مردمسالاری دینی یکی از اصول اساسی انقلاب اسلامی ایران است که در آن از سویی «میزان رأی ملت است» و از سویی دیگر «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله(ص) است» یا به تعبیر قانون اساسی، از یک زوایه دولت موظف است همه امکانات خود را برای «مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش» به کار برد (اصل سوم) و در زاویه دیگر، قوای حاکم کشور «زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت» اعمال میشود. (اصل ۵۷) بنابراین شباهت ظاهری ولایت مطلقه فقیه با دیکتاتوری ایجاب میکند به تفاوتهای این دو پرداخته شود و همچنین شباهت نظامهای دموکراتیک و پارلمانی با نظریه مردمسالاری دینی در تعیینکننده بودن نقش مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و... خود اقتضا دارد به محورهایی که موجب تمایز میان این دو میشوند، اشاره شود.
بیتردید شناخت عمیق و کامل نظریه مردمسالاری دینی سبب میشود توقع ما از نهادهای مختلف برآمده از انقلاب اسلامی، از جمله نهاد رهبری امت، با نگاهی واقعبینانه تعدیل شود و از این رهگذر، بتوانیم ارزیابی منصفانهتری از وضعیت کنونی این نهادها داشته باشیم و کنشگری و مطالبهگری ما به سطح تراز خود نزدیک شود. کرنش در مقابل ظاهر پر زرق و برق دموکراسی و سر دادن شعار علیه «دیکتاتوری» در بزنگاههای تاریخ انقلاب نیز ناشی از خلأ درک عمیق نظریه مردم سالاری دینی است که با فهم ژرف این نظریه، برطرف میشود.
به علت کمبود مجال برای بررسی این دو مبحث، در فرصت کنونی به تفاوتهای اساسیِ ولایت فقیه و نظامهای دیکتاتوری میپردازیم. باید توجه داشت انقلاب اسلامی علیه نظام پهلوی صورت گرفت که دوست و دشمن همه در خودکامگی و دیکتاتوری در آن نظام اتفاق نظر دارند و به همین دلیل، خلط ولایت فقیه با دیکتاتوری به معنای نفهمیدن عمق و ماهیت انقلاب اسلامی است. در ادامه، به مهمترین تفاوتهای این دو نظام به صورت گذرا اشاره میکنیم.
۱- رعایت مصالح جامعه اسلامی: ولی فقیه نمیتواند در تصمیمات خرد و کلان خود ذرهای منافع شخصی خود را لحاظ کند. این مهم در منابع روایی ولایت فقیه به صورت واضح مورد تأکید است، بهگونهای که میتوان دو عبارت «صائناً لنفسه» و «مخالفاً لهواه» را در متون روایی شیعه، ناظر به همین مطلب دانست. رهبر معظم انقلاب در مورد رعایت مصالح جامعه میفرمایند: «اگر ولی فقیه کسانی را به کاری بگمارد که میداند اینها بلد نیستند یا کسان دیگری از اینها شایستهتر هستند - نه بهخاطر مصالح جامعه، برای اینکه این فرد من را بیشتر دوست دارد - این کار خیانت است!» (فتنه تغلب، ص ۳۰۴) باید دقت داشت اختیارات فراقانونی ولایت مطلقه نیز بهمنظور گرهگشایی در بزنگاههای دشوار کشور است، نه خودکامگی شخصی. دفاع از مصالح اسلام و مسلمین اساساً مربوط به سلایق شخصی ولیفقیه نیست که گرایشهای اسلامی او با این امر همبستگی داشته باشد، بلکه امری است که با خمیرمایه این نظریه آمیخته است. حضرت امام خامنهای در این زمینه میفرمایند: «[کسانی که به فکر اصلاحات آمریکایی هستند] بدانند که این انقلاب اجازه نخواهد داد. بنده تا مسئولیت دارم و تا نفس میکشم، اجازه نخواهم داد که اینها با مصالح این کشور بازی کنند. بنده کسی نیستم؛ این را هم بدانند؛ من هم که نباشم، هرکس دیگری در این مقام و مسئولیت باشد، همینطور است. غیر از این امکان ندارد. آن دست ملکوتی و الهی که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی گذاشت، فهمید چکار میکند. آن کسی که در این مسند هست، اگر همین دفاع از مصالح انقلاب و مصالح کشور و مصالح عالیه اسلام و مصالح مردم و این روحیه و این عمل را نداشته باشد، شرایط از او سلب شده است؛ آنوقت صلاحیت نخواهد داشت؛ لذاست که شما میبینید با همین اصل مخالفند؛ چون میدانند که مسئله، مسئله اشخاص نیست». (۱۳۷۹/۲/۲۳)
۲- مقید به تقوا و عدالت: «اینکه این انسانِ آگاه به معارف الهی و فقه الهی دارای قدرتی باشد که بتواند خود را از گناه، از خطای عمدی، از انحراف عمدی مصون بدارد، یعنی همان چیزی که در عرف فرهنگ اسلامی به آن عدالت گفته میشود. عدالت آن ملکهای است، آن حالت نفسانی و روحیای است که در هر انسانی باشد او را از گناه، از خطا و انحراف بازمیدارد. البته اشتباه برای همه متصور است؛ اما عمداً گناه کردن از انسانی که دارای ملکه عدالت است، هرگز متصور نیست. یعنی اگر از عدالت افتاد، اصلاً ولایت بهخودیخود منتفی میشود». (۱۳۶۲/۲/۳۰) ولایت فقیه در همه قرائتهای خود و در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و... مقید به رعایت تقوا و عدالت است. «عادل و باتقوا» بودن فقیه بهصراحت در اصل پنجم و صد و نهم قانون اساسی شرط تحقق این ولایت دانسته شده است. یکی از مبانی مشروعیت چنین نظامی، ضمیمه ضرورت وجود حکومت به قرابت حداکثری نظامِ مشروع به حکومت معصوم است. دسپوتیسم و استبدادهای ناشی از قدرتطلبی و هواخواهی چه قرابتی با حکومت معصوم دارد و چه شباهتی باقی میماند که به دنبال وجود تمایز این دو باشیم؟ شاید بتوان عبارت «مطیعاً لأمر مولاه» در روایات را ناظر به این تقیید ولایت فقیه دانست. حضرت امام(ره) در این باره فرمودهاند: «اینهایی که میگویند دیکتاتوری، اسلام را نمیفهمند چی هست. فقیه اسلام را نمیدانند. خیال میکنند ما، هر فقیه، هرچه هم فاسد باشد این حکومت [را برایش قائلیم]، فقیه اگر پایش را اینطور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هرکس؟» (صحیفه امام خمینی، ج ۱۱، ص۳۰۶) جمله امام(ره) مبنی بر اینکه «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله(ص) است» (رک: هندسه انقلاب، ص۲۱۸-۲۲۱) به خوبی حکایت دارد که فقیه باید از رسول گرامی اسلام(ص) تبعیت کند. حتی خداوند متعال در آیات ۴۴ تا ۴۶ سوره الحاقه میفرماید: «اگر او سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع میکردیم». آیا ولایتی چنین مقید در سرتاسر عالم میتوان یافت که گناهی در خلوت نیز شخص را از ولایت ساقط کند؟ در پاسخگوترین و شفافترین نظاماتی که در تخیل اندیشمندان امروز غرب جولان دارد، چنین قیودی را برای حق حاکمیت میتوان یافت؟
۳- شجاعت: این ویژگی از دو صفت قبلی ناشی میشود. «تقوا، شجاعت میآورد». (۱۳۸۳/۳/۱۴) اما به تصریح دو اصلی که از قانون اساسی یادآور شدیم، ولایت فقیه مقید به «شجاعت» است. این شرط نیز میتواند به عنوان یکی از فارقهای این دو نظام، محل تأکید باشد. شاید برای روشنتر شدن مطلب اشاره به این مطلب مفید باشد که در دوران طولانی سلطنت در ایران، روزگاری بر این کشور گذشته است که شخص دوم سفارتخانهای در ایران برای شاه ایران تعیینتکلیف کند که چه رادیویی گوش کند و برای بردن ادوات نظامی ایران حتی اجازه هم نگیرند! و چه مناطقی از این سرزمین را جدا کنند و... دورانی که شاه هم میگفت: «مردهشور این سلطنت را ببرند!». رهبر معظم انقلاب در این باره میفرمایند: «محمدرضای پهلوی در سالهای دهه ۴۰ و دهه ۵۰ [...] در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است». (۱۳۸۸/۲/۲۲) از روزگاری که سران متفقین بدون اطلاع و حضور شاه در ایران جلسه میگذاشتند و شاه ایران را به حساب نمیآوردند، ایران در سایهسار نظام اسلامی به جایی رسید که وقتی شینزوآبه، نخستوزیر ژاپن، پیام رئیسجمهور آمریکا را به تهران میآورد، با این سخن رهبر معظم انقلاب مواجه میشود که «من شخص ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمیدانم». (۱۳۹۸/۳/۲۳)
بیتردید شناخت عمیق و کامل نظریه مردمسالاری دینی سبب میشود توقع ما از نهادهای مختلف برآمده از انقلاب اسلامی، از جمله نهاد رهبری امت، با نگاهی واقعبینانه تعدیل شود و از این رهگذر، بتوانیم ارزیابی منصفانهتری از وضعیت کنونی این نهادها داشته باشیم و کنشگری و مطالبهگری ما به سطح تراز خود نزدیک شود. کرنش در مقابل ظاهر پر زرق و برق دموکراسی و سر دادن شعار علیه «دیکتاتوری» در بزنگاههای تاریخ انقلاب نیز ناشی از خلأ درک عمیق نظریه مردم سالاری دینی است که با فهم ژرف این نظریه، برطرف میشود.
به علت کمبود مجال برای بررسی این دو مبحث، در فرصت کنونی به تفاوتهای اساسیِ ولایت فقیه و نظامهای دیکتاتوری میپردازیم. باید توجه داشت انقلاب اسلامی علیه نظام پهلوی صورت گرفت که دوست و دشمن همه در خودکامگی و دیکتاتوری در آن نظام اتفاق نظر دارند و به همین دلیل، خلط ولایت فقیه با دیکتاتوری به معنای نفهمیدن عمق و ماهیت انقلاب اسلامی است. در ادامه، به مهمترین تفاوتهای این دو نظام به صورت گذرا اشاره میکنیم.
۱- رعایت مصالح جامعه اسلامی: ولی فقیه نمیتواند در تصمیمات خرد و کلان خود ذرهای منافع شخصی خود را لحاظ کند. این مهم در منابع روایی ولایت فقیه به صورت واضح مورد تأکید است، بهگونهای که میتوان دو عبارت «صائناً لنفسه» و «مخالفاً لهواه» را در متون روایی شیعه، ناظر به همین مطلب دانست. رهبر معظم انقلاب در مورد رعایت مصالح جامعه میفرمایند: «اگر ولی فقیه کسانی را به کاری بگمارد که میداند اینها بلد نیستند یا کسان دیگری از اینها شایستهتر هستند - نه بهخاطر مصالح جامعه، برای اینکه این فرد من را بیشتر دوست دارد - این کار خیانت است!» (فتنه تغلب، ص ۳۰۴) باید دقت داشت اختیارات فراقانونی ولایت مطلقه نیز بهمنظور گرهگشایی در بزنگاههای دشوار کشور است، نه خودکامگی شخصی. دفاع از مصالح اسلام و مسلمین اساساً مربوط به سلایق شخصی ولیفقیه نیست که گرایشهای اسلامی او با این امر همبستگی داشته باشد، بلکه امری است که با خمیرمایه این نظریه آمیخته است. حضرت امام خامنهای در این زمینه میفرمایند: «[کسانی که به فکر اصلاحات آمریکایی هستند] بدانند که این انقلاب اجازه نخواهد داد. بنده تا مسئولیت دارم و تا نفس میکشم، اجازه نخواهم داد که اینها با مصالح این کشور بازی کنند. بنده کسی نیستم؛ این را هم بدانند؛ من هم که نباشم، هرکس دیگری در این مقام و مسئولیت باشد، همینطور است. غیر از این امکان ندارد. آن دست ملکوتی و الهی که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی گذاشت، فهمید چکار میکند. آن کسی که در این مسند هست، اگر همین دفاع از مصالح انقلاب و مصالح کشور و مصالح عالیه اسلام و مصالح مردم و این روحیه و این عمل را نداشته باشد، شرایط از او سلب شده است؛ آنوقت صلاحیت نخواهد داشت؛ لذاست که شما میبینید با همین اصل مخالفند؛ چون میدانند که مسئله، مسئله اشخاص نیست». (۱۳۷۹/۲/۲۳)
۲- مقید به تقوا و عدالت: «اینکه این انسانِ آگاه به معارف الهی و فقه الهی دارای قدرتی باشد که بتواند خود را از گناه، از خطای عمدی، از انحراف عمدی مصون بدارد، یعنی همان چیزی که در عرف فرهنگ اسلامی به آن عدالت گفته میشود. عدالت آن ملکهای است، آن حالت نفسانی و روحیای است که در هر انسانی باشد او را از گناه، از خطا و انحراف بازمیدارد. البته اشتباه برای همه متصور است؛ اما عمداً گناه کردن از انسانی که دارای ملکه عدالت است، هرگز متصور نیست. یعنی اگر از عدالت افتاد، اصلاً ولایت بهخودیخود منتفی میشود». (۱۳۶۲/۲/۳۰) ولایت فقیه در همه قرائتهای خود و در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و... مقید به رعایت تقوا و عدالت است. «عادل و باتقوا» بودن فقیه بهصراحت در اصل پنجم و صد و نهم قانون اساسی شرط تحقق این ولایت دانسته شده است. یکی از مبانی مشروعیت چنین نظامی، ضمیمه ضرورت وجود حکومت به قرابت حداکثری نظامِ مشروع به حکومت معصوم است. دسپوتیسم و استبدادهای ناشی از قدرتطلبی و هواخواهی چه قرابتی با حکومت معصوم دارد و چه شباهتی باقی میماند که به دنبال وجود تمایز این دو باشیم؟ شاید بتوان عبارت «مطیعاً لأمر مولاه» در روایات را ناظر به این تقیید ولایت فقیه دانست. حضرت امام(ره) در این باره فرمودهاند: «اینهایی که میگویند دیکتاتوری، اسلام را نمیفهمند چی هست. فقیه اسلام را نمیدانند. خیال میکنند ما، هر فقیه، هرچه هم فاسد باشد این حکومت [را برایش قائلیم]، فقیه اگر پایش را اینطور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هرکس؟» (صحیفه امام خمینی، ج ۱۱، ص۳۰۶) جمله امام(ره) مبنی بر اینکه «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله(ص) است» (رک: هندسه انقلاب، ص۲۱۸-۲۲۱) به خوبی حکایت دارد که فقیه باید از رسول گرامی اسلام(ص) تبعیت کند. حتی خداوند متعال در آیات ۴۴ تا ۴۶ سوره الحاقه میفرماید: «اگر او سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع میکردیم». آیا ولایتی چنین مقید در سرتاسر عالم میتوان یافت که گناهی در خلوت نیز شخص را از ولایت ساقط کند؟ در پاسخگوترین و شفافترین نظاماتی که در تخیل اندیشمندان امروز غرب جولان دارد، چنین قیودی را برای حق حاکمیت میتوان یافت؟
۳- شجاعت: این ویژگی از دو صفت قبلی ناشی میشود. «تقوا، شجاعت میآورد». (۱۳۸۳/۳/۱۴) اما به تصریح دو اصلی که از قانون اساسی یادآور شدیم، ولایت فقیه مقید به «شجاعت» است. این شرط نیز میتواند به عنوان یکی از فارقهای این دو نظام، محل تأکید باشد. شاید برای روشنتر شدن مطلب اشاره به این مطلب مفید باشد که در دوران طولانی سلطنت در ایران، روزگاری بر این کشور گذشته است که شخص دوم سفارتخانهای در ایران برای شاه ایران تعیینتکلیف کند که چه رادیویی گوش کند و برای بردن ادوات نظامی ایران حتی اجازه هم نگیرند! و چه مناطقی از این سرزمین را جدا کنند و... دورانی که شاه هم میگفت: «مردهشور این سلطنت را ببرند!». رهبر معظم انقلاب در این باره میفرمایند: «محمدرضای پهلوی در سالهای دهه ۴۰ و دهه ۵۰ [...] در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتی است که از عزت ملی محروم است». (۱۳۸۸/۲/۲۲) از روزگاری که سران متفقین بدون اطلاع و حضور شاه در ایران جلسه میگذاشتند و شاه ایران را به حساب نمیآوردند، ایران در سایهسار نظام اسلامی به جایی رسید که وقتی شینزوآبه، نخستوزیر ژاپن، پیام رئیسجمهور آمریکا را به تهران میآورد، با این سخن رهبر معظم انقلاب مواجه میشود که «من شخص ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمیدانم». (۱۳۹۸/۳/۲۳)