۱۵۰سال پیش هنگامی که سیدجمالالدین اسدآبادی و شیخ محمد عبدوه، اندیشه بیداری اسلامی و تقابل با امپریالیسم را در نشریه عروهالوثقی به چاپ میرساندند، هیچکدام حتی فکر نمیکردند حدود یک قرن بعد، انقلابی به وقوع بپیوندد که بیشتر آرمانهای آن دو را عینیت ببخشد. بیداری اسلامی اگرچه یک واکنش انفعالی بود و با سقوط امپراتوری عثمانی و پیش از آن شروع استعمار شبهقاره، در مصر و هندوستان جوانه زد اما بدون شک تنها و تنها زمانی از پوسته انفعال بیرون آمد و به ثمر نشست که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. انقلابی که حرف اصلیاش، بازگرداندن دین به متن زندگی و تقابل محض با سیطره جهانی استعمار و استکبار است.
با پیروزی انقلاب اسلامی، معنای مبارزه در جبهه حق به میزان زیادی گسترش و ارتقا یافت؛ چراکه برای نخستینبار در طول تاریخِ پس از حیات ائمه(ع)، قیام علیه استکبار از مرحله فردی و گروهی به مرحله دولت و ملت رسید. انقلاب اسلامی پیروز شد، جمهوری اسلامی را تشکیل داد و اینچنین، نظام جمهوری اسلامی در مقابل جبهه کفر صفآرایی کرد. بهعبارتی دیگر، ملت ایران با انقلاب اسلامی و انتخاب نظام جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند به جبهه حق در مقابل کفر بپیوندند و حتی از این بالاتر، تصمیم گرفتند رهبری جبهه حق را بهدست بگیرند.
جبهه کفر تلاش زیادی کرد و هنوز هم میکند تا با شکست جمهوری اسلامی این رهبری را بیاعتبار کند، اما از آنطرف، جبهه حق هم دسترویدست نگذاشته و تصمیم گرفته وارد حوزههای سنتی حاکمیت کفر هم بشود. حضرت روحالله در این زمینه میفرمایند: «باید تمامی قدرتها و ابرقدرتها بدانند که ما تا آخرین نفر و تا آخرین منزل و تا آخرین قطره خون برای اعلای کلمه الله ایستادهایم و برخلاف میل تمامی آنان حکومت نه شرقی و نه غربی را در اکثر کشورهای جهان پایهریزی خواهیم نمود».
هدف هنوز هم پیروزی جبهه حق (اعلای کلمه الله) است و گسترش جبهه از مرزهای ایران اسلامی به سراسر جهان با همین نیت اتفاق میافتد. برای تحقق چنین هدفی باید مقدمات را فراهم کرد، اما چگونه؟
نخستین گام درک و پذیرش این نزاع است. البته این نزاع با شروع قیام امام خمینی(ره) یا حتی با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز نشده است. نزاع میان کفر و حق، ازلی و ابدی است و ما اکنون فقط بخشی از آن را درک میکنیم.
غرب به رهبری آمریکا پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران به خیال رؤیایی ختم تاریخ و به پایان رساندن فرایند غربی کردن جهان به منظور تثبیت نهایی سلطه خود میاندیشیده است. تا آنجا که این خیالات به مردم زیرسلطه غیرغربی مربوط میشد. محور راهبردی برنامهها و اقداماتی که به این منظور باید انجام میگرفت از بین بردن ظرفیتهای پایانی مقاومت مردم جنوب و امحای امکان اجتماعی موجود در این کشورها برای انقلاب علیه رژیمهای سرسپرده غربیها و خروج متعاقب از نظام جهانی سلطه، با تغییر رژیمهای دیکتاتوری وابسته بود.
اینگونه طرحها و اقدامات، نظیر آنهایی بود که در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی با نامهای «طرح مارشال» برای اروپا و طرح «اتحاد برای پیشرفت» یا «انقلاب سفید» برای کشورهای آمریکای لاتین و ایران به اجرا درآمد تا از شکلگیری جنبشهای چپ و وقوع انقلابهای مارکسیستی در تناسب با شرایط تاریخی آن زمان جلوگیری کند.
از طرفی، آغاز حرکت در این مسیر تازه همزمان با به قدرت رسیدن کارتر در آمریکا و تبدیل حقوق بشر به ابزاری مهم در سیاست خارجی او است که کاربرد آن از اوایل دهه۷۰ در جریان چالش غرب با شوروی و کشورهای اقماری آن در اروپای شرقی در چارچوب سیاست تنشزدایی به عنوان وسیلهای برای ایجاد تغییرات مطلوب در سیاستهای داخلی کشورهای بلوک شرق در این زمینه موضوعیت یافت.
اما با پیشدستی مردم ایران به رهبری مردی که ظرفیت استثنایی و شیوه رهبری بیسابقه و پیشبینی ناپذیرش، امکان هرگونه حرکتی را برای مهار تحرکات خود از بین میبرد، دستور کارتر به رژیم شاه درزمینه حقوق بشر، برای تثبیت رژیم و تجدید ساختار سیاسی سست و شکننده آن از طریق تزریق بعضی از نیروهای سیاسی «لیبرال غربگرا» به درون رژیم و دادن وجهه بهظاهر مردمی به آن، به جای نوسازی رژیم، با وجود تمامی تلاشهای آمریکا و برخلاف خواست این کشور و غرب یا حتی بلوک شرق، به انقلابی منتهی شد که انتظار وقوع سونامی ناشی از آن، نظام سلطه جهانی غرب بهویژه آمریکا را از آن پس درگیر کابوسی پایدار و تمامنشدنی کرد.
درک صحیح از ابعاد این نزاع به ما کمک میکند بتوانیم جانمایی درستی از انقلاب اسلامی در ذهن داشته باشیم. به فرموده امام خمینی(ره)، مبارزه تا ریشهکن کردن شرک و کفر از پهنه عالم ادامه دارد. انقلاب اسلامی سردمدار و رهبر جریان حق در این مبارزه است. میدانیم راهبرد مبارزاتی امام(ره)، بسندهکردن به ظرفیتهای موجود نیست. بهعبارتی، اگر ظرفیت ورود به حوزههای سنتی کفر وجود ندارد، این ظرفیت باید ایجاد شود. پس دومین قدم، قوی شدن است. برای نقشآفرینی مناسب در این تقابل تاریخی باید همه تلاش را برای بدست آوردن قدرتهای مختلف انجام داد. از قدرت علمی گرفته تا قدرت اقتصادی و از قدرت فرهنگی تا قدرت نظامی. واقعیت این است که جنگ را حتی در تاریخ معاصر، ما شروع نکردهایم و آنچه امروز انجام میدهیم صرفاً دفاع از موجودیت و هویتمان است. پس اگر ضعیف باشیم خیلی راحت دشمن بر ما مستولی میشود.