سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخشهایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخشهایی از آن را منتشر خواهیم کرد:
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)
ظاهراً داستان قذافی اینطور بود که او بعد از آنکه در سال ۱۹۷۵ دین براون ( Dean Brown ) نماینده رئیس جمهور آمد و موافقت کرد که سوریه وارد لبنان بشود و به اتفاق شیعهها بزنند فلسطینیها را متلاشی کنند و یک باندی در بین نیروهای سوری و اسرائیل از قوای سازمان ملل مستقر بشوند سوریها در این فکر بودند که از طریق سید موسی در آنجا سازمان امل را قوی کنند، بزرگ بکنند و ... همان کاری که چریکهای فلسطینی در آن باند میکردند آنها بکنند به این منظور قذافی ۱۲ میلیون دلار پول میدهد به سید موسی و تشیکلاتی میدهند و پول را خرج میکنند و اسلحه و مهمات و وسائل و همان گروههای چریکی و تروریستی فلسطینی را به نام امل تشکیل میدهند و فلسطینیها را هم به این صورت داخل آنها میزنند.
یکی دو تا عمل کردند که اولین ضربه را به فرانسویها زدند و ۱۱ نفر از نیروهای سازمان ملل که از قوای فرانسوی بودند کشتند تکان و از جمله یک سرهنگ ۲ که امریکا ظاهراً از طریق چمران گوش سید را گرفتند دادند که زیادی جلو نرو، بعد از آن تاریخ سید موسی دیگر فعالیتی نکرد. قذافی فشار آورد که چطور شد، گفت حالا زمینه فراهم نیست و بالاخره اختلاف پیدا شد.
سفیر لیبی گفت که قذافی حساب ۱۲ میلیون دلار را میخواهد. باهم دعواشان میشود و میگوید تو در امور داخلی ما دخالت میکنی و شما حتی ندارید یک چنین حرفی را بزنید. شما پولی را دادهاید که ما یک کارهائی را بکنیم. ما چطور شرع میکنیم به شما مربوط نیست. اختلافات اینها خیلی وسیع میشود از این اختلافات حافظ اسد استفاده میکند. برای انجام هدفی که داشته قذافی را تحریک میکند که بله این مرد مزاحم است و با امریکاییها در تماس است و سرما کلاه گذاشته من میفرستم او را آنجا به عنوان اینکه با تو آشتی بکند سرش را زیر آب بکن.
او میآید آنجا با تشریفات زیاد میبرندش به دمشق و سوار هواپیمای ال ایتالیا میکنندش و میفرستندش به ایتالیا و از آنجا به لیبی فکر میکنم اشتباه کردم با واپیما سرین عرب ایرلاین (Syrian Arab Airlines ) میفرستندش مستقیماً به لیبی
سؤال: از کجا
قدر: از دمشق
سؤال: پس رم؟
قدر: رم بعداً است در مراجعت او نبوده بلکه با گذرنامه او یک شخص دیگری آمده بود. بعد میرود به انجا و ظاهراً در همان جلسه اول بعد از اینکه میرود در یک مراسم مذهبی مربوط به افتتاح مسجدی که در شرکت میکند، با قذافی ملاقات میکند و قذافی ظاهراً آنجا با و خیلی بد و بیراه میگوید. سوار هواپیمای ال ایتالیا میشوند هم دستور میدهد او را میبرند در یک سرباز خانه ۲۰ کیلومتری جنوب غربی تریپولی اعدامش می کنند. این را یک دیپلمات لیبی به سفیر لبنان در سازمان ملل بطور دوستانه گفته که بله سید را روز دوم و سوم بردند آنجا و با قذافی اختلاف پیدا کرد و او دستور داد بردندش در سربازخانه و اعدامش کردند.
سید با همراهی دو نفر دیگر رفته بود آن دو نفر را هم میکشند که دیگر هیچ اسمی از اینها نباشد که روشن بشود چه هست بعد با این گذرنامه اینها سه نفر دیگر آیند و میآیند به رم میآیند به رم و در آنجا مطلب روشن میشود یعنی یک عده میآیند به استقبال سید موسی صدر بعد میبینند که سید موسی صدر نیامد. میروند در دفاتر فرودگاه میبینند که سید موسی صدر آمده و آن گذرنامهای هم که آمده و مهر خورده و در دفتر وارد شده ولی سید موسی صدر، نیست روشن میشود که یک عده دیگر بنام سید موسی صدر آمدهاند یک لبنانی دیگری هم میگوید که من در چیز رفتم آنجا چند نفر لیبیایی دیدم که در درجه ۱ نشسته بودند روشن میشود البته که سید موسی صدر چه شد. داستان سید موسی صدر ولی حالا برگردیم به عقب.
سید موسی صدر در لبنان تلاش فراوانی کرد که این گروههای مخالف را با هم مرتبط بکند. اولین کاری که میکند سازمانهای فلسطینی دستشان را میگذارد در دست شریعتمداری؛ یعنی اینکه به طور غیر مستقیم مجاهدین را میبردند در آنها و سازمانهای فلسطینی به آنها کمک میکردند که اینها را آماده بکنند ولی پول نداشتند در نتیجه سید موسی صدر از شریعتمداری درخواست کمک به این منظور میکند.
سؤال: یعنی پول برای مجاهدین
قدر: بله پول برای مجاهدین و اینها بنام داوطلبهای رمائی، فلسطین، بودند، تحت این عنوان میآمدند و تحت این عنوان پول میگرفتند و اینها مجاهدین بودند، البته میرفتند این کار را بکنند تعلیمات نظامی میدیدند و تعلیمات چریکی میدیدند در سازمانهای آنها ولیکن هدفشان این بود که بعد از دو سه ماه که برای اینها کار کردند برمیگشتند میآمدند و به ایران
سؤال: نکته سؤال من اینست که آیا شریعتمداری آگاهی داشت که این پول خرج مجاهدین میشود؟
قدر: اصلاً پول به این نام نمیآمد حالا عرض میکنم ولی تا چه حد شریعتمداری اطلاع داشت من نمیدانم پول گزافی در حدود پنج میلیون دلار از طرف شریعتمداری آمد به نام کمک به شیعیان جنگزده لبنان که این بلا فاصله بین سازمانهای فلسطینی توزیع شد یعنی جز آن پولهایی که آخوندها میآورند برای شیعهها و میبرند در اردوگاههای شیعه و میدادند هیچکدام از این پولها صرف شیعه ما نشد تعلیمات مجاهدین و عوامل مخالف میشد حالا شریعتمداری تا چه حد این مطلب را میدانسته نمیتوانم این را بگویم ولی آنچه که برای من مسلم است اینست که شریعتمداری میدانسته که این پولی که میآید بین فلسطینیها توزیع میشود صرف فدائیان راه آزادی فلسطین میشده، صرف چه میشده تا و چه حد او اطلاع در جریان بود یعنی رل اصلی در دست سید موسی صدر بود.