گروه بینالملل دفاعپرس: ترور رهبران مقاومت، هرچند ممکن است به طور موقت تأثیراتی در فعالیتها و عملکرد گروههای مقاومت داشته باشد، اما هیچگاه تغییری اساسی در معادلات میدانی ایجاد نمیکند. بر همین اساس هم مشاهده میکنیم که جنبش حماس همچنان زنده و پویا بوده و ابتکار میدانی را در دست دارد؛ ابتکار میدانی که در جریان تبادل اسرا به بهترین شکل ممکن خودش را نشان داده است.
اما اگر بخواهیم بیتاثیر بودن ترور رهبران مقاومت را در آینده گروههای مقاومت و همچنین عملکرد گروههای مقاومت مورد بحث و بررسی قرار بدهیم باید موئلفههای بسیار مهمی همچون «ساختار سازمانی مقاومت»، «ایدئولوژی و انگیزهها»، «تغییر تاکتیکها، نه استراتژی»، «تأثیر محدود بر میدان» و «تجربه تاریخی» را در این موضوع لحاظ کرده و اثرات آن را مورد بررسی و کنکاش قرار بدهیم.
نخستین موئلفه، «ساختار سازمانی مقاومت» است. گروههای مقاومت معمولاً ساختاری غیرمتمرکز و شبکهای دارند. ترور یک رهبر لزوماً به معنای تضعیف کل سازمان نیست، زیرا جایگزینها و ساختارهای تصمیمگیری جایگزین به سرعت فعال میشوند.
نمونه آن را در جریان جنگ غزه و ترور و به شهادت رساندن رهبران حماس و همچنین حزبالله لبنان به خوبی مشاهده کردیم که پس از ترور و به شهادت رساندن «اسماعیل هنیه» در تهران و همچنین «سید حسن نصرالله» دبیرکل حزبالله لبنان در ضاحیه جنوبی بیروت شاهد تاثیر کم و محدودی در فعالیتها و عملیاتهای این گروههای مقاومت بودیم.
موئله دوم، «ایدئولوژی و انگیزهها» است. گروههای مقاومت در منطقه معمولاً بر پایه ایدئولوژیها و اهداف بلندمدت شکل میگیرند. از این روی ترور رهبران نه تنها انگیزه نیروهای مقاومت را کاهش نمیدهد، بلکه عزم و تصمیم آنها را برای مبارزه و مقاومت تقویت کرده و باعث افزایش حمایت مردمی یا جذب نیروهای جدید میشود.
سومین موئلفه، «تغییر تاکتیکها، نه استراتژی» است. ترور رهبران ممکن است تاکتیکهای گروههای مقاومت را تغییر دهد، اما استراتژی اصلی و کلی آنها معمولاً ثابت میماند. بر همین اساس، مشاهده میکنیم که نیروهای مقاومتها به جای تکیه بر افراد، غالبا بر اهداف و آرمانهای جمعی متمرکز هستند.
موئلفه چهارم، «تأثیر محدود بر میدان» است. ترور رهبران مقاومت اصولا نمیتواند فعالیتها و اقدامات گروههای مقاومت را در میدان نبرد تحت تاثیر خود قرار بدهد. زیرا در صحنههای میدانی، عوامل دیگری همانند توازن قوا، منابع، حمایتهای خارجی و شرایط محلی نقش تعیینکنندهتری دارند. در نتیجه ترور رهبران لزوماً هیچگاه نمیتواند این عوامل را تغییر بدهد.
پنجمین موئلفه «تجربه تاریخی» است. تاریخ نشان داده است که ترور رهبران گروههای مقاومت نتوانسته است به طور کامل به آنها آسیب جدی وارد کند. ضمن اینکه، در بسیاری از موارد، این اقدامات حتی باعث تقویت روحیه مبارزه و مقاومت شده است.
موضوع مهم و قابل توجه دیگر این است که جنبشهای مقاومت معمولاً دارای ساختارهای جانشینپذیری قوی هستند. ترور یک رهبر لزوماً به معنای پایان جنبش نیست، زیرا رهبران جدید به سرعت جایگزین میشوند. این رهبران جدید اغلب از تجربه و مشروعیت کافی برخوردار هستند و میتوانند به سرعت کنترل اوضاع را به دست بگیرند.
از طرف دیگر، مسئله بسیار مهمی که باید آن را مدنظر داشت تأثیرات کوتاهمدت ترور رهبران مقاومت است. زیرا اگرچه این قبیل اقدامات امکان دارد که در کوتاهمدت تأثیرات روانی و سیاسی داشته باشد، اما این تأثیرات معمولاً موقتی هستند. در بسیاری از موارد، این اقدامات باعث افزایش نفرت از دشمن و تقویت روحیه مبارزه در میان نیروهای مقاومت و حامیان آنها میشود.
در پایان باید گفت که ترور رهبران مقاومت ممکن است یک اقدام تاکتیکی باشد، اما به تنهایی قادر به تغییر معادلات استراتژیک یا میدانی نیست. زیرا تقریبا تمامی گروههای مقاومت در منطقه به جای اینکه بر افراد تکیه داشته باشند، غالبا بر اهداف و آرمانهای جمعی خودشان متمرکز هستند.
انتهای پیام/ ۱۳۴
∎