شناسهٔ خبر: 71062170 - سرویس فیلم
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

ببینید: در درون کمیته ضد خرابکاری

بی‌راه نیست اگر بگوییم مخوف‌ترین بخش ساواک، کمیته مشترک ضدخرابکاری آن بود، تشکیلاتی که در چهار بهمن سال 50 در تشکیلات ساواک شکل گرفت تا هماهنگی کاملی میان عملکرد ادارات و سازمان‌هایی که در ایجاد امنیت داخلی نقش‌آفرین بودند ایجاد شود؛ البته منظور از امنیت مورد نظر ساواک در تأسیس این کمیته شناسایی و مهار گروه‌های مخالف نظام پهلوی بود.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
<div id="video-display-embed-code_1905166" ><script type="text/JavaScript" src="https://www.entekhab.ir/fa/news/play/embed/847509/1905166?width=400&height=300"></script></div>
سرویس تاریخ «انتخاب»: بی‌راه نیست اگر بگوییم مخوف‌ترین بخش ساواک، کمیته مشترک ضدخرابکاری آن بود، تشکیلاتی که در چهار بهمن سال 50 در تشکیلات ساواک شکل گرفت تا هماهنگی کاملی میان عملکرد ادارات و سازمان‌هایی که در ایجاد امنیت داخلی نقش‌آفرین بودند ایجاد شود؛ البته منظور از امنیت مورد نظر ساواک در تأسیس این کمیته شناسایی و مهار گروه‌های مخالف نظام پهلوی بود.
 
چه آنکه ریشه تشکیل کمیته مشترک به سال 49 برمی‌گردد؛ زمانی که در پی تظاهرات دانشجویان در اداره کل سوم یا همان بخش امنیت داخلی ساواک کمیته ویژه‌ای را مأمور شناسایی عوامل اصلی حرکت‌های دانشجویی کرد. مقر فعالیت این کمیته زندان اولین بود. در ادامه این کمیته توانست در مدت کوتاهی به کشف سازمان چریک‌های فدایی خلق، فرقان، گروه امیر پرویز و گروه سیاهکل دست یابد. همزمان با این کمیته، کمیته دیگری متشکل از تعدادی از نیروهای اداره کل سوم در زندان اولین مستقر شدند و توانستند با نفوذ در سازمان مجاهدین خلق، خانه‌های سازمانی آنها را شناسایی کنند. یکی از اقدامات این کمیته دستگیری سران سازمان و نیروهای کادر مرکزی مجاهدین در آستانه برگزاری جشن‌های 2500ساله بود که در شهرویر سال 50 انجام شد. با دستگیری اعضای اصلی مجاهدین فضا پر تنش‌تر شد؛ چنانکه نیروهای باقی‌مانده شهرام، پسر اشرف پهلوی را ربودند، به برخی از بانک‌ها و کلانتری‌ها حمله کردند تا حدی که برخی از نیروهای شهربانی هم در درگیری با نیروهای مجاهدین کشته شدند.
 
 در همین گیرودار بود که شخص شاه دستور داد تا کمیته مشترک ضد خرابکاری در محل شهربانی تشکیل شود تا با گروه‌های مسلح به صورت منسجم‌تر برخورد شود و همه کمیته‌هایی که در این راستا حرکت می‌کردند در کمیته جدید ادغام شود. همچنین مقرر شد که همه نهادها از جمله شهربانی، پلیس و هر نهادی که مورد نیاز باشد با این کمیته همکاری کنند. یک سوم کمیته نیروهای اولیه کمیته مشترک از ساواک بودند و دو‌سوم هم از درجه‌داران، افسران و پاسبان‌های شهربانی بودند و مسئولیت کمیته هم بر عهده سپهبد صدری، رئیس شهربانی وقت قرار گرفت و مسئولیت ستاد آن هم بر عهده پرویز ثابتی مدیر کل اداره سوم ساواک بود. در اوایل سال 52 یعنی کمی بیش از دو سال از فعالیت کمیته مشترک می‌گذشت که ساواک طرح‌های جدیدی را برای ادامه فعالیت آن در نظر گرفت و سرتیپ زندی‌پور، از سران ساواک، برای ایجاد تحول در کمیته مشترک به ریاست این تشکیلات منصوب شد. اما او در 26 اسفند سال بعد یعنی سال 53 به دست اعضای مجاهدین ترور شد. و بعد از این ترور به سرعت ودیعی سرپرستی کمیته را برعهده گرفت و بعد از آن هم جلال سجده‌ای یا همان سجادی ریاست کمیته مشترک شد.
 
همان‌طور که گفته شد مقر اولیه کمیته مشترک در شهربانی تهران بود اما بعدتر به  به زندانی در باغ ملی تهران منتقل شد؛ زندانی که در سال 1311 در دوران حکومت پهلوی اول توسط مهندسان آلمانی ساخته و در سال 1316 مورد استفاده قرار گرفت که نخستین زندان مدرن ایران نام گرفت که در ابتدا کاربری‌اش برای زندان موقت شهربانی بود و بعدتر زندان زنان تا آنکه در اختیار کمیته مشترک ضدخرابکاری قرار گرفت. گفته می‌شود این زندان از سال 50 تا 57 حدود هشت هزار و 442 نفر زندانی داشته است که از معروف‌ترینِ آنها می‌شود به این افراد اشاره کرد: سید علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی شریعتی، محمود طالقانی، محمد بهشتی، حسینعلی منتظری، محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، مرتضی مطهری، ، اسدالله بیات زنجانی، حبیب‌الله پیمان، خسرو گلسرخی، محمدجواد تندگویان، عبدالحسین دستغیب، محمد مفتح، علی قدوسی، محمدرضا مهدوی کنی، ابوالقاسم سرحدی‌زاده، عزت شاهی، مهدی عراقی، حبیب‌الله عسگراولادی، سید اسدالله لاجوردی، احمد کاشانی، محسن مخملباف و صادق زیباکلام.
 
کمیته مشترک سازمان‌یافته‌ترین تشکیلات مقابله با مخالفان در دوران پهلوی دوم به حساب می‌آمد زیرا ساواک توانسته بود در این تشکیلات تعقیب، کشف محل اختفا، کنترل، بازجویی، تحت فشارقرار دادن و البته شکنجه مخالفان را به شیوه‌هایی آموزش‌دیده پیگیری کند که عمدتا از سوی موساد به مأموران ارشد ساواک ارائه می‌شد؛ شیوه‌های تازه شکنجه که در زندان کمیته مشترک به کار گرفته می‌شد همواره یکی از مهم‌ترین نقدها به حکومت محمدرضا شاه بود که حتی برخی باور دارند همین شیوه‌های خشن باعث شد تا بر موج‌های اعتراضی افزوده شود. شیوه‌های خشن کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک به حدی زیاد بود که برخی از زندانیان زیر شکنجه جان می‌باختند. به گفته زندانیان زندان این کمیته ابزارهای خشنی در شکنجه استفاده می‌شد از جمله بستن دست‌ها و پاها به تخت و شلاق و زدن با کابل‌های نازک و کلفت به کف و روی پاها، بستن دست‌ها و پاها توسط آپولو و گذاشتن کلاه مخصوص همراه با سر و صدا و زدن کابل و شوک الکتریکی به جاهای حساس بدن،  زدن دستبند قپانی و آویزان کردن به همین حالت و زدن کابل از نوک پا تا فرق سر، بستن به آسیبان، سوزاندن بخش‌هایی از بدن با وسیله‌های مختلف از جمله سیگار، فندک، شمع، بخاری برقی، انداختن زندانی برای سال‌های طولانی در قفس آهنی، بی‌خوابی‌های ممتد و ایستاده نگه داشتن طولانی‌مدت زندانی، دادن شوک به وسیله باتوم الکتریکی، کشیدن ناخن‌ها، فرو کردن سوزن یا سنجاق زیر ناخن‌ها و داغ‌کردن آنها به وسیله فندک و برخی نیز از فرو کردن چوب و میله آهنی در مقعد زندانی یا ادرار در دهان زندانیان سخن گفته‌اند.
 
برای مثال عزت شاهی در گفت‌وگویی نحوه شکنجه‌شدنش را اینگونه توصیف می‌کند: «حسینی از شکنجه‌گران مرا به روی تخت خواباند. پاهایم را به طرفین و دستهایم را از بالا بست. بعد گفت: هیچ حرف نمی‌زنی، صدایت هم در نیاید، فقط هر وقت خواستی حرف بزنی، انگشت شصت دستت را تکان بده. بعد خیلی خون سرد شروع کرد به زدن شلاق، که تا مغز استخوانم تکان می خورد. هر ضربه چون شوکی بود و نفس را بند می آورد. وقتی خود را به بی‌هوشی زدم، پس از کمی هن و هن کردن دیگر صدایم در نیامد. نامرد می‌زد و می گفت: خودت به هوش می‌آیی! می دانم که تو بی‌هوش شدنی نیستی. بعد مجبورم کردند که روی چهار پایه‌ای بایستم. دست‌هایم را از طرفین به میخ طویله‌ای بر دیوار  بستند و بعد چهارپایه را از زیر پایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت. خون به دستم نمی‌رسید. پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق‌زدن به کف پا و روی پایم».
 
وضعیت برای زنان هم بهتر از مردان نبود. طاهره سجادی، از زندانیان کمیته مشترک در خاطرات خود می‌آورد: «من یک سال و نیم در کمیته مشترک، دو سال در اوین و 20 روز در زندان قصر بودم اما کمیته مشترک واقعا کابوسی دردناک بود. زندانیان آنجا، برای شکنجه‌شدن و تخلیه اطلاعاتی نگهداری می‌شدند. باورش سخت است اما دو ماه در انفرادی بودم و آفتاب، یک‌سال از من دریغ شد. کتک‌خوردن در کمیته مشترک، شب و روز نداشت. آنها حتی نیمه‌شب‌ها، ناگهان می‌آمدند فرنچی را روی سر زندانی می‌انداختند یا چشم‌هایش را می‌بستند و برای شکنجه می‌بردند».
 
این سطح از شکنجه‌ها عمدتا از سال 51 تا سال 55 رواج داشت. با روی کار آمدن کارتر آمریکا، شاه را تشویق کرد تا سیاست‌هایی باز را در پیش بگیرد و فضای سیاسی داخلی ایران با گشایش‌هایی همراه شود و همین هم شد و در راستای تحقق همین سیاست در سال 56 اجازه داد شد تا نیروهایی از صلیب سرخ به ایران بیایند و از زندان کمیته مشترک بازدید کنند طاهره سجادی دباره حضور نمایندگان صلیب سرخ در زندان کمیته مشترک می‌گوید: «وقتی قرار شد ناظران صلیب سرخ بیایند، ماموران ساواک، زندانی‌هایی را که از شدت شکنجه وضع بدی داشتند از زندانی‌های دیگر جدا کردند و بردند، لباس‌های تمیز تنمان کردند و به هر کداممان یک قاشق و حوله دادند. با این همه سعی در مطلوب نشان دادن وضع ما، ناظران صلیب سرخ پس از بازدید بهت‌زده می‌گفتند حتی در اسپانیا -که در آن زمان معروف به دیکتاتوری بود- چنین زندان مخوف و شرایط غیرانسانی‌ای را ندیده‌اند».
 
به هر روی از این مقطع است که وضعیت در زندان کمیته مشترک قدری بهتر می‌شود؛ چه از لحاظ شرایط نگهداری زندانی‌ها و چه سطح فشار بر آنها. این روند ادامه یافت و حتی در سال 57 پی افزایش اعتراضات عمومی در مسیر انقلاب و مخالفات‌های گسترده با ساواک هیئت وزیران وقت، مصوبه‌ای را تصویب کرد که بر اساس آن وزیر دادگستری موظف شد تا لایحه تجدیدنظر در وضع تشکیلاتی ساواک را به قید فوریت تهیه و به مجلس ارائه کند و همزمان برای آرام‌کردن مردم نصیری، رئیس ساواک، دستگیر شد و تا پیروزی انقلاب هم در بند ماند اما چنین روشی باعث نشد که مردم از اعتراضات و خود بکاهند تا آنکه انقلاب به پیروزی رسید و نصیری هم اعدام شد.
 
زندان کمیته مشترک تا سال‌ها بعد از انقلاب با عنوان زندان توحید کاربرد زندان داشت؛ چنانکه وقتی در سال 69، نود نفر از اعضای نهضت نامه‌ای انتقادی خطاب به دولت وقت نوشتند، 23 نفر از امضاکنندگان نامه، بازداشت و در این زندان تحت بازجویی قرار گرفتند؛ البته که این زندان در نهایت در سال 79 تبدیل به موزه موزه «تاریخ اطلاعات کشور» یا‌‌ همان «موزه عبرت ایران» شد.
 
منابع:
 
1. مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های معاصر
2. تاریخ ایرانی
2. شكنجه به روایت شكنجه گران ساواك، حشمت‌الله سلیمی
3. شکنجه‌گران می‌گویند، قاسم حسن‌پور
4. خاطرات عزت شاهی
5. خاطرات طاهره سجادی
لینک کوتاه کپی لینک