[ شهروند ] در دهه اخیر عدهای تلاش کردند نوعی تصویر پوشالی و دور از واقعیت از دوران پهلوی ارائه بدهند. طبیعتا در ارائه چنین تصویری مطامعی هم داشتند و اهدافی را دنبال میکردند. بهویژه برخی سلطنتطلبان که از سوی کشورهای بیگانه حمایت میشدند و قصد داشتند افکار عمومی را با خود همراه کنند. این نوع تبلیغات با نوعی رنگ و لعابهای ظاهری هم همراه میشود تا در ذهن مخاطب تردید ایجاد کند اما عموما در مواجهه با روایتهای آن دوره در تناقض است. جملات برخی کارشناسان امر و حتی نزدیکان خود شاه هم آن تصاویر غیرواقعی را مخدوش میکند. به عنوان مثال اسدالله علم در خاطراتش (سهشنبه، 19 اردیبهشت 1351) مینویسد: «صبح خیلی زود کاردار سفارت آمریکا به من تلفن کرد که کار فوری دارم... پیام نیکسون را برای شاهنشاه آورد که تصمیم خودش را در مورد مینگذاری آبهای ویتنام شمالی و قطع مذاکرات پاریس به اطلاع شاهنشاه رسانده بود... عرض کردم شاهنشاه باید جواب مثبتی مرحمت فرمایند. فرمودند: «آخر ما همه جا گفتهایم باید مقررات کنفرانس ژنو اجرا شود... چطور جواب مثبت بدهم؟» عرض کردم: «با کمال تاسف شیشه عمر ما هم در دست آمریکاست، یعنی اگر آمریکا اینجا شکست بخورد، دیگر فاتحه دنیای آزاد خوانده شده.» میبینید که اسدالله علم بهوضوح شیشه عمر وطنش را در دست آمریکا میداند! از این مثالها فراوان است و ما در صفحه امروز تلاش کردهایم برخی از آنها را گزینش کنیم که در ادامه میخوانید. این روایتها مستند هستند به گزارشهای «مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»، همچنین کتاب خاطرات اسدالله علم.
مدیون شما هستم!
فرد هالیدی، استاد دانشگاه و متخصص روابط بینالملل در کتاب «دیکتاتوری و توسعه در ایران»، در تعریف ماهیت رژیم شاه مینویسد دولت ایران به میزان زیادی وابسته به حمایت آمریکا بود. اصلیترین علت علاقه محمدرضا شاه هم به وابستگی به آمریکا، احساس نیازش به آمریکا برای حفظ قدرت مطلقهاش بود. ابن وابستگی به حدی شدید بود که حتی وابسته نظامی آمریکا در ایران در سال 1325 هم اعتراف میکند شاه بیاندازه طرفدار آمریکا و حاضر بود در مقابل دادن هرگونه امتیازات نفتی به آمریکا، پشتیبانی این کشور را در راه کسب قدرت مطلقه داشته باشد. واقعیت هم این بود که آمریکا و انگلیس، بازیگردانان اصلی کودتای 28 مرداد بودند و بدیهی است که در ازای بازگرداندن محمدرضا به پادشاهی ایران، انتظارات بزرگی نیز از او داشتند. شاه هم تاج و تختش را مدیون بیگانگان میدانست. او چهار روز پس از کودتا به «روزولت» گفته بود: «من تاج و تخت را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم.» همچنین در جمع نمایندگان کنسرسیوم تأکید کرده بود: «هم حکومت ایالات متحده و هم حکومت بریتانیا به من تضمین دادهاند که معامله منصفانهای خواهد بود و از حفظ و بقای رهبری من حمایت خواهند کرد.» در واقع در پس کودتای 28 مرداد، آمریکا شاه را وامدار خود ساخته بود. وابستگی ذلتبار شاه به بیگانگان به حدی بود که برخی تحلیلگران یکی از اصلیترین دلایل سرنگونی حکومتش را خشم و انزجار مردم از این وابستگی میدانند.
اسمش را نبرید!
آمریکاییها در سال 1340 (دوران ریاست جمهوری جان اف کندی) از رژیم شاه خواستند تا به اتباعشان حق قضاوت کنسولی داده شود. بنا به همین تصمیم، لایحه مصونیت در ایران تهیه شد و اولین بار در 13 مهر 1342، به تصویب رسید. ماجرا البته در ظاهر حمایت آمریکا از اتباعش در ایران بود اما لایحه چنان خفتبار بود که هر کسی میتوانست جزئیاتش را درک کند. به این ترتیب که اگر یک آمریکایی یا فردی تبعه آمریکا در ایران قتلی مرتکب میشد، سیستم قضایی کشور حق هیچگونه دخالتی در مجازاتش را نداشت؛ فرد باید به آمریکا میرفت و در آنجا بدون دخالت ایران، دربارهاش تصمیمگیری میشد! این لایحه در 25 دی ماه همان سال، به مجلس سنا ارجاع شد و در 3 مرداد 1343 مورد تصویب سنا قرار گرفت. در این دوره حسنعلی منصور تازه از آمریکا آمده، در مقام نخستوزیری قرار گرفته بود و تصویب لایحه کاپیتولاسیون را شتاب داد. در جلسه فوقالعاده سنا، رئیس مجلس، همه لوایح دیگر را به نحوی از دستور خارج کرد تا اینکه لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی مطرح شود. جالب است بدانید لایحه چنان خفتبار بود که حتی رئیس مجلس جرأت نکرد نام آن را ببرد! دکتر صدیق، یکی از سناتورها درخواست کرد معاون وزارت خارجه درباره این لایحه توضیحی بدهد، چون سابقه ذهنی از موضوع نداشت. میرفندرسکی، معاون وزارت خارجه هم تنها به بازگو کردن درخواست سفارت آمریکا و مصونیتهای پیشبینیشده اشاره کرد. سناتور دیگری از میرفندرسکی خواست آن مصونیت و معافیتها را توضیح دهد. معاون وزارت خارجه هم همچنان طفره رفت و گفت پس از مشاوره با دستگاههای مختلف مملکت به این نتیجه رسیدیم که اعطای این مصونیتها و مزایا ضرری برای دولت شاهنشاهی ندارد. البته مجلس فرمایشی هم قدرتی نداشت تا بتواند علیه این تصمیم حاکمیت بایستد و در واقع خودش دستنشانده شاه و بیگانگان بود. اما نکته قابل تأمل اینجاست لایحه چنان ذلتبار بود که خودشان هم از شرح و بسط آن ننگ داشتند. حتی برخی نمایندگان گفتند: «اگر آمریکا به ایران کمک نظامی و اقتصادی میکند، خیلی بیشتر از آن استفاده میبرد و مستحق امتیاز جدیدی نیست.» این نوع مخالفتها نشان میداد که مجلس بهخوبی قبح عمل و لایحه تنظیمشده و معنی کاپیتولاسیون را میدانست ولی مجبور بود خواسته آمریکا را تصویب کند. برخی نمایندگان هم که ابراز مخالفت نمودند، وقتی متوجه شدند شاه از نظرات آنها خشمگین شده، آشکارا اعلام کردند که رأی مخالف به لایحه ندادهاند. به این ترتیب لایحه مصونیت با تمام زشتیاش از تصویب مجلس شورا هم گذشت.
به کام 20 هزار مستشار آمریکایی
یکی از نقاط ضعف و اشکالات بزرگ ارتش پهلوی حضور مستشاران خارجی و وابستگی شدید ارتش به آنها بود. حضوری که با اختیارات و امتیازات قضایی عجیب و ضد عزت ایرانیان همراه بود.
سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، در کتاب خاطرات خود نوشته: «مستشاران و کارکنان آمریکایی نیروهای مسلح ایران، در واقع حقوقبگیر دولت ایران بودند؛ حقوق و مزایا، هزینه ایاب و ذهاب و مخارج تحصیل فرزندان آنها از طرف دولت ایران تأمین میشد و علائمی که روی یونیفرم آنها دوخته میشد، آنها را عضو خانواده نیروهای مسلح ایران به شمار میآورد.» اواسط سال 1354، حدود 35 هزار خارجی فقط در تهران زندگی میکردند که بیشتر آنها تکنسین، مدیر، مشاور یا نمایندگان شرکتهای خارجی بودند و از این جمع، عده زیادی زیرمجموعه ارتش بودند... تکنسینهای آمریکایی تا 12 هزار و 500 دلار در ماه حقوق میگرفتند. در سال 1354، حدود 20 هزار مستشار نظامی آمریکایی در ایران بود.
هر طور شما صلاح بدانید!
یکی از معیارهای وابستگی کشورها، رفتار نمایندگان آنها در مراجع بینالمللی از جمله مجمع عمومی سازمان ملل است. بعد از تشکیل سازمان ملل، دولت ایران هیچگاه نظر مستقلی نداشت و نماینده دولت ایران همواره مطابق رأی آمریکا رأی میداد. یکی از این مصداقهای دنبالهروی و فرمانپذیری بیچون و چرا، ماجرای پذیرفتن چین کمونیست به عضویت سازمان ملل بود. در تمام این سالهای حاکمیت پهلوی، ایران به حکم وابستگی به آمریکا، نه چین کمونیست را به رسمیت میشناخت و نه به عضویت آن کشور رأی موافق میداد. داخل کشور هم همینطور بود. از چین هیولایی خطرناک ساخته بودند تا ذهنیت عامه مردم، آمریکا را مظهر انسانیت بشناسد که اجازه نمیدهد چین در این مرجع بینالمللی
حضور یابد.
بعد از سالها آمریکا ناچار شد روابط جدیدی با چین برقرار کند. به این ترتیب نیکسون از چین بازدید کرد و روابط با آمریکا برقرار شد. ایران هم بلافاصله پس از برقراری رابطه چین با آمریکا، چین را به رسمیت شناخت و روابط سیاسی خود را برقرار کرد. در واقع آمریکا در شورای امنیت همیشه دو رأی داشت؛ یکی رأی خودش، دیگری رأی حاکمیت دستنشاندهاش پهلوی! چین، مثال خوبی برای وابستگی رژیم ایران در زمینه روابط خارجی بود. در روابط بینالمللی وابستگی باعث میشود تا کشورها به جای در نظر گرفتن منافع خود، مطابق نظر قدرت ها تصمیم بگیرند.
واردات قمقمه از آمریکا!
بنا به گزارش موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، در یک بازه زمانی 10 ساله که میتوان شروع آن را سال 1347 منظور نمود، ارتشبد طوفانیان اقدام کرد به خرید مقادیر فراوانی سلاح و تجهیزات جدید از آمریکا و چند کشور دیگر بلوک غرب و البته مقادیری هم از اتحاد جماهیر شوروی. اما در ارتباط با تمامی این سلاحها و تجهیزات، این نکته قابل تأمل است که تمام آنها بهصورت آماده تحویل گرفته شده و حتی در داخل کشور مونتاژ هم نمیشدند!
این وضعیت برای کشوری که حتی در دوره صفویه یعنی 200 سال قبل، تلاش داشت در جهت تولید صنایع جنگی جلو برود و کارخانه ساخت توپ راه انداخته بود، فاجعه بود، چراکه بنا به مستندات، جانشین صنایع نظامی ایران در تابستان سال 1357، ناچار شده بود برای خرید قمقمه آب از ایالات متحده اقدام کند!
فرزند FBI
پس از 28 مرداد 32، آمریکاییها با قدرت تمام وارد صحنه شده و تصمیم گرفتند ایران را به عنوان پایگاه اصلی خود در منطقه حفظ کنند، در درجه اول هم اقدام به تأسیس سازمانی امنیت در ایران کردند. برآورد آنها این بود که اگر ایران میبایست پایگاه اصلی آمریکا باشد، به یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی قوی نیاز داشت. بعلاوه با رقابتی که بین آمریکا و شوروی بود، آمریکا باید تفوق خود را در این منطقه حساس حفظ می کرد. سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) به آمریکا این امکان را می داد تا تسلط کامل خود را تأمین نماید. ساواک در واقع فرزند FBI بود و اساسا نقش خود را بر ایجاد رعب و وحشت قرار داد و تشکیلات عظیم آن به منفورترین تشکیلات کشور تبدیل شد. شاه و رژیم وابستهاش هم دستورات آمریکا را در تمام زمینهها اجرا میکردند؛ چنانچه آوازه ساواک بهتدریج همطراز با سیا و موساد شد. کسانی را بدون دلیل ربودند و به قتل رساندند. کسانی شکنجه شدند و کسانی زیر شکنجه از بین رفتند. مأمورین دورهدیده ساواک فجایعی مرتکب شدند که بیسابقه بود. جنایات بیسابقه ساواک، با هدایت آمریکا قابل توصیف و بیان نیست. البته بعدها گوشههایی از این فجایع از میان نجاتیافتگان کمیته مشترک ضد خرابکاری و نظایر آن در تاریخ سیاسی معاصر منعکس شد. هزاران ایرانی بهواسطه تعالیم آمریکاییها که تعلیمدهنده مأموران ساواک بودند و وسایل شکنجه و آدمکشی را به ایران میآوردند، شکنجه شدند و حتی جانشان را از دست دادند.
تانکهای بیخاصیت انگلیسی
در دوره پهلوی، بودجه نفت عملاً مکانی برای درآمدزایی کشورهای خارجی و انتقال ابزارآلات جنگی گرانقیمت و بعضاً غیرکاربردی آنها به ایران بود. مثلاً یکی از فجیعترین قراردادهای نظامی پهلوی خرید تانک از انگلیس است. قراردادی که شاه بین سالهای 1350 تا 1355، برای خرید 1500 فروند تانک، با انگلیس منعقد کرد؛ تانکی که مناسب آبوهوا و طبیعت انگلستان بود و حتی فریدون جم، رئیس ستاد مشترک نیز از خرید آنها ناراضی بود. این قرارداد بزرگ البته خالی از رشوهخواری نیز نبود؛ در انگلیس، برخی از افراد طرف قرارداد محاکمه شدند اما در ایران، خبری از برخورد قضایی نبود. نکته عجیب دیگر این بود که چرا ارتش شاهنشاهی به جای نمونههای بهتر آلمانی و آمریکایی، این محصول انگلیسی را انتخاب کرد؟ تانکهایی با موتورهای سنگین، استهلاک قطعات بالا و هزینه بیشتر که بعدها مشخص شد در جنگ با عراق هم کارایی چندانی نداشتند.
انگلستان نیز در تحویل سفارش بدقولی کرد و تا آغاز انقلاب اسلامی، تنها 180 دستگاه را تحویل داد! درحالیکه ارتش پهلوی 650 میلیون پوند قیمت این تانکها را پیشتر پرداخت کرده بود. این پول همچنان جزو طلبهای ایران از انگلیس است. اسدالله علم در خاطراتش (یکشنبه 25 اسفند 1353) مینویسد: «(شاه) فرمودند: به انگلیسها هم بگو که تانکهای چیفتن شما معیوب است. این سفارش عمدهای که میخواهیم بعد از این به شما بدهیم، اگر به همین بدی باشد که اصولاً خطرناک است. توپهای این تانک مهمات کم دارد، چرا مهمات به ما نمیدهید؟ ما که پولش را نقد میدهیم؛ به علاوه قیمت تمام اسلحهای که به ما پیشنهاد کردهاید، از سال گذشته 200 درصد اضافه شده است.»
توان تولید مرغ هم نداریم!
در سال 1342 شمسی، 77 درصد صادرات ایران، نفت و گاز بود. این رقم در 1351 شمسی به 85 درصد افزایش یافت و همزمان با رشد قیمت نفت، در سال 1357 به رقم باورنکردنی 98 درصد رسید. بررسی اسناد عملکرد فراوردههای صنعتی در بخش صادرات غیرنفتی نیز بیانکننده شرایط ناامیدکننده اقتصاد کشور در دوران پهلوی است. اما نکته مهم اینجاست که این تصمیمات به خاطر جایگزینی استراتژی واردات اتخاذ میشد. ماهیت واردات نیز تائید بر روند وابستگی در توسعه ایران است.
در سال 1356، از جمع واردات 18.4 میلیارد دلاری ایران، 6.1 میلیارد دلار معادل 33 درصد ماشین و اتومبیل، 5.3 میلیارد دلار معادل 29 درصد فولاد، مواد شیمیایی، کاغذ، الیاف و مانند اینها، 4.3 میلیارد دلار معادل 24 درصد کالای طبقهبندی شده و تجهیزات نظامی و 2.2 میلیارد دلار معادل 12 درصد مواد غذایی بود. روزنامه رستاخیز در تاریخ تیرماه ۱۳۵۷ در خصوص نابسامانی اقتصادی ناشی از وابستگی گزارش میدهد: «متأسفانه در وضع کنونی باید مرغ را با قیمت گزاف برای تولید تخممرغ جوجهکشی از خارج وارد کنیم و مرغ مادر گوشتی را در شرایط کنونی نمیتوانیم در ایران تولید کنیم. برای تغذیه این مرغها ۷۰ درصد غذای طیور را باید از خارج از کشور وارد کنیم. البته با این همه وارد کردنها برای اداره این صنعت، تکنولوژی لازم و نیروی انسانی نداریم. یعنی طبق استاندارد معمولاً برای هر ۲ هزار واحد دامی به یک دامپزشک نیازمندیم ولی در ایران متأسفانه برای هر ۴۳۱۹۶ واحد دامی، یک دامپزشک وجود دارد.»