به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، جلسه تدبر در سورههای جزء سیام قرآن که هر هفته یکشنبهها در مسجد کوی دانشگاه تهران و به همت مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران و با سخنرانی هانی چیتچیان؛ کارشناس و مدرس قرآن برگزار میشود، این هفته اختصاص به سوره مبارکه «بلد» داشت. جلسهای که در ابتدای آن با توجه به آن که در آستانه عید مبعث قرار داریم، به شرح و توصیفی در اهمیت این روز بزرگ پرداخته شد و چیتچیان به سبک جلسات پیشین نکات تدبری این سوره را به همراه ترجمه آن بیان کرد که در ادامه میخوانید:
بنابر روایت ایکنا، هر چند که شب قدر به عنوان شب نزول قرآن از اهمیت و جایگاه والایی برخوردار است، اما مبعث اتفاق بزرگ و بیانگر آن است که بشریت قابلیت آن را پیدا کرده تا حال با آغاز رسالت نبی مکرم اسلام در مواجهه با معانی وزین قرآن دستورات الهی را اجرا کند. به یقین میتوان گفت که پیامبر اکرم(ص) به عنوان واسط میان خداوند و بشریت که قرآن بر قلب ایشان جاری شده است، خود از چنان سعه صدری بهرهمند بود که در چنین اوقاتی به واسطه برانگیخته شدن، جانش پذیرای کلام وحی باشد.
نزول وحی تا پیش از مبعث حضرت رسول(ص) نیز مسبوق به سابقه بوده است، اما قرآن در قیاس با کتب آسمانی دیگری همچون تورات و انجیل از چنان مرتبه و مرجعیتی برخوردار است که تا پیش از آن هیچ یک، غنا و اعتبار آن را به دست نیافته و در یک کلام باید میان قدر و بعثت ارتباطی را برقرار کرد و گفت که قدر به درستی نهضت آغاز نزول قرآن است که مبعث و برانگیخته شدن پیامبر به آن رسمیت و جامعیت بخشید.
پیامبر اکرم(ص) به تعبیر قرآن در دو سوره «مزمّل» و «مدّثر» در چنین اوقاتی برای یک رسالت عظیم و جهانی برگزیده میشود و براساس آنچه مشهور است، سوره «علق» نخستین ارتباط میان وحی و پیامبر بوده است که به او فرمان میدهد تا بخواند آن هم با فعل امری همچون «اِقراء» که با خوانشی طوطیوار و از سر عادت، متفاوت است.
اساساً در زبان عرب وقتی از اقراء استفاده میشود، خوانشی از روی مکتوب است، به گونهای که معانی آن نیز در روح و جان فرد خوانشگر، ثبت و ضبط شده باشد، هر چند به شکل عامیانه و حتی در محیطها و محافل قرآنی ما خواندن ساده بدون تعمق را قرائت قلمداد میکنیم و اگر خواسته باشیم با آهنگ و نظم بیشتری قرآن را بخوانیم از واژه ترتیل استفاده میکنیم و هر زمان اقدام به خواندن قرآن با صوت و لحن کردیم، آن زمان است که از واژه تلاوت بهره برده میشود، در حالی که به لحاظ فنی اینگونه نیست و تلاوت به معنای انعکاس تمام نمای قرآن در کالبد و وجود خواننده آن است، همچنانکه تلاوت صفتی برای انبیاء و اولیای الهی است، چرا که آنها بازتاب تمامنمای ذات آفریدگار و نمود عینی و مجسم آن هستند.
با تمام این تفاصیل حتی تا همین مقدار یعنی قرائت قرآن نیز باید فرد قاری و مستمعان آن به تعمق و تفکر وادار شوند، چرا که قرائت ابزار تعلیم و تعلم است و اساس جریان نزول وحی و بعثت با عنصر قرائت آغاز میشود و این قرائت است که زمینه را برای زدیکی هر چه بیشتر به خداوند فراهم میآورد.
در باب سوره مبارکه بلد باید به این نکته اشاره کنم که این سوره در عین حالی که فوقالعاده جذاب است، حجت تمامکن هم هست و به اصطلاح عامیانه جای هیچ شکایتی را برای مخاطب و بندگان خود باقی نمیگذارد، چرا که در آن به صراحت بیان شده است که انسان را در رنج خلق کردهایم. این زجر اگرچه ممکن است در جایی نیز خوشبختی موقت را نیز برای انسان فراهم آورده باشد، اما دائمی است و بشریت را از آن خلاص و رهایی نیست.
سوره بلد به سبک سیاق مکی است؛ همچنانکه علامه طباطبایی در المیزان نیز به آن اذعان دارد و از کتاب «برهان» نقل است که ابیبصیر از لسان امام صادق(ع) گفته است هرکس در نماز واجب این سوره را بخواند از جمله صلحاء در بهشت است و مورد توجه خاصه خداوند نیز خواهد بود. باز نقل است که قرائتکننده این سوره در نماز واجب در قیامت از جمله رفقا و اصحاب پیامبران، شهدا و ابرار است. همچنانکه الصاق آیه «وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیزُْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمَِعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُون» میتواند برای نوزاد و کودک، مصونیت از برخی بلایا را به دنبال داشته باشد، نوشتن و الصاق سوره بلد به او نیز او را از شر امراض مصون خواهد کرد.
حال بپردازیم به معنی آیات این سوره که همچون بسیاری از سورهها با قسم آغاز میشود و نخستین قسم آن به بلد یا سرزمین، اشاره مستقیم به سرزمین مکه دارد، شهری که ابراهیم خلیلالله(ع) آن را به واسطه تجدید بنای کعبه بنا نهاد و پیامبر به آن شهر شرف و آبرو بخشید. همچنانکه در آیات بعد به والد و فرزندش که ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) است نیز قسم یاد میشود.
در این سوره همانگونه که گفته شد صحبت از رنج بشری است و خداوند اراده کرده است براساس مشی و منش تقدیری خود انسان را در این وضعیت مشاهده کند و هستند کسانی که این امر را فراموش کرده و لب به اعتراض میگشایند که در فلاکت و بدبختی هستند و میگویند، این چه انصاف و مروتی است که خداوند دارد و مگر ما به درگاهش چه گناهی را مرتکب شدهایم که اینگونه با ما رفتار میکند؟
درست در چنین شرایطی خداوند روی دیگری از آنچه انسان در این دنیا ممکن است به آن مبتلا شود، رو میکند که خود از آن به «عقبه» یا گردنه یاد میکند و بیان میدارد که انسان تصور کرده آنچه با آن روبهروست اوج محنت و رنج است، در حالی که هنوز به گردنهای که در آن مرارت بسی شدیدتر وجود دارد، مبتلا نشده است. در بیان مصداقی نسبت به عقبهای که سختیها و مرارتهای شدید دنیایی در آن قرار دارد، صحبت از زمانی میشود که مثلاً او در حالی که از عهده تأمین غذای خود برنمیآید و عده و عیال او در گرسنگی به سر میبرند، او باید شکم گرسنه دیگری را سیر کند یا بنده(غلامی) را که به او نیاز شدید برای رتق و فتق زندگیاش دارد، در اوج سخاوت آزاد کند یا بینوایی را از اوج گرفتاری و ورشکستگی نجات دهد و نظایر این موارد که هر کدام برای او رنج و محنت مضاعف را فراهم میآورد.
براساس ابتلای انسان به این موارد است که عیار بندگی و عبودیت او سنجیده میشود وگرنه که این میزان از رنج و محنت او در زندگی، شکل و صورتی عادی از زندگی دنیوی است که همه ما کم و بیش آن را تجربه میکنیم و مجاز به ایراد اعتراض به درگاه خداوند نداریم و در ادامه نیز خداوند بندگان را براساس سنجش و محکی که بر پایه این مصادیق آن را مشخص کرده است، بندگان را به دو گروه اصحاب میمنه و اصحاب مشأمه تقسیم میکند؛ گروه اول شکیبایی اختیار کردند و در پیشگاه الهی مقربند و گروه دوم که همواره مشغول شکایت و ناسپاسی هستند و سرانجام آتشی فراگیر «نار موصده» آنها را در برمیگیرد.