بلکه نقشهراهی است برای کسانی که میخواهند در مسیر مربیگری گام بردارند، کسانی که به دنبال چیزی فراتر از آموزش صرف هستند. «همیشه مربی»، یادآوری است که مربی بودن یک مسیر است، یک راه که هیچوقت تمام نمیشود.
ردپای این نگاه در فصل دوم کتاب، آشکارتر است. آن شهید در نامهای به پدر بزرگوارش نوشته بود که «خدا مرا درست کرده است برای معلمی و مربیگری». او با همین باور و با عشق وافر و تلاشی درخور تحسین، زندگی کوتاه اما شگفت خود را وقف بچههای مردم کرده بود. برای او دغدغه تربیت و مراقبت از بچههای مردم آن قدر حیثیتی بود که به قول خودش حاضر بود از سر شب تا صبح با نوجوانی در خیابان قدم بزند تا مبادا این بچه در خلوت خود به گناه بیفتد. این مرام او در مقام تربیت بود، اما نه به این سادگی و شیرینی! که زخمها و طعنهها و بیمهریها همواره به راه بود و عاقلان علاقهمند به حیات همواره زیر گوشِ این مجنونِ طریق نجات، زمزمهها داشتند که بابا زرنگ باش و به فکر خودت باش و کاری و شأنی و زنی و بچهای اختیار کن و از همین دست تمنیات و حرفها. اما خب او سرخوشانه راه خودش را میرفت و افق دیگری مدنظرش بود! سلوک جنونآمیز خودش را داشت و رهرو وادی عادات و روزمرگیها نمیشد و در قواره و چارچوب عاقلها نمیگنجید. نشانههای این جنون در کلماتِ شاگردان او در صفحات متعدد کتاب، نمایان و مشهود است.
از این نکته نمیتوان گذشت که بهرغم قوت محتوا، جاندار بودنِ خاطرات، کاربردی بودنِ روش و منش اخلاقی و تربیتی محمد عبدی، سادگی و کوتاهی جملات و راحتخوانی کتاب؛ این اثر میتوانست به لحاظ دستهبندی و تدوین خاطرات و سیرِ منطقی آن، مناسبتر تدوین شود و از اندک بهمریختگیِ ساختمان کتاب، بکاهد. شاید بهخاطر تجربه اولِ مجیدیان، بشود با اغماض از کنار این ضعف گذشت. همیشه مربی با تمام این توصیفات، گلِ خوشبویی در گلستانِ معطر کتابهای انتشارات شهید کاظمی است.
∎