جوان آنلاین: هرچند تا پیش از پیروزی انقلاباسلامی، سیاست رسمی ایالاتمتحده تقویت ایران پهلوی و حمایت از تمامیت ارضی آن بود، اما با خارج شدن ایران از مدار امریکا، واشینگتن با هدف جلوگیری از قدرت گرفتن یک حکومت مستقل و انقلابی در ایران، به تشدید شکافهای قومیتی و حمایت از گروهکهای تجزیهطلب پرداخت؛ موضوعی که از میان اسناد بهجای مانده از سفارت و نیز اسناد آشکارشده وزارت امور خارجه امریکا قابلردیابی است.
ظرفیت شکافهای قومی
امریکاییها نخستین بار ایده تجزیه ایران را پس از جنگ جهانی دوم مطرح کردند. «جیمز فرانسیس برنز» وزیر خارجه امریکا در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ میلادی، این ایده را برای رسیدن بهنوعی توافق با شوروی مطرح کرد. «اسدالله علم» وزیر دربار پهلوی در خاطرات خود مینویسد:
«شاه به من فرمودند برنز، وزیر خارجه امریکا، پس از جنگ دوم پیشنهادی به روسها داده بود که ایران به سه منطقه ترک و کردنشین، عربنشین و فارسنشین تقسیم شود... اگر روسها موافقت کرده بودند، کلک ما کنده شده بود بهخصوص که قشون انگلیس در عراق و خلیجفارس بود و بهآسانی به دست خانهای جنوب و عرب کار خودش را انجام میداد. چون ما ضعیف بودیم، هیچ عکسالعملی از طرف ما ممکن نبود.»
در ماههای نخست پیروزی انقلاباسلامی، یکی از علاقهمندیهای اطلاعاتی سفارت و واشینگتن موضوع قومیتها و تحرکات تجزیهطلبانه فعال در مناطق قومی بود. در گزارشهای متعدد سفارت و تحلیلهای واشینگتن این علاقهمندی مشاهده میشد.
چند هفته پس از سقوط رژیم پهلوی، سفارت امریکا در ۲۷ فوریه ۱۹۷۹ [۸ اسفند ۱۳۵۷]به شکافهای قومیتی ایران پرداخته و به واشینگتن چنین توضیح میدهد:
«اختلاف نژادی: فوریترین نشانه این امر تقاضا برای کسب خودمختاری در کردستان است. گروههای مختلفی وجود دارند که یا بر اساس زبان، مانند ترکزبانان آذربایجان و عربزبانان خوزستان یا بر اساس اختلافاتی نظیر سنیهای کرد و بلوچ که خود را جزو فرهنگ ایرانی میدانند، اما در مواقع بروز ضعف در پایتخت تقاضای خودمختاری در درجات مختلف نمودهاند، ناتوانی [امام]خمینی و دولت موقت در مناطقی، چون کردستان به احساسات جداییطلبی بار دیگر فرصت بروز داده است. تا موقعی که دولت موقت اینچنین بیخاصیت باشد، این پدیده احتمالاً رشد سریع خواهد داشت.»
بهتدریج موضوع شکافهای قومیتی در محاسبات و برآوردهای سفارت جدیتر میشود. در ۱۳ مارس ۱۹۷۹ [۲۲ اسفند ۱۳۵۷]سولیوان به وزارت امور خارجه در واشینگتن اعلام میکند:
«دو سازمان اسلامی مجاهدین خلق و مارکسیستی فدائی خلق که هر دو بهخوبی مسلح شدهاند، حتماً در این جریان رقابت خواهند کرد. کمیتههای محلی مختلف انقلاب به نظر میرسد که بیشازاندازه تجزیه شدهاند و رهبریشان نیز آنقدر مشغول مسائل جزئی بودهاند که نمیتوانند رقیبی برای دولت موقت بهعنوان یک حکومت ملی باشند. اما شاید بعضی از کمیتههای شهرستانها در نقاطی مانند شیراز (که کمیتههای محلی یک ترکیب نظامی قوی دارند و واحدهای نظامی محلی عملاً در جریان انقلاب دستنخورده باقی ماندند) ممکن است دارای چنین قدرت بالقوهای باشند. اقلیتهای نژادی مانند کردها بهخوبی میتوانند در چنین درگیری قدرت مؤثر بوده و از جبهه خاصی حمایت کنند.»
برآورد سفارت از قدرت ارتش ایران آن است که قابلیت جلوگیری از تحرکات گروهکهای تجزیهطلبی قومیتی را ندارد. در گزارش سری سفارت به واشینگتن در ۲۱ آوریل ۱۹۷۹ [اول اردیبهشت ۱۳۵۸]آمده است:
«بازسازی نیروهای مسلح منظم به آن مرحلهای نرسیده است که بتوان از آنها برای برقراری و حفظ نظم مدنی بهاستثنای اوضاعواحوال ویژهای از قبیل شورشهای محدود کردها و ترکمنها استفاده کرد؛ در این دو مورد اوضاع حساس بوده است. زدوخورد اخیر در نقده که در آن نیروهای دولت موقت ایران نتوانستند تا زمانی که یک آتشبس متزلزل برقرار شود وارد شهر شوند بسیار گویا است.»
تشدید شکافها
پس از گذشت حدود شش ماه از پیروزی انقلاب و فعال شدن گروهکهایی با ماهیت قومگرایانه و تجزیهطلبانه در ترکنصحرا، بلوچستان، خوزستان و کردستان، برداشت سفارت آن است که قدرت جریانات قومیتی تا حدی هست که بتواند دولت مرکزی ایران انقلابی را ضعیف کرده و بهاصطلاح «دردسرساز» شود.
در یکی از یادداشتهای داخلی و خیلی محرمانه سفارت این پرسش نوشته شده است که «مسئله خودمختاری تا چه حدی میتواند تهدیدکننده باشد؟» و یکی از مدیران سفارت بهصورت دستنویس در مقابل آن عبارت «پردردسر» را نگاشته است.
شکافها تا حدی تشدید شد که حتی در درون گروهک نیز شاهد ظهور انشعاباتی بودیم. در سند سری فرماندهی کل نیروهای امریکا در اروپا به تاریخ ۲۸ ژوئن ۱۹۷۹ [۷ تیر ۱۳۵۸]که رونوشت آن برای تهران هم ارسال شده، آمده است:
«گروههای مخالف نیز در صفوف خود دچار نفاق شدهاند. بدینترتیب یک نوع فرقهگرایی در گروههای متشکل، چه در داخل دستگاه قدرت و چه در خارج از آن همراه با سرخوردگی فزاینده در میان عوامالناس که بهتدریج پی میبرند که اکنون زندگی آنها بدتر از سابق شده است، به وجود آمده است.»
در همان سند، مهمترین شکاف قابلتشدید در جامعه ایرانی، شکاف قومیتی و کردستان مهمترین ظرفیت فعال برای دامن زدن به این شکاف معرفی میشود. در این سند تأکید میشود که بیثباتی ناشی از اقدامات این گروهکها منجر به تضعیف حاکمیت خواهد شد:
«شاید نیرومندترین گروه در کشور، اقلیتهای قومی باشند. از این گروهها کردها بهتر قادرند که از منافع خودشان بهتر دفاع کنند. معذلک اعراب در خوزستان ممکن است جدیترین مشکلات را ایجاد کنند. بیثباتی فزاینده ممکن است این گروهها را به قرار کردن حاکمیتهای منطقهای خویش ترغیب کند که این امر بهنوبه خود حاکمیت حکومت مرکزی را تضعیف خواهد کرد.»
ازاینرو عوامل اطلاعاتی ایستگاه سیا در این مناطق فعالتر میشوند تا هرچه بیشتر بتوانند گزارشهای دقیق و میدانی از وضعیت مناطق قومیتی به واشینگتن ارسال کنند. دولت امریکا نیز مشتاق دریافت چنین گزارشهایی است. چنانکه در ۱۸ ژوئن ۱۹۷۹ [۲۸ خرداد ۱۳۵۸]به سفارت امریکا در تهران توصیه میشود:
«اقلیتها: لطفاً به گزارشهای مرتب خود درباره موقعیت یهودیها و دیگر اقلیتها ادامه دهید.»
انفجار باروت تجزیهطلبی
وزارت امور خارجه امریکا در ۱۱ ژوئیه ۱۹۷۹ [۲۰ تیر ۱۳۵۸]در فراز پایانی تحلیل خود از اوضاع ایران عنوان میدارد:
«اقلیتهای قومی ایران خودمختاری میخواهند و ظاهراً حاضرند با اعمال زور اهداف خود را به دست آورند.»
سفارت البته مسئله را فراتر از کردستان دانسته و به فعال شدن گسلهای مختلف قومی قبیلهای امیدوار است. سفارت امریکا در تهران در ۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹ [۳۱ تیر ۱۳۵۸]در سند خیلی محرمانه شماره ۷۶۳۵ خطاب به واشینگتن که رونوشت آن هم به سفارتخانههای امریکا در ابوظبی، آنکارا، بغداد، ظهران، دوبی، اسلامآباد، جده، کابل، کویت، لندن، منامه، مسکو، مسقط و پاریس ارسال شده، نوشته است:
«ناآرامیها بهطور واقعی در میان اقلیتهای نژادی ایران افزایشیافته است. کردستان و خوزستان مانند بشکه باروتی هستند که هرلحظه ممکن است منفجر شوند. سرزمین ترکمنصحرا بهطور حاشیهای آرام است. سروصدای شوم در میان قبایل بدوی فارس بلندتر شده است و دولت موقت ایران بهطور واضح در مورد بلوچستان نگران میباشد.»
بهاینترتیب ماجرا از قومیتهای مرزنشین فراتر رفته و عشایر داخل کشور نیز بهعنوان فرصتی برای مقابله با دولت انقلابی و تضعیف حکومت مرکزی نگریسته میشوند. اینجاست که پیشنهاد تسلیح عشایر نیز روی میز سفارت امریکا قرار میگیرد.
در سند خیلی محرمانه شماره ۸۸۳۱ سفارت به تاریخ ۷ اوت ۱۹۷۹ [۱۶ مرداد ۱۳۵۸]آمده است:
«قبایل در استان فارس کاملاً آرام باقی ماندهاند. بزرگترین و پرقدرتترین قبیله، قشقایی، که بهوسیله ناصرخان و خسروخان که هر دو اخیراً از تبعید خارج برگشتهاند، رهبری میشود. گفته میشود که آنها تا وقتیکه اوضاع جدید موردعلاقهشان باشد، به قول خود وفادار باقی میمانند. گفته میشود که لرها تااندازهای ناامیدتر هستند، آنها از بیکاری، افزایش قیمتها و توقیف برخی از رهبرانشان ناراحت هستند. یک عضو خانواده رهبران لر به کارمند سفارت گفت که تمام آنها احتیاج دارند که ایالاتمتحده به آنها اسلحه و تجهیزات دهد.»
با همه ناتوانی دولت موقت در حل مسئله تحرکات زیادهخواهانه گروهکهای قومیتی، مانع مهمی در برابر تضعیف ایران وجود داشت و آن شخص امام خمینی (ره) بود. فرمان قاطع امام در مورد غائله پاوه که به شکست ضدانقلاب مسلح انجامید، بهشدت بر محاسبات امریکا اثر گذارد. دو روز پس آزادسازی پاوه، سفارت در ۲۰ اوت ۱۹۷۹ [۲۹ مرداد ۱۳۵۸]در گزارش خود مینویسد:
«سرسختی مشابهی در عکسالعمل قم نسبت به مسائل خودمختاری استانها کاملاً نمایان است. فشار بیرحمانه، منجمله استفاده آزادانه از اعدامهای کوتاهمدت، به نظر میآید که تنها طریق پاسخگویی رژیم باشد. آن سیاست ممکن است در حال حاضر در خوزستان مؤثر واقع شده باشد. اکنون این سیاست بهطور بیرحمانه در کردستان مورد عمل قرار میگیرد (منطقهای که فشار از آن نوعی که اکنون اعمال میشود تقریباً مشخص به نظر میرسد که نیروهای سیاسی را که معترضاً آماده مصالحه بر اساس خودمختاری میباشند. بیگانه مینماید)».
واقعیت رفتار با قومیتها
به رغم ادعاهای گروهکهای قومی، حکومت جمهوری اسلامی نهتنها هیچگونه سختگیری بر آنها نداشت، بلکه نهایت انعطاف را با اقوام و اقلیتها از خود نشان داد و این موضوع مورد اذعان سفارت نیز هست.
سفارت در ۲۷ اوت ۱۹۷۹ [۵ شهریور ۱۳۵۸]خطاب به واشینگتن تصریح میکند:
«رفتار با اقلیتهای مختلف ایرانی در ایران بعد از انقلاب ذکر نکاتی را لازم میدارد. علیرغم گزارشهای زیادی که در مورد آزار و اذیت افراد متفرق رسیده، ولی سفارت هنوز نتوانسته حتی یک مورد حمله و آزار «رسمی» به اشخاص یا طبقات مردم را متکی به سند ثابت کند. کارگزاران ارشد حکومت و اعضای رهبری اسلامی بارها به اقلیتها اطمینان دادهاند که حقوق آنها در جمهوری اسلامی محترم شمرده خواهد شد.»
به اذعان سفارت، این زیادهخواهی گروهکهای تجزیهطلب بود که کار را پیچیده کرده بود و این گروهکها هیچگونه برخورد متناسبی با انعطاف نشان دادهشده از سوی جمهوری اسلامی نداشتهاند. در سند دیگری میخوانیم:
«رژیم، خودمختاری بیشتری از آنچه در حکومت سابق اجازه داده میشد به شهرستانها و استانها و اقلیتهای قومی داده است. حکومت پیشنهاد کرد که خودمختاری از جمله شوراهای انتخابشده محلی (انتخابات... در ماه اکتبر صورت گرفت) و کاربرد زبانهای محلی توأم با زبان فارسی در مدارس و رسانههای گروهی و اجتماعات برقرار شود. این پیشنهادها از سوی بعضی از رهبران کرد و عرب و بلوچ که تقاضاهای آنها در جزئیات هنوز روشن نشده، رد شده است. تقاضاهای بعضی از رهبران ممکن است شامل استقلال از حکومت مرکز ایران باشد که برای هر حکومتی در تهران غیرقابلقبول است. در سراسر سال مذاکرات بین حکومت و گروههای قومی ناراضی بهطور پراکنده ادامه داشت.»
حامیان خارجی تجزیهطلبان
تحرکات گروهکهای قومیتی تجزیهطلب بدون حمایت و هدایت خارجی نبود. بهطور مشخص سفارت به نقش رژیم بعث عراق در حمایت از این اقدامات اذعان میدارد. در سند سری وزارت امور خارجه امریکا در ۱۳ اکتبر ۱۹۷۹ [۲۱ مهر ۱۳۵۸]تصریح میشود:
«ایرانیان اعتقاد دارند که عراق به نحو فعالانهای به شورشیان کرد و عرب در ایران کمک میکند. این اعتقادات و اظهارات ممکن است تااندازهای صحت داشته باشد. بسیار محتمل به نظر میرسد که اگر عراق کوشش جدی برای کنترل پلیسی مرزهای خود به عمل آورد. شورشیان ایران و بهویژه کردها برای ادامه قیام خود دشواری خواهند داشت.».
اما بغداد تنها حامی تجزیهطلبان قومیتی غرب ایران نبود. اسناد و مدارکی در سفارت امریکا به چشم میخورد که حاکی از فعالیت اطلاعاتی مأموران و عناصر سیا در مناطق قومی ایران بهویژه کردستان است. «علیهمام قاضی» تنها پسر «قاضی محمد» (بنیانگذار حزب دموکرات کردستان و حاکم خودخوانده مهاباد در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم) با اسم رمز «CATOMIC/۱۹» از دو دهه قبل از پیروزی انقلاب، جذب سازمان سیا شد. او پس از انقلاب از آلمان غربی راهی کردستان شد و شروع به ارتباطگیری با گروهکهای کردی نمود. بهجز او افرادی، چون «رفعت مامدی» با اسم رمز «SDFICKLE/۱» و شخصی دیگر با نام مستعار «SDGABLE/۱» (مستقر در وین اتریش) بودند که هر دو در حزب دموکرات نفوذ کرده بودند. علاوه بر او «همایون روشنیمقدم» با نام رمز «SDTRANSIT/۱» عنصر سازمان سیا در شاخه کردستان سازمان چریکهای فدایی خلق بود.
وابسته نظامی یکی از سفارتخانههای غربی مقیم تهران که منبع سفارت امریکا در تهران هم بود، در تابستان ۱۳۵۸ سفری پنجروزه به مناطق ناآرام آذربایجان غربی و کردستان دارد که سرهنگ شیفر، افسر نیروی هوایی ایالاتمتحده و وابسته نظامی امریکا در تهران در ۲۶ اوت ۱۹۷۹ [۴ شهریور ۱۳۵۸]گزارش آن را به دفتر اطلاعات وزارت دفاع در واشینگتن ارسال کرد. شیفر در این گزارش تأکید میکند که:
«درتحت هیچ شرایطی نباید گزارش بعدی نشان بدهد که یک وابسته نظامی در ایران، سفری به غرب ایران داشته است. تمام وابستههای نظامی از سفر به خارج تهران با وسایل نقلیه زمینی منع شدهاند و تمام مسافرتهای هوایی ابتدا باید توسط پروتکل رکن ۲ و دفتر رابط خارجی تأیید شود. بدیهی است که هر اطلاعی در مورد این مسافرت در رابطه با وابسته نظامی خارجی به معنی تحقیقات و رسیدگی و احتمالاً اخراج است.»
شیفر در تحلیل پایانی این گزارش دیدگاه خود را چنین بیان میکند:
«وابسته دفاعی همچنان معتقد است که مسئله کردها بهخودیخود نمیتواند تخته پرشی برای سرنگونی رژیم فعلی خمینی باشد. از نظر نظامی کردها میتوانند جنگجویان غیرنظامی خیلی مؤثری باشند، اما آنها نمیتوانند ارتش و پاسداران را در خارج از امنیت کوههای خود شکست دهند. از طرف دیگر در این موقع ارتش حتی با کمک پاسداران نمیتواند بهطور مؤثری طرحریزی و هماهنگی کند و کوشش نظامی به خرج دهد، تا کردها را بهطور مؤثر کنترل کند. پاسداران دیسیپلین و آموزشی ندارند و ارتش میلی به جنگ ندارد.»
تداوم حمایت از تجزیهطلبان
علاوه بر اسناد برجایمانده در سفارت امریکا، بخشی از اسناد وزارت امور خارجه امریکا (مربوط به دوران پس از تسخیر سفارت) که از طبقهبندی خارجشده نیز حاکی از حمایت و هدایت تجزیهطلبان کرد از سوی ایالاتمتحده است. بهعنوان نمونه دو روز بعد از تسخیر سفارت، در جلسه ۶ نوامبر ۱۹۷۹ کمیته هماهنگی ویژه کاخسفید که پس از تسخیر لانه جاسوسی و با هدف مهار بحران گروگانگیری ایجاد شد، تجدید حمایت از [گروهکهای]کردها بهعنوان یکی از گزینههای مقابله با ایران عنوان میشود. این سند بهخوبی نشان میدهد که واشینگتن هم ایده و هم ظرفیت فعالسازی گروهکهای قومیتی را حتی پیشتر از این بحران هم داشته است.
یک هفته بعد در جلسه ۱۳ نوامبر ۱۹۷۹ در همین کمیته به این نکته اشاره میشود که امکان فعالسازی تجزیهطلبان کردستان بیش از این نیست و بیم آن میرود که ارتباطات این گروهکها با امریکاییها لو برود. در گزارش این جلسه آمده است:
«رابط از منطقه کردنشین به سفارت ما در لندن اطلاع داده است که با هیئت کردی که به دنبال تماس با ما در آنجا هستند، ملاقات نکند. احتمالاً نمیتوانیم کردها را مجبور به انجام بیشتر از آنچه در حال حاضر انجام میدهند انجام دهیم، و این تماس میتواند بهعنوان مدرکی دال بر قصد خصمانه مورداستفاده قرار گیرد.»
در ادامه همین سند تأکید شده است که «وزارت [امور خارجه امریکا]به سفارت دستور داد که «در حال حاضر هیچ تماسی با کردهای دگراندیش نداشته باشد. هرگونه پیشنهاد عمومی مبنی بر داشتن چنین تماسهایی میتواند عواقب خطرناکی برای گروگانها داشته باشد.»
واقعیت آن بود که امریکاییها میدانستند تجزیه ایران نه به این سادگیها ممکن است و نه با توجه فضای جنگ سرد و خطر نفوذ شوروی در ایران به سود امریکا است. حمایت از گروهکهای قومیتی با هدف تضعیف حکومت مرکزی انقلابی ایران انجام میگرفت، امری که گری سیک، عضو برجسته شورای امنیت ملی نیز بدان معترف است. او در اول ژانویه ۱۹۸۰ [۱۱ دی ۱۳۵۸]در یادداشتی خطاب به برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر مینویسد:
«آیا باید بر حفظ تمامیت ارضی ایران تمرکز کنیم یا مخالفت منطقهای/قومیتی با [امام]خمینی را تحریک کنیم؟ این مقاله توصیه میکند که هدف استراتژیک ما باید حفظ تمامیت ارضی ایران باشد، اما از نظر تاکتیکی باید از مخالفان منطقهای و قومیتی سرمایهگذاری کنیم. این بهمعنای راه رفتن در یک خط باریک است، اما غیرممکن نیست.»
ادامه دارد...
منابع در دفتر روزنامه موجود است.