جوان آنلاین: حسن ارفع یکی از چهرههای پیچیده تاریخ معاصر ایران است که به عنوان نظامی، سیاستمدار و چهرهای فعال در عرصههای اطلاعاتی و نظامی در دوره پهلوی اول و دوم شناخته میشود که زندگی او در بستر تحولات مهمی سپری شده است. خانوادهای با پیشینه اشرافی و ماسونی، تحصیلات نظامی در اروپا و ارتباط نزدیک با دربار پهلوی، شخصیت و جایگاه او را در تاریخ ایران شکل داد. ارفع نه تنها در عرصه نظامی و سیاسی نقشهای کلیدی ایفا کرد، بلکه با تأسیس احزاب و مشارکت در رویدادهای مهم، ردپای پررنگی در تاریخ سیاسی ایران از خود به جا گذاشت. این مقاله، مروری بر زندگی و فعالیتهای حسن ارفع دارد و تلاش میکند تا تصویری جامع از این چهره ارائه دهد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ارفع، از تفلیس تا تهران
حسن ارفع در ۱۹ اردیبهشت ۱۲۷۴ ش، در شهر تفلیس به دنیا آمد. پدرش میرزا رضاخان معروف به پرنس ارفع، از رجال برجسته و عضو لژ فراماسونی «بیداری» و مادرش مل لود میلاد جرویس از خاندان اشرافی تفلیس با تبار انگلیسی- روسی بود. پدرش در مناصبی، چون کاردار و مستشار سفارت ایران در پطرزبورگ، وزیر مختار ایران در روسیه، سوئد، نروژ و عثمانی و وزیر عدلیه در کابینه محمدعلی خان علاءالسلطنه خدمت کرد. در دوران حکومت رضاشاه، او به عنوان نماینده ایران در مجمع اتفاق ملل منصوب شد. (۱) نقش وی در تعیین حدود سر حدات خراسان به نفع روسیه و واسطهگری برای امضای قرارداد وام از روسیه در حکومت مظفرالدین شاه، موجب افزایش ثروت او شد. (۲)
حسن ارفع دوران کودکی را تحت مراقبت میرزا محمد ساعد مراغهای - که بعدها نخستوزیر ایران در دهه ۱۳۲۰ ش شد- گذراند. در چهار سالگی، مظفرالدینشاه در سفر اولی که به فرنگ داشت، به واسطه پیشکش قابل ملاحظهای که پدرش به او داد، لقب «ارفعالسلطان» که بالاترین مقام نزدیک به سلطان است را به او اعطا کرد! تحصیلات مقدماتی را در مدارس ژنو و پاریس گذراند و در ۱۲۹۱ ش، وارد دانشگاه نظامی «حربیه» عثمانی شد. او داوطلبانه در جنگهای بالکان شرکت و سپس تحصیلات خود را در رشته افسری تکمیل کرد و در پاییز ۱۲۹۳ ش به ایران آمد. (۳)
ورود به ایران و فعالیت نظامی
ارفع پس از ورود به ایران، با درجه ستوان دومی در گارد نصرت فعالیت خود را آغاز کرد و مدتی بعد برای کارآموزی به مدرسه سوارهنظام «برن» سوئیس اعزام شد. شروع جنگ جهانی اول باعث شد مدرسه سوارهنظام را رها کند و بهعنوان دبیر افتخاری سفارت ایران در مادرید اسپانیا مشغول کار شود. پس از بازگشت به ایران، در دی ۱۲۹۸ ش به هنگ دوم ژاندارمری پیوست و یک سال بعد، در نبرد مازندران علیه بلشویکها مجروح شد و بهپاس تلاشهایش مدال طلای شجاعت از احمدشاه دریافت کرد. (۴)
ارفع از رجال طرفدار انگلستان بود و افرادی مانند ایرج اسکندری، او را از دست نشاندههای امپریالیسم انگلستان معرفی کردند. (۵) وی در زمان کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ ش به دستور حبیبالله شیبانی فرمانده هنگ دوم ژاندارمری باغشاه به فرماندهی موقت فوج منصوب شد و نقش مهمی در عدم مقاومت نیروهای ژاندارمری در برابر کودتاگران در تهران ایفا کرد. استفانی کرونین در کتاب ارتش و حکومت پهلوی، درباره نقش ارفع در کودتا مینویسد: «حسن ارفع که در آن موقع دارای درجه سلطانی در فوج دوم بود، نقش بسیار مؤثری در سازماندهی عدم مقاومت نیرو [ژاندارمری]در تهران ایفا کرد. وی که به رغم درجه نظامی بسیار پایین خود، بنا به دستور شیبانی به فرماندهی موقت فوج منصوب شده بود، اطمینان داد پرسنل تحت امرش در شب کودتا و روز بعد از آن در پادگانهای خود باقی خواهند ماند....» (۶)
فعالیتهای نظامی و سیاسی در دوره رضاشاه
حسن ارفع پس از ایجاد تحولات در وزارت جنگ، ریاست دایره عملیات لشکر شمال غرب را بر عهده گرفت. او در نبردهای مختلفی از جمله شورش ترکمنها و عشایر کردستان شرکت کرد و با اقدامات نظامی، جایگاه خود را در ارتش مستحکم ساخت. (۷) در سال ۱۳۰۱ ش، ارفع پس از ازدواج با هیلدا بویک یک رقصنده انگلیسی، تحصیلات نظامی خود را در مدرسه «سور» فرانسه ادامه داد و همزمان با تحصیل، عضو هیئت ایرانی خرید اسلحه شد، اما در آذر ۱۳۰۲ ش و به دلیل دریافت رشوه، از این سمت برکنار گردید! (۸) سال بعد پس از اتمام دوره تحصیل به ایران بازگشت و به عنوان افسر رابط بین ستاد عالی و وابستگان نظامی تهران منصوب شد. در سال ۱۳۰۴ ش بهعنوان وابسته نظامی ایران به انگلستان اعزام شد و پس از بازگشت به فرماندهی سوارهنظام در کردستان منصوب گردید. همچنین در دانشگاه جنگ پاریس، تحصیلات نظامی خود را تکمیل کرد و پس از بازگشت، ریاست بخش آموزش نظامی افسران را به عهده گرفت. (۹)
اطاعت از بریتانیا و کاهش منافع ایران در مرزها
در جریان مذاکرات مرزی ایران و ترکیه، ارفع به عنوان عضو هیئت تحدید حدود، مأموریت یافت تا اختلافات مرزی میان دو کشور را حل کند. این مذاکرات که در بهمن ۱۳۱۰ ش و تحت نظارت انگلیس برگزار شد به جدایی کوههای آرارات کوچک از خاک ایران انجامید. خاطرات ارفع از این مذاکرات نشان میدهد که رضاشاه نهتنها از منافع ملی ایران به طور جدی دفاع نکرد، بلکه اولویت خود را بر تقویت روابط دیپلماتیک با ترکیه و جلب حمایت قدرتهای خارجی بهویژه انگلیس قرار داد. او در اینباره مینویسد: «من عضو هیئت تحدید حدود و حل اختلافات بودم. در این هیئت، کسانی، چون محمدعلی فروغی و رشدی آراس شرکت داشتند. یک روز که من و یک سرهنگ ترک سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث میکردیم، رشدی آراس گفت ما ترکها بهنظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پروندهها و نقشهها را به حضور ایشان ببرد، هرچه فرمودند ما قبول داریم!... من نقشهها و کاغذها را جمع کردم و یکراست به کاخ سلطنتی رفتم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد، شاهنشاه وارد شدند درحالیکه من نقشهها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشهها را دیدند، فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است، فلان منطقه چنان است، آنجا سخت مورد نیاز ماست و از این حرفها، ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم، با کمال تعجب دیدم که اعلیحضرت چیزی نمیفرمایند. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند، گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه میگویم! من سکوت کردم. فرمودند معلوم است منظور مرا نفهمیدی، بگو ببینم این تپه اینجا، از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟ عرض کردم بله قربان. فرمودند آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی را چطور؟ عرض کردم بله. فرمودند منظور این تپه و آن تپه نیست، منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است، از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد، آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم....» (۱۰)
در این مذاکرات، ارفع که در هیئت ایرانی مسئول مذاکرات مرزی بود، به دستور رضا شاه نقش مهمی ایفا کرد. انگلیس که در آن زمان روابط نزدیکی با دولت ترکیه داشت، به عنوان یک بازیگر کلیدی در این مذاکرات وارد شد و بر تصمیمات تأثیرگذار بود. در خاطرات سرلشکر ارفع اشاره شده که رضاشاه نه تنها در برابر این تصمیمات به طور کامل از منافع ملی ایران دفاع نکرد، بلکه به نظر میرسد بیشتر بر حفظ روابط دیپلماتیک و استراتژیک با ترکیه و بریتانیا تمرکز داشت. این عدم توجه به اهمیت اقتصادی و استراتژیک مناطق مرزی، به ویژه کوههای آرارات کوچک، باعث شد ایران بدون هیچ اعتراضی از این بخش از خاک خود دست بکشد و آن را به کشوری دیگر واگذار نماید!
از حزب آریا تا کودتای ۲۸ مرداد
ارفع در دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰، نه تنها در ارتش ایران موقعیت مهمی داشت، بلکه به طور ویژه با قدرتهای بزرگ آن زمان به ویژه انگلیس و امریکا روابط نزدیکی برقرار کرد. این روابط در روند تحولات داخلی ایران، تأثیر بسزایی داشت. او در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ ش، به عنوان یک چهره فعال در سیاست و اطلاعات ایران شناخته میشد و عملیاتهایی را تحت هدایت افسران برجسته سرویس اطلاعاتی انگلستان، یعنی «الن چارلز ترات» و «جی فلیچر» سامان میداد. (۱۱) به طوری که ارفع در خاطرات خود نیز به روابط دوستانه و نزدیک خود با مقامات بلندپایه انگلیس مانند «سر ریدر بولارد» سفیر انگلستان در ایران و «آلن چارت ترات» رئیس سرویس اطلاعاتی انگلستان اعتراف کرده است. (۱۲) همانگونه که اشارت رفت، ارتباطات نزدیکی وی که با مقامات اطلاعاتی و دیپلماتیک بریتانیا برقرار کرده بود، تأثیر زیادی بر روند تحولات داخلی ایران در آن زمان داشت.
یکی از اقدامات قابل توجه ارفع، تأسیس «حزب آریا» در پی تصمیمات شاه برای مقابله با حزب توده بود. به رغم ممنوعیت عضویت نظامیان در احزاب سیاسی (۱۳)، ارفع با هدف دستیابی به پستهای حساس نظامی و غیرنظامی و مقابله با رزمآرا، حزب آریا را تأسیس کرد. این حزب به نوعی بازوی سیاسی ارفع برای رسیدن به اهدافش و تثبیت قدرت در دست گروههای وابسته به شاه بود. (۱۴) ارفع در فروردین ۱۳۲۵، طبق بند پنجم قانون حکومتنظامی، از سوی مظفر فیروز و احمد قوام - که رویکرد مناسبی نسبت به او نداشتند- به اتهام فعالیت علیه دولت بازداشت و در دادگاه ویژهای به ریاست سرلشکر فضل الله زاهدی به اتهام پخش مهمات و اسلحه در میان ایلات یاغی محکوم گردید. ارفع این محاکمه را سیاسی قلمداد کرده و گفته است: «زاهدی صادقانه اعتراف کرد که مظفر فیروز به او گفته است برای فرونشاندن خشم تودهایها و روسها و فارغ از اینکه به چه راهی میرود، من حتماً باید محاکمه شوم....» او در ۱۳ دی ۱۳۲۵ از تمامی اتهامات تبرئه شد، اما طی یک اطلاعیه بازنشستگی او اعلام گشت. (۱۵)
نقش پنهان ارفع، در سقوط دکتر مصدق
یکی از مهمترین نقشآفرینیهای ارفع در تاریخ معاصر ایران، مشارکت او در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که به سقوط دولت دکتر محمد مصدق و بازگشت محمدرضا شاه به قدرت انجامید. ارفع که ارتباطات نزدیکی با انگلیس و امریکا داشت، از ابتدای دهه ۱۳۳۰ در طراحی و اجرای این کودتا نقش کلیدی ایفا کرد. او با استفاده از شبکه نفوذ خود در ارتش و ارتباط با سرویسهای اطلاعاتی خارجی به آمادهسازی نیروهای نظامی برای حمایت از شاه و سرکوب حامیان مصدق پرداخت. چنانچه پس از وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و اخراج گروهی از فرماندهان ارتش از سوی مصدق، ارفع به همراه چند افسر دیگر، کمیتهای به نام «کمیته نجات وطن» تشکیل دادند و با حمایتهای مستقیم امریکا و انگلیس، زمینهساز کودتای ۲۸ مرداد شدند. (۱۶) در روز کودتا، ارفع به همراه گروهی از درجهداران و افسران بازنشسته و شاغل ارتش علیه مصدق بسیج شدند و با همکاری با اوباش مسلح به رادیو رفتند تا استعفای مصدق را اعلام کنند. (۱۷)
پس از موفقیت کودتا و سقوط دولت مصدق، ارفع در مراسمی که محمدرضا پهلوی برای تقدیر از دستاندرکاران کودتا برگزار کرد، مدال درجه یک انقلاب ملی را از شاه دریافت کرد. این اقدام نشاندهنده اهمیت و نقشی است که ارفع در تأسیس و اجرای کودتای ۲۸ مرداد ایفا کرد و در عین حال، وابستگیهای خارجیاش به قدرتهای بزرگ آن زمان را به وضوح نمایان ساخت. (۱۸)
ایران در دایره نفوذ امریکا
یکی از مهمترین تحولات در روابط خارجی ایران در این دوره، امضای موافقتنامه دفاعی ایران و امریکا در اسفند ۱۳۳۷ بود. این موافقتنامه که به امضای سرلشکر ارفع که در آن زمان سفیر ایران در ترکیه بود و «فلچر وارن» سفیر امریکا در ترکیه رسید، زمینهساز تبدیل ایران به یکی از حوزههای دفاعی و استراتژیک امریکا در خاورمیانه شد. (۱۹) در واقع ایران بهطور رسمی وارد دایره امنیتی امریکا شد و این اقدام، نشاندهنده تقویت روابط دو کشور در دوران جنگ سرد بود. با امضای این موافقتنامه، مستشاران امریکایی اختیارات وسیعی در ایران بهدست آوردند و حضور آنها در امور نظامی و امنیتی کشور شدت گرفت. این حضور نه تنها موجب تقویت وابستگی ایران به غرب شد، بلکه در بسیاری از مواقع موجب محدود شدن استقلال کشور در اتخاذ تصمیمات مهم داخلی گردید. مستشاران امریکایی به عنوان نماد نفوذ خارجی در ایران، تأثیرات قابل توجهی در سیاستهای داخلی و تصمیمات کلیدی کشور داشتند.
تلاش نافرجام ارفع برای حفظ سلطنت
در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۵۷ ش، حسن ارفع با برخی از افسران و درجهداران بازنشسته، جلسهای تشکیل داد و در پایان آن، راهکارهایی برای حفظ نظام سلطنتی مطرح شد. از جمله این راهکارها میتوان به برپایی تظاهرات نمایشی از سوی طرفداران رژیم، نشر اعلامیه علیه روحانیون و بهرهگیری از حزب زحمتکشان اشاره کرد. به گفته هوشنگ نهاوندی، ارفع در این زمان از شاه درخواست کرد کودتای نظامی انجام دهد و خود به عنوان نخستوزیر منصوب شود! (۲۰) این جلسه و درخواستهای ارفع، نشاندهنده تلاشهای جدی او و برخی از شخصیتهای نزدیک به رژیم پهلوی، برای حفظ قدرت و مقابله با موج اعتراضات مردمی بود که در آن دوران اوج خود را تجربه میکرد. ارفع با بهرهگیری از تجربیات خود در کودتاهای گذشته (۳ اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) و همکاری با مستشاران خارجی، تلاش داشت تا سلطنت را از فشارهای داخلی و خارجی حفظ کند، اما به دلیل بحرانهای داخلی، ناتوانی حکومت در مدیریت تحولات سیاسی آن زمان و گستردگی اعتراضات مردمی، در اجرای این امر ناکام ماند و وقتی غلبه قیام عمومی معلوم شد، معالجه بهانهای شد تا او در دی ۱۳۵۷ ش به خارج از کشور فرار کند. وی سرانجام در سال ۱۳۶۵ ش، در اروپا درگذشت.
منابع:
۱- مهدی بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج یک، تهران، زوار، چ ۵، ۱۳۷۸، صص ۵۱۲- ۵۱۰؛ لویی رابینو، دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص ۲۲۷.
۲- ریدر ویلیام بولارد و دیگران، رجال و دیپلماتهای عصر قاجار و پهلوی، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران، معین، ۱۳۹۱، ص ۴۳.
۳- حسن ارفع، در خدمت پنج سلطان، ترجمه احمد نواب، تهران، مهر آئین، ۱۳۷۷، صص ۹، ۱۶، ۲۱- ۲۰، ۳۰- ۴۱؛ یحیی آریابخشایش، تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج ۴، تهران، دفتر انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶ ج ۴، ص ۶۴۵.
۴- استفانی کرونین، ارتش و حکومت پهلوی، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، خجسته، ۱۳۷۷؛ ارفع، صص ۱۱۸، ۱۰۳.
۵- ایرج اسکندری، خاطرات ایرج اسکندری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴، ص ۵۶۰.
۶- استفانی کرونین، همان، صص ۹۸، ۹۷.
۷- حسن ارفع، همان، ص ۱۹۶.
۸- استفانی کرونین، همان، ص ۲۴۳؛ حسن ارفع، همان، صص ۱۸۱- ۱۷۹.
۹- حسن ارفع، همان، صص ۱۹۰، ۲۵۰.
۱۰- همان، ص ۲۶۱،
۱۱- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، تهران، اطلاعات، چ ۲۷، ۱۳۸۷، ص ۴۴۰.
۱۲- حسن ارفع، همان، ص ۳۶۶.
۱۳- غلامعلی سرمد، اعزام محصل به خارج از کشور در دوره قاجاریه، تهران، چاپ و نشر بنیاد، ۱۳۷۲، ص ۱۷۰.
۱۴- غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران از کودتا تا انقلاب، ج ۱، تهران، خدمات فرهنگی رسا، چ ۷، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۸؛ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، تهران، اطلاعات، چ ۲۷، ۱۳۸۷، ص ۱۴۱.
۱۵- حسن ارفع، همان، ص ۴۴۸.
۱۶- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، نشر مرکز، چ ۱۵، ص ۲۵۰،
۱۷- همان.
۱۸ - حسن ارفع، همان، ص ۴۵۳.
۱۹- اسناد معاهدات دوجانبه ایران با سایر دول، ج ۲، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۶۹، صص ۲۸۸- ۲۸۶.
۲۰- هوشنگ نهاوندی، آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه، ترجمه بهروز صوراسرافیل و مریم سیحون، لسآنجلس، شرکت کتاب، چ ۲، ۱۳۸۶، ص ۲۶۹.