شناسهٔ خبر: 71127620 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

تماشا کنید: معامله با صدام/ جزئیات دیدار‌های ولایتی، خرازی، ظریف، پورمحمدی و مرندی با صدام حسین پس از ۸ سال جنگ

این روز‌ها بحث مذاکره با آمریکای دوره ترامپ بسیار داغ است و هر کس از زوایه نگاه خودش به ماجرا می‌نگرد. برخی طبق معلول با نگاهی رادیکال می‌گویند که هر نوع مذاکره و هر سطحی با آمریکا جایز نیست و حتی دایره ممنوعیتشان را به تروئیکای اروپایی هم گسترش داده‌اند و در برخی هم در مقابل می‌گویند برای عبور از بحران‌های کنونی چاره‌ای جز مذاکره ولو مذاکره مستقیم با آمریکا نداریم؛ برخی هم مانند ظریف شرایط کنونی را با دوران بعد از جنگ ایران و عراق مقایسه می‌کنند و می‌گویند ما برای تأمین منافعمان با صدامی که مسئول ریخته‌شدن خون ده‌ها هزار ایرانی بود هم مذاکره کردیم.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
<div id="video-display-embed-code_1907533" ><script type="text/JavaScript" src="https://www.entekhab.ir/fa/news/play/embed/848214/1907533?width=400&height=300"></script></div>

 

مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ انتخاب: این روز‌ها بحث مذاکره با آمریکای دوره ترامپ بسیار داغ است و هر کس از زوایه نگاه خودش به ماجرا می‌نگرد. برخی طبق معلول با نگاهی رادیکال می‌گویند که هر نوع مذاکره و هر سطحی با آمریکا جایز نیست و حتی دایره ممنوعیتشان را به تروئیکای اروپایی هم گسترش داده‌اند و در برخی هم در مقابل می‌گویند برای عبور از بحران‌های کنونی چاره‌ای جز مذاکره ولو مذاکره مستقیم با آمریکا نداریم؛ برخی هم مانند ظریف شرایط کنونی را با دوران بعد از جنگ ایران و عراق مقایسه می‌کنند و می‌گویند ما برای تأمین منافعمان با صدامی که مسئول ریخته‌شدن خون ده‌ها هزار ایرانی بود هم مذاکره کردیم.

مذاکرات ایران و عراق بعد از جنگ با نامه‌نگاری‌های میان صدام و هاشمی رفسنجانی، رؤسای جمهور وقت عراق و ایران، آغاز شد. عراق که به کویت حمله کرد، صدام در نامه‌ای به هاشمی نوشت که عراق هم‌زمان هدف توطئه‌های «صهیونیسم و امپریالیسم» است و به گفته او «دشمنان سعی دارند با تضعیف عراق دست صهیونیسم در ادامه اشغال فلسطین و بیت‌المقدس باز شود». صدام مدعی شده بود که کشور‌های غربی مایل‌اند که آتش درگیری مجددی را میان ایران و عراق شعله‌ور کنند و عراق از سوی کشور‌های مترقی منطقه حمایت می‌شود.

هاشمی در پاسخ به این نامه نوشت: «البته ما هیچ مشکلی با امت عرب نداریم و از همکاری صادقانه برخی دولت‌های عربی بهره‌مند هستیم. این نکته را همه می‌دانند که ایران مدافع راستین نهضت فلسطین است، نه عراق».

صدام در پاسخ به هاشمی، نامه دومی نوشت و ضمن آنکه اعلام کرد ایران از آزادسازی فلسطین حمایت می‌کند، آورد که: «نیرو‌های مترقی منطقه پشتیبان ایران هستند و متقابلا عراق بر خلاف ادعای صدام، از سوی سلاطین، شیوخ و رهبرانی که اعضای امت عرب به حساب نمی‌آیند، حمایت می‌شود».

او در این نامه به تاریخ ۱۹ مه ۱۹۹۰ ایده نشستی با شرکت همه تصمیم‌گیرندگان عالی دو کشور را مطرح کرد و نوشت: «شرکت چنین مقاماتی در مذاکرات توافق، از نظر روان‌شناختی و اخلاقی آنها را مقید به اجرا و پایبندی به توافق‌نامه می‌کند و مانع تأثیرگذاری حوادث بعدی بر فرایند صلح می‌شود». صدام در کشمکش جنگ کویت به نوعی می‌خواست به این اطمینان خاطر برسد که جنگ دیگری با ایران در نخواهد گرفت.

هاشمی پس از این نامه‌نگاری‌ها با آیت‌الله خامنه‌ای مشورت کرد و در نهایت تصمیم می‌گیرد پاسخ نامه صدام را بدهد و بر اساس خاطرات سال ۶۹ هاشمی، قرار می‌شود پیش‌نویس آن نامه را حسن روحانی که در آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی بود، آماده کند. صدام می‌خواست چنین نشستی با حضور خودش و عزت ابراهیم، جانشین شورای فرماندهی انقلاب و در سمت ایران آیت‌الله خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی به عنوان رهبر و رئیس‌جمهور ایران برگزار شود.

هاشمی در پاسخ اعلام کرد که اولا باید در ابتدا مذاکراتی در سطح پایین‌تر برگزار شود و اگر نتایج مشخصی به دست آمد، می‌توان سطح مذاکره را بالا برد و ثانیا آیت‌الله خامنه‌ای در هیچ مذاکره و در هیچ سطحی شرکت نمی‌کند و رئیس‌جمهور با مشورت ایشان و با اختیارات تام در مذاکرات شرکت خواهد کرد.

صدام نامه سومی نوشت و در آن خواست که نماینده‌ای به تهران بفرستد که هاشمی پاسخ نامه‌اش را نداد. او نامه چهارم را نوشت و پیشنهاد برگزاری یک اجلاس سران را مطرح کرد و از یک موافقت‌نامه صلح سخن گفت و مسائلی مانند عقب‌نشینی نیرو‌ها به مرز‌های بین‌المللی و چگونگی مبادله اسرای جنگی را مطرح کرد و البته مطرح کرد که حق کشتی‌رانی و ماهی‌گیری ایران در اروندرود و اداره مشترک بر آن را به رسمیت می‌شناسد که هاشمی به این نامه هم جوابی نداد.

جنگ عراق و کویت بالا گرفته بود و صدام به شدت در فشار قرار داشت. در این میان از ایران هم اطمینان نداشت و می‌ترسید که مباد ایران در این جنگ دخالت کند؛ بنابراین نامه پنجم را نوشت و در آن به ایران هشدار داد که در این جنگ دخالت نکنید و از طرفی اگر مداخله‌ای از سوی ایران رخ دهد یا ایران با پیشنهاد‌های مطرح‌شده از سوی عراق موافقت نکند، این پیشنهاد‌ها پس گرفته می‌شود. هاشمی هم در پی این نامه اعلام کرد که خواستار ادامه مذاکره میان ایران و عراق شد با این قید که مبنای مذاکرات صلح باید قرارداد ۱۹۷۵ باشد. صدام هم با شرط ایران موافقت کرد.

در همان ایام یعنی در سال ۶۹ بود که علیرضا مرندی، وزیر بهداشت دولت هاشمی راهی عراق شد تا با صدام دیدار کند. خود مرندی درباره چرایی رفتنش به بغداد می‌گفت: «دکتر ولایتی به من گفت: قرار است سران کشور‌های اسلامی به ایران بیایند، همه سران را من دعوت کرده‌ام جز دو نفر؛ یکی شاه اردن و دیگر رییس‌جمهور عراق. این دو نفر را آقا گفته‌اند من نروم؛ و ادامه داد: قرار است نامه شاه اردن را آقای نعمت‎زاده ببرد، نامه عراق را هم قرار است تو ببری، چون یکبار به عراق سفر کرده‌ای و با آن‎ها آشنایی. من هم خیلی خوشحال شدم و بلافاصله قبول کردم. شب که به منزل رفتم به همسرم گفتم آماده باش که قرار است دوباره به عراق برویم. گفت چطور دوباره سفر عراق پیش آمده؟ گفتم داستان از این قرار است. خانمم گفت: «یعنی تو می‌خواهی با صدام دیدار کنی و دست بدهی؟» تمام کیفی که کرده بودم، از بین رفت. آنقدر از شوق زیارت خوشحال شده بودم که اصلا به موضوع ملاقات با صدام فکر نکرده بودم. فردای آن روز به دکتر ولایتی گفتم: من نمی‌روم. اصلا دیروز به فکر دیدار با صدام نبودم. ولایتی گفت: این که نمی‌شود، تو قبول کردی، اگر نروی مشکل درست می‌شود. گفتم: به من ربطی ندارد، خودتان می‌دانید، من برای صدام نامه نمی‌برم. آقای هاشمی مدتی بعد مرا صدا کرد و گفت فلانی برو، اما من پایم را توی یک کفش کردم که نمی‌روم. چند روز بعد از دفتر آیت‌الله خامنه‌ای با من تماس گرفتند و وقت ملاقات دادند. ایشان به من گفت شنیده‌ام چنین اتفاقی افتاده. گفتم: بله، ولی من قبول نکردم. چند دقیقه‌ای با من صحبت کردند و در نهایت گفتند: صلاح این است که شما بروی. چاره‌ای جز اطاعت نداشتم، با این حال ایشان گفتند: «این‎بار هم همسرت را ببر، هم پسرت را!»

صدام البته در این دیدار با تکبر خاصی رفتار کرد و از یک سو به پای مهمان خود بلند نشد و از سوی دیگر گویا با صدای بلند شکایت کرده که چرا رئیس‌جمهور ایران در نامه‌اش او را «برادر» خطاب نکرده است. فردای این دیدار مرندی با وزیر بهداشت عراق هم دیدار و گفت‌و‌گو کرد.

علی‌اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت، هم برای گفت‌و‌گو با صدام به عراق رفت. او درباره دیدار با صدام گفته بود: «صدام با من برخورد محترمانه‌ای داشت، ضمن این‌که ما یک دل خونی از دست آن جلاد داشتیم، چون خواهرزاده من هم شهید شده بود و بالاخره این همه شهید داده بودیم، مردم صدمه‌های زیادی خورده بودند، من خودم را مقابل چنین آدمی می‌دیدم. ظاهرش با آن چیزی که در درونش بود متفاوت بود، ظاهرش آرام به نظر می‌رسید ولی چهره و نوع تصویری که از دیدن او در ذهن انسان نقش می‌بست، می‌شد تصور کرد که ظرفیت آن توحش‌ها و سفاکی‌ها را دارد، مبادی آداب هم بود. دو سه نفر بودیم که برای مذاکره رفتیم، در کنار صدام رده‌های بالای حکومت نشسته بودند، حمادی، طارق عزیز، عزت ابراهیم و چند نفر دیگر از اعضای مهم آنها، بعد دیدیم که در اتاق نیمه باز است و دو نفر گارد مسلح ایستاده و آماده بودند که شلیک کنند، ما فکر کردیم که آنها را به خاطر ما گذاشتند، ما افراد دیپلمات بودیم و بمب که همراه خودمان نداشتیم به هر حال اعتنا نکردیم، بعد نوبت ملاقات خصوصی شد، صدام تنها ماند با من و مترجم، بقیه رفتند آنها که رفتند، بادیگارد‌ها هم رفتند معلوم شد از ما نمی‌ترسیدند، بلکه صدام از همان سردار‌های خودش می‌ترسید».

چند سال بعد هم مصطفی پورمحمدی در راستای اجرای قطعنامه ۱۹۷۵ به دستور هاشمی رفسنجانی به عراق رفت و با صدام دیدار کرد. او در جریان انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در یک برنامه تلویزیونی گفت: «سال ۷۴ صدام نامه‌ای به آقای هاشمی نوشت که می‌خواهیم قطعنامه ۱۹۷۵ را که پاره کرده بودیم را اجرا خواهیم کرد. روابط اطلاعاتی ما برای آزادی اسرا آغاز شده بود و من مسئول پیگیری آزادی اسرا بودم و قرار بود به عراق بروم. آقای هاشمی به بنده گفتند که اگر توانستید با رئیس‌جمهور عراق ملاقات کنید موضوع قطعنامه را پیگیری کنید و موضوع اسرای باقی‌مانده را حل کنید تا چیزی باقی نماند».

پورمحمدی روایت می‌کند: «در عراق قرار شد رئیس جمهور عراق را ببینیم. در اتاق ملاقات، همتای خودم که رئیس مخابرات و اطلاعات خارجی عراق بود هم حضور داشت و اعلام کردم که نظر آقای هاشمی بهبود روابط و حل شدن مسائل دو کشور است. صدام حسین در جلسه درباره زندگی و کودکی خود، نوجوانی، حزب بحث، رفاقت با ناصر، رئیس جمهور مصر، رفاقت با یاسر عرفات، درگیری با حافظ اسد، ارتباطات او با شاه حسین اردنی و ... توضیح داد و خاطرات خود را از مذاکرات با شاه که در الجزایر بود برایم تعریف کرد. صدام در جلسه گفت که ما می‌خواستم کشور شما را از بین ببریم و خوزستان و تهران را بگیریم و شهر‌ها را تجزیه کنیم، اما نتوانستیم و شما هم هرمقدار تلاش کردید نتوانستید ما را از بین ببرید و این را حالا من می‌گویم که شما می‌خواستید از کربلا به قدس بروید و حالا ما دوکشور هستیم که از دیرباز کنار هم زندگی کردیم. فرهنگ و دین دو کشور یکی است و با صلح و دوستی و خوبی با یکدیگر زندگی کنیم».

پور محمدی می‌گوید که ما در حال «نه جنگ و نه صلح» هستیم در حال آتش‌بس هستیم، اما شما قطعنامه را اجرا نمی‌کنید. چرا میله‌گذاری‌های مرزی را احیا نمی‌کنید؟ چرا خط مرزی اروندرود را مشخص نمی‌کنید؟

صدام در ادامه حرف‌های پورمحمدی می‌گوید که همه این مسائل را قبول دارم و پورمحمدی به او می‌گوید که پس به همتای عراقی‌ام بگوید که کار‌های مقدماتی را آغاز کنیم. پورمحمدی در ادامه روایتش از دیدار با صدام می‌گوید که این گفت‌و‌گو یک دستاورد بزرگ بود.

چند سال بعد کمال خرازی، وزیر خارجه دولت اصلاحات به همراه محمدجواد ظریف که معاونش بود برای گفت‌و‌گو درباره مسائل دوجانبه ایران و عراق و بررسی الباقی مسائل مربوط به جنگ به عراق رفتند و با صدام دیدار و گفت‌و‌گو داشتند. ظریف در کتاب «آقای سفیر» روایت می‌کند که در سال ۷۸ یا ۸۹ بود که او و خرازی به عراق رفتند. ظریف قدری درباره حواشی این سفر توضیح می‌دهد از جمله اینکه حوالی ساعت ۹ صبح دو اتومبیل تشریفات وزارت خارجه عراق آمدند و آنها را از هتل به یکی از کاخ‌های ریاست‌جمهوری در داخل شهر بود بردند و از آنجا هم به یک باغ بی‌نام و نشانی خارج از شهر برده شدند و در نهایت صدام را دیدند. ظریف می‌گوید که «صدام در آن سالن منتظر ما بود و با احترام ما را پذیرفت. بعد از تعارفات اولیه، صدام شروع به صحبت کرد. ماحصل حرفش این بود که اگر اراده سیاسی در مسئولین عالی وجود داشته باشد، مشکلات فنی قابل حل است».

ظریف روایت می‌کند که «صدام به عنوان شاهد مثال به مذاکرات خودش با شاه اشاره کرد که به انعقاد ۱۹۷۵ انجامید. او می‌گوید: «صدام با تفصیل فراوان گفت که در دو ملاقات با شاه، در صحبتی کوتاه طرح کلی خود را برای حل مشکلات فی‌ما‌بین مطرح کرده و شاه هر بار مدتی طولانی صحبت کرده و نهایتا چارچوب صدام را پذیرفته است و پس از این توافق سیاسی در سطح عالی، متخصصان دو طرف در مورد موضوعات به ظاهر لاینحل به توافق رسیده‌اند. حتی در مورد توافق ۱۹۷۵ که در زمان ضعف عراق و قدرت شاه حاصل شده بود، به گونه‌ای وانمود می‌کرد که گویا نظراتش را بر شاه تحمیل کرده است. فکر می‌کنم در نهایت نیز همین خودشیفتگی باعث سقوط صدام شد».

بارخوانی همه این دیدار‌ها بعد از جنگ با عراق نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی بعد از هشت سال جنگ مستقیم با عراق و حزب بعث برای تأمین منافع عمومی سعی کرد از طریق مذاکره با همسایه خود مشکلات را یا حل یا دست‌ِکم کنترل کند که چنین هم شد. حالا موافقان مذاکره با آمریکا می‌گویند حتما مذاکره با صدام بعد از هشت سال جنگ بسیار سخت‌تر بوده تا مذاکره با آمریکایی که حداقل به طور مستقیم با این کشور در جنگ نبوده‌ایم و شاید حالا هم بشود مانند زمانی که با صدام مذاکره می‌کردیم، بتوانیم برای رفع مشکلات عدیده‌مان با آمریکا ولو آمریکای دولت ترامپ مذاکره کنیم.

منابع:

خاطرات ۱۳۶۹ علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی

گفت‌وگوی علیرضا مرندی با برنامه تلویزیونی «برمودا»

برنامه تلویزیونی انتخاباتی ۱۴۰۳ مصطفی پورمحمدی

گفت‌وگوی علی‌اکبر ولایتی با روزنامه جام جام

پایگاه اطلاع‌رسانی علی‌اکبر ولایتی

کتاب آقای سفیر، گفت‌و‌گو با محمد جواد ظریف، نویسنده: محمدمهدی راجی

لینک کوتاه کپی لینک