مجید رضائیان طی یادداشتی در صفحه دوم روزنامه اعتماد نوشت: «خاورمیانه ضدارتباطی به خاورمیانه ارتباطی درحال تبدیل شدن است؛ درست مانند یک تولد دیگر». نمیدانم اگر این دگردیسی را بپذیریم آیا میتوان گفت چنین امری ناشی از نگاه به «منافع واقعا ملی» بوده است یا خیر و از بستر دیگری برخاسته است؟ شاید بد نباشد برویم سراغ هانس مورگنتا و تعریف او از منافع ملی. او با تاکید بر بحث قدرت به عنوان ذات سیاست، دوگانه منافع ملی - امنیت ملی را در«افزایش فرصتها- کاهش تهدیدها» متمرکز و قابل تعریف میداند. به نظر میرسد رفتارشناسی و واکاوی مواضع ناشی از سیاستهای کشورهای خاورمیانه مصداق بارز این تعریف باشد: «کسب فرصت و افزایش فرصت پشت سرهم». فرصتهایی که به تعبیر مورگنتا بیتردید بر کاهش تهدیدها نیز تاثیر مستقیمی میگذارد؛ بدون آنکه چندان نیازی به تقویت یکجانبه قوای نظامی یک کشور باشد.
یک نگاه دیگر: «این تعریف چه زمانی بیشتر و البته عمقیتر خود را نشان میدهد؟» روابط بینالملل و سیاست بینالملل یا همان نقطه تلاقی سیاست خارجی کشورها، هرگز امری انتزاعی تلقی نمیشود.
تبدیل خاورمیانه ضدارتباطی به خاورمیانه ارتباطی از همین نگاه برخاسته است؛ همان حلقه مفقودهای که در کشور ما وجود دارد: «نگاه نه چندان ارتباطی به عرصههای چهارگانه ارسطویی؛ اقتصاد، فرهنگ، سیاست و امنیت.» ارتباطات اگر یک مسیر با همان نخ تسبیح قلمداد میشد؛ امروز ایران در رقابت تولد خاورمیانه ارتباطی عقب نبود؛ گرچه خود این امر به راحتی میتواند بهترین فرصت مورگنتایی برای ایران هم باشد. شاید به همین دلیل در دنیای امروز، سیاستمداران به درستی میکوشند تا از هر«موقعیت» یک « فرصت» بسازند؛ با اهرم «ارتباطات.»
در کشور ما تعاریف بدیهی نمیبایست به چالش تبدیل شود؛ منافع واقعا ملی تنها و تنها از بستر نگاه ارتباطی و با تاکید بر افزایش فرصت تامین میشود؛ منتها به شرط آنکه «واقعیت» درک شود تا اصطلاحا با درک نگاه رئالیته فرصتها ابتدا ایجاد و سپس افزایش یابد.
هیچ کشوری منافع را صرفا با دیگاههای آرمانی نمیسنجد؛ چون شدنی نیست. این درس واقعیت به سیاستمداران است، اما، واقعیت به گونهای دیده میشود که بتوان دیدگاههای بومی، فرهنگی و ملی را در آن لحاظ کرد، کاری که دست کم در آسیا ژاپن به خوبی از عهده آن برآمده است.
علم ارتباطات، رسانه و ژورنالیسم با وجود آمدن وب هوشمند و دنیای رباتیک همچنان حرف اول را میزند چون همچنان «فرصتساز» است؛ شرایط رقابتی ایجاد میکند؛ مزیتهای افزوده یک کشور را به میدان روابط بینالملل و بده بستان میآورد و سرانجام، دست مردان دیپلماسی را سر میز مذاکره باز میگذارد؛ اینها و بیش از این، مرهون نگاه ارتباطی است؛ البته به شرط آنکه «واقعیت» یا همان رئالیسم، جدی گرفته شود و با قطبنمای منافع ملی و صدالبته با نگاه ملی، «چرخش» صورت پذیرد. چرخشی که در نهایت ما را برنده میکند و در میدان رقابت نگه میدارد نه اینکه بدون چرخش لازم در سیاستها، از گردونه رقابت عملا حذف شویم. درک واقعیت امروز آمریکای ترامپ و اروپای پر از فرصت و چالش، در همین چارچوب قابل تحلیل و ارزیابی است. اگر خاورمیانه ضدارتباطی درحال تبدیل به خاورمیانه ارتباطی است، به دلیل وجود این نگاه است و بس. سرمایهگذاری کشورهای همسایه در جنوب ایران نیز، در زمینه هوش مصنوعی تا سال۲۰۳۰ گویای واقعیت آینده و خاورمیانه دیگری است که ارتباطی است و دارد متولد میشود. حالا باید دید ایران چه اندازه مایل است فرصتساز باشد؟ فقط تا۲۰۳۰ فرصت است.