[ مریم رضاخواه] حافظه شان را از دست داده اند، هوشیاری ندارند، از توان افتاده اند و زندگی می کنند بدون گذشته. فراموش شده اند. این ها همان کارگرانی هستند که پس از نشت گاز و انفجار در بلوک «B» معدن معدنجوی طبس، بدون هوشیاری و با ریههای پر شده از گاز پیدا شدند.
ساعت ۲۰:۳۰ شنبه، ۳۱ شهریورماه حادثه انفجاری در کارگاههای استخراج شماره ۸۲ معدن زغالسنگ معدنجو به وقوع پیوست. این انفجار به شدت تخریبکننده بود و منجر به ریزش بخشهای وسیعی از کارگاه تونل C شد. گاز مونوکسید کربن (CO) تولید شده در نتیجه این انفجار به سمت تونل B هدایت شد و به تبع آن، گاز CO از کارگاههای شماره ۱۰۵ و ۸۳ عبور کرده و منجر به مسمومیت و خفگی ۲۹ کارگر شاغل در تونل B و ۲۰ کارگر شاغل در بلوک C شد. همچنین، 18 نفر دیگر در این دو بلوک دچار مصدومیت شدند که متاسفانه چهار نفر از این افراد در بیمارستان جان خود را از دست دادند. این حادثه، جان ۵۳ کارگر را گرفت و 14 کارگر دیگر را با ریه های پر از گاز متان راهی بیمارستان کرد. حالا 133روز از آن انفجار جهنمی می گذرد، معدن؛ کارش را دوباره از سر گرفت، هیأت دولت هم به صدور پیام تسلیت اکتفا نکرد و به دستور رییسجمهور در کمتر از ۴۰ روز مسکنهایی را در همان محل زندگی خانواده بازماندگان حادثه طبس؛ در استانهای خراسان جنوبی، خراسانرضوی، گلستان، سیستان و بلوچستان خریداری و به این خانواده ها واگذار شد. اما وضعیت جسمی و روحی آسیب دیدگان حادثه خوب نیست. شرایط مالی خانواده ها با مشکل مواجه شده و هزینه های درمان سرسام آور است. چند نفر از کارگرانی که زنده از بلوک «B» بیرون کشیده شدند و ساعتها، گاز متان و مونوکسیدکربن را تنفس کرده بودند، زندگی را بدون هوشیاری، با آسیبهای جدی به مغز، ریههای خسته، سردردهای مزمن و حافظههای کوتاهمدت از دسترفته میگذرانند.
133 روز بدون هوشیاری
مهدی علیزاده یکی از مردان سنگ و آهن است که پس از انفجار دچار آسیب جدی به مغز شده و در تمام این 133روز بدون هوشیاری با سردرد های مزمن و بدون حافظه سپری کرده است. بیاطلاع از دنیای اطرافش و گم شده در گذشتهای که دیگر برایش وجود ندارد. مهناز غلامی همسر مهدی علیزاده با صدای پر از نگرانی و دلی آکنده از درد، از وضعیت همسرش به «شهروند» میگوید: مهدی حافظهاش از دست رفته و حتی به کسانی که زمانی آنها را میشناخت، هیچ واکنشی نشان نمیدهد. او نمیتواند نام فرزندانش را به خاطر بیاورد، حتی خودش را نمیشناسد. شبیه یک کودکی است که هیچ کاری نمی تواند انجام دهد. انفجار گاز متان در معدن آنقدر شدید بود که به مغزش آسیب جدی وارد شد. در بیمارستان دو ناحیه از مغزش برداشته شده ولی حالا در خانه است و هیچ دستگاهی به او وصل نیست. فقط در تخت خوابیده نا آرام است و مدام فریاد می زند.» با وجود این وضعیت سخت، خانم علیزاده به شکلی بیوقفه در حال تلاش است تا از همسرش که 8 سال در معدن کار می کرد، مراقبت کند. او روزها و شبها داروهایش را میدهد، پوشکش را عوض میکند، و همه کارها را برای نگهداری از او انجام میدهد. این مراقبتها همزمان با فشارهای مالی بسیاری همراه است. او از هزینههای درمان و داروهای همسرش صحبت میکند که هر ماه به 6 میلیون تومان میرسد. در کنار این مشکلات مالی، او باید اجاره خانه را نیز بپردازد که ۲ میلیون تومان است. زندگی آنها از روزی که حادثه رخ داده، به شدت دچار بحران شده و خانم علیزاده با تمام توان در تلاش است تا از پس مشکلات برآید.در این میان، یک سوال که همواره در ذهن او است، این است که آیا همسرش روزی به حالت قبل برمیگردد؟ آیا میتواند از این وضعیت رنجآور بیرون بیاید؟ اما او به رغم همه این مشکلات، همچنان در تلاش است تا این زندگی را حفظ کند. می گوید: «از ماه پیش شرکت معدنجو مبلغ حقوق ماهیانه ای که 10 میلیون تومان بوده را افزایش داده و رقم آن را 15 میلیون کرده است. اما با 15 میلیون نه از پس هزینه های 2 پسر و یک دخترم بر می آیم نه می توانم مخارج پزشکی مهدی را بپردازم و نه هزینه های زندگی و اجاره خانه. تنها قسط و قرض هایی که داریم پرداخت می شود. هرماه باید کلی از فامیل دوست و آشنا قرض بگیرم تا بتوانم مهدی را دکنر ببرم و تحت نظر پزشک باشد.»
یک سایه در دل زندگی
هر کلمه اش پر از درد و نگرانی است. زهرا آسمند، همسر علی عباس زاده با لرزش صدایی که از عمق دلش میآید، داستانی از یک زندگی آسیبدیده را روایت میکند. همسرش، مردی که روزگاری او را میشناخت، حالا به یک سایه از خودش تبدیل شده است. حافظهاش را از دست داده، نمیتواند حتی نام خودش را به یاد بیاورد. هر کلمهای که بر زبان میآورد، گویی در تاریکی سرگردان است. مغزش به خاطر آسیبی که در حادثه معدن دیده، از کار افتاده است.
«آسمند» با کلماتی ساده و در عین حال پر از احساس، از وضعیت همسرش به «شهروند» میگوید: « علی متولد سال 63 است. 3 سال بود که در معدن کار می کرد و پیش از آن هم رنگ کار مبل بود. نمیتواند از خانه بیرون برود، دیگر کسی را نمیشناسد، حتی بچههایش را.»
روزگارشان به گونهای پیش میرود که هر روز، مانند یک مبارزه بیپایان است. او از مشکلات مالی سخن میگوید؛از هزینههای درمان که به 6 میلیون تومان در ماه رسیده، از خانه ای که حالا صاحبخانه جوابشان کرده، از قسطهایی که باید هر ماه به مبلغ 18 میلیون و 500 هزار تومان پرداخت کند و از کارهای روزمرهای که باید انجام دهد تا زندگی ادامه داشته باشد. اما در دل این سختیها، صدای او هنوز پر از امید است. این که با تمام فشارهایی که تحمل میکند، هنوز برای همسرش میجنگد و میخواهد او بهبود پیدا کند.
زهرا از 4 ماه پیش، از مردی نگهداری می کند که روزی به او تکیه میکرد و حالا به مراقبتی نیاز دارد که فراتر از توان او است. چطور از همسرت مراقبت میکنی؟ تنها پاسخ او نشانه بیپاسخی در برابر حجم درد و دشواری زندگی است: «مثل یک بچه کوچیکه، هیچ چیز بلد نیست.» در حالی که تمام این حرفها و دلهرهها در هم تنیده است، او همچنان در پی یافتن راهی برای رهایی از این وضعیت بیپایان است. زندگی در میانه این همه رنج، به نظر نمیرسد که قابل تحمل باشد، اما او با تمام وجود میجنگد، با تمام رنجها و سختیها، به این امید که روزی همسرش به یاد بیاورد، روزی که دوباره زندگیشان همانند گذشته جریان یابد. او می گوید: « در همان ابتدا 50 میلیون برای هزینه های بیمارستان و خرج انتقال مصدومان را از بیمارستان به خانه دادند. در ابتدا هم شرکت ماهی 10 میلیون تومان پرداخت می کرد اما از ماه پیش این مبلغ 15 میلیون شده است. اما دغدغه ما این است که این حقوق ادامه خواهد داشت؟ اجاره خانه هم فشار مضاعفی است در کنار هزینه های دارو و درمان. پسرمان 14 سال دارد مدام نگران پدرش است و می خواهد زودتر بهبود پیدا کند تا از این وضعیت بغرنج خلاصی پیدا کنیم.»
دولت به ما کمک کند
علیرضا کدئی 32 سال دارد تنها دو هفته بود که برای کار به معدن معدنجوی طبس رفته بود و قرار بود همان شب حادثه به خانه اش در روستای محمد شاه کرم زابل برگردد که این حادثه تلخ رقم خورد. حمیده تاج زایی همسر علیرضا کدئی است. او نیز در گفت و گو با «شهروند» به طرز پیاپی از مشکلاتی که در پی حادثه معدن برای همسرش پیش آمده، سخن میگوید. از جمله تأثیرات فاجعهبار گاز متان که سلولهای مغز را از کار انداخته و حالا همسر او دچار اختلالات شدید در شناخت و حافظه است.حمیده تاج زایی با دردی عمیق به بازگویی جزئیات میپردازد. «علیرضا دیگر مرا نمی شناسد و چیزی از حادثهای که در آن گرفتار شده، به خاطر نمیآورد.»در کنار تمام این درد و نگرانیها، حمیده در تلاش است تا برای همسرش درمانی بیابد. هزینههای پزشکی، داروها، و معاینات پیوسته ماهانه، همه با فشار مالی سنگینی همراه است. از طرف دیگر، وضعیت معیشتی خانواده نیز سخت و دشوار است؛ اجاره خانه، مخارج روزمره، و هزینههای درمان همسر در میان فشارهای روانی و اقتصادی از یک سو، و بیماری همسر از سوی دیگر، فشار زیادی به او وارد کرده است.
گفتهها و خواستههای همسر علیرضا کدئی، نشاندهنده عمق رنج و غصهای است که در دل دارد. هر ماه برای آزمایشات باید به یزد برویم، حتی مشهد هم برای معاینات ماهانه می رویم که همه این ها کلی هزینه دارد. حقوقی که شرکت برای مصدومان واریز می کند برای ما نیز واریز می شود اما از دولت می خواهیم تا ما را از این وضعیت نجات دهد و خانه ای هم به مصدومان حادثه بدهد و از نظر معیشتی و هزینه های درمان به ما کمک کند.»
پس از 4 ماه حافظه ام برگشت
امید سلطانبیان یکی دیگر از کارگران معدن معدنجوی طبس بود که دو هفته یک بار از کرج به معدنجو میرفت. اما پس از حادثه دچار آسیب مغزی شد و به دلیل اثر گاز بخش زیادی از حافظه خود را از دست داد. او هم مانند عباس زاده، علیزاده و کدئی حافظه اش را از دست داده بود. خیلی چیزها را در حافظهاش نداشت و از روز حادثه چیزی به یاد نداشت. حالا با گذشت بیش از 4 ماه از این حادثه وضعیت بهتری دارد. او به «شهروند» می گوید: « از روز حادثه هیچی به خاطر ندارم تنها یادم می آید در یک لحظه از هوش رفتم و در بیمارستان به هوش آمدم. حتی ساعث شیفت و چگونگی بدشدن حالم را هم به خاطر نمی آورم. 3 سال در معدن کار می کردم که این اتفاق رخ داد. پزشکان می گفتند بهمرور سطح حافظهام بالا خواهد آمد. نیاز به مراقبت داشتم. حتی نامم را هم بهسختی به زبان میآوردم .اما با گذشت 4 ماه حافظه ام برگشته است. دیگر همانند روزهای نخست مشکل ندارم. می توانم کارهایم را انجام بدهم. شرکت معدنجوی طبس برای من حقوق 10 میلیونی پرداخت می کرد و حالا یک ماهی است که حقوقمان 15 میلیون شده است اما مشخص نیست که این حقوق تا چه زمانی قرار است پرداخت شود. در معدن پیکورکار بودم، اما دیگر به معدن نمی روم. نامزد داشتم و قرار است در بهار جشن عروسی بگیریم. امیدوارم بتوانم کار دیگری پیدا کنم.»
مصدومان حادثه به حمایت بیشتری نیاز دارند
ابراهیم رحیمیان، دبیر اجرایی خانه کارگر طبس، در خصوص اقداماتی که برای مصدومان حادثه انجام شده، به «شهروند» می گوید: « علاوه بر بیمه تکمیلی که مصدومان دارند، کارفرما طبق تصمیمات خود، ماهیانه ۱۰ میلیون تومان مستمری برای آنها پرداخت می کرد این تصمیم هیچگونه تعریف قانونی نداشته و تنها با مجوز خود شرکت معدنجو انجام شده است. مدیر عامل شرکت، حتی بعد از مطالعه پیامها و خبرها، اعلام کرد که این مبلغ را افزایش خواهد داد و یک ماه پیش از دیماه، این مستمری به ۱۵ میلیون تومان افزایش یافت. این اقدام بدون هیچگونه الزام قانونی از سوی شرکت معدنی انجام شده است و خوشبختانه با مجوزهای داخلی و دستور مدیرعامل، این تغییرات اعمال شد.البته باید اشاره کنم که در سال ۹۱، حادثهای مشابه رخ داد که در آن زمان هیچ کارفرمایی چنین اقداماتی برای کارکنان خود انجام نداد. در آن زمان، من به دادگاه شکایت کردم و با پیگیریهای خود توانستم برای متوفیان، حق و حقوقی را دریافت کنم، اما برای افرادی که جان سالم به در بردند، در آن زمان هیچ اقدام خاصی از سوی دولت صورت نگرفت. او در ادامه می گوید: «معتقدم که کارفرما اقدامات خوبی برای کارگران خود انجام داده است. با وجود مشکلاتی که در کشور وجود دارد، شرکت معدنی توانسته خود را حفظ کند و به کارکنانش کمک کند. اگر چنین اتفاقی در شرکتهای بزرگتری رخ میداد، ممکن بود این شرکت ورشکست شود، اما این شرکت توانسته به کار خود ادامه دهد.» رحیمیان معتقد است که دولت باید حمایت های بیشتری نسبت به افراد آسیبدیده انجام میداد اما متاسفانه در عمل اینگونه نبود. او می گوید: «دولت باید اقداماتی در زمینه حمایت از کارگران و خانوادههای آنها انجام دهد خانه به مصد.ومان حادثه واگذار کنند تا خانواده های آسیب دیدگان مشکلات اجاره نداشته باشند و بتوانند شرایط بهتری داشته باشند» با پیگیری های خبرنگار روزنامه شهروند، روابط عمومی وزارت کار اعلام کرد که مسائل و مشکلات آسیب دیدگان معدن کاران طبس را پیگیری می کنیم و قول مساعد می دهیم که در این زمینه کوتاهی نخواهد شد.
∎