در همین راستا با یکی از کارشناسان مسائل جهان اسلام بهرام زاهدی به گفتگو نشستیم.
بنابر روایت شعوبا، در این گفتگو تلاش شد قدری به لایه های عمیق تر مسائل امروز سوریه نزدیک شده و مقایسه ای نیز با شرایط افغانستان داشته باشیم.
قبل از ورود به بحث در مورد مبانی فکری و ایدئولوژیک تحریرالشام توضیحاتی بفرمایید.
ببینید پیش از هر چیز باید توجه کرد که تحریر الشام یک ائتلاف است و یک گروه نیست، ائتلافی است که از در کنار هم قرار گرفتن جبهه فتح الشام و جیش السنه و لواء الحق و جنبش نورالدین زنگی و جیش الاحرار و جبهه انصار الدین شکل گرفت. در میان این گروه ها نقش محوری با فتح الشام بود که در واقع همان جبهه النصره پیشین است هرچند از دل جبهه النصره گروه دیگری که خود را وفادار به القاعده معرفی می کرد به نام حراس الدین نیز به وجود آمد. به هرحال گروه های نام برده همگی از گروه های اهل سنت مدعی اسلام گرایی و جهاد برای ایجاد حکومت اسلامی بودند. این گروه ها یا کاملا باورمند به اندیشه سلفی جهادی بودند (مثل النصره) و یا حداقل گرایشهای پررنگ سلفی جهادی در میان ایشان وجود داشت اما نوع باور و کنش اینها با داعش تفاوت داشت و نه داعش این گروه ها را قبول داشت و نه برعکس، بنابراین در اکثر ایام میان این دو دست گروه جنگ و نزاع بود هرچند ممکن است در سطوح پایین رفت و آمدی میان اعضاء این گروه ها صورت گرفته باشد. البته این غیر از جنبه اطلاعاتی و استخباراتی پشت صحنه است که می تواند فرماندهان و بزرگان این گروه ها را هم به هر طرف دلخواه سوق دهد و خصوصا در این زمینه نقش دستگاه اطلاعاتی ترکیه بسیار مهم است. اما برای اینکه از پرسش شما زیاد دور نشوم باید بگویم که هیأت تحریرالشام کنونی با خصلت ترکیبی و پشت صحنه های نامعلومی که دارد فعلا به عنوان گروهی مدعی اسلام گرایی، با گرایش سلفی سنی است (که البته اگر گرایش سلفی پررنگ شود اساسا به سختی می توان آن را سنی نامید چون از مکاتب چهارگانه اهل سنت خروج می کند).
سلفی گرایی ایشان با سلفی گرایی داعش متفاوت بود و تا آنجا که بررسی کرده ام هیچگاه در قلمروی خود به دنبال تخریب قبور نبودند (نه در حلب نه در ادلب نه در رقه در زمانی که تحت تصرف النصره بود … گزارشی از تخریب قبور نبود برخلاف داعش که هرجا می رسید سریعا زیارتگاه ها را نابود می کرد- این امر با تخریب قبور کسانی که دشمن می دانند اشتباه نشود، تخریب قبور شهدای مدافع حرم یا حافظ اسد از جهت بغضی است که نسبت به این افراد دارند و این با مسأله ای که در موردش حرف می زنیم یعنی اساس بنا کردن مزار بر سر قبور متفاوت است)؛ اما از جهت هویت برساخته تاریخی خود نسبت به میراث اموی آغوش باز نشان می دهند و برعکس نسبت به هرآنچه بوی تشیع و خصوصا ارتباط با ایران را بدهد نگاه منفی و کنشهای منفی نشان می دهند. اگر روند طبیعی تاریخی شام را در نظر بگیریم شام قرون شش و هفت به بعد آمیخته با میراث بزرگ عرفان و تصوف اسلامی است و حتی ابن تیمیه در خود شام مغضوب بود (ابن تیمیه هم در قرن هفتم و هشتم هجری زندگی می کرد اما نگاهش به دو سه قرن اول شام بود). اتفاقات سده های اخیر باعث رجوع اسلام گرایی سنیِ شام به ابن تیمیه و میراث سده های اول آن محیط جغرافیایی شده است و در این نگاه غیریت سازی نسبت به شیعیان بسیار پررنگ است.
به هرحال میراث فکری محمد بن تیمیه برای آنان مهم و ارزشمند است و نگاه ابن تیمیه ولو با قرائت غیر داعشی نگاهی بسیار منفی به شیعیان و عرفان و زیارت و … است و با اهل سنت حنفی و شافعی معمولی شام که مثلا مربوط رمضان البوطی نمایندگی می کرد بسیار متفاوت است. البته در مورد شدت تنش فکری و عملی مذهبی در شام باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که در جغرافیای شام علویان یا نصیریه نیز زندگی کرده و میکنند که از مبانی تشیع امامی دور هستند (بنیانگذار این تفکر توسط چند امام معصوم یعنی امام هادی ع، امام حسن عسکری و امام زمان عج مورد طعن و لعن قرار گرفته است و مردم آن نیز مستضعف فکری محسوب می شوند که امثال امام موسی صدر سعی در جذب و هدایت ایشان کردند و توفیقاتی نیز در این راه حاصل شد) و پایبندی به نماز و روزه و احکام دیگر نداشته و عملکرد آنها هم متأسفانه بعضا به پای شیعه نوشته می شده است و همین نیز مزید بر علت شده و دو گرایش تند اموی-ابن تیمیه ای از یکسو و گرایش علوی نصیری به عنوان دو قطب و دو سر متضاد طیف مذاهب مختلف در این محیط همواره تضادی شدید را در طول تاریخ نشان داده اند.
البته حساب شخصیتهای اهل بیت ع از این نزاع تا حد بسیار زیادی خارج است و احترام ایشان همواره تا حد بسیار زیادی در همین محیط هم محفوظ بوده است (به جز دوره کوتاه صدر اموی)، نام امام علی ع و امام حسن و اما حسین ع در کنار سایر نامهایی که برای اهل سنت محترم هستند در مساجد سوریه حک بوده و هست. شاید خالی از لطف نباشد که به نام پدر و پدربزرگ احمد الشرع (جولانی) توجه کنیم، نام پدر وی حسین و نام پدربزرگ وی علی است. پدر وی یکی ملی گرای ناصریست بوده است. به هرحال در سراسر جهان اسلام و با تفکرات مختلف می توان و باید با مبنای قرآن و اهل بیت گفتگو کرد چرا که نزد همگان قرآن و پیامبر ص و اهل بیت ع محترم و محبوب هستند.
اما به نظر می رسد برای فهم بهتر تفکر تحریر الشام باید به این نکته هم توجه کرد که تلفیقی از ملی گرایی سوری و عربی هم در میان ایشان وجود دارد با این توضیح بسیار مهم که برای اینان این ملی گرایی به معنای اصل دانستن عرب سوری سنی است و اقلیتهای علوی (نصیری) و کرد و مسیحی و … که مشخصا از ابتدای دهه ۱۹۵۰ و شاید از آغاز زمان حضور فرانسوی ها در منطقه شام تحت لوای ملی گرایی جایگاه قوی تری پیدا کرده بود را دیگری و خصم می بیند. تحریرالشام و امثال او احساس می کنند که نزدیک به صدسال اکثریت سنی عرب سوریه به عقب زده شده و تحقیر شده است و اکنون به نوعی می خواهد جبران این صدسال را بکند و برای این هدف تفکر اسلام گرایی سلفی و میراث تاریخی اموی موتور محرک شده است. شایان توجه است که قسمت اسلام گرایی تفکرات یا تبلیغات تحریرالشام توانسته است که جوانانی را از آسیای مرکزی و اردن و … نیز جذب کند که برای انتقال آنان طبیعتا نقش سرویسهای اطلاعاتی برخی کشورها بسیار مهم است. چنانکه ابتدا گفتم با وجود همه مسائل منفی باز هم نگاه اینان با نگاه داعش متفاوت است و اگر نقش دستگاه های جاسوسی غرب در پشت صحنه این ماجراها نبود می شد که راه هایی بهتری برای گفتگو و کنترل شرایط پیدا کرد؛ و هنوز هم البته باید به تبیین و گفتگو نیز بها داد و همه چیز را در سیاست محض خلاصه نکرد، خصوصا اینکه احتمال گروه بندی ها و دسته بندی های جدید وجود دارد و اگر امور تبیینی جدی گرفته نشود نه فقط در سوریه بلکه در سرتاسر جهان اسلام امکان تجهیز و تقویت نگاه های فرقه گرایانه و شیعه ستیزانه وجود دارد.
فاوت مبانی فکری تحریرالشام با ایدئولوژیهای اخوان، طالبان و القاعده در چیست؟
پاسخ به این سؤال بسیار مفصل است اما سعی می کنم به اجمال به آن بپردازم. اخوان المسلمین به عنوان یک گروه قدیمی که نزدیک به صدسال پیش آغاز به کار کرد به نوعی بطن انواع گروه های اسلام گرا در محیط اهل سنت در سرتاسر جهان اسلام محسوب می شود. اخوان المسلمین سوریه هم که توسط آقای مصطفی السباعی در سال ۱۹۴۵ آغاز به کار کرده بود ابتدا نگاهی واقعا اسلام گرایانه و وحدت گرایانه داشت اما به مرور و ناشی از مسائل متنوع تاریخی، اجتماعی، سیاسی و … در دهه ۱۹۸۰ میلادی یا دهه ۱۳۶۰ ه.ش نسبت به جمهوری اسلامی ایران حالت تضاد پیدا کرد. البته برخی چهره های شاخص آن مانند مرحوم عصام العطار نگاه دیگری داشتند و به انقلاب اسلامی ایران و شخصیت حضرت امام ره به دیده تحسین می نگریستند اما به هرحال عمده اخوان سوریه که با دولت حافظ اسد درگیر بودند و حافظ اسد برخاسته از جامعه علوی نصیری و ایران را به هم نزدیک می دیدند، در تضاد با ایران قرار گرفتند.
گفتیم که میراث تاریخی ضدشیعی ضد ایرانی هم در محیط موجود بود و همین هم مزید بر علت می شد. در سالهای پس از حمله آمریکا به عراق عده ای از جوانان با گرایش جهادی به عراق رفتند مانند همین آقای احمد الشرع یا ابومحمدالجولانی و در آنجا به القاعده عراق پیوستند. شاخه ای از القاعده که اتفاقا بیشتر برخاسته از محیط غرب عراق و اردن بود (زرقاوی رئیس آن گروه اردنی بود- اردن نیز بخشی از محیط شام با همه ویژگیهایی که گفتیم محسوب میشود) و وارد تنشهای شیعه سنی نیز شده بود، امری که با انتقاد تند أیمن الظواهری مواجه شد اما به هرحال مسیر زرقاوی به سمت ضدیت با شیعیان پیش رفت و از دل همین گروه، گروه دولت اسلامی عراق به رهبری ابوحمزه المهاجر و بعدها ابوبکر البغدادی به وجود آمد، گروهی که بعدها خود را دولت اسلامی عراق و شام (داعش) نامید.
جولانی نیز در عراق توسط امریکایی ها دستگیر و زندانی شد و پس از رهایی سعی کرد شاخه القاعده در سوریه را شکل دهد که با فراز و نشیبهای فراوان تا نقطه امروز رسیده است و عملا نسبت به حداقل بخشهایی از تفکرات القاعده پشت کرده است. اگر تفکر القاعده را حفظ کرده بود، حداقل امروز بایستی سریعا با آمریکا و رژیم صهیونیستی درگیر میشد؛ چنانکه القاعده چنین شعارهایی میداد و در مواردی که توانسته بود با آمریکا نیز درگیر شده بود، اما در مورد طالبان تفاتها بسیار زیاد است.
طالبان یک گروه کاملا حنفی و وابسته به سنتهای دینی محیط شرق جهان اسلام است. آنها سریعا امنیت نسبی را در کل افغانستان برقرار کردند و از سالها قبل از پیروزی هم سطح گسترده ای از افغانستان را در اختیار خود داشتند. آنها متکی به باورها و سنتها و حمایت جامعه خود (عمدتا پشتونها) مسائل را حل و فصل می کردند و حداقل در یکی دو دهه اخیر، استقلال در حوزه تصمیم گیریهای خود داشتند، اما در مورد مسائل سوریه نقش نیروهای خارجی حاضر در سوریه بسیار تعیین کننده است. طالبان از جهت ایدئولوژیک تقریبا یک دست بوده و هستند، برخلاف تحریرالشام که ابتدا گفتیم اساسا یک ائتلاف است و نسبت به شعارهای قدیم حتی فتح الشام هم تفاوت پیدا کرده است. طالبان در زمان پیروزی با کشورهای همسایه و خصوصا ایران دارای رابطه نسبتا پایدار بود اما در مورد تحریرالشام این روابط خصوصا نسبت به ایران منفی است، هرچند جولانی می گوید می تواند به شکل درست حتی با ایران نیز روابط راهبردی داشته باشد که البته چندان نشانه مثبتی در این مورد دیده نمی شود.
علی رغم تفاوت عمیق ایدئولوژی طالبان و تحریر و همچنین حضور ترکیه و غرب شاهد بودیم که طالبان از روی کار آمدن تحریر الشام ابراز خرسندی کرد، دلیل آن چه بود؟
تصویری که بسیاری از گروه های اهل سنت از جمله حماس و طالبان از ماجرا داشتند با تصویری که ما داشتیم بسیار متفاوت بود برای همین ابتدا نگاهی بسیار مثبت به تحریرالشام داشتند و بر اساس شعارهای حداقل ظاهرا اسلام گرایانه تحریر و مبارزه با دولتی که لائیک بود، با آن همذاتپنداری هم می کردند و نیز حضور ترکیه در این مسائل را یک نقش منفی و بد نمی دیدند، بلکه حتی حضور ترکیه در ماجرای سوریه باعث افزایش اعتبار و آبروی ترکیه در ذهنیت آنان (گروه هایی مانند طالبان و حماس و … یعنی همه گروه های اهل سنتی که از وقایع سوریه ابراز خوشحالی شادمانی کردند) می شد، هرچند نسبت به ترکیه به عنوان عضوی از ناتو اعتماد صد در صدی هم نداشته و ندارند. اما اکنون نشانه های تردید حداقل نسبت به عملکرد تحریر الشام دیده می شود. بعد از تجاوزات رژیم صهیونیستی به سوریه و سکوت تحریر در این مورد، برخی چهره های سرشناس طالبان مطالبی دالّ بر مشکوک بودن این سکوت منتشر کردهاند. همچنین با توجه به اعراض تحریر از القاعده و نحوه روابط تحریر با غرب، ممکن است حتی هستههای القاعده نیز از تحریر تبری جویند و برخی نشانههای آن هم وجود دارد. به نظرم نکته مهم دیگر برای جمهوری اسلامی ایران این است که نحوه مراوده طالبان با تحریر حتی در صورت تثبیت تحریر قاعدتا در حد متوسط صورت خواهد گرفت، متأسفانه در روزهای اول روی کار آمدن تحریر فضای مجازی ایران پرشده بود از حرفهای بی اساسی مانند بیعت جولانی با مولوی هبه الله آخندزاده! یا رژه طالبان را که مربوط به مدتها قبل بود به حوادث سوریه ربط میدادند. بیماری پخش شایعات در فضای مجازی بسیار خطرناک شده است.
با توجه به ایدئولوژی تحریرالشام و سکوت آنها در مقابل حملات اسرائیل به زیرساخت های سوریه، روی کار آمدن تحریرالشام را تا چه حد محتمل از حمایت اسرائیل و غرب میدانید؟
حتی اگر این اتفاقات یک طراحی کاملا آمریکایی نباشد حداقل این است که قطعا بدون چراغ سبز از سوی آمریکا تغیرات سریع در سوریه به این شکل صورت نمی گرفت. نقش ترکیه در این میان بسیار پررنگ هست اما به هرحال هماهنگی میان ترکیه و مجموعه غرب به سرکردگی آمریکا نیز باید صورت میگرفت و هماهنگی میان آمریکا و رژیم صهیونیستی هم که اظهر من الشمس است.
البته من معتقدم نباید این سطح از تحلیل ما را از سطح مسائل داخل جامعه سوریه غافل کند، یعنی هر یک را در جای خود و به اندازه خود باید دید. چیزی که به نظرم سالها از دید خیلی از محققین و نویسندگان و خبرنگاران ایرانی پنهان مانده بود و بعد یکمرتبه دچار بهت زدگی شدند. به هرحال تحریر الشام و امثاله پایگاه اجتماعی قابل توجهی در سوریه دارند و اگر این نبود امریکا و اسرائیل و ترکیه و هیچ کشور دیگری نمی توانست صرفا با مداخلات خارجی این تحولات را رقم بزند. خطاهای حزب بعث سوریه در مقابله با نمادهای دینی و آغشته شدن آن به برخی مفاسد بی تأثیر در رویکرد مردم نسبت به گروه های مخالف نبود و اینها را هم باید در جای خود دید، که باز البته نباید نگاه به مسائل داخلی ما را از طراحی های خطرناک صهیونیستی و آمریکا برای سوریه و جهان غافل کند و ساقط کردن حکومت اسد نیز از چنددهه پیش یکی از راهبردهای مهم و اصلی آمریکا و هم پیمانانش در منطقه غرب آسیا بوده است. در شرایط فعلی امریکا ضمن برخی دلواپسیها اما از تحولات بسیار خرسند است و به دنبال صید ماهی خود از این آب گلآلود است و رژیم صهیونسیتی سرمست از وضعیت ایجادشده در حال تخریب تمام زیرساختهای سوریه خصوصا زیرساختهای نظامی این کشور است و تحریرالشام نیز سکوتی مرگبار در قبال تجاوزات صهیونیستها اختیار کرده است.
اما نکته ای که نسبت به احتمالات پیش رو بایدگفت این است که ممکن است در اطراف دیرالزور به خاطر درگیریهای میان قسد مورد حمایت آمریکاییها و اسرائیلیها با نیروهای مورد حمایت ترکیه درگیری میان ترکیه و آمریکا هم بوجود آید که شرایط بسیار خاصی را رقم خواهد زد.
ترکیه فعلا خود را پیروز میدان میبیند اما بافت اجتماعی سوریه و احتمال درگیریهای بعدی این پیروزی را لرزان میکند. رژیم صهیونیستی گمان میکند که بخشی از مخالفان خود را در منطقه از میان برده است -هرچند در دید کلان بلندمدت و جهانی ضربه های بسیار اساسی و به واقع غیرقابل ترمیم خورده است- لذا ممکن است به همراه امریکا تمرکز بیشتری برای ایجاد بلوا در عراق و حتی ایران داشته باشند لذا سطح آمادگی در ایران و خصوصا عراق باید بالاتر برود. از منظر محور مقاومت نیز باید حلقهها و هستههای مقاومت تقویت شوند و طرح صهیونیستها برای از هم گسستن ارتباطات میان جبهه مقاومت را ناکام گذاشت، زمینه آن نیز قطعا هست. نباید فراموش کرد که انصارالله قهرمان یمن از چه وضعیتی ققنوس وار برخاستند و به عزت امروز رسیدند و یا حزب الله قهرمان لبنان که زمانی از همه جهت حتی از جانب جنبش امل و دولت سوریه (کوتاه مدت) نیز مورد هجمه بود، اما خود را حفظ کرد و گسترش داد.
در صورت تثبیت تحریر در سوریه، مواجه آن با رژیم صهیونسیتی چگونه خواهد بود (با توجه به اینکه ایدئولوژی چیز دیگری بود و عمل چیز دیگر)؟
به نظر میرسد که تحریرالشام به عنوان یک تشکیلات چشم امید به غرب دارد و به خاطر همین نحوه نگاه و ارتباط با غرب بسیار بعید است که اقدام جدی در برابر رژیم صهیونیستی انجام دهد. البته باید توجه کرد که در وضعیتی که اسرائیل زیرساختهای نظامی سوریه را نابود کرده و غرب هم روابط دوستانه با دمشق داشته باشد، احتمالا تلآویو نیازی به ادامه حضور نظامیان صهیونیست در خاک سوریه حس نکند و آنها به سوی جولان و فلسطین اشغالی برگردند و به این نحو، فشار بر جولانی هم کمتر خواهد شد. ولی اگر برنگردند وضعیت برای جولانی و دوستانش بسیار سخت و شکننده خواهد شد چرا که به هرحال انتظار خارج ساختن صهیونیستها از خاک سوریه از دولت مستقر در دمشق باقی خواهد بود.
اما از سوی دیگر بافت اجتماعی طرفدار تحریرالشام چه سوری و چه کسانی که از دیگر کشورها آمدهاند روحیات دیگری دارند و ممکن است به مرور اقداماتی علیه رژیم صهیونسیتی هم بکنند و یا اگر تنش جدیدی با رژیم بوجود آید، ممکن است آنها خارج از چارچوب تعیین شده از سوی دمشق به سمت درگیری با صهیونیستها بروند. بر همین اساس است که احتمالا طراحان آمریکایی اسرائیلی به دنبال ایجاد درگیری ها و جبهه های جدید در سوریه یا میان سوریه و همسایگانش بروند تا حتی توان این نیروها هم برای مقابله با رژیم باقی نماند.
ضمنا دو احتمال دیگر را هم باید در نظر گرفت؛ یکی اینکه درگیریهای گسترده میان گروههای متعدد در سوریه رخ دهد و در آن شرایط، باز انواع کشمکشها میان گروههای مختلف موجود در سوریه و اسرائیل متصور و ممکن است. احتمال دوم که در پاسخ به سوال پیش نیز به آن اشاره کردم، درگیری میان ترکیه و تحت الحمایههای ترکیه با آمریکاست که باز در آن صورت هر احتمالی در مورد تنش میان سوریها و اسرائیل باقی است. چون در مورد مقایسه با طالبان هم سوال کردهاید بد نیست اشاره کنم به پیشنهادی که ناتو و آمریکایی ها در زمان خروج از افغانستان می دادند، آنها در مذاکرات می گفتند که ما می رویم اما بگذارید چند پایگاه آمریکایی در افغانستان باقی بماند که طالبان به هیچ وجه نپذیرفت و حاضر بود جنگ با آمریکایی ها را ادامه دهد اما این شرط را نپذیرد، حتی گفتند که فقط ترکیه از میان اعضاء ناتو باقی بماند که گفتند و نوشتند که اشغال منفور است چه آمریکایی و چه ترکی!
در مورد رژیم صهیونی هم طالبان از ابتدا مواضع قاطع و محکمی گرفتند و آن را غاصب نامیدند، نمادهای قدس را در کابل و مزارشریف و … درست کردهاند، در اجلاسهای بین المللی که شرکت کرده اند از غزه دفاع کرده اند و حتی پس از عملیاتهای وعده صادق بیانیه رسمی دادند و از آن حمایت کردند. این تفاوتها بسیار مهم و روشنگر برای اهل تحقیق است.